تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۹


تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱

َسوره معارج

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۴۴ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳

محتواى سوره معارج معروف در ميان مفسران اين است كه سوره معارج از سوره هاى مكى است ، و بر اساس «فهرست ابن نديم » و «كتاب نظم الدرر»، و «تناسق الايات و السور» مطابق نقل «تاريخ القرآن » ابوعبدالله زنجانى اين سوره هفتاد و هفتمين سوره اى است كه در مكه نازل شده است . ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه بعضى از آيات آن در مدينه نازل شده باشد، و اين منحصر به سوره «معارج » نيست ، در بسيارى از سوره هاى قرآن كه مكى است آيه يا آياتى وجود دارد كه در مدينه نازل شده ، و به عكس بعضى از سوره هاى مدنى آيات مكى دارد. نمونه هاى زيادى از اين موضوع را «علامه امينى » در «الغدير» آورده است . دليل بر اينكه آيات آغاز اين سوره در مدينه نازل شده روايات زيادى است كه در تفسير اين آيات به خواست خدا خواهد آمد. به هر حال ويژگيهاى سوره هاى مكى مانند بحث پيرامون اصول دين مخصوصا معاد و انذار مشركان و مخالفان در اين سوره كاملا نمايان است ، و روى همرفته اين سوره داراى چهار بخش است : بخش اول از عذاب سريع كسى سخن مى گويد كه بعضى از گفته هاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را انكار كرد، و گفت اگر اين سخن حق است عذابى بر من نازل شود و نازل شد (آيه ۱ تا ۳)

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۴

بخش دوم بسيارى از خصوصيات قيامت و مقدمات آن و حالات كفار در آن روز آمده است . (آيات ۴ تا ۱۸). بخش سوم اين سوره بيانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نيك و بد است كه او را بهشتى يا دوزخى مى كند (آيات ۱۹ تا ۳۴). بخش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشركان و منكران ، و بار ديگر به مساءله رستاخيز بر مى گردد و سوره را پايان مى دهد. فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرأ «ساءل سائل » اعطاه الله ثواب الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون و الذين هم على صلواتهم يحافظون : «كسى كه سوره سال سائل را بخواند خداوند ثواب كسانى را به او مى دهد كه امانات و عهد و پيمان خود را حفظ مى كنند و كسانى كه مواظب و مراقب نمازهاى خويشند». حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) آمده است : من أ دمن قرائة «ساءل سائل » لم يساله الله يوم القيامة عن ذنب عمله و اسكنه جنته مع محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): كسى كه پيوسته سوره «ساءل سائل » را بخواند خداوند در قيامت او را

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵

از گناهانش بازپرسى نمى كند، و او را در بهشتش با محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سكونت مى دهد. همين مضمون از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است . بديهى است آنچه انسان را مشمول اينهمه ثواب عظيم مى كند تلاوتى است كه با عقيده و ايمان ، و سپس با عمل همراه باشد، نه اينكه آيات و سوره را بخواند و هيچ انعكاسى در روح و فكر و عملش نداشته باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶

آيه ۱ - ۳

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سأَلَ سائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ(۱) لِّلْكَفِرِينَ لَيْس لَهُ دَافِعٌ(۲) مِّنَ اللَّهِ ذِى الْمَعَارِج (۳) ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - تقاضا كننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! ۲ - اين عذاب مخصوص كافران است ، و هيچكس نمى تواند آن را دفع كند. ۳ - از سوى خداوند ذى المعارج است (خداوندى كه فرشتگانش بر آسمانها صعود مى كند). شان نزول : بسيارى از مفسران و ارباب حديث شاءن نزولى براى اين آيات نقل كرده اند كه حاصل آن چنين است :

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۷

هنگامى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على (عليه السلام ) را در روز «غدير خم » به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من كنت مولاه فعلى مولاه «هر كس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است » چيزى نگذشت كه اين مساءله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهرى » خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرد تو به ما دستور دادى شهادت به يگانگى خدا و اينكه تو فرستاده او هستى دهيم ما هم شهادت داديم ، سپس ‍ دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى ما همه اينها را نيز پذيرفتيم ، اما با اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان (اشاره به على (عليه السلام ) است ) را به جانشينى خود منصوب كردى ، و گفتى : من كنت مولاه فعلى مولاه ، آيا اين سخنى است كه از ناحيه خودت يا از سوى خدا؟! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: «قسم به خدائى كه معبودى جز او نيست اين از ناحيه خدا است ». «نعمان » روى بر گرداند در حالى كه مى گفت اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء: «خداوندا! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران »! اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت ، همينجا آيه ساءل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع نازل گشت . آنچه را در بالا گفتيم مضمون عبارتى است كه در «مجمع البيان » از «ابوالقاسم حسكانى » با سلسله سندش از ((امام صادق (عليه السلام ) )) نقل شده است . همين مضمون را بسيارى از مفسران اهل سنت ، و روات حديث با مختصرى تفاوت نقل كرده اند. مرحوم «علامه امينى » در «الغدير» آن را از سى نفر از علماى معروف

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۸

اهل سنت نقل مى كند (با ذكر مدرك و نقل عين عبارت ) از جمله : تفسير غريب القرآن «حافظ ابوعبيد هروى ». تفسير شفاء الصدور «ابوبكر نقاش موصلى ». تفسير الكشف و البيان «ابواسحاق ثعالبى ». تفسير ابوبكر يحيى «القرطبى ». تذكره ابواسحاق «ثعلبى ». كتاب فرائد السمطين «حموينى ». كتاب «دررالسمطين » «شيخ محمد زرندى ». تفسير سراج المنير «شمس الذين شافعى ». كتاب «سيره حلبى ». كتاب «نور الابصار» سيد مؤ من شبلنجى )). و كتاب شرح جامع الصغير سيوطى از «شمس الدين الشافعى ». و غير اينها. در بسيارى از اين كتب تصريح شده كه آيات فوق در همين رابطه نازل شده است ، البته درباره اينكه اين شخص «حارث بن نعمان » بوده يا «جابر بن نذر» يا «نعمان بن حارث فهرى » اختلاف است ، و مى دانيم اين امر تاءثيرى در اصل مطلب ندارد. البته بعضى از مفسران يا محدثانى كه فضائل على (عليه السلام ) را با ناخشنودى مى پذيرند ايرادهاى مختلفى بر اين شاءن نزول گرفته اند كه در پايان بحث تفسيرى به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۹

تفسير : عذاب فورى سوره معارج از اينجا آغاز مى شود كه مى فرمايد: تقاضا كننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد (سال سائل بعذاب واقع ). اين تقاضا كننده همانگونه كه در شاءن نزول گفتيم «نعمان بن حارث » يا «نضر بن حارث » بود كه به هنگام منصوب شدن على (عليه السلام ) به مقام خلافت و ولايت در غدير خم و پخش شدن اين خبر در شهرها بسيار خشمگين گشت ، و خدمت رسول خدا آمد و گفت : آيا اين از ناحيه تو است ، يا از ناحيه خداوند؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صريحا فرمود: از ناحيه خدا است ، او بيشتر ناراحت شد، و گفت خداوندا! اگر اين حق است و از ناحيه تو است سنگى از آسمان بر ما فرود آور، و در اين هنگام سنگى فرود آمد و بر سر او خورد و او را كشت . در برابر اين تفسير تفسير ديگرى است كه از اين كلى تر است مطابق اين تفسير منظور اين است كه كسى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سؤ ال كرد كه اين عذابى كه تو مى گوئى بر چه كسى واقع مى شود؟ و آيه بعد جواب مى دهد: براى كافرين خواهد بود. و مطابق تفسير سومى اين سؤ ال كننده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه تقاضاى عذاب براى كفار كرد و نازل شد.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۰

ولى تفسير اول علاوه بر اينكه با خود آيه سازگارتر است ، دقيقا منطبق بر روايات متعددى است كه در شاءن نزول وارد شده . سپس مى افزايد: «اين عذاب مخصوص كافران است و هيچكس ‍ نمى تواند از آن جلوگيرى كند» (للكافرين ليس له دافع ). و در آيه بعد به كسى كه اين عذاب از ناحيه او است اشاره كرده ، مى گويد: اين عذاب از سوى خداوندى است كه صاحب آسمانهائى است كه فرشتگان بر آن صعود مى كنند (من الله ذى المعارج ). «معارج » جمع «معرج » به معنى پله يا جائى است كه از آنجا صعود مى كنند و از آنجا كه خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده كه با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پيش مى روند، خداوند به «ذى المعارج » توصيف شده است . آرى اين فرشتگانند كه ماءموريت عذاب كافران و مجرمان دارند، و همانها بودند كه بر ابراهيم خليل (عليه السلام ) نازل شدند، و به او خبر دادند كه ما ماءمور نابودى قوم لوط هستيم ، و صبحگاهان شهرهاى آن قوم آلوده و ننگين را زير و رو كردند همانها ماءموريت عذاب را درباره مجرمان ديگر نيز انجام مى دهند. بعضى از مفسران «معارج » را به معنى فضائل و مواهب الهى و بعضى به معنى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۱

«فرشتگان » تفسير كرده اند، ولى معنى اول مناسبتر، و با مفهوم لغوى كلمه سازگارتر است .

نكته :

اشكالات واهى بهانه جويان ! معمولا در مواردى كه آيات قرآن يا روايات اشاره به فضائل خاصى درباره امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى كند بعضى اصرار دارند تا آنجا كه مى توانند مطلب را ناديده گرفته ، يا توجيه انحرافى كنند، و با دقت و وسوسه خاصى مساءله را تعقيب نمايند، در حالى كه اگر اين فضائل براى ديگران باشد با سماحت و سهولت و آسانى از آن مى گذرند! نمونه زنده اين كلام اشكالات هفتگانه اى است كه «ابن تيميه » در كتاب «منهاج السنة » در مورد احاديثى كه در شاءن نزول آيات فوق آمده است بيان كرده كه ما به طور فشرده به بيان آن مى پردازيم . ۱ - داستان غدير بعد از بازگشت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از حجة الوداع يعنى در سال دهم هجرت واقع شد در حالى كه سوره معارج از سوره هاى مكى است كه قبل از هجرت نازل شده است . پاسخ : همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرديم بسيارى از سوره ها است به نام مكى ناميده مى شود در حالى كه بعضى از آيات نخستين آن طبق تصريح مفسران در مدينه نازل شده و به عكس سوره هائى است كه رسما مدنى ناميده مى شود ولى بعضى از آيات آن در مكه نازل گشته است . ۲ - در اين حديث آمده است كه «حارث بن نعمان » خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲

در «ابطح » رسيد، و مى دانيم «ابطح » دره اى است در «مكه » و اين با نزول آيه بعد از داستان غدير مناسب نيست . پاسخ «اولا» تعبير به «ابطح » فقط در بعضى از روايات است ، نه در همه روايات ، و «ثانيا» «ابطح و بطحاء» به معنى هر زمين شنزارى است كه سيل از آن جارى مى شود، و اتفاقا در سرزمين مدينه نيز مناطقى وجود دارد، كه آن را «ابطح » يا «بطحاء» مى نامند، و در اشعار عرب و روايات بسيار به آن اشاره شده است . ۳ - آيه و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء (انفال - ۳۲) مسلما بعد از جنگ بدر نازل شده ، و سالها قبل از داستان غدير است . جواب كسى نگفته است كه شاءن نزول آن آيه ، داستان غدير است بلكه سخن در آيه ساءل سائل بعذاب واقع مى باشد. و اما آيه ۳۲ سوره انفال چيزى است كه «حارث بن نعمان » از آن در كلام خود استفاده كرد و اين ربطى به شاءن نزول ندارد، ولى تعصبهاى افراطى سبب مى شود كه انسان از چنين مطلب روشن غافل گردد. ۴ - قرآن مجيد مى گويد: و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون : «خداوند آنها را عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان آنها هستى ، و خداوند آنها را عذاب نمى كند در حالى كه استغفار مى كنند» (انفال - ۳۳) اين آيه مى گويد: با وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز عذابى نازل نخواهد شد. پاسخ : آنچه قابل قبول است اينكه عذاب عمومى و دستجمعى به خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وجود نداشت ، ولى عذابهاى خصوصى و شخصى كرارا بر افراد نازل

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳

شد، چنانكه تاريخ اسلام گواه است كه افراد متعددى مانند «ابو زمعه » و «مالك بن طلاله » و «حكم بن ابى العاص » و غير آنها به خاطر نفرين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا بدون آن گرفتار عذاب شدند. علاوه بر اين آيه فوق تفسيرهاى ديگرى نيز دارد كه طبق آن استدلال به آن در اينجا ممكن نيست (به تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۱۵۴ ذيل همان آيه ۳۳ انفال مراجعه شود). ۵ - اگر چنين شاءن نزولى صحيح بود بايد مانند داستان «اصحاب الفيل » معروف شود. پاسخ : اين شاءن نزول به قدر كافى مشهور و معروف است و در بالا اشاره كرديم كه حداقل درسى كتاب از كتب تفسير و حديث آمده وآنگهى عجيب است كه انتظار داشته باشيم يك حادثه شخصى همانند يك حادثه عمومى مثل داستان اصحاب الفيل انعكاس يابد، چرا كه آن داستان جنبه همگانى داشت سر تا سر مكه را گرفته بود و يك لشكر بزرگ طى آن نابود گشت ولى داستان «حارث بن نعمان » تنها مربوط به يك نفر است ! ۶ - از اين حديث استفاده مى شود كه «حارث بن نعمان » مبانى اسلام را قبول داشت چگونه ممكن است يك مسلمان در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به چنين عذابى گرفتار شود؟ پاسخ : اين ايراد نيز ناشى از تعصب شديد است ، زيرا احاديث فوق به خوبى نشان مى دهد كه او نه تنها گفته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را قبول نداشت بلكه به خداوند نيز معترض بود كه چرا چنين دستورى را درباره على (عليه السلام ) به پيامبرش داده است ؟! و اين شديدترين مرتبه كفر و ارتداد محسوب مى شود. ۷ - در كتابهاى معروفى مانند «استيعاب » كه نام «صحابه » آمده است اسمى از «حارث بن نعمان » نمى بينيم .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴

پاسخ : آنچه در اين كتاب و مانند آن از نامهاى صحابه آمده تنها مربوط به قسمتى از صحابه است ، مثلا در كتاب «اسدالغابة » كه از مهمترين كتبى است كه اصحاب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بر مى شمرد تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده ، در حالى كه مى دانيم تنها در حجة الوداع صد هزار نفر يا بيشتر در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، بنابراين شكى نيست كه بسيارى از صحابه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نامشان در اين كتب نيامده است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵

آيه ۴ - ۷

آيه و ترجمه

تَعْرُجُ الْمَلَئكةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْف سنَةٍ(۴) فَاصبرْ صبراً جَمِيلاً(۵) إِنهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً(۶) وَ نَرَاهُ قَرِيباً(۷) ترجمه : ۴ - فرشتگان و روح (فرشته مخصوص ) به سوى او عروج مى كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است . ۵ - بنابراين صبر جميل پيشه كن . ۶ - زيرا آنها آن روز را دور مى بينند. ۷ - و ما آن را نزديك مى بينيم ! تفسير : روزى به اندازه پنجاه هزار سال ! بعد از ذكر داستان عذاب دنيوى كسى كه تقاضاى عذاب الهى كرده بود وارد بحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى شود، نخست مى فرمايد: فرشتگان و روح به سوى او (خداوند) عروج مى كنند در روزى كه مقدارش

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۶

پنجاه هزار سال است (تعرج الملائكة و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة ). مسلما منظور از «عروج فرشتگان » عروج جسمانى نيست ، بلكه عروج روحانى است ، يعنى آنها به مقام قرب خدا مى شتابند، و در آن روز كه روز قيامت است آماده گرفتن فرمان ، و اجراى آن مى باشند، همانگونه كه در تفسير آيه ۱۷ سوره «حاقه » گفتيم كه منظور از جمله «و الملك على ارجائها» فرشتگان در اطراف آسمان قرار مى گيرند اينست كه در آن روز آنها گرداگرد آسمانها ايستاده و آماده انجام هر گونه فرمانند. منظور از «روح » همان «روح الامين » بزرگ فرشتگان است كه در سوره «قدر» نيز به او اشاره شده است ، آنجا كه مى گويد: تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر: «در شب قدر فرشتگان روح به فرمان پروردگارشان براى تقدير امور نازل مى شوند» (قدر - ۴). البته «روح » معانى مختلفى دارد كه در هر مورد به تناسب قرائن موجود ممكن است مفهوم خاصى ببخشد: روح انسان ، روح به معنى قرآن ، و روح به معنى روح القدس و به معنى فرشته وحى همه از معانى روح است كه در آيات ديگر قرآن به آنها اشاره شده . و اما تعبير به «پنجاه هزار سال » از اين نظر است كه آن روز بر حسب سالهاى دنيا تا اين حد ادامه پيدا مى كند، و با آنچه در آيه ۵ سوره سجده آمده

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۷

است كه مقدار آن را يكهزار سال تعيين مى نمايد منافاتى ندارد، زيرا همانگونه كه در روايات وارد شده است در قيامت پنجاه موقف است ، و هر موقف به اندازه يكهزار سال طول مى كشد. بعضى نيز احتمال داده اند عدد «پنجاه هزار سال » براى «تكثير» باشد نه تعداد يعنى آن روز بسيار طولانى است . و به هر حال اين درباره مجرمان و ظالمان و كافران است لذا در حديثى از «ابو سعيد خدرى » آمده است كه بعد از نزول اين آيه كسى عرض ‍ كرد اى رسول خدا! چقدر آن روز طولانى است ؟ فرمود: و الذى نفس ‍ محمد بيده انه ليخف على المؤ من حتى يكون أ خف عليه من صلاة مكتوبة يصليها فى الدنيا: «قسم به كسى كه جان محمد به دست او است آن روز براى مؤ من سبك و آسان مى شود آسانتر از يك نماز واجب كه در دنيا مى خواند». در آيه بعد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته ، مى فرمايد: «صبر جميل پيشه كن ، و در برابر استهزاء و تكذيب و آزار آنها شكيبا باش » (فاصبر صبرا جميلا). «صبر جميل » به معنى شكيبائى زيبا و قابل توجه است ، و آن صبر و استقامتى است كه تداوم داشته باشد، ياءس و نوميدى به آن راه نيابد، و تواءم با بيتابى و جزع و شكوه و آه و ناله نگردد، و در غير اين صورت جميل نيست .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۸

سپس مى افزايد «زيرا آنها چنان روزى را بعيد و دور مى بينند» (انهم يرونه بعيدا). «و ما آنرا قريب و نزديك مى بينيم » (و نراه قريبا). آنها اصلا باور نمى كنند چنان روزى در كار باشد كه حساب همه خلايق را برسند و كوچكترين گفتار و كردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى كه پنجاه هزار سال به طول مى انجامد، ولى آنها در حقيقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شك و ترديد دارند. آنها مى گويند: مگر ممكن است استخوانهاى پوسيده ، و خاكهائى كه هر ذره اى از آن در گوشه اى پراكنده گشته است بار ديگر جمع شود. و لباس ‍ حيات در تن بپوشد؟ (همانگونه كه قرآن در ساير آياتش اين تعبيرات را از آنها نقل كرده است ) وانگهى مگر روز پنجاه هزار سال امكان پذير است ؟!. جالب اينكه علم امروز مى گويد مقدار روز در هر كره اى از كرات آسمانى با ديگر كرات متفاوت است ، زيرا تابع مقدار زمانى است كه آن كره يكبار به دور محور خود مى چرخد، و لذا روز در كره ماه به اندازه دو هفته در كره زمين است ، حتى مى گويند ممكن است با گذشت زمان كره زمين از سرعت حركت وضعى خود بكاهد و مقدار يكروز معادل يك ماه يا يكسال يا صدها سال شود. نمى گوئيم روز قيامت چنين است بلكه مى گوئيم روز معادل پنجاه هزار سال ، حتى با مقياسهاى عالم دنيا چيز عجيبى نيست .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۹

آيه ۸ - ۱۸

آيه و ترجمه

يَوْمَ تَكُونُ السمَاءُ كالمُْهْلِ(۸) وَ تَكُونُ الجِْبَالُ كالْعِهْنِ(۹) وَ لا يَسئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً(۱۰) يُبَصرُونهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِى مِنْ عَذَابِ يَوْمِئذِ بِبَنِيهِ(۱۱) وَ صحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ(۱۲) وَ فَصِيلَتِهِ الَّتى تُئْوِيهِ(۱۳) وَ مَن فى الاَرْضِ جَمِيعاً ثمَّ يُنجِيهِ(۱۴) َكلا إِنهَا لَظى (۱۵) نَزَّاعَةً لِّلشوَى (۱۶) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلى (۱۷) وَ جَمَعَ فَأَوْعَى (۱۸)

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۰

ترجمه : ۸ - همان روز كه آسمان همچون فلز گداخته مى شود. ۹ - و كوهها مانند پشم رنگين متلاشى خواهد بود. ۱۰ - و هيچ دوست صميمى سراغ دوستش را نمى گيرد! ۱۱ - آنان را به آنها نشان مى دهند (ولى هر كس گرفتار كار خويشتن است ) چنان است كه گنهكار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند. ۱۲ - و همسر و برادرش را. ۱۳ - و قبيله اش كه هميشه از او حمايت مى كردند. ۱۴ - و تمام مردم روى زمين را تا مايه نجاتش شود. ۱۵ - اما هرگز چنين نيست شعله هاى سوزان آتش است . ۱۶ - دست و پا و پوست سر را مى كند و مى برد. ۱۷ - و كسانى را كه به فرمان خدا پشت كردند صدا مى زند. ۱۸ - و آنها كه اموال را جمع و ذخيره كردند. تفسير : آن روز كه هيچ دوست صميمى سراغ دوستش را نمى گيرد در اين آيات ، بحثهاى گذشته درباره قيامت با شرح و توضيح بيشترى ادامه مى يابد، مى فرمايد: «همان روزى كه آسمان همچون فلز گداخته مى شود» (يوم تكون السماء كالمهل ). «و كوهها مانند پشم رنگين زده شده خواهد بود» (و تكون الجبال كالعهن ).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۱

«مهل » (بر وزن قفل ) به معنى فلز گداخته است ، و گاه به معنى درد خاصى است كه در روغن زيتون تهنشين مى شود، و در اينجا مناسب همان معنى اول است ، هر چند در مقام تشبيه تفاوت چندانى با هم ندارند. «عهن » به معنى پشم زده شده اى است كه رنگين باشد. آرى در آن روز آسمانها از هم متلاشى و ذوب مى شود، و كوهها درهم كوبيده و خرد و سپس با تند بادى در فضا پراكنده مى گردد، همچون پشمى كه تند باد آن را با خود ببرد و چون كوهها رنگهاى مختلفى دارند تشبيه به پشمهاى رنگين شده اند، و بعد از اين ويرانى ، جهانى نوين ايجاد مى گردد، و انسانها حيات نوين خود را از سر مى گيرند. هنگامى كه رستاخيز در آن جهان نو بر پا مى شود آنچنان وضع حساب و رسيدگى به اعمال وحشتناك است كه همه در فكر خويشند، احدى به ديگرى نمى پردازد و هيچ دوست گرم و صميمى سراغ دوستش را نمى گيرد (و لا يسئل حميم حميما). همه به خود مشغولند، و هر كس در فكر نجات خويش است همانگونه كه در آيه ۳۷ عبس آمده است : لكل امرى ء منهم يومئذ شان يغنيه : «هر يك از آنها آن روز چنان گرفتارى دارد كه تمام فكر او را به خود مشغول مى كند».

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۲

نه اينكه دوستان صميمى خود را در آنجا نشناسند، بلكه دوستانشان را به آنها نشان مى دهند در عين حال هر كس گرفتار كار خويشتن است (يبصرونهم ). مساءله اين است كه هول و وحشت بيش از آن است كه بتواند به ديگرى بينديشد. و در ادامه همين سخن و ترسيم آن صحنه وحشتناك مى افزايد: وضع چنان است كه «گنهكار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند» (يود المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه ). نه تنها فرزندانش بلكه دوست دارد «همسر و برادرش را نيز بدهد» (و صاحبته و اخيه ). و همچنين فاميل و قبيله اى كه به آن تعلق داشت و از او حمايت مى كرد (و فصيلته التى تؤ يه ). «بلكه تمام كسانى را كه در روى زمين هستند همگى را فدا كند تا مايه نجاتش شود» (و من فى الارض جميعا ثم ينجيه ).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۳

آرى به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناك است كه انسان مى خواهد عزيزترين عزيزان را كه در چهار گروه در اينجا خلاصه شده اند (فرزندان ، همسران ، برادران ، و فاميل نزديك كه يار و ياور او هستند) همه را براى نجات خود فدا كند، نه فقط آنها بلكه حاضر است تمام مردم روى زمين براى رهائى او از عذاب قربانى شوند! «يود» از ماده «ود» (بر وزن حب ) به معنى «دوست داشتن » تواءم با «تمنى » است ، و به گفته «راغب » در هر يك از اين دو معنى (بلكه در هر دو معنى ) نيز به كار مى رود. «يفتدى » از ماده «فداء» به معنى حفظ كردن خود از مصائب و مشكلات به وسيله پرداخت چيزى است . «فصيلة » به معنى «عشيره » و فاميل و قبيله اى است كه انسان از آن منفصل و جدا شده است . «تؤ يه » از ماده «ايواء» به معنى انضمام كردن چيزى به ديگرى است سپس به معنى پناه دادن به كار رفته . جمعى از مفسران گفته اند تعبير به «ثم » در جمله «ثم ينجيه » نشان مى دهد كه آنها مى دانند اين فداها بعيد است اثر كند (زيرا ثم معمولا براى بعد و فاصله و تراخى مى آيد). ولى در جواب همه اين تمناها و آرزوها مى فرمايد: «هرگز چنين نيست » هيچ فديه و فدائى پذيرفته نمى شود (كلا). «آن شعله هاى سوزان آتش است » (انها لظى ). پيوسته زبانه مى كشد، و هر چيز را در كنار و مسير خود مى يابد مى سوزاند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۴

دست و پا و پوست سر را مى كند و با خود مى برد (نزاعة للشوى ). «لظى » به معنى شعله خالص آتش است ، و يكى از نامهاى جهنم نيز مى باشد، و در آيات فوق هر دو معنى ممكن است . «نزاعة » به معنى چيزى است كه پى درپى جدا مى كند. و «شوى » به معنى دست و پا و اطراف بدن است ، و گاه به معنى بريان كردن نيز آمده ، ولى در اينجا منظور همان معنى اول است ، زيرا هنگامى كه آتش سوزان و شعله ورى به چيزى مى رسد اول اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را مى سوزاند و جدا مى كند. بعضى از مفسران «شوى » را در اينجا به معنى پوست تن ، و بعضى به معنى پوست سر، و بعضى به معنى گوشت ساق پا، تفسير كرده اند، و همه اينها در آن مفهوم وسيعى كه گفتيم جمع است ، و عجب اينكه با اينهمه مصيبت مرگ و ميرى در كار نيست ! سپس به كسانى اشاره مى كند كه طعمه چنان آتشى هستند، مى فرمايد: «اين شعله سوزان كسانى را كه پشت به فرمان خدا كردند و از اطاعت او روى گردان شدند صدا مى زند و به سوى خود مى خواند» (تدعوا من ادبر و تولى ). «و آنها كه اموال را جمع كردند و ذخيره نمودند و در راه خدا انفاق نكردند» (و جمع فاوعى ). به اين ترتيب اين آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصى كه نسبت به

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۲۵

مجرمان دارد، يا با زبان قال كه خداوند به او داده ، پيوسته آنها را صدا مى زند و به سوى خود فرا مى خواند، همانها كه داراى اين دو صفتند ((پشت به ايمان كرده و از طاعت خدا و رسول (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر برتافته )) و از سوى ديگر «دائما در فكر جمع مال از حرام و حلال و ذخيره كردن آن بوده اند بى آنكه به حقوق مستمندان توجه كنند، و يا اصلا فلسفه اين نعمت الهى يعنى مال را بدانند».