تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۱۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۹
آيه ۶-۸
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسكمْ وَ أَهْلِيكمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِْجَارَةُ عَلَيهَا مَلَئكَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا يَعْصونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ(۶) يَأَيهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۷) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنْهَرُ يَوْمَ لا يخْزِى اللَّهُ النَّبىَّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسعَى بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَنهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّك عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۸)
ترجمه : ۶ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگها است نگاهداريد، آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند، و هرگز مخالفت فرمان خدا نمى كنند و دستورات او را دقيقا اجرا مى نمايند! ۷ - اى كسانى كه كافر شده ايد، امروز عذرخواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد! ۸ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! توبه كنيد توبه خالصى ، اميد است با اين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد، و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند، در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى كند، اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از سوى راستشان در حركت است ، و مى گويند پروردگارا! نور ما را كامل كن ، و ما را ببخش كه تو بر هر كار قادرى . تفسير : خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهيد! به دنبال اخطار و سرزنش نسبت به بعضى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خداوند در آيات مورد بحث روى سخن را به همه مؤ منان كرده ، و دستوراتى درباره تعليم و تربيت همسر و فرزندان و خانواده به آنها مى دهد، نخست مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگها هستند نگاهداريد» (يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة ). نگهدارى خويشتن به ترك معاصى و عدم تسليم در برابر شهوات سركش است ، و نگهدارى خانواده به تعليم و تربيت و امر به معروف و نهى از منكر
و فراهم ساختن محيطى پاك و خالى از هرگونه آلودگى ، در فضاى خانه و خانواده است . اين برنامه اى است كه بايد از نخستين سنگ بناى خانواده ، يعنى از مقدمات ازدواج ، و سپس نخستين لحظه تولد فرزند آغاز گردد، و در تمام مراحل با برنامه ريزى صحيح و با نهايت دقت تعقيب شود. به تعبير ديگر حق زن و فرزند تنها با تاءمين هزينه زندگى و مسكن و تغذيه آنها حاصل نمى شود، مهم تر از آن تغذيه روح و جان آنها و به كار گرفتن اصول تعليم و تربيت صحيح است . قابل توجه اينكه تعبير به «قوا» (نگاهداريد) اشاره به اين است كه اگر آنها را به حال خود رها كنيد خواه ناخواه به سوى آتش دوزخ پيش مى روند شما هستيد كه بايد آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ كنيد. «وقود» (بر وزن كبود) چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم به معنى «آتشگيره » يعنى ماده قابل اشتعال مانند «هيزم » است (نه به معنى «آتش زنه » مثل كبريت ، چرا كه اعراب آنرا «زناد» مى گويد). به اين ترتيب آتش دوزخ مانند آتشهاى اين جهان نيست ، شعله هاى آن از درون وجود خود انسانها زبانه مى كشد! و از درون سنگها! نه فقط سنگهاى گوگردى كه بعضى از مفسران به آن اشاره كرده اند، بلكه همه انواع سنگها چون لفظ آيه مطلق است ، و امروز مى دانيم كه هر قطعه از سنگها مركب از ميلياردها ميليارد دانه اتم است كه اگر نيروى ذخيره درون آنها آزاد شود چنان آتشى برپا مى كند كه انسان را خيره مى كند. بعضى از مفسران «حجارة » را در اينجا به بتهائى تفسير كرده اند كه از سنگ ساخته مى شد، و مورد پرستش مشركان بود
سپس مى افزايد: فرشتگانى بر اين آتش گمارده شده كه خشن و سختگيرند هرگز معصيت فرمان خدا نمى كنند، و هر دستورى به آنها دهد بدون چون و چرا اجرا مى كنند)) (عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون ). و به اين ترتيب نه راه گريزى وجود دارد، و نه گريه و التماس و جزع و فزع مؤ ثر است . روشن است هر ماءمورى براى كارى گمارده شود بايد روحياتى متناسب آن داشته باشد، و ماءموران عذاب طبعا بايد خشن باشند، چرا كه جهنم كانون رحمت نيست ، كانون خشم و غضب الهى است ، اما در عين حال ، اين ماءموران هرگز از مرز عدالت خارج نمى شوند، و فرمان خدا را بيكم و كاست اجرا مى كنند. جمعى از مفسران در اينجا سؤ الى مطرح كرده اند كه تعبير به عدم عصيان در آيه فوق ، با مساءله عدم وجود تكليف در قيامت چگونه سازگار است ؟ ولى بايد توجه داشت كه اطاعت و ترك عصيان فرشتگان يكنوع اطاعت تكوينى است نه تشريعى ، و اطاعت تكوينى هميشه وجود دارد، و به تعبير ديگر آنها آنچنان ساخته شده اند كه فرمانهاى الهى را با كمال ميل و رغبت و عشق در عين اختيار اجرا مى كنند. در آيه بعد كفار را مخاطب ساخته و وضع آنها را در آن روز بازگو مى كند و مى فرمايد: «اى كسانى كه كافر شده ايد! امروز عذرخواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد» (يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ).
قرار گرفتن اين آيه بعد از آيه گذشته كه مخاطب در آن مؤ منان بودند اشاره به اين واقعيت است كه اگر به وضع زن و فرزند و خانواده خود نرسيد ممكن است كار شما به جائى رسد كه در قيامت مخاطب به اين خطاب شويد. تعبير «انما تجزون ما كنتم تعملون » بار ديگر اين حقيقت را تاءييد مى كند كه جزاى گنهكاران در قيامت خود اعمال آنها است ، كه در برابر آنان ظاهر مى شود، و با آنها خواهد بود، تعبير آيه گذشته كه در آتش جهنم از درون وجود خود انسانها زبانه مى كشد نيز مؤ يد همين معنى است . اين نكته نيز قابل توجه است كه عدم قبول اعتذار در آنجا به خاطر اين است كه عذرخواهى نوعى توبه است ، و توبه تنها در اين جهان امكان پذير است ، نه در جهان ديگر و نه بعد از ورود در جهنم . آيه بعد در حقيقت راه نجات از آتش دوزخ را نشان مى دهد، مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به سوى خدا باز گرديد و توبه كنيد، توبه خالصى » (يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا). آرى نخستين گام براى نجات ، توبه از گناه است ، توبه اى كه از هر نظر خالص باشد، توبه اى كه محرك آن فرمان خدا و ترس از گناه ، نه وحشت از آثار اجتماعى و دنيوى آن ، بوده باشد، توبه اى كه براى هميشه انسان را از معصيت جدا كند و بازگشتى در آن رخ ندهد. مى دانيم حقيقت «توبه » همان ندامت و پشيمانى از گناه است كه لازمه آن تصميم بر ترك در آينده است ، و اگر كارى بوده كه قابل جبران است در صدد جبران برآيد، و گفتن استغفار نيز بيانگر همين معنى است ، و به اين ترتيب اركان توبه را مى توان در پنج چيز خلاصه كرد: ((ترك گناه - ندامت -
تصميم بر ترك در آينده - جبران گذشته - استغفار). «نصوح » از ماده «نصح » (بر وزن صلح ) در اصل به معنى خيرخواهى خالصانه است ، و لذا به عسل خالص «ناصح » گفته مى شود، و از آنجا كه خيرخواهى واقعى بايد تواءم با محكم كارى باشد واژه «نصح » گاه به اين معنى نيز آمده است ، به همين جهت به نماى محكم «نصاح » (بر وزن كتاب ) و به خياط «ناصح » گفته مى شود، و اين هر دو معنى يعنى «خالص بودن » و «محكم بودن » در توبه «نصوح » بايد جمع باشد. در اينكه توبه نصوح چيست ؟ تفسيرهاى زيادى براى آن ذكر كرده اند تا آنجا كه بعضى شماره تفسيرهاى آن را بالغ بر بيست و سه تفسير دانسته اند ولى همه اين تفسيرها تقريبا به يك حقيقت باز مى گردد، يا شاخ و برگها و شرائط مختلف توبه است . از جمله اينكه : «توبه نصوح » آن است كه واجد چهار شرط باشد: پشيمانى قلبى ، استغفار زبانى ، ترك گناه ، و تصميم بر ترك در آينده . بعضى ديگر گفته اند: «توبه نصوح » آن است كه واجد سه شرط باشد: ترس از اينكه پذيرفته نشود، اميد به اينكه پذيرفته شود، و ادامه اطاعت خدا. يا اينكه «توبه نصوح » آن است كه گناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببينى و از آن شرمنده باشى ! يا اينكه «توبه نصوح آن است كه مظالم را به صاحبانش باز گرداند، و از مظلومين حليت بطلبد، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد.
يا اينكه ((توبه نصوح » آن است كه در آن سه شرط باشد: كم سخن گفتن كم خوردن ، و كم خوابيدن . يا اينكه «توبه نصوح » آن است كه تواءم با چشمى گريان ، و قلبى بيزار از گناه باشد... و مانند اينها كه همگى شاخ و برگ يك واقعيت است و اين توبه خالص و كامل است . در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم هنگامى كه «معاذ بن جبل » از توبه نصوح سؤ ال كرد، در پاسخ فرمود: ان يتوب التائب ثم لا يرجع فى ذنب كما لا يعود اللبن الى الضرع : «آن است كه شخص توبه كننده به هيچوجه بازگشت به گناه نكند آن چنانكه شير به پستان هرگز باز نمى گردد»! اين تعبير لطيف بيانگر اين واقعيت است كه توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ايجاد مى كند كه راه بازگشت به گذشته را به كلى بر او مى بندد. همانگونه كه بازگشت شير به پستان غير ممكن است . اين معنى كه در روايات ديگر نيز وارد شده ، در حقيقت درجه عالى توبه نصوح را بيان مى كند، و گرنه در مراحل پايين تر ممكن است بازگشتى باشد كه بعد از تكرار توبه سرانجام منتهى به ترك دائمى شود. سپس به آثار اين توبه نصوح اشاره كرده ، مى افزايد «اميد است با اين كار پروردگار شما گناهانتان را ببخشد و بپوشاند» (عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم ). «و شما را در باغهائى از بهشت وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است » (و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار ). «اين كار در روزى خواهد بود كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او
ايمان آوردند خوار و موهون نمى كند» (يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه ). ((اين در حالى است كه نور (ايمان و عمل صالح ) آنها از پيشاپيش و از سوى راستشان در حركت است )) و عرصه محشر را روشن مى سازد، و راه آنها را به سوى بهشت مى گشايد (نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم ). در اينجاست كه آنها رو به درگاه خداوند آورده ، «مى گويند پروردگارا! نور ما را كامل كن ، و ما را ببخش كه بر هر كار قادرى » (يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انك على كل شى ء قدير). در حقيقت اين توبه نصوح ، پنج ثمره بزرگ دارد: «نخست » بخشودگى سيئات و گناهان . «دوم » ورود در بهشت پر نعمت الهى . «سوم » عدم رسوائى در آن روز كه پرده ها كنار مى رود، و حقايق آشكار مى گردد، و دروغگويان تبهكار خوار و رسوا مى شوند، آرى در آن روز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان آبرومند خواهند بود، چرا كه آنچه گفتند به واقعيت مى پيوندد. «چهارم » اينكه نور ايمان و عمل آنها از پيشاپيش و سمت راست آنها حركت مى كند و مسير آنها را به سوى بهشت روشن مى سازد (بعضى از مفسران نورى را كه پيشاپيش حركت مى كند نور «عمل » دانسته اند، در اين زمينه تفسير ديگرى نيز ذيل آيه ۱۲ سوره حديد در جلد ۲۳ تفسير نمونه داشتيم ). «پنجم » اينكه توجهشان به خدا بيشتر مى گردد، لذا رو به سوى درگاه خدا مى آورند و از او تقاضاى تكميل نور و آمرزش كامل گناه خويش مى كنند.
نكته ها:
تعليم و تربيت خانواده
دستور امر به معروف و نهى از منكر، يك دستور عام است ، كه همه مسلمين نسبت به يكديگر دارند، ولى از آيات فوق ، و رواياتى كه درباره حقوق فرزند و مانند آن در منابع اسلامى وارد شده ، به خوبى استفاده مى شود كه انسان در مقابل همسر و فرزند خويش مسئوليت سنگين ترى دارد، و موظف است تا آنجا كه مى تواند در تعليم و تربيت آنها بكوشد، آنها را از گناه بازدارد و به نيكيها دعوت نمايد، نه اينكه تنها به تغذيه جسم آنها قناعت كند. در حقيقت اجتماع بزرگ از واحدهاى كوچكى تشكيل مى شود كه «خانواده » نام دارد، و هرگاه اين واحدهاى كوچك كه رسيدگى به آن آسان تر است اصلاح گردد كل جامعه اصلاح مى شود، و اين مسئوليت در درجه اول بر دوش پدران و مادران است . مخصوصا در عصر ما كه امواج كوبنده فساد در بيرون خانواده ها بسيار قوى و خطرناك است ، براى خنثى كردن آنها از طريق تعليم و تربيت خانوادگى بايد برنامه ريزى اساسى تر و دقيق تر انجام گيرد. نه تنها آتشهاى قيامت كه آتشهاى دنيا نيز از درون وجود انسانها سرچشمه مى گيرد، و هر كس موظف است خانواده خود را از اين آتشها حفظ كند. در حديثى مى خوانيم : ((هنگامى كه آيه فوق نازل شد، كسى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سؤ ال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنم : حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: تامرهم بما امر الله ، و تنهاهم عما نهاهم الله ، ان اطاعوك كنت قد وقيتهم ، و ان عصوك كنت قد قضيت ما عليك :
- «آنها را امر به معروف و نهى از منكر مى كنى ، اگر از تو پذيرفتند آنها را از آتش دوزخ حفظ كرده اى ، و اگر نپذيرفتند وظيفه خود را انجام داده اى ».
و در حديث جامع و جالب ديگرى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : الا كلكم راع ، و كلكم مسؤ ل عن رعيته ، فالامير على الناس راع ، و هو مسؤ ل عن رعيته ، و الرجل راع على اهل بيته ، و هو مسؤ ل عنهم ، فالمرئة راعية على اهل بيت بعلها و ولده ، و هى مسؤ لة عنهم ، الا فكلكم راع ، و كلكم مسؤ ل عن رعيته : ((بدانيد همه شما نگهبانيد، و همه در برابر كسانى كه ماءمور نگهبانى آنها هستيد مسئوليد، امير و رئيس حكومت اسلامى نگهبان مردم است و در برابر آنها مسئول است ، مرد نگهبان خانواده خويش است و در مقابل آنها مسئول ، زن نيز نگهبان خانواده شوهر و فرزندان است و در برابر آنها مسئول مى باشد، بدانيد همه شما نگهبانيد و همه شما در برابر كسانى كه ماءمور نگهبانى آنها هستيد مسئوليد! اين بحث دامنه دار را با حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم ، امام (عليه السلام ) در تفسير آيه فوق فرمود: علموا انفسكم و اهليكم الخير، و ادبوهم «منظور اين است كه خود و خانواده خويش را نيكى بياموزيد و آنها را ادب كنيد».
توبه درى به سوى رحمت خدا
بسيار مى شود كه از انسان - مخصوصا در آغاز تربيت و سير و سلوك الى الله -
لغزشهائى سرمى زند، اگر درهاى بازگشت به روى او بسته شود، ماءيوس مى گردد، و براى هميشه از راه مى ماند، و لذا در مكتب تربيتى اسلام ، توبه به عنوان يك اصل تربيتى با اهميت فوق العاده اى مطرح است ، و از تمام گنهكاران دعوت مى كند كه براى اصلاح خويش و جبران گذشته از اين در، وارد شوند. امام على بن الحسين (عليه السلام ) در مناجات «تائبين » به پيشگاه خدا چنين عرضه مى دارد: الهى انت الذى فتحت لعبادك بابا الى عفوك سميته التوبة ، فقلت توبوا الى الله توبة نصوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه «خداى من تو كسى هستى كه درى به سوى عفوت به روى بندگانت گشوده اى ، و نامش را توبه نهاده اى ، و فرموده اى بازگرديد به سوى خدا و توبه كنيد توبه خالصى ، اكنون عذر كسانى كه از ورود از اين در، بعد از گشايش آن ، غافل شوند چيست »؟! به قدرى در مساءله توبه در روايات تاءكيد شده كه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ان الله تعالى اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فى ليلة ظلماء، فوجدها: «خداوند از توبه بنده اش بيش از كسى كه مركب و توشه خود را در بيابان در يك شب تاريك گم كرده و سپس آن را بيابد شاد مى گردد»! اين تعبيرات آميخته با بزرگوارى همه براى تشويق به اين امر مهم حياتى است . ولى بايد توجه داشت كه توبه تنها لقلقه زبان ، و گفتن «استغفرالله » نيست بلكه شرايط و اركانى دارد كه در تفسير توبه نصوح در آيات فوق به آن
اشاره شد، هرگاه توبه با اين شرايط انجام گيرد آنچنان اثر مى گذارد كه گناه و آثار گناه را به كلى از روح و جان انسان محو مى كند، لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : التائب من الذنب كمن لا ذنب له ، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزء!: كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه اصلا گناه نكرده ، و كسى كه به گناه خود ادامه دهد در حالى كه استغفار مى كند مانند كسى است كه مسخره مى كند))!. درباره توبه بحثهاى مشروح ديگرى (در جلد سوم صفحه ۳۱۲ به بعد) ذيل آيه ۱۷ سوره نساء و (جلد ۱۹ صفحه ۴۹۸ به بعد) ذيل آيه ۵۳ زمر داشته ايم .
آيه ۹-۱۲
آيه و ترجمه
يَأَيهَا النَّبىُّ جَهِدِ الْكفَّارَ وَ الْمُنَفِقِينَ وَ اغْلُظ عَلَيهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۹) ضرَب اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَاَت نُوحٍ وَ امْرَأَت لُوطٍ كانَتَا تحْت عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صلِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنهُمَا مِنَ اللَّهِ شيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّخِلِينَ(۱۰) وَ ضرَب اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا امْرَأَت فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَت رَب ابْنِ لى عِندَك بَيْتاً فى الْجَنَّةِ وَ نجِّنى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ(۱۱) وَ مَرْيمَ ابْنَت عِمْرَنَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَ صدَّقَت بِكلِمَتِ رَبهَا وَ كُتُبِهِ وَ كانَت مِنَ الْقَنِتِينَ(۱۲)
ترجمه : ۹ - اى پيامبر! با كفار و منافقين پيكار كن و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان جهنم است و بد جايگاهى است . ۱۰ - خداوند مثلى براى كسانى كه كافر شده اند زده است ، مثل به همسر نوح ، و همسر لوط، آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند، و ارتباط آنها با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى ) نداشت . و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند! ۱۱ - و خداوند مثلى براى مؤ منان زده ، به همسر فرعون ، در آن هنگام كه گفت پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و عمل او نجات ده ، و مرا از قوم ظالم رهائى بخش . ۱۲ - و همچنين مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگاه داشت ، و ما از روح خود در او دميديم ، او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و از مطيعان فرمان خدا بود. تفسير : الگوهائى از زنان مؤ من و كافر از آنجا كه منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بروز مشاجرات و اختلافهائى در ميان همسران او كه در آيات قبل به آن اشاره شده قطعا خوشحال بودند، بلكه به شايعات در اين زمينه دامن مى زدند شايد به همين مناسبت در نخستين آيه مورد بحث دستور شدت عمل درباره آنها داده ، مى فرمايد: «اى پيامبر با كفار و منافقان پيكار و جهاد كن و بر آنها سخت بگير جايگاهشان جهنم و بد جايگاهى است ».
(يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماواهم جهنم و بئس المصير). اين جهاد در مورد كفار ممكن است به صورت مسلحانه يا غير مسلحانه بوده باشد، ولى در مورد منافقان بدون شك جهاد مسلحانه نيست ، زيرا در هيچ تاريخى نقل نشده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با منافقان پيكار مسلحانه كرده باشد، لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: ان رسول الله لم يقاتل منافقا قط انما كان يتالفهم : «رسول خدا هرگز با منافقى جنگ نكرد، بلكه پيوسته در تاءليف قلوب آنها مى كوشيد». بنابراين مراد از جهاد با آنها همان توبيخ و سرزنش و تهديد و انذار و رسوا ساختن آنها، و يا در بعضى از موارد تاءليف قلوب آنها است ، چه اينكه «جهاد» معنى وسيع و گسترده اى دارد، و هرگونه تلاش و كوشش را شامل مى شود، تعبير به «واغلظ عليهم » (بر آنها سخت بگير و خشونت كن ) نيز اشاره به خشونت در سخن و افشاگرى و تهديد و مانند آن است . اين وضع خاص در مقابل منافقان ، با اينكه آنها خطرناكترين دشمن اسلام بودند، به خاطر اين بود كه آنها ظاهرا دم از اسلام مى زدند، و با مسلمانان كاملا آميزش داشتند، لذا ممكن نبود همچون يك كافر با آنها رفتار كرد. البته اين در صورتى بود كه آنها دست به اسلحه نبرند و اگر اين كار را مى كردند مسلما با آنها مقابله به مثل مى شد، زيرا در اين صورت عنوان محارب به خود مى گرفتند. گرچه اين مساءله در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع نشد ولى بعد از او مخصوصا در عصر امير مؤ منان (عليه السلام ) روى داد، و او با منافقان مسلح به نبرد برخاست . بعضى گفته اند منظور از «جهاد با منافقان »در آيه فوق اجراى حدود
شرعى در مورد آنهاست ، زيرا اكثر كسانى كه حد بر آنها جارى مى شد از منافقان بودند، ولى هيچ دليلى براى اين تفسير، و بر اين ادعا كه حدود شرعى در آن عصر غالبا بر آنها واقع شده ، در دست نيست . قابل توجه اينكه آيه فوق عينا و بدون هيچ كم و زياد در سوره توبه آيه ۷۳ نيز آمده است . سپس بار ديگر به ماجراى همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز مى گردد، و براى اينكه درس عملى زنده اى به آنها بدهد به ذكر سرنوشت فشرده دو نفر از زنان بى تقوا كه در خانه دو پيامبر بزرگ خدا بودند، و سرنوشت دو زن مؤ من و ايثارگر كه يكى از آنها در خانه يكى از جبارترين مردان تاريخ بود مى پردازد. نخست مى فرمايد: «خداوند مثلى براى كافران زده است ، مثلى به همسر نوح و همسر لوط» (ضرب الله مثلا للذين كفروا امراءت نوح و امراءت لوط). «آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند» (كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما). «اما ارتباط آنها با اين دو پيامبر بزرگ سودى به حالشان در برابر عذاب الهى نداشت ، و به آنها گفته شد كه وارد در آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند» (فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين ). و به اين ترتيب به دو همسر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در ماجراى افشاى
اسرار و آزار آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دخالت داشتند هشدار مى دهد كه گمان نكنند همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تنهائى مى تواند مانع كيفر آنها باشد، همانگونه كه رابطه همسران نوح و لوط، به خاطر خيانت ، از خاندان نبوت و وحى قطع شد، و گرفتار عذاب الهى شدند. و در ضمن هشدارى است به همه مؤ منان در تمام قشرها كه پيوندهاى خود را با اولياءالله در صورت گناه و عصيان مانع عذاب الهى نپندارند. در بعضى از كلمات مفسران آمده است كه اسم همسر حضرت نوح «والهة » و اسم همسر حضرت لوط «والعة » بوده است و بعضى عكس اين را نوشته اند، يعنى نام همسر نوح را «والعه » و همسر لوط را «والهه » يا «واهله » گفته اند. به هر حال اين دو زن به اين دو پيامبر بزرگ خيانت كردند، البته خيانت آنها هرگز انحراف از جاده عفت نبود، زيرا هرگز همسر هيچ پيامبرى آلوده به بى عفتى نشده است ، چنانكه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صريحا آمده است ، «ما بغت امراءة نبى قط»: «همسر هيچ پيامبرى هرگز آلوده عمل منافى عفت نشد». خيانت همسر «لوط» اين بود كه با دشمنان آن پيامبر (عليه السلام ) همكارى مى كرد، و اسرار خانه او را به دشمن مى سپرد، و همسر نوح نيز چنين بود. «راغب » در «مفردات » مى گويد: «خيانت » و «نفاق » يك حقيقت است ، جز اينكه «خيانت » در مقابل «عهد و امانت » گفته مى شود، و نفاق در مسائل دينى .
تناسب اين داستان با داستان افشاى اسرار خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز ايجاب مى كند كه منظور از خيانت همين باشد. به هر حال آيه فوق اميدهاى كاذب افرادى را كه گمان مى كنند تنها ارتباط با شخص بزرگى همچون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى تواند مايه نجات آنها گردد (هر چند در عمل آلوده باشند) قطع مى كند، تا هيچكس از اين نظر براى خود مصونيتى قائل نشود، لذا در پايان آيه مى گويد: «به آنها گفته مى شود با ساير دوزخيان وارد جهنم شويد» يعنى ميان شما و ديگران از اين نظر هيچ امتيازى نيست !. سپس دو مثال براى افراد باايمان ذكر كرده ، مى گويد: «خداوند مثلى براى مؤ منان ذكر كرده : همسر فرعون را، در آن زمان كه به پيشگاه خدا عرضه داشت : پروردگار من ! خانهاى برايم در جوار قربت در بهشت بنا كن ، و مرا از فرعون و كارهايش رهائى بخش ، و مرا از اين قوم ظالم نجات ده » (و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امراءت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين ). معروف اين است كه نام همسر فرعون «آسيه » و نام پدرش «مزاحم » بوده است ، گفته اند هنگامى كه معجزه موسى (عليه السلام ) را در مقابل ساحران مشاهده كرد اعماق قلبش به نور ايمان روشن شد، و از همان لحظه به موسى ايمان آورد او پيوسته ايمان خود را مكتوم مى داشت ، ولى ايمان و عشق به خدا چيزى نيست كه بتوان آنرا هميشه كتمان كرد، هنگامى كه فرعون از ايمان او باخبر شد بارها او را نهى كرد، و اصرار داشت كه دست از دامن آيين موسى (عليه السلام ) بردارد، و خداى او را رها كند، ولى اين زن با استقامت هرگز تسليم خواسته فرعون نشد.
سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهايش را با ميخها بسته ، در زير آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظيمى بر سينه او بيفكنند، هنگامى كه آخرين لحظه هاى عمر خود را مى گذارند دعايش اين بود «پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت در جوار خودت بنا كن و مرا از فرعون و اعمالش رهائى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده »! خداوند نيز دعاى اين زن مؤ من پاكباز فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترين زنان جهان مانند مريم قرار داد. چنانكه در همين آيات در رديف او قرار گرفته است . در روايتى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : افضل نساء اهل الجنة خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و مريم بنت عمران ، و آسيه بنت مزاحم ، امراءة فرعون !: «برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند ((خديجه » دختر خويلد و «فاطمه » دختر محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و «مريم » دختر عمران و «آسيه » دختر مزاحم همسر فرعون )). جالب اينكه همسر فرعون با اين سخن كاخ عظيم فرعون را تحقير مى كند و آن را در برابر خانه اى در جوار رحمت خدا به هيچ مى شمرد، و به اين وسيله به آنها كه او را نصيحت مى كردند كه اينهمه امكانات چشمگيرى كه از طريق «ملكه مصر بودن در اختيار تو است با ايمان به مرد شبانى همچون موسى از دست نده ! پاسخ مى گويد». و با جمله «نجنى من فرعون و عمله » بيزارى خود را، هم از خود فرعون و هم از مظالم و جناياتش ، اعلام مى دارد. و با جمله «و نجنى من القوم الظالمين » ناهمرنگى خود را با محيط آلوده
و بيگانگى خويش را از جنايات آنها برملا مى كند، و چقدر حساب شده است اين جمله هاى سه گانه اى كه اين زن با معرفت و ايثارگر در واپسين لحظه هاى عمرش بيان كرد، جمله هايى كه مى تواند براى همه زنان و مردان مؤ من جهان الهامبخش باشد، جمله هايى كه بهانه هاى واهى را از دست تمام كسانى كه فشار محيط، يا همسر را، مجوزى براى ترك اطاعت خدا و تقوى مى شمرند، مى گيرد. مسلما زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعونى وجود نداشت همانطور كه فشار و شكنجه اى فراتر از شكنجه هاى فرعون جنايتكار نبود، ولى نه آن زرق و برق ، و نه اين فشار و شكنجه ، آن زن مؤ من را به زانو در نياورد و همچنان به راه خود در مسير رضاى خدا ادامه داد تا جان خويش را در راه معشوق حقيقى فدا كرد. قابل توجه اينكه تقاضا مى كند خداوند خانهاى در بهشت ، و در نزد خودش ، براى او بنا كند، كه در بهشت بودن جنبه جسمانى آن است ، و نزد خدا بودن جنبه روحانى آن ، و او هر دو را در يك عبارت كوتاه جمع كرده است . سپس به دومين زن با شخصيت كه الگوئى براى افراد باايمان محسوب مى شود اشاره كرده ، مى فرمايد: و «نيز خداوند مثلى زده است ((مريم » دختر عمران را كه دامان خود را پاك نگاه داشت )) (و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها).
«و ما از روح خود در او دميديم » (فنفخنا فيه من روحنا). و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر، فرزندى آورد كه پيامبر اولوالعزم پروردگار شد. سپس مى افزايد «او سخنان پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و به همه آنها ايمان آورد» (و صدقت به كلمات ربها و كتبه ). «و او از مطيعان فرمان خدا بود» (و كانت من القانتين ). از نظر ايمان در سرحد اعلى قرار داشت ، و به تمام كتب آسمانى و اوامر الهى مؤ من ، و از نظر عمل پيوسته مطيع اوامر الهى بود، و بنده اى بود جان و دل بر كف ، و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشت . تفاوت «كلمات » و «كتب » ممكن است از اين نظر باشد كه تعبير به «كتب » اشاره به تمام كتابهاى آسمانى است كه بر پيامبران نازل شده و تعبير به «كلمات » ناظر وحى هائى است كه صورت كتاب آسمانى نداشته است . مريم آن چنان نسبت به اين كلمات و كتب مؤ من بود كه قرآن در آيه ۷۵ سوره مائده به عنوان «صديقه » (بسيار تصديق كننده ) از او ياد كرده است . در آيات مختلف قرآن مطالب زيادى درباره شخصيت اين زن باايمان و مقام والاى او ديده مى شود كه قسمت مهمى از آن در همان سوره اى است كه به نام او ناميده شده (جمعى نيز صديقه را به معنى بسيار راستگو توصيف كرده اند). و به هر حال قرآن با اين تعبيرات دامان مريم را از سخنان ناروائى كه جمعى از يهوديان آلوده و جنايتكار، درباره او مى گفتند، و شخصيت ، و حتى پاكدامنى او را زير سؤ ال مى بردند، پاك مى شمرد، و مشت محكمى بر دهان
بدگويان مى كوبد. تعبير به «فنفخنا فيه من روحنا» (از روح خود در او دميديم ) چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم منظور از آن يك روح با عظمت و متعالى است ، يا به تعبير ديگر اضافه «روح » به «خداوند» «اضافه تشريفيه » است كه براى بيان عظمت چيزى مى آيد، مانند اضافه «خانه » به «خدا» در تعبير «بيت الله » و گرنه خداوند نه روح دارد، و نه خانه و بيت . عجب اينكه بعضى از مفسران حديثى درباره زنان با شخصيت و والامقام در نزد خداوند نقل كرده اند كه «عايشه را برترين آنها شمرده اند! چه خوب بود اين حديث را در تفسير سوره تحريم ذكر نمى كردند، چرا كه اين سوره با صداى رسا پيامى بر خلاف اين حديث ساختگى مى دهد، و چنانكه ديديم بسيارى از مفسران اهل سنت و مورخان تصريح كرده اند آن دو زن كه آيات اين سوره آنها را شديدا ملامت مى كند و مايه خشم خدا و رسولش شدند، ((حفصه » و «عايشه » بودند، و اين معنى صريحا در صحيح بخارى نيز آمده است . ما از تمام كسانى كه آزاد مى انديشند مى خواهيم بار ديگر آيات اين سوره را مرور كنند و سپس ارزش چنين احاديثى را روشن سازند. خداوندا! ما را از حب و بغضهاى بى دليل و تعصب آميز حفظ فرما، و چنان كن كه در برابر آيات قرآن مجيدت با تمام وجود خود تسليم و خاضع باشيم .
پروردگارا! مباد آن روزى كه پيامبر بزرگت از اعمال ما ناخشنود و از روش زندگى ما ناراضى گردد. بارالها! به ما چنان استقامتى مرحمت كن كه فشارها و شكنجه هاى فراعنه زمان در سراسر جهان در روح و ايمان ما كمترين اثر نگذارد. آمين يا رب العالمين .