تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۸
َسوره تغابن
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و ۱۸ آيه است
محتواى سوره تغابن در اينكه اين سوره در مدينه نازل شده يا در مكه ؟ در ميان مفسران ، سخت گفتگو است ، هر چند مشهور مدنى بودن آن است ، در حالى كه بعضى آن را كلا، مكى ، و بعضى ، تنها سه آيه آخر را مدنى دانسته ، و باقى را، مكى مى دانند. البته لحن آيات اخير اين سوره ، با سوره هاى مدنى هماهنگ است ، ولى صدر آن ، با سوره هاى مكى موافقتر است ، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور، مدنى ، تلقى مى كنيم . «ابو عبدالله » زنجانى در كتاب نفيس «تاريخ القرآن »، از فهرست «ابن نديم »، نقل مى كند كه سوره تغابن بيست و سومين سوره اى است كه در مدينه نازل شده است ، و با توجه به اينكه سوره هاى مدنى كلا ۲۸ سوره است ، لذا بايد گفت اين سوره از آخرين سوره هائى است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده ). اما از نظر محتوى ، اين سوره را مى توان به چند بخش تقسيم كرد: ۱ - آغاز سوره كه از توحيد و صفات و افعال خدا بحث مى كند. ۲ - به دنبال آن ، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى دهد كه مراقب اعمال پنهان و آشكار خود باشند، و سرنوشت ، اقوام پيشين را فراموش نكنند. ۳ - در بخش ديگرى از سوره ، سخن از معاد است . و اينكه روز قيامت روز «تغابن » و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه
ديگر است (نام سوره نيز از همين گرفته شده ). ۴ - در بخشى ديگر دستور به اطاعت خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده و پايه هاى اصل نبوت را تحكيم مى بخشد. ۵ - آخرين بخش سوره ، مردم را به انفاق در راه خدا تشويق مى كند و از اينكه فريفته اموال و اولاد و همسران شوند برحذر مى دارد، و سوره را با نام و صفات خدا پايان مى دهد همانگونه كه آغاز كرده بود. فضيلت تلاوت سوره در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة التغابن دفع عنه موت الفجاة : «هر كس سوره تغابن را بخواند مرگ ناگهانى از او دفع مى شود». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قرء سورة التغابن فى فريضته ، كانت شفيعة له يوم القيامة و شاهد عدل عند من يجيز شهادتها ثم لا تفارقه حتى يدخل الجنة : «كسى كه سوره تغابن را در نماز فريضهاى بخواند شفيع او روز قيامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزد كسى كه شفاعت او را اجازه مى دهد، سپس از او جدا نمى شود تا داخل بهشت گردد». بديهى است اين تلاوت بايد تواءم با انديشه باشد انديشه اى كه محتواى آنرا در عمل منعكس كند، تا اين همه آثار و بركات بر آن مترتب گردد.
آيه ۱-۶
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ لَهُ الْمُلْك وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۱) هُوَ الَّذِى خَلَقَكمْ فَمِنكمْ كافِرٌ وَ مِنكم مُّؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۲) خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ وَ صوَّرَكمْ فَأَحْسنَ صوَرَكمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ(۳) يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۴) أَ لَمْ يَأْتِكمْ نَبَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۵) ذَلِك بِأَنَّهُ كانَت تَّأْتِيهِمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَقَالُوا أَ بَشرٌ يهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوا وَّ استَغْنى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنىُّ حَمِيدٌ(۶)
ترجمه : ۱ - آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، مالكيت و حكومت از آن او است ، و ستايش از آن او، و بر همه چيز توانا است . ۲ - او كسى است كه شما را آفريد (و به شما آزادى و اختيار داد) گروهى از شما كافر و گروهى مؤ من هستند، و خداوند به آنچه مى دهيد بينا است . ۳ - آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير، و سرانجام بازگشت همه به سوى او است . ۴ - آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند، و از آنچه پنهان يا آشكار مى كنيد با خبر است ، و خداوند از آنچه در سينه است آگاه است . ۵ - آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده است كه چگونه طعم گناهان بزرگ خود را چشيدند، و عذاب دردناك براى آنها است ؟! ۶ - اين به خاطر آن است كه رسولان آنها با دلائل روشن به سراغشان آمدند، ولى آنها (از روى كبر و غرور) گفتند: آيا بشرهائى مى خواهند ما را هدايت كنند؟! و به اين ترتيب كافر شدند و روى برگرداندند، و خداوند (از ايمان و طاعتشان ) بى نياز بود، و خدا غنى و شايسته ستايش است .
تفسير : او از اسرار نهفته درون سينه ها آگاه است اين سوره نيز با تسبيح خداوند آغاز مى شود، خداوندى كه مالك و حاكم بر كل جهان هستى ، و قادر بر همه چيز است ، مى فرمايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى گويند» (يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ). سپس مى افزايد: «مالكيت و حاكميت از آن او است » (له الملك ). ((و (به همين دليل ) تمام حمد و ستايش نيز به ذات پاك او برمى گردد)) (و له الحمد). «و او بر هر چيز توانا است » (و هو على كل شى ء قدير). چون كرارا درباره تسبيح عمومى موجودات جهان سخن گفته ايم و تفسيرهاى متعددى كه براى اين موضوع بيان شده آورده ايم نياز به تكرار نيست . اين تسبيح و حمد در حقيقت لازمه قدرت او بر همه چيز، و مالكيت او نسبت به هر چيز است ، زيرا تمام اوصاف جمال و جلالش در اين دو امر نهفته است . سپس به امر خلقت و آفرينش كه لازمه قدرت است اشاره كرده ، مى فرمايد: «او كسى است كه شما را آفريد» (هو الذى خلقكم ). و به شما نعمت آزادى و اختيار داد، لذا «گروهى از شما كافر و گروهى مؤ من شدند» (فمنكم كافر و منكم مؤ من ).
و به اين ترتيب بازار امتحان و آزمايش الهى داغ شد و در اين ميان «خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بينا است » (و الله بما تعملون بصير). سپس مساءله «خلقت » را با توضيح بيشتر، و با اشاره به هدف آفرينش در آيه بعد ادامه داده مى فرمايد: «خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد» (خلق السماوات و الارض بالحق ). هم در آفرينش آن ، نظام حق و دقيقى است ، و هم داراى هدف حكيمانه و مصالح حقى است ، چنانكه در آيه ۲۷ سوره «ص » نيز فرمود: و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا: «ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم ، اين گمان كافران است ». بعد به آفرينش «انسان » پرداخته و ما را از سير آفاقى به سير انفسى دعوت كرده ، مى افزايد: «شما را تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير» (و صوركم فاحسن صوركم ). به انسان ، ظاهرى آراسته ، و باطنى پيراسته ، عقلى فروزان و خردى نيرومند داد، و از آنچه در كل جهان هستى است ، نمونههائى در وجود او آفريد، آنچنانكه عالم كبير در اين «جرم صغير» خلاصه شده است . ولى همان گونه كه در پايان آيه مى فرمايد: «سرانجام بازگشت همه چيز به سوى او است » (و اليه المصير). آرى انسان كه جزئى از مجموعه عالم هستى است ، از نظر آفرينش با هدفدار بودن كل جهان هماهنگ است ، از پستترين مراحل ، شروع به حركت كرده و به سوى بى نهايت كه وجود بى پايان حق و قرب به خدا است ، پيش مى رود.
تعبير به «فاحسن صوركم » (صورت شما را نيكو آفريد) هم صورت ظاهر را شامل مى شود، و هم صورت باطن را، هم از نظر جسم و هم از نظر جان ، و به راستى يك نظر اجمالى در آفرينش جسم و جان انسان ، نشان مى دهد كه زيباترين پديده عالم هستى او است ، و خدا در آفرينش اين موجود، قدرت نمائى عجيبى كرده و سنگ تمام گذارده است ! و از آنجا كه انسان براى هدف بزرگى آفريده شده بايد دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پروردگارى كه ، از درون و برون او باخبر است ، لذا در آيه بعد مى فرمايد: «خداوند، آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند، و از آنچه شما پنهان يا آشكار مى كنيد باخبر است ، و از عقائد و نياتى كه در درون سينه ها است ، آگاه است » (يعلم ما فى السماوات و الارض و يعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله عليم بذات الصدور). اين آيه ترسيمى است از علم بى پايان خداوند، در سه مرحله : نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمين ، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى دارند يا آشكار مى سازند، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نيتها و آنچه بر قلب و جان انسان ، حاكم است ، تكيه مى كند. معرفت به اين علم گسترده الهى ، اثر تربيتى فوق العاده هاى در انسان دارد، و به او هشدار مى دهد كه هر كه باشى و به هر جا برسى ، و هر عقيده اى در سر و هر نيتى در دل و هر اخلاقى در درون جان تو باشد، همه در پيشگاه علم بى پايان حق آشكار است ، مسلما توجه به اين حقيقت در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤ ثر است ، و اينها تعليماتى است كه انسان را براى وصول به هدف آفرينش و قانون تكامل آماده مى سازد.
و از آنجا كه يكى از مؤ ثرترين وسائل تربيت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پيشين است ، آيه بعد، يك نگاه اجمالى به زندگى آنها افكنده ، سپس انسانها را مخاطب ساخته ، مى گويد: «آيا خبر كافرانى كه قبل از شما بودند، به شما نرسيده است كه چگونه طعم تلخ گناهان بزرگ خود را چشيدند و در آخرت نيز عذاب دردناك از آن آنها است »؟! (ا لم ياتكم نبؤ ا الذين كفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم و لهم عذاب اليم ). شما از كنار شهرهاى بلا ديده و ويران شده آنها، در مسير خود به سوى شام و مناطق ديگر عبور مى كنيد، نتيجه كفر و ظلم و عصيانگرى آنها را با چشم مى بينيد، و اخبار آنها را در تاريخ مى خوانيد، همانها كه طومار زندگانيشان با طوفان و سيلاب درهم پيچيده شد، و يا صاعقه ها خرمن عمرشان را آتش زد، و يا زلزله هاى ويرانگر آنها را به كام زمين فرو كشيد، و يا تندباد سنگينى اجسام آنها را چون پر كاه به هر سو پرتاب كرد، اين عذاب دنياى آنها بود، در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است . آيه بعد به منشا اصلى اين سرنوشت دردناك اشاره كرده مى افزايد: «اين به خاطر آن بود كه رسولان آنها با دلائل روشن و معجزات به سراغشان مى آمدند ولى آنها از روى كبر و غرور مى گفتند: ((آيا انسانهائى مى خواهند ما را هدايت كنند»؟ مگر چنين چيزى ممكن است ؟ (ذلك بانه كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ا بشر يهدوننا). و با اين منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند «و كافر شدند و از قبول حق سر برتافتند» (فكفروا و تولوا).
«در حالى كه خداوند هم از ايمان آنها بى نياز بود و هم از طاعاتشان » (واستغنى الله ). و اگر آنها را موظف به ايمان و اطاعت و پرهيز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در اين جهان و جهان ديگر بود. آرى خداوند بى نياز است و شايسته هرگونه حمد و ستايش (و الله غنى حميد). اگر جمله كائنات كافر شوند بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند، همانگونه كه اگر همه مخلوقات مؤ من و مطيع فرمان او باشند چيزى بر جلالش افزوده نمى شود، اين مائيم كه نيازمند به اين برنامه هاى تربيتى و سازنده و تكامل بخش هستيم . تعبير به «واستغنى الله » (خداوند بى نياز بود) آنچنان مطلق است كه بى نيازى او از همه چيز حتى از ايمان و اطاعت انسانها را بيان مى كند، تا تصور نشود كه اينهمه تاءكيد و اصرار به خاطر اين است كه سود اين طاعت به خدا باز مى گردد، او هرگز آفريدگان را نيافريد تا سودى كند او مى خواست بر بندگانش جودى كند. بعضى براى جمله واستغنى الله تفسير ديگرى ذكر كرده اند، و آن اينكه خداوند آنقدر آيات و دلائل روشن و موعظه و اندرز كافى براى آنها فرستاد كه از غير آن بى نياز بود.
آيه ۷-۱۰
آيه و ترجمه
زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبى لَتُبْعَثُنَّ ثمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(۷) فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(۸) يَوْمَ يجْمَعُكمْ لِيَوْمِ الجَْمْع ذَلِك يَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صلِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سيِّئَاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۹) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا أُولَئك أَصحَب النَّارِ خَلِدِينَ فِيهَا وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۱۰)
ترجمه : ۷ - كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما (در قيامت ) مبعوث خواهيد شد، سپس آنچه را عمل مى كرديد به شما خبر مى دهند و اين براى خداوند آسان است . ۸ - حال كه چنين است به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد، و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است . ۹ - اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در آن روز اجتماع گردآورى مى كند، آن روز روز تغابن است (روزى كه معلوم مى شود چه كسانى مغبون شده اند) و هر كس ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد گناهان او را مى بخشد و او را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى كند، جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است . ۱۰ - اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن مى مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدى است . تفسير : روز تغابن و آشكار شدن غبن ها در تعقيب بحثهائى كه در آيات قبل ، پيرامون هدف دار بودن آفرينش آمده در اين آيات ، مساءله معاد و رستاخيز را كه تكميلى است بر بحث هدف آفرينش انسان ، مطرح مى كند. نخست از ادعاى بى دليل ، منكران رستاخيز، شروع كرده ، مى فرمايد: «كافران پنداشتند كه هرگز مبعوث نخواهند شد» (زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا). «زعم » از ماده «زعم » (بر وزن طعم ) به معنى سخنى است كه احتمال يا يقين دروغ در آن است ، و گاه به پندار باطل نيز اطلاق مى شود، و در آيه
مورد بحث منظور همان معنى اول است . از بعضى از كلمات لغويين نيز استفاده مى شود كه اين ماده به معنى اخبار به طور مطلق نيز آمده است هر چند از موارد استعمال اين لغت و كلمات مفسران ، استفاده مى شود كه اين واژه با مفهوم دروغ آميخته است ، و لذا گفته اند «هر چيز كنيه اى دارد و ((زعم » كنيه دروغ است )). به هر حال قرآن در تعقيب اين سخن ، به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: «بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما برانگيخته خواهيد شد، سپس آنچه را عمل كرديد به شما خبر مى دهند، و اين براى خداوند آسان است » (قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤ ن بما عملتم و ذلك على الله يسير). در حقيقت ، نخست با لحن قاطع ، ادعاى بى دليل منكران قيامت را نفى مى كند، لحنى مؤ كد و آميخته با قسم ، كه حكايت از اعتقاد راسخ گوينده يعنى پيامبر دارد، سپس با جمله و ذلك على الله يسير بر آن استدلال مى كند، زيرا مى دانيم مهمترين شبهه منكران معاد، اين بود كه چگونه استخوانهاى پوسيده و خاك شده به حيات مجدد بازمى گردد، آيه فوق مى گويد: وقتى كه كار دست خداوند قادر متعال است مشكلى در ميان نخواهد بود، چرا كه در آغاز آنها را از عدم به وجود آورد و احياى مردگان نسبت به آن ساده تر است بلكه به عقيده بعضى همان سوگند «و ربى » خود اشاره لطيفى به دليل معاد است ، زيرا «ربوبيت » خداوند، ايجاب مى كند كه اين حركت تكاملى انسان را در محدوده زندگى بى ارزش دنيا، عقيم نگذارد، به تعبير ديگر تا مساءله معاد را نپذيريم ربوبيت خداوند در مورد انسان و تربيت و تكامل او، مفهوم نخواهد داشت . بعضى از مفسران ، جمله و ذلك على الله يسير را مربوط به خصوص اخبار
خداوند از اعمال انسانها در قيامت كه در جمله قبل آمده است مى دانند، ولى ظاهر اين است كه به كل محتواى آيه برمى گردد (اصل رستاخيز و فرع آن كه مساءله اخبار به اعمال است ، اخبارى كه مقدمه حساب و جزا است ). در آيه بعد چنين نتيجه گيرى مى كند: «اكنون كه قطعا معادى در كار است ، همه شما به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد» (فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا). و بدانيد «خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است » (والله بما تعملون خبير). به اين ترتيب دستور مى دهد كه خود را براى رستاخيز از طريق ايمان و عمل صالح آماده كنند، ايمان به سه اصل به «خدا» و «پيامبر» و «قرآن » كه اصول ديگر نيز در آن درج است . تعبير از قرآن به عنوان «نور» در آيات متعددى وارد شده و تعبير به «انزلنا» (نازل كرديم ) شاهد ديگرى بر آن است ، هر چند در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده «نور» در آيه مورد بحث به وجود امام (عليه السلام ) تفسير شده ، اين تفسير ممكن است از اين نظر باشد كه وجود امام (عليه السلام ) تجسم عملى كتاب الله محسوب مى شود، و لذا گاه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امام (عليه السلام ) به قرآن ناطق ياد مى شود، در ذيل يكى از اين روايات از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه درباره امامان مى گويد: و هم الذين ينورون قلوب المؤ منين : «آنها كسانى هستند كه دلهاى مؤ منان را نور و روشنائى مى بخشند».
آيه بعد به توصيف روز قيامت پرداخته چنين مى گويد: «اين بعث و نشور و حساب و جزا در روزى خواهد بود كه شما را در آن روز اجتماع ، گردآورى مى كند» (يوم يجمعكم ليوم الجمع ). آرى يكى از نامهاى قيامت «يوم الجمع » است كه در آيات قرآن با تعبيرهاى مختلف كرارا به آن اشاره شده است ، از جمله در آيه ۴۹ و ۵۰ سوره واقعه مى خوانيم : قل ان الاولين و الاخرين لمجموعون الى ميقات يوم معلوم : «بگو تمام اولين و آخرين در ميعاد روز معينى جمع مى شوند» و از آن به خوبى استفاده مى شود كه رستاخيز همه انسانها در يك روز است . سپس مى افزايد: «آن روز، روز تغابن است » (ذلك يوم التغابن ). روزى است كه «غابن » (برنده ) و «مغبون » (بازنده ) شناخته مى شوند، روزى كه روشن مى شود چه كسانى در تجارت خود در عالم دنيا گرفتار غبن و زيان و خسران شده اند؟ روزى است كه جهنميان جايگاه خالى خود را در بهشت مى بينند، و تاءسف مى خورند، و بهشتيان جاى خالى خود را در دوزخ مى بينند و خوشحال مى شوند، زيرا در حديث آمده است كه هر انسانى جايگاهى در بهشت ، و جايگاهى در دوزخ دارد، هر گاه به بهشت برود جايگاه دوزخيش به دوزخيان واگذار مى شود، و هر گاه به جهنم برود جايگاه بهشتيش به بهشتيان و تعبير به ارث در آيات قرآن در اين مورد احتمالا ناظر به همين مطلب است . به اين ترتيب يكى ديگر از نامهاى قيامت «يوم التغابن » روز ظهور
غبن هاست سپس به بيان حال مؤ منان در آن روز پرداخته مى افزايد. كسى كه ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد، خداوند سيئات او را مى پوشاند و از بين مى برد، و او را در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، جاودانه تا ابد در آن مى مانند، و اين پيروزى بزرگى است )) (و من يؤ من بالله و يعمل صالحا يكفر عنه سيئاته و يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم ). به اين ترتيب هنگامى كه دو شرط اصلى ، يعنى ايمان و عمل صالح ، حاصل شود، اين مواهب عظيم ، پشت سر آن خواهد بود: بخشودگى گناهان كه بيش از همه چيز فكر انسان را به خود مشغول مى دارد، و بعد از پاك شدن از گناه ورود به بهشت جاودان ، و نيل به فوز عظيم ، بنابراين همه چيز بر محور ايمان و عمل صالح دور مى زند و سرمايه هاى اصلى همينها است ، اينها كسانى هستند كه در آن «يوم التغابن » نه تنها مغبون نيستند، بلكه به پيروزى بزرگ و فوز عظيم رسيده اند. سپس مى افزايد: «اما كسانى كه كافر شدند، و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند و جاودانه در آن مى مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدى است » (و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار خالدين فيها و بئس المصير).
در اينجا نيز، عامل بدبختى دو چيز شمرده شده است : «كفر» و «تكذيب آيات الهى » كه ضد «ايمان » و «عمل صالح » است ، و در نتيجه در آنجا سخن از بهشت جاويدان است و در اينجا از دوزخ هميشگى ، آنجا فوز عظيم است و اينجا بئس المصير و سرانجام مرگبار! تنها تفاوتى كه در ميان بهشتيان ، و دوزخيان در اين دو آيه ديده مى شود، يكى اين است كه در مورد بهشتيان ، عفو از گناهان ، قبل از هر چيز ذكر شده كه در مورد دوزخيان مطرح نيست ، ديگر اينكه در آنجا خلود در بهشت با كلمه ابدا نيز تاءكيد شده ، ولى در مورد دوزخيان تنها به مساءله خلود و جاودانگى اكتفا گرديده است . اين تفاوت تعبير ممكن است از اين جهت باشد كه در ميان دوزخيان كافرانى باشند كه مساءله ايمان و كفر را به هم آميخته اند و به خاطر ايمانشان سرانجام از عذاب رهائى يابند، يا اشاره به غلبه رحمت او بر غضب است . ولى بعضى از مفسران معتقدند كه ابدا در جمله دوم حذف شده به خاطر اينكه در جمله اول آمده است .