تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۲۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۸
آيه ۶-۷
آيه و ترجمه
وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُسلِّط رُسلَهُ عَلى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۶) مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَللَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينِ وَ ابْنِ السبِيلِ كىْ لا يَكُونَ دُولَةَ بَينَ الاَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۷) ترجمه : ۶ - آنچه را خدا به رسولش از آنها (از يهود) بازگرداند چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد و نه شترى ، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد، و خدا بر هر چيز قادر است . ۷ - آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند از آن خدا، و رسول ، و خويشاوندان او و يتيمان ، و مستمندان ، و در راه ماندگان است ، تا (اين اموال عظيم ) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، آنچه را رسول خدا براى
شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نمائيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديدالعقاب است . شان نزول : از آنجا كه اين آيات تكميلى است بر آيات گذشته كه داستان شكست يهود بنى نضير را بازگو مى كرد شاءن نزول آن نيز ادامه همان شاءن نزول است . توضيح اينكه بعد از بيرون رفتن يهود «بنى نضير» از مدينه ، باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقى ماند، جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) رسيدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند: برگزيده هاى اين غنيمت ، و يك چهارم آنرا برگير و بقيه را به ما واگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم ! آيات فوق نازل شد و با صراحت گفت : چون براى اين غنائم ، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نكشيده اند تمام آن تعلق به رسول الله (رئيس حكومت اسلامى ) دارد (و او هر گونه صلاح بداند تقسيم مى كند و چنانكه بعدا خواهيم ديد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) اين اموال را در ميان مهاجرين كه دسته اى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتند تقسيم كرد). تفسير: حكم غنائمى كه بدون جنگ به دست مى آيد اين آيات چنانكه گفتيم حكم غنائم بنى نضير را بيان مى كند، و در عين حال روشنگر يك قانون كلى در زمينه تمام غنائمى است كه بدون دردسر و زحمت
و رنج عائد جامعه اسلامى مى شود كه در فقه اسلامى به عنوان «فيى ء» ياد شده است . مى فرمايد: «آنچه را خداوند به رسولش از آنها باز گرداند، چيزى است كه شما براى تحصيل آن نه اسبى تاختيد، و نه شترى » (و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب ). «افاء» از ماده «فيى ء» در اصل به معنى «رجوع و بازگشت » است ، و اينكه بر اين دسته از غنائم «فيى ء» (بر وزن شى ء) اطلاق شده شايد به خاطر آن است كه خداوند تمام مواهب اين جهان را در اصل براى مؤ منان ، و قبل از همه براى پيغمبر گراميش كه اشرف كائنات و خلاصه موجودات است آفريده ، و افراد غير مؤ من و گنهكار در حقيقت غاصبان اين اموالند (هر چند بر حسب قوانين شرعى يا عرفى مالك محسوب شوند) هنگامى كه اين اموال به حاصبان حقيقى باز مى گردد شايسته عنوان «فيى ء» است . «اوجفتم » از ماده «ايجاف » به معنى راندن سريع است كه معمولا در جنگها اتفاق مى افتد. «خيل » به معنى اسبها است (جمعى است كه مفرد از جنس خود ندارد)
«ركاب » از ماده «ركوب » معمولا به معنى شتران سوارى مى آيد. هدف از مجموع جمله اين است كه در تمام مواردى كه براى به دست آوردن غنيمت هيچ جنگى رخ ندهد غنائم در ميان جنگجويان تقسيم نخواهد شد، و به طور كامل در اختيار رئيس مسلمين قرار مى گيرد، او هم با صلاحديد خود در مصارفى كه در آيه بعد مى آيد مصرف مى كند. سپس مى افزايد: چنان نيست كه پيروزيها هميشه نتيجه جنگهاى شما باشد، «ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد، و خداوند بر همه چيز تواناست » (و لكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى ء قدير). آرى پيروزى بر دشمن سرسخت و نيرومندى همچون يهود بنى نضير با امدادهاى غيبى خداوند صورت گرفت ، تا بدانيد خداوند بر همه چيز قادر است ، و مى تواند در يك چشم بر همزدن قومى نيرومند را زبون سازد، و گروهى اندك را بر آنها مسلط كند، و تمام امكانات را از گروه اول به گروه دوم منتقل نمايد. اينجاست كه مسلمانان مى توانند در چنين ميدانهائى هم درس معرفة الله بياموزند، و هم نشانه هاى حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را ببينند، و هم برنامه اخلاص و اتكاء به ذات پاك خدا را در تمام مسير راهشان ياد گيرند. در اينجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه غنائم يهود بنى نضير بدون جنگ در اختيار مسلمانان قرار نگرفت بلكه لشكركشى كردند و قلعه هاى يهود را در حلقه محاصره قرار دادند، و حتى گفته مى شود درگيرى مسلحانه محدودى نيز رخ داد. در پاسخ مى گوئيم قلعه هاى بنى نضير چنانكه گفته اند فاصله چندانى از مدينه نداشت (بعضى از مفسران فاصله را دو ميل ، كمتر از ۴ كيلومتر، ذكر كرده اند) و مسلمانان پياده به سوى قلعه ها آمدند، بنابراين زحمتى متحمل نشدند
اما وقوع درگيرى مسلحانه از نظر تاريخى ثابت نيست ، محاصره نيز چندان به طول نيانجاميد، بنابراين مى توان گفت در حقيقت چيزى كه بتوان نام آن را نبرد گذاشت رخ نداد و خونى بر زمين ريخته نشد. آيه بعد مصرف «فيى ء» را كه در آيه قبل آمده است به وضوح بيان مى كند و به صورت يك قاعده كلى مى فرمايد: «آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگردانده است از آن خدا، و رسول ، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است » (و ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ). يعنى اين همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نيست كه تنها يك پنجم آن در اختيار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و ساير نيازمندان قرار گيرد، و چهار پنجم از آن جنگجويان باشد. و نيز اگر در آيه قبل گفته شد كه تمام آن متعلق به رسول خدا است مفهومش اين نيست كه تمام آن را در مصارف شخصى مصرف مى كند، بلكه چون رئيس حكومت اسلامى ، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نيازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها صرف مى كند. در اين آيه به طور كلى شش مصرف براى «فيى ء» ذكر شده : ۱ - سهم خداوند، بديهى است خداوند مالك همه چيز است ، و در عين حال به هيچ چيز نيازمند نيست ، و اين يكنوع نسبت تشريفى است تا گروه هاى ديگر كه بعد از آن ذكر شده اند هيچ نوع احساس حقارت نكنند و سهم خود را همرديف سهم خدا محسوب دارند، و ذره اى از شخصيت آنها در افكار عمومى
كاسته شود. ۲ - سهم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) است كه طبعا نيازمنديهاى شخصى او و سپس نيازمنديهاى مقامى او و انتظاراتى را كه مردم از او دارند تاءمين مى كند. ۳ - سهم ذوى القربى است كه بدون شك در اينجا منظور خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و بنى هاشم است كه از گرفتن زكات كه جزء اموال عمومى مسلمين است محرومند. و اصولا معنى ندارد كه منظور خويشاوندان عموم مردم باشد چرا كه در اين صورت همه مسلمانان را بدون استثناء شامل مى شود، زيرا همه مردم خويشاوندان يكديگرند. در اينكه آيا در ذوى القربى نياز و فقر شرط است يا نه در ميان مفسران گفتگو است هر چند با قرائنى كه در پايان اين آيه و آيه بعد است شرط بودن آن صحيحتر به نظر مى رسد. ۴ و ۵ و ۶ - سهم يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است ، در اينكه اين سه گروه تنها از بنى هاشم بايد باشند، يا عموم يتيمان و مستمندان و ابن السبيل ها را شامل مى شود؟ در ميان مفسران گفتگو است . عموم فقهاى اهل سنت و مفسران آنها معتقدند كه اين مساءله تعميم دارد در حالى كه رواياتى كه از طريق اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده است در اين زمينه مختلف مى باشد، از بعضى استفاده مى شود كه اين سه سهم نيز مخصوص يتيمان و مستمندان و ابن السبيل بنى هاشم است ، در حالى كه در بعضى از روايات تصريح شده كه اين
حكم عموميت دارد از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده كه فرمود: كان ابى يقول لنا سهم رسول الله و سهم ذى القربى ، و نحن شركاء الناس فيما بقى : «سهم رسول خدا و ذى القربى از آن ما است ، و ما در باقيمانده اين سهام با مردم شريكيم ». آيه ۸ و ۹ همين سوره كه توضيحى است براى اين آيه نيز گواهى مى دهد كه اين سهم مخصوص بنى هاشم نيست ، زيرا در آن سخن از عموم فقراى مهاجرين و انصار است . علاوه بر اين مفسران نقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بعد از ماجراى «بنى نضير» اموالى را كه از آنها باقى مانده بود در ميان «مهاجران » كه عموما در شرايط سختى در مدينه زندگى مى كردند و سه نفر از طايفه انصار كه سخت نيازمند بودند تقسيم كرد، و اين دليل بر عموميت مفهوم آيه است ، و اگر بعضى از روايات با آن سازگار نباشد بايد ظاهر قرآن را ترجيح داد. سپس به فلسفه اين تقسيم حساب شده پرداخته ، مى افزايد: «اين به خاطر آن است كه اين اموال عظيم دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، و نيازمندان از آن محروم نشوند»! (لكيلا يكون دولة بين الاغنياء منكم ). جمعى از مفسران براى اين جمله مخصوصا شاءن نزولى ذكر كرده اند كه
قبلا نيز اجمالا به آن اشاره شد، و آن اينكه بعد از ماجراى بنى نضير جمعى از رؤ ساى مسلمين خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند و عرض كردند: برگزيده خود، و يك چهارم از اين غنائم را برگير، و بقيه را در اختيار ما بگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم ، آنگونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام بود! آيه فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد: نبايد اين اموال دست به دست ميان اغنيا بگردد! اين آيه يك اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى كند و آن اينكه جهت گيرى اقتصاد اسلامى چنين است كه در عين احترام به مالكيت خصوصى برنامه را طورى تنظيم كرده كه اموال و ثروتها متمركز در دست گروهى محدود نشود كه پيوسته در ميان آنها دست به دست بگردد. البته اين به آن معنى نيست كه ما پيش خود قوانين وضع كنيم و ثروتها را از گروهى بگيريم و به گروه ديگرى بدهيم ، بلكه منظور اين است كه اگر مقررات اسلامى در زمينه تحصيل ثروت و همچنين مالياتهائى همچون خمس و زكات و خراج و غير آن و احكام بيت المال و انفال درست پياده شود خود به خود چنين نتيجه اى را خواهد داد كه در عين احترام به تلاشهاى فردى مصالح جمع تاءمين خواهد شد، و از دو قطبى شدن جامعه (اقليتى ثروتمند و اكثريتى فقير) جلوگيرى مى كند. و در پايان آيه مى فرمايد: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده است بگيريد، و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده از آن خوددارى نمائيد و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند شديدالعقاب است » (و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب ). اين جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده ، ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمينه ها و برنامه هاى زندگى مسلمانها است ، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ).
بر طبق اين اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند، خواه در زمينه مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد، يا مسائل اقتصادى ، و يا عبادى ، و غير آن ، به خصوص اينكه در ذيل آيه كسانى را كه مخالفت كنند به عذاب شديد تهديد كرده است .
نكته :
۱ - مصرف «فيى ء» (غنائم بدون جنگ ). اموالى كه تحت عنوان «فيى ء» در اختيار رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) به عنوان رهبر حكومت اسلامى قرار مى گرفت اموال فراوانى بود كه شامل كليه اموالى مى شد كه از غير طريق جنگ در اختيار مسلمين واقع مى شد، اين اموال مى توانست نقش مهمى در تعديل ثروت در محيط اسلامى ايفا كند، چرا كه برخلاف سنت جاهلى هرگز در ميان ثروتمندان اقوام و قبائل تقسيم نمى شد، بلكه مستقيما در اختيار رهبر مسلمانان بود، و او نيز با توجه به اولويتها آنرا تقسيم مى كرد. و چنانكه در بحث انفال گفته ايم «فيى ء» بخشى از انفال است بخش ديگر آن تمام اموالى است كه مالك مشخص ندارد كه شرح آن در فقه اسلامى آمده و بالغ بر دوازده موضوع مى شود، و به اين ترتيب حجم بيشترى از مواهب الهى از اين طريق در اختيار حكومت اسلامى ، و سپس در اختيار نيازمندان قرار مى گيرد.
از آنچه گفتيم اين نكته روشن مى شود كه در ميان آيه اول و دوم كه در بالا ذكر كرديم تضادى وجود ندارد، هر چند آيه اول ظاهرا «فى ء» را در اختيار شخص پيامبر مى گذارد و در آيه دوم مصارف ششگانه اى براى آن ذكر مى كند، زيرا اين مصارف ششگانه ذكر اولويتهائى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در مورد اموالى كه در اختيار دارد بايد رعايت كند، و به تعبير ديگر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) اينهمه ثروت را براى شخص خودش نمى خواهد بلكه به عنوان رهبر و رئيس حكومت اسلامى در هر موردى لازم است صرف مى كند. اين نكته نيز قابل توجه است كه اين حق بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به امامان معصوم (عليهم السلام ) و بعد از آنها به نواب آنها يعنى مجتهدان جامع الشرايط مى رسد، چرا كه احكام اسلام تعطيل بردار نيست ، و حكومت اسلامى از مهمترين مسائلى است كه مسلمانان با آن سر و كار دارند و قسمتى از پايه هاى اين حكومت بر مسائل اقتصادى نهاده شده است و بخشى از مسائل اقتصادى اصيل اسلامى همينها است .
پاسخ به يك سؤ ال
در اينجا ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه چگونه خداوند دستور مى دهد كه همه مردم بدون استثنا آنچه را پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى گويد بى قيد و شرط بپذيرند؟! ولى با توجه به اينكه ما پيامبر را معصوم مى دانيم ، و اين حق فقط براى او و جانشينان معصوم او است پاسخ سؤ ال روشن مى شود.
جالب توجه اينكه در روايات زيادى به اين مساءله اشاره شده است كه اگر خداوند چنين اختياراتى را به پيامبرش داده به خاطر آن است كه او را كاملا آزموده و خلق عظيم و اخلاق فوق العاده دارد كه چنين حقى را به او تفويض فرموده است .
داستان غم انگيز فدك :
«فدك » يكى از دهكده هاى آباد اطراف مدينه در حدود ۱۴۰ كيلومترى نزديك خيبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعه هاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى يهود در هم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسليم در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در آمدند و نيمى از زمين و باغهاى خود را به آن حضرت واگذار كردند، و نيم ديگرى را براى خود نگه داشتند و در عين حال كشاورزى سهم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را نيز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آن مى بردند. با توجه به آيه «فيى ء» در اين سوره ، اين زمين مخصوص پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) بود و مى توانست در مورد خودش يا مصارف ديگرى كه در آيه ۷ همين سوره اشاره شده مصرف كند، لذا پيامبر آن را به دخترش فاطمه «عليها سلام الله » بخشيد، و اين سخنى است كه بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح كرده اند، از جمله در «تفسير در المنثور» از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آيه «و آت ذا القربى حقه » (روم ۳۸) نازل شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فدك را به فاطمه بخشيد (اقطع رسول الله فاطمة فدكا).
و در كتاب «كنزالعمال » كه در حاشيه مسند احمد آمده در مساءله صله رحم از «ابو سعيد خدرى » نقل شده هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فاطمه (عليه السلام ) را خواست و فرمود: يا فاطمه لك فدك : «اى فاطمه ! فدك از آن تو است ». حاكم نيشابورى نيز در تاريخش همين معنى را آورده است . ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كرده و همچنين كتب فراوان ديگر. ولى بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كسانى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على (عليه السلام ) مزاحم قدرت سياسى خود مى ديدند و تصميم داشتند ياران على (عليه السلام ) را از هر نظر منزوى كنند به بهانه حديث مجعول «نحن معاشر الانبياء لا نورث » آن را مصادره كردند، و با اينكه فاطمه (عليه السلام ) رسما متصرف آن بود و كسى از «ذواليد» مطالبه شاهد و بينه نمى كند از او شاهد خواستند، حضرت (عليه السلام ) نيز اقامه شهود كرد كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) شخصا فدك را به او بخشيده ، اما با اينهمه اعتنا نكردند، در دورانهاى بعد هر يك از خلفا كه مى خواستند تمايلى به اهل بيت نشان دهند فدك را به آنها باز مى گرداندند، اما چيزى نمى گذشت كه ديگرى آن را مجددا مصادره مى كرد! و اين عمل بارها در زمان خلفاى «بنى اميه » و «بنى عباس » تكرار شد. داستان فدك و حوادث گوناگونى كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى بعد روى داد از دردناكترين و غم انگيزترين و در عين حال عبرت انگيزترين فرازهاى تاريخ اسلام است كه مستقلا بايد مورد بحث و بررسى دقيق قرار گيرد تا از حوادث مختلف تاريخ اسلام پرده بردارد.
قابل توجه اينكه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نيشابورى در كتاب معروفش «صحيح مسلم » داستان مطالبه فاطمه (عليه السلام ) فدك را از خليفه اول مشروحا آورده و از عايشه نقل مى كند كه بعد از امتناع خليفه از تحويل دادن فدك فاطمه (عليه السلام ) از او قهر كرد و تا هنگام وفات يك كلمه با او سخن نگفت (صحيح مسلم جلد ۳ صفحه ۱۳۸۰ حديث ۵۲ از كتاب الجهاد).