تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۲۳: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۸
َسوره حشر
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى ۲۴ آيه است
محتواى سوره حشر:
اين سوره كه بيشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از يهود به نام يهود بنى نضير است و سرانجام منتهى به بيرون راندن همه آنها از مدينه و پاكسازى اين سرزمين مقدس شد، از سوره هاى مهم و بيدارگر و تكان دهنده قرآن مجيد است ، و تناسب بسيار نزديكى با آخرين آيات سوره قبل دارد كه وعده پيروزى در آن به «حزب الله » داده شده است ، و در حقيقت اين يك نمونه روشن آن پيروزى است . محتواى اين سوره را مى توان در شش بخش خلاصه كرد: در بخش اول كه تنها يك آيه است و مقدمه اى براى مباحث مختلف اين سوره محسوب مى شود سخن از تسبيح و تنزيه عمومى موجودات در برابر خداوند عظيم و حكيم است . در «بخش دوم » كه از آيه ۲ تا آيه ۱۰ (مجموعا ۹ آيه ) است ماجراى درگيرى مسلمان را با يهود پيمان شكن مدينه بازگو مى كند. در «بخش سوم » كه از آيه ۱۱ تا ۱۷ را تشكيل مى دهد داستان منافقان مدينه آمده است كه با يهود در اين برنامه همكارى نزديك داشتند. «بخش چهارم » كه چند آيه بيشتر نيست مشتمل بر يك سلسله اندرزها و نصايح كلى نسبت به عموم مسلمانان است و در حقيقت به منزله نتيجه گيرى از ماجراهاى فوق مى باشد. «بخش پنجم » كه فقط يك آيه است (آيه ۲۱) توصيف بليغى است از قرآن مجيد و بيان تاءثير آن در پاكسازى روح و جان .
و بالاخره در بخش ششم كه آخرين بخش اين سوره است و از آيه ۲۲ شروع و به ۲۴ ختم مى شود قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بَر مى شمرد كه به انسان در طريق معرفة الله كمك شايان مى كند. ضمنا نام اين سوره از آيه دوم آن گرفته شده كه سخن از «حشر» يعنى اجتماع يهود براى كوچ كردن از مدينه ، و يا حشر مسلمين براى بيرون راندن آنها به ميان آمده است ، و از اينجا روشن مى شود كه اين حشر ارتباطى با حشر در قيامت ندارد. بعضى نام اين سوره را سوره «بنى نضير» گفته اند، چرا كه قسمت عمده آياتش پيرامون آنها است . و بالاخره اين سوره نيز يكى از سوره هاى مسبحات است ، كه با تسبيح خداوند شروع شده ، و اتفاقا پايان آن نيز با تسبيح الهى است . فضيلت تلاوت اين سوره براى اين سوره فضيلت بسيار گفته شده از جمله در حديثى از پيغمبر گرامى (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : من قراء سورة الحشر لم يبق جنة و لا نار و لا عرش و لا كرسى و لا حجاب و لا السموات السبع و لا الارضون السبع و الهوام و الرياح و الطير و الشجر و الدواب و الشمس و القمر و الملائكة الا صلوا عليه ، و استغفروا له و ان مات من يومه او ليلته مات شهيدا!: «هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمينهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشيد و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند، و براى او استغفار
مى كنند، و اگر در آن روز يا در آن شب بميرد شهيد مرده است ». و در حديث ديگرى از امام صادق مى خوانيم من قراء اذا امسى الرحمن و الحشر وكل الله بداره ملكا شاهرا سيفه حى يصبح : «هر كس سوره الرحمن و حشر را به هنگام غروب بخواند خداوند فرشته اى را با شمشير برهنه ماءمور حفاظت خانه او مى كند». بدون شك اينها همه آثار انديشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافكن مى گردد.
آيه ۱-۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۱) هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ مِن دِيَرِهِمْ لاَوَّلِ الحَْشرِ مَا ظنَنتُمْ أَن يخْرُجُوا وَ ظنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصونهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْث لَمْ يحْتَسِبُوا وَ قَذَف فى قُلُوبهِمُ الرُّعْب يخْرِبُونَ بُيُوتهُم بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبرُوا يَأُولى الاَبْصرِ(۲) وَ لَوْ لا أَن كَتَب اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبهُمْ فى الدُّنْيَا وَ لهَُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَاب النَّارِ(۳) ذَلِك بِأَنهُمْ شاقُّوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ مَن يُشاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۴) مَا قَطعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكتُمُوهَا قَائمَةً عَلى أُصولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِى الْفَسِقِينَ(۵)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براى خدا تسبيح مى گويد، و او عزيز و حكيم است . ۲ - او كسى است كه كافران اهل كتاب را در اولين برخورد (با مسلمانان ) از خانه هايشان بيرون راند، گمان نمى كرديد آنها خارج شوند، و خودشان نيز گمان مى كردند كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود، اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد، و در قلب آنها ترس و وحشت افكند، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤ منان ويران مى كردند، پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم ! ۳ - و اگر نه اين بود كه خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد، و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است . ۴ - اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمنى كردند و هر كس با خدا دشمنى
كند عذاب الهى (در حق او) شديد است . ۵ - هر درخت باارزش نخل را قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد، همه به فرمان خدا بود، و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند. شان نزول : مفسران و محدثان و ارباب تواريخ در مورد اين آيات شاءن نزول مفصلى ذكر كرده اند كه فشرده آن چنين است : در سرزمين مدينه سه گروه از يهود زندگى مى كردند «بنى نضير» و «بنى قريظه » و «بنى قينقاع » و گفته مى شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى كند، به اين سرزمين كوچ كردند، و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند. هنگامى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست ، ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند. از جمله از اينكه بعد از جنگ «احد» (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد) «كعب بن اشرف » با چهل مرد سوار از يهود به مكه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمد (صلى اللّه عليه و آله ) پيكار كنند، سپس ابوسفيان با چهل نفر از مكيان ، و كعب بن اشرف يهودى با چهل نفر از يهود وارد مسجدالحرام شدند، و در كنار خانه كعبه پيمانها را محكم ساختند، اين خبر از طريق وحى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) رسيد. ديگر اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى كردند آمد و مى خواست از آنها
كمك يا وامى بگيرد براى پرداختن ديه دو مقتول از طايفه بنى عامر كه به دست «عمرو بن اميه » (يكى از مسلمانان ) كشته شده بود، و شايد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و يارانش مى خواستند در زير اين پوشش وضع «بنى نضير» را از نزديك بررسى كنند، مبادا مسلمانان غافلگير شوند. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در بيرون قلعه يهود بود و با «كعب بن اشرف » در اين زمينه صحبت كرد، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئه اى پاشيده شد، و با يكديگر گفتند شما اين مرد را در چنين شرايط مناسبى گير نمى آوريد، الان كه در كنار ديوار شما نشسته است يكنفر پشت بام رود و سنگ عظيمى بر او بيفكند و ما را از دست او راحت كند! يكى از يهود بنام «عمرو بن جحاش » اعلام آمادگى كرد و به پشت بام رفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد، بى اينكه با ياران خود سخنى بگويد، آنها تصور مى كردند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) باز برمى گردد اما بعدا آگاه شدند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در مدينه است ، آنها نيز به مدينه برگشتند، و اينجا بود كه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد. در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگوئى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى اينكه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به محمد بن مسلمه كه با كعب بن اشرف بزرگ يهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد. كشته شدن «كعب بن اشرف » تزلزلى در يهود ايجاد كرد به دنبال آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند، هنگامى كه آنها باخبر شدند به قلعه هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند، و درها را محكم بستند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد بعضى درختان
نخل را كه نزديك قلعه ها بود بكنند يا بسوزانند. اين كار شايد به اين منظور صورت گرفت كه يهودان را كه علاقه شديدى به اموال خود داشتند از قلعه بيرون كشد و پيكار رودررو انجام گيرد، اين احتمال نيز داده شده كه اين نخلها مزاحم مانور سريع ارتش اسلام در اطراف قلعه ها بود و مى بايست بريده شود. به هر حال اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند اى محمد! تو پيوسته از اينگونه كارها نهى مى كردى ، پس اين چه برنامه اى است ؟ آيه پنجم اين سوره (از آيات فوق ) نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهى بود. محاصره چند روز طول كشيد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى پرهيز از خونريزى به آنها پيشنهاد كرد كه سرزمين مدينه را ترك گويند و از آنجا خارج شوند، آنها نيز پذيرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقيه را رها كردند، جمعى به سوى «اذرعات » شام و تعداد كمى به سوى «خيبر» و گروهى به «حيره » رفتند، و باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا كه مى توانستند، خانه هاى خود را به هنگام كوچ كردن تخريب كردند. و اين ماجرا بعد از غزوه احد به فاصله ششماه ، و به عقيده بعضى بعد از غزوه بدر به فاصله ششماه اتفاق افتاد.
تفسير: پايان توطئه يهود بنى نضير در مدينه اين سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مى شود، مى فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويد، و او عزيز و حكيم است » (سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزيز الحكيم ). و اين در حقيقت مقدمه اى است براى بيان سرگذشت يهود «بنى نضير» همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند، و همانها كه تكيه بر قدرت و عزت خويش مى كردند و در برابر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) به توطئه برخاستند. تسبيح عمومى موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حيوانات و گياهان و جمادات ممكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال ، چرا كه نظام شگفت انگيزى كه در آفرينش هر ذره اى به كار رفته با زبان حال بيانگر علم و قدرت و عظمت و حكمت خدا است . و از سوى ديگر به عقيده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درك و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نيستيم ، و به همين دليل با زبان خود تسبيح خدا مى گويد، هر چند گوش ما تواناى شنوائى آنرا ندارد، سرتاسر جهان غلغله تسبيح و حمد او است هر چند ما نامحرمان از آن بيخبريم ، اما آنها كه از جمادى سوى جان جان رفته اند و براى آنان از غيب چشمى باز شده ، با تمامى موجودات جهان همرازند، و نطق آب و گل را به خوبى مى شنوند، چرا كه اين نطق محسوس اهل دل است !
به ذكرش هر چه خواهى در خروش است دلى داند چنين معنى كه گوش است نه بلبل بر گلش تسبيح خوان است كه هر خارى به توحيدش زبان است ! شرح بيشتر پيرامون اين سخن ذيل آيه ۴۴ سوره اسراء آمده است (جلد ۱۲ صفحه ۱۳۳ - ۱۴۰). بعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بنى نضير از مدينه پرداخته مى فرمايد: «خداوند كسى است كه كافران اهل كتاب را در اولين اجتماع و برخورد با مسلمانان از خانه هايشان بيرون كرد»! (هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاول الحشر). «حشر» در اصل به معنى حركت دادن جمعيت و خارج ساختن آنها از قرارگاهشان به سوى ميدان جنگ و مانند آن است ، و منظور از آن در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوى قلعه هاى يهود، و يا اجتماع يهود براى مبارزه با مسلمين است ، و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان «لاول الحشر» ناميده شده ، و اين خود اشاره لطيفى است به برخوردهاى آينده با يهود «بنى نضير» و يهود «خيبر» و مانند آنها. و عجب اينكه جمعى از مفسران احتمالاتى در آيه داده اند كه هيچ تناسبى با محتواى آن ندارداز جمله اينكه : منظور حشر اول در مقابل حشر روز قيامت از قبرها به سوى محشر است ، و عجبتر اينكه بعضى اين آيه را دليل بر اين گرفته اند كه حشر در قيامت در سرزمين شام واقع مى شود كه يهود از مدينه به سوى آن رانده شدند! و گويا همه اين احتمالات ضعيف ناشى از كلمه «حشر»
است ، در حالى كه اين واژه به معنى حشر در قيامت نيست بلكه به هرگونه اجتماع و خروج از قرارگاه و حاضر شدن در ميدان اطلاق مى شود، چنانكه در آيه ۱۷ سوره نمل مى خوانيم : و حشر لسليمان جنوده من الجن و الانس و الطير: «لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند». و همچنين در مورد اجتماع براى مشاهده مبارزه موسى با ساحران فرعونى مى خوانيم : و ان يحشر الناس ضحى «قرار ما اين است كه همه مردم هنگامى كه روز بالا مى آيد جمع شوند» (طه - ۵۹). سپس مى افزايد: شما هرگز گمان نمى كرديد كه آنها از اين ديار خارج شوند و آنها نيز گمان داشتند كه دژهاى محكمشان از شكست آنها و عذاب الهى مانع مى شود)) (ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله ). آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند كه تكيه گاهشان دژهاى نيرومند و قدرت ظاهريشان بود، اين تعبير آيه نشان مى دهد كه يهود بنى نضير در مدينه از امكانات وسيع و تجهيزات فراوانى بهره مند بودند، به گونه اى كه نه خودشان باور مى كردند به اين آسانى مغلوب شوند و نه ديگران ، ولى از آنجا كه خدا مى خواست به همه روشن سازد كه چيزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آنكه جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمين بيرون راند! لذا در ادامه آيه مى فرمايد: «اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد، و در قلبشان وحشت و ترس افكند، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤ منان ويران مى كردند» (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المؤ منين ). آرى خدا اين لشكر نامرئى ، يعنى لشكر ترس را كه در بسيارى از
جنگها به يارى مؤ منان مى فرستاد بر قلب آنها چيره كرد، و مجال هرگونه حركت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشكر برون آماده كرده بودند، بيخبر از آنكه خداوند لشكرى از درون به سراغشان مى فرستد، و چنان آنها را در تنگنا قرار مى دهد كه خودشان با دشمن براى تخريب خانه هايشان همكارى كنند. درست است كه كشته شدن رئيس آنها «كعب بن اشرف » قبل از اين ماجرا وحشتى بر دل آنها افكنده بود، ولى مسلما منظور از آيه اين نيست آنچنان كه بعضى از مفسران گمان كرده اند - بلكه اين يكنوع امداد الهى بوده كه بارها در جنگهاى اسلامى به يارى مسلمين مى شتافت . جالب اينكه مسلمانان از بيرون ، دژهاى آنها را ويران مى كردند كه به داخل آن راه يابند، و يهود از درون ويران مى كردند تا به صورت سالم به دست مسلمانان نيفتد، و نتيجه اين همكارى ويران شدن استحكامات آنها بود! در مورد اين آيه تفسيرهاى ديگرى نيز گفته شده ، از جمله اينكه : يهود از داخل ، ديواره دژها را ويران مى كردند تا فرار كنند و مسلمانان از بيرون تا به آنها دست يابند (ولى اين احتمال بعيد است ). و نيز گفته شده كه اين آيه معنى كنائى دارد مثل اينكه مى گوئيم فلانكس خانه و زندگيش را با دست خودش ويران كرد، يعنى بر اثر نادانيها و لجاجتها سبب بر باد دادن زندگى خود شد. يا اينكه منظور يهود از تخريب بعضى از خانه ها اين بود كه دهانه كوچه هاى داخل قلعه را ببندند تا مانع پيشروى مسلمانان شوند و در آينده نيز نتوانند در آن سكنى گزينند. يا اينكه قسمتى از خانه هاى داخل دژ را خراب كردند تا در صورت كشيده شدن ميدان نبرد به داخل دژ جاى كافى براى جنگيدن داشته باشند.
يا اينكه در بناى بعضى از خانه ها مصالح گرانقيمتى وجود داشت آنها را تخريب كردند تا آنچه قابل حمل بود ببرند، ولى تفسير اول از همه مناسبتر است . در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: «پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم »! (فاعتبروا يا اولى الابصار) «اعتبروا» از ماده «اعتبار» در اصل از «عبور» گرفته شده كه به معنى گذشتن از چيزى است به سوى چيز ديگر، و اينكه به اشك چشم «عبرة » گفته مى شود به خاطر عبور قطرات اشك از چشم است ، و «عبارت » را از اين رو عبارت مى گويند كه مطالب و مفاهيم را از كسى به ديگرى منتقل مى كند، و اطلاق «تعبير خواب » بر تفسير محتواى آن به خاطر اين است كه انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل مى سازد. و به همين مناسبت به حوادثى كه به انسان پند مى دهد «عبرت » مى گويند، چرا كه انسان را به يك سلسله تعاليم كلى رهنمون مى گردد و از مطلبى به مطلب ديگر منتقل مى كند. تعبير به «اولى الابصار» (صاحبان چشم ) اشاره به كسانى است كه حوادث را به خوبى مى بينند، و با چشم باز موشكافى مى كنند، و به عمق آن مى رسند. (واژه «بصر» معمولا به عضو بينائى و «بصيرت » به درك و آگاهى درونى گفته مى شود). در حقيقت «اولى الابصار» كسانى هستند كه آمادگى گرفتن درسهاى عبرت دارند، لذا قرآن به آنها هشدار مى دهد كه از اين حادثه بهره بردارى لازم كنيد. شك نيست كه منظور از گرفتن «عبرت » اين است كه حوادث مشابه را كه از نظر حكم عقل يكسانند بر هم مقايسه كنند، مانند مقايسه حال كفار
و پيمان شكنان ديگر بر يهود بنى نضير، ولى هرگز اين جمله ارتباطى با «قياسات ظنى » كه بعضى در استنباط احكام دينى از آن استفاده مى كنند ندارد، و تعجب است كه بعضى از فقهاى اهل سنت براى اثبات اين مقصود از آيه فوق استفاده كرده اند هر چند بعضى ديگر بر آن ايراد گرفته اند. خلاصه اينكه : منظور از عبرت و اعتبار در آيه فوق انتقال منطقى و قطعى از موضوعى به موضوع ديگر است نه عمل كردن به پندار و گمان . به هر حال به راستى كه سرنوشت اين قوم يهود با آن قدرت و عظمت و شوكت ، و با آن امكانات و استحكامات فراوان سرنوشت عبرت انگيزى بود، كه حتى بدون آنكه دست به اسلحه ببرند در مقابل جمعيت مسلمانان كه هرگز در ظاهر به پاى آنها نمى رسيدند تسليم شدند، خانه هاى خود را با دست خويش ويران كردند، و اموالشان را براى مسلمانان نيازمند بجا گذاردند، و در نقاط مختلف پراكنده شدند، در حالى كه طبق نقل تواريخ از آغاز به اين جهت در سرزمين مدينه سكنى گزيده بودند كه پيامبر موعود كتب خويش را درك كنند، و در صف اول يارانش قرار گيرند! و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : كان اكثر عبادة ابى ذر رحمه الله التفكر و الاعتبار: «بيشترين عبادت ابوذر تفكر و عبرت گرفتن بود». اما مع الاسف بسيارند كسانى كه بايد همه حوادث دردناك را خودشان بيازمايند، و طعم تلخ شكستها را شخصا بچشند، و هرگز از وضع ديگران عبرت نمى گيرند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: السعيد من وعظ بغيره : «سعادتمند
كسى است كه از ديگران پند و عبرت گيرد»!. آيه بعد مى افزايد: «اگر نه اين بود كه خداوند بر آنها مقرر داشته بود كه جلاى وطن كنند و منطقه را ترك گويند آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد» (و لولا ان كتب الله عليهم الجلاء لعذبهم فى الدنيا) بدون شك جلاى وطن و رها كردن قسمت عمده سرمايه هائى كه يك عمر فراهم كرده بودند خود براى آنها عذابى دردناك بود، بنابراين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب ديگرى كه همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مى آمد، خدا مى خواست آنها در جهان آواره شوند، و اى بسا اين آوارگى براى آنها دردناكتر بود، زيرا هر وقت به ياد آنهمه دژها و خانه هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پيمان شكنى و توطئه بر ضد پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه هاى روحى فراوانى مى شدند. آرى خدا مى خواست اين گروه مغرور و فريبكار و پيمان شكن را گرفتار چنين سرنوشت دردناكى كند. اما اين تنها عذاب دنياى آنها بود، لذا در پايان اين آيه مى افزايد: «و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است » (و لهم فى الاخرة عذاب النار). چنين است دنيا و آخرت كسانى كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خودخواهى سوار گردند. و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار و حقانيت
پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بايد هشدارى براى تمام كسانى باشد كه اعمالى مشابه يهود بنى نضير دارند تا مساءله در آنها خلاصه نشود در آيه بعد مطلب را تعليم داده ، مى افزايد: «اين مجازات دنيا و آخرت از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند» (ذلك بانهم شاقوا الله و رسوله ). «و هر كس به دشمنى با خدا برخيزد خداوند مجازاتش مى كند زيرا خدا شديدالعقاب است » (و من يشاق الله فان الله شديد العقاب ). «شاقوا» از ماده «شقاق » در اصل به معنى شكاف و جدائى ميان دو چيز است ، و از آنجا كه هميشه دشمن در طرف مقابل قرار مى گيرد و خود را جدا مى سازد به عمل او «شقاق » مى گويند. عين همين آيه با تفاوت بسيار جزئى در سوره انفال آيه ۱۳ بعد از داستان جنگ بدر و در هم شكسته شدن مشركان آمده است كه بيانگر عموميت محتواى آن از هر نظر است . قابل توجه اينكه : در آغاز آيه دشمنى با خدا و رسول را مطرح مى كند و در ذيل آيه تنها سخن از دشمنى با خدا است ، اشاره به اينكه دشمنى با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با دشمنى خدا يكى است و از هم جدا نيست . تعبير به «شديد العقاب » هيچ منافاتى با «ارحم الراحمين » بودن خداوند ندارد، زيرا آنجا كه جاى عفو و رحمت است «ارحم الراحمين » است ، و آنجا كه جاى مجازات و عقوبت است «اشد المعاقبين » است چنانكه در دعا آمده است و ايقنت انك انت ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمة .
در آخرين آيه از آيات مورد بحث به پاسخ ايرادى مى پردازد كه يهود بنى نضير - چنانكه در شاءن نزول نيز گفتيم - به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) متوجه مى ساختند، در آن موقع كه دستور داد قسمتى از نخلهاى نزديك قلعه هاى محكم يهود را ببرند (تا محل كافى براى نبرد باشد، يا براى اينكه يهود ناراحت شوند و از قلعه ها بيرون آيند و درگيرى در خارج قلعه روى دهد) آنها گفتند: اى محمد! مگر تو نبودى كه از اينگونه كارها نهى مى كردى ؟ آيه نازل شد و گفت : «هر درخت باارزش نخل را قطع يا به حال خود واگذار كرديد همه به فرمان خدا بود»! (ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن الله ). و «هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند» (و ليخزى الفاسقين ). «لينة » از ماده «لون » به يكنوع عالى از درخت خرما مى گويند، و بعضى آنرا از ماده «لين » به معنى نرمى به نوعى از درخت خرما تفسير كرده اند كه شاخه هائى نرم و نزديك زمين و ميوه اى نرم و لذيذ دارد. گاه «لينه » به «الوان » و انواع مختلف درخت نخل يا «نخله كريمه » تفسير شده است كه تقريبا همه به يك چيز برمى گردد. به هر حال بعضى گفته اند: اقدام به قطع قسمتى از درختان نخل «بنى نضير» از سوى بعضى از مسلمانان روى داد، در حالى كه بعضى ديگر مخالف بودند، در اينجا آيه فوق نازل شد و ميان آنها فصل خصومت كرد. بعضى ديگر گفته اند: آيه ناظر به عمل دو نفر از اصحاب است كه يكى به هنگام قطع درختان نخل درختان خوب را مى بريد تا يهود را به خشم آورد
(و از قلعه فرود آيند) و ديگرى نخلهاى كم ارزش را مى بريد تا آنچه پرارزش است براى استفاده آينده باقى بماند، و به همين جهت در ميان آنها اختلاف افتاد آيه نازل شد و گفت هر دو به اذن الهى بوده است . ولى ظاهر آيه اين است كه مسلمانان بعضى از درختان «لينه » (نوع خوب ) را بريدند و بعضى از همانها را رها ساختند، و اين عمل باعث ايراد يهود شد و قرآن به آنها پاسخ گفت تا روشن شود اين كار از روى هواى نفس نبوده ، بلكه يك دستور الهى در اين زمينه صادر شده بود كه در شعاع محدود اين كار عملى گردد، تا بيش از حد ضايعاتى رخ ندهد. در هر صورت اين حكم يك استثنا در قانون معروف اسلامى است كه مى گويد به هنگام حمله به دشمن نبايد درختان را قطع كرد، و حيوانات را كشت ، و زراعتها را آتش زد، اين تنها مربوط به موردى بوده است كه براى بيرون كشيدن دشمن از قلعه ، و يا فراهم ساختن ميدان جنگ و مانند آن ضرورت داشته ، و در هر قانون كلى استثنائات جزئى ضرورى غالبا وجود دارد، همانگونه كه اصل كلى بر نخوردن گوشت مردار است ، ولى به هنگام اجبار و اضطرار «اكل ميته » مجاز است . جمله «و ليخزى الفاسقين » (تا فاسقان را خوار و رسوا كند) نشان مى دهد كه لااقل يكى از اهداف اين كار خوار نمودن دشمن و در هم شكستن روحيه آنها بوده است .
نكته ها:
۱ - لشكرهاى نامرئى خدا! در حالى كه اهل دنيا براى كسب پيروزى بر نيروهاى ظاهرى و مادى خويش تكيه مى كنند، تكيه گاه خداپرستان ارزشهاى معنوى و امدادهاى الهى آنها است كه نمونه اى از آن را در داستان شكست «بنى نضير» و بيرون راندن آنها از مدينه در آيات فوق ملاحظه كرديم . در اين آيات خوانديم كه يكى از عوامل مؤ ثر پيروزى همان ترس و وحشتى بود كه خدا بر دلهاى آنها افكند تا آنجا كه خانه هاى خود را با دست خود ويران مى كردند، و حاضر شدند از اموال خود چشم بپوشند و از آن ديار بيرون روند. نظير اين معنى چند بار در آيات قرآن مجيد آمده است از جمله در داستان گروه ديگرى از يهود بنام «بنى قريظه » كه مسلمانان بعد از جنگ احزاب در يك درگيرى شديد با آنها روبرو شدند نيز آمده است ، مى فرمايد: و انزل الذين ظاهروهم من اهل الكتاب من صياصيهم و قذف فى قلوبهم الرعب فريقا تقتلون و تاسرون فريقا: «خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از دژهاى محكمشان فرود آورد، و در دلهاى آنها ترس و وحشت افكند، تا آنجا كه گروهى را به قتل رسانديد و گروهى را اسير كرديد» (احزاب ۲۶). همين معنى در داستان جنگ بدر نيز آمده است كه مى گويد: ساءلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب : «من به زودى در دلهاى كافران وحشت مى افكنم ». قسمتى از اين وحشت كه حكم يك لشكر نامرئى الهى را دارد طبيعى است هر چند قسمتى از آن اسرارآميز است و روابط آن با وسائل عادى بر ما مكشوف
نيست ، آنچه طبيعى است اينكه مؤ منان در هر حال خود را پيروز مى دادند خواه كشته و شهيد شوند و خواه دشمن را در هم بكوبند، و كسى كه منطقش اين است ترس و وحشتى به خود راه نمى دهد، بلكه چنين انسان اعجوبه اى براى دشمنش وحشت انگيز است ، همانگونه كه در دنياى امروز نيز كشورهاى بزرگى را مى بينيم كه با داشتن پيشرفته ترين سلاحها، و بزرگترين ارتشها، از گروهى اندك مؤ منان راستين ستيزه جوى وحشت دارند، و دائما مى كوشند با آنها درگير نشوند. در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم كه فرمود: نصرت بالرعب مسيرة شهر!: «من از جانب خدا به وسيله ترس و وحشت دشمنان يارى شده ام به فاصله يكماه ». يعنى نه تنها كسانى كه در ميدان نبرد با من روبرو مى شوند وحشت دارند بلكه در نقاطى كه دشمن از من يكماه راه فاصله دارد وحشت و اضطراب حاكم است ! در مورد لشكريان حضرت مهدى (عج ) نيز مى خوانيم كه سه لشكر او را يارى مى كنند: الملائكة ، و المؤ منون ، و الرعب !: «فرشتگان و مؤ منان و ترس و وحشت »!. در حقيقت آنها سعى مى كنند از برون ضربه نخورند اما خداوند از درون آنها را متلاشى مى كند، و مى دانيم ضربه درونى جانكاهتر و جبران ناپذير است ، چرا كه اگر تمام سلاحها و ارتشهاى دنيا در اختيار كسى باشد ولى روحيه نبرد نداشته باشد محكوم به شكست و نابودى است .
۲ - توطئه هاى امروز يهود تاريخ اسلام از همان آغاز با توطئه هاى آنها آميخته شده بود و در بسيارى از حوادث دردناك آنها را داخل صحنه يا در پشت صحنه مشاهده مى كنيم ، و عجب اينكه آنها به عشق پيامبر موعود به سرزمين حجاز آمدند، ولى بعد از اين ظهور بزرگ از دشمنان سرسخت شدند و هم امروز نيز در بيشتر توطئه هاى ضد اسلامى يهود را در صحنه و يا در پشت صحنه مشاهده مى كنيم ، و اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت ! و همانگونه كه تاريخ پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نشان مى دهد تنها طريق دفع آنان برخورد قاطعانه است ، به خصوص «صهيونيستها» كه در منطقشان هيچگونه مدارا و عدل و انصاف نيست ، زبانشان زور است ، و جز با زور و قدرت نمى توان با آنها سخن گفت ، ولى با اين حال از مؤ منان راستين بيش از هر چيز مى ترسند، و اگر مسلمانان امروز همانند ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از ايمان و استقامت و قاطعيت كافى برخوردار باشند ترس و وحشت آنها بر دلهاى اين دشمنان خونخوار چيره مى شود، و مى توان با همين لشكر الهى آنها را از زمينهاى اشغال شده بيرون راند و اين درسى است كه رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) در چهارده قرن قبل به ما داده است .