تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۸


تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۴۸

آيه ۱۹-۲۰

آيه و ترجمه

وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ أُولَئك هُمُ الصدِّيقُونَ وَ الشهَدَاءُ عِندَ رَبهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا أُولَئك أَصحَب الجَْحِيمِ(۱۹) اعْلَمُوا أَنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فى الاَمْوَلِ وَ الاَوْلَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعجَب الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَّ يهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثمَّ يَكُونُ حُطماً وَ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَنٌ وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ(۲۰) ترجمه : ۱۹ - كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صديقين ، و شهداء نزد پروردگارشان هستند، بر آنها است پاداش (اعمال )شان ، و نور (ايمان )شان ، و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند. ۲۰ - بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى ، و تجمل پرستى و تفاخر در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است ، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد سپس خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد رنگ مى بينى ، سپس تبديل به كاه مى شود، و در آخرت يا عذاب شديد است ، يا مغفرت و رضاى الهى ، و (به هر حال ) زندگى دنيا چيزى جز متاع غرور نيست !

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۴۹

تفسير: دنيا چيزى جز متاع غرور نيست ! در ادامه بحث آيات گذشته پيرامون مؤ منان و اجر و پاداششان در پيشگاه خدا، در آيات مورد بحث مى افزايد: «كسانى كه ايمان به خدا و رسولان او آوردند آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشان هستند» (و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ). «صديق » صيغه مبالغه از «صدق » است و به معنى كسى است كه سرتاپا راستى است ، كسى كه علمش گفتارش را تصديق مى كند، و نمونه كامل صداقت است . «شهداء» جمع «شهيد» از ماده «شهود» به معنى «حضور تواءم با مشاهده » است ، خواه با چشم ظاهر باشد يا چشم دل ، و اگر به گواه ، شاهد و شهيد اطلاق مى شود به خاطر حضور و مشاهده صحنه است ، همانگونه كه اطلاق اين واژه بر شهيدان راه خدا به خاطر حضورشان در ميدان جهاد است . اما در آيه مورد بحث ممكن است به معنى «شهادت بر اعمال » بوده باشد، همانگونه كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه پيامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است ، و مسلمانان نيز شاهد و گواه بر اعمال مردمند. بنابراين مقام «شهداء» (گواهان بر اعمال ) مقام والائى است كه براى افراد باايمان است . بعضى نيز احتمال داده اند كه «شهداء» در اينجا به همان معنى شهيدان

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۰

راه خدا است ، يعنى افراد مؤ من اجر و پاداش شهيدان را دارند، و به منزله شهداء محسوب مى شوند، لذا در حديثى داريم كسى خدمت امام صادق (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: «ادع الله ان يرزقنى الشهادة » «از خدا بخواه كه شهادت را به من روزى كند»! امام (عليه السلام ) فرمود ان المؤ من شهيد، و قرا هذه الاية ((مؤ من شهيد است ، سپس همين آيه (و الذين آمنوا بالله و رسله ...) را قرائت فرمود)). البته جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است ، به خصوص اينكه در قرآن مجيد واژه شهيد و شهداء غالبا به گواهان بر اعمال و مانند آن اطلاق شده است . به هر حال خداوند مؤ منان راستين را در اينجا به دو وصف توصيف مى كند: نخست وصف «صديق » و ديگرى «شهيد»، و اين نشان مى دهد كه منظور از مؤ منان در آيه مورد بحث مقام بالائى از ايمان است ، و الا يك مؤ من عادى چگونه مى تواند اين دو وصف را به خود اختصاص دهد؟ سپس مى افزايد: «براى آنهاست پاداش اعمالشان و نور ايمانشان » (لهم اجرهم و نورهم ). اين تعبير سربسته اشاره به پاداش عظيم و نور فوق العاده آنهاست .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۱

و در پايان مى فرمايد: «اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند» (و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم ). تا با مقابله اين دو گروه با يكديگر مقام والاى گروه اول ، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشكار گردد. و از آنجا كه در گروه اول ، سطح بالاى ايمان مطرح بود، در اين گروه نيز كفر شديد مطرح است ، لذا با تكذيب آيات الهى همراه ذكر شده . و از آنجا كه حب و علاقه دنيا سرچشمه هر گناه و «راءس كل خطيه » است در آيه بعد ترسيم گويائى از وضع زندگى دنيا و مراحل مختلف ، و انگيزه هاى حاكم بر هر مرحله را ارائه داده ، مى گويد: «بدانيد زندگى دنيا تنها بازى ، و سرگرمى ، و تجمل پرستى ، و تفاخر در ميان شما، و افزون طلبى در اموال و فرزندان است » (اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد). به اين ترتيب «غفلت » و «سرگرمى » و «تجمل » «تفاخر» و «تكاثر» دورانهاى پنجگانه عمر آدمى را تشكيل مى دهند. نخست «دوران كودكى » است كه زندگى در هاله اى از غفلت و بيخبرى و لعب و بازى فرو مى رود. سپس مرحله «نوجوانى » فرامى رسد، و سرگرمى جاى بازى را مى گيرد، و در اين مرحله انسان به دنبال مسائلى است كه او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدى دور دارد. مرحله سوم مرحله «جوانى » و شور و عشق و تجمل پرستى است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۲

از اين مرحله كه بگذرد مرحله چهارم فرامى رسد و احساسات «كسب مقام و فخر» در انسان زنده مى شود. و سرانجام به مرحله پنجم مى رسد و در اين مرحله به فكر افزايش مال و نفرات و جمع ثروت مى افتد. مراحل نخستين تقريبا بر حسب سنين عمر مشخص است ولى مراحل بعد در افراد كاملا متفاوت مى باشد، و بعضى از آنها، مانند مرحله تكاثر اموال ، تا پايان عمر ادامه دارد، هر چند بعضى معتقدند كه هر دوره اى از اين دوره هاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مى گيرد، و مجموعا به چهل سال بالغ مى گردد، و هنگامى كه به اين سن رسيد شخصيت انسان تثبيت مى گردد. اين امر نيز كاملا ممكن است كه بعضى از انسانها شخصيتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد، و تا پيرى در فكر بازى و سرگرمى و معركه گيرى باشند، و يا در دوران تجمل پرستى متوقف گردد، و ذكر و فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتى باشد، اينها كودكانى هستند در سن كهولت و پيرانى هستند با روحيه كودك ! سپس با ذكر يك مثال آغاز و پايان زندگى دنيا را در برابر ديدگان انسانها مجسم ساخته ، مى فرمايد: «همانند بارانى است كه از آسمان نازل مى شود، و چنان زمين را زنده مى كند كه گياهانشان زارعان را در شگفتى فرومى برد، سپس خشك مى گردد، به گونه اى كه آنرا زرد رنگ مى بينى ، سپس درهم شكسته و خرد و تبديل به كاه مى شود»! (كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۳

«كفار» در اينجا به معنى افراد بى ايمان نيست ، بلكه به معنى كشاورزان است ، زيرا اصل معنى «كفر» به معنى پوشاندن است ، و چون كشاورز بذرافشانى كرده و آنرا زير خاك مى پوشاند از اين رو به او «كافر» مى گويند، لذا گاهى كفر به معنى قبر نيز آمده است چون بدن ميت را مى پوشاند، و گاه به شب نيز «كافر» گفته مى شود چرا كه تاريكيش همه جا را مى پوشاند. در حقيقت آيه مورد بحث همانند آيه ۲۹ سوره فتح كه وقتى سخن از نمو فراوان گياه مى كند مى گويند: يعجب الزراع : «زارعان را به شگفتى در مى آورد» (يعنى بجاى كفار زارع گفته شده ). بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از كفار در اينجا همان كافران نسبت به خداوند است ، و پاره اى توجيهات براى آن ذكر كرده اند، ولى اين تفسير چندان مناسب به نظر نمى رسد، زيرا مؤ من و كافر در اين شگفتى شريكند. «حطام » از ماده «حطم » به معنى شكستن و خردكردن است ، و به اجزاى پراكنده كاه حطام گفته مى شود كه همراه تند باد به هر سو مى دود. آرى مراحلى را كه انسان در طى هفتاد سال يا بيشتر طى مى كند در چند ماه در گياهان ظاهر مى شود، و انسان مى تواند بر لب كشتزار بنشيند و گذشت عمر، و آغاز و پايان آنرا در ديدارى كوتاه بنگرد. سپس به بازده عمر و نتيجه و محصول نهائى آن پرداخته مى افزايد: «اما در سراى آخرت از دو حال خارج نيست : يا عذاب شديد است و يا مغفرت و رضا و خشنودى او» (و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان ). و سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد: «و زندگى دنيا جز متاع غرور و فريب چيزى نيست »! (و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور). «غرور» در اصل از ماده «غر» (بر وزن حر) به معنى اثر ظاهر چيزى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۴

است ، و لذا به اثر ظاهر در پيشانى اسب «غرة » گفته مى شود، سپس ‍ به حالت غفلت اطلاق شده است كه در ظاهر انسان هوشيار است ، اما در حقيقت بيخبر است ، و به معنى فريب و نيرنگ نيز استعمال مى شود. «متاع » به معنى هر گونه وسائل بهره گيرى است ، بنابراين جمله دنيا متاع غرور است مفهومش اين است كه وسيله و ابزارى است براى فريبكارى ،فريب دادن خويشتن ، و هم فريب ديگران و البته اين در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند، و بر آن تكيه مى كنند و آخرين آرزويشان وصول به آن است ، اما اگر مواهب اين جهان مادى وسيله اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنيا نيست ، بلكه مزرعه آخرت ، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدفهاى بزرگ است . بديهى است توجه به دنيا و مواهب آن به عنوان يك «گذرگاه » يا يك «قرارگاه » دو جهتگيرى مختلف به انسان مى دهد كه در يكى مايه نزاع و فساد و تجاوز و بيدادگرى و طغيان و غفلت است و در ديگرى وسيله بيدادى است و آگاهى و ايثار و فداكارى و برادرى و گذشت .

نكته ها:

۱ - مقام صديقين و شهداء در قرآن مجيد جمعى از پيامبران بزرگ و مانند آنان به عنوان «صدق » توصيف شده اند از جمله ابراهيم : انه كان صديقا نبيا (سوره مريم آيه ۴۱) درباره «ادريس » پيامبر بزرگ خدا نيز همين تعبير آمده است (مريم - ۵۶) در مورد مريم مادر حضرت مسيح نيز مى خوانيم : و امه صديقة (مائده ۷۵). و در بعضى از آيات قرآن صديقين همرديف پيامبران ذكر شده اند،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۵

چنانكه در آيه ۶۹ نساء مى خوانيم : و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا: ((كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در قيامت ) همنشينى كسانى خواهد بود كه خدا نعمتش را بر آنها تمام كرده ، از پيامبران و صديقين و شهداء و صالحين ، و آنها رفيقهاى خوبى هستند)). و چنانكه گفتيم اين واژه صيغه مبالغه از ماده «صدق » است و به كسى گفته مى شود كه صدق و راستى سراسر وجودش را احاطه كرده ، و صداقت در فكر و گفتار و كردار و تمام زندگى او منعكس است ، و اين اهميت مقام صدق را نشان مى دهد. و اما «شهداء» چنانكه گفتيم گاه به معنى گواهان بر اعمال ، و گاه به معنى شهيدان راه خدا است ، و در آيه مورد بحث جمع ميان هر دو نيز ممكن است . البته «شهيد» در فرهنگ اسلامى منحصر به كسانى نيست كه در ميدان جهاد كشته مى شوند، هر چند آنها از روشنترين مصداق آنند، بلكه تمام كسانى كه عقيده حق دارند و در مسير حق گام بر مى دارند و در همين راه از دنيا ميروند، طبق روايات اسلامى ، در زمره شهدا هستند. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: العارف منكم هذا الامر، المنتظر له ، المحتسب فيه الخير كمن جاهد و الله مع قائم آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بسيفه ، ثم قال : بل و الله كمن جاهد مع رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بسيفه ، ثم قال الثالثة : بل و الله كمن استشهد مع رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) فى فسطاطه ! و فيكم آية من كتاب الله ، قلت : و اى آية جعلت فداك ؟ قال : قول الله عز و جل : و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ... ثم قال : صرتم و الله صادقين شهداء عند ربكم : ((آنكس از شما كه به مساءله ولايت آشنا باشد و در انتظار ظهور مهدى (عليه السلام ) به سربرد و خود را آماده (حكومت عدل جهانى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۶

او) سازد مانند كسى است كه با مهدى آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) با سلاحش جهاد كرده باشد، سپس فرمود: بلكه به خدا سوگند مانند كسى است كه همراه رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) با سلاحش جهاد كرده باشد، سپس براى مرتبه سوم افزود: بلكه به خدا سوگند همانند كسى است كه با رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) و در خيمه او شهيد شده باشد! سپس افزود: درباره شما آيه اى از قرآن نازل شده است ، راوى مى گويد: كدام آيه فدايت شوم ؟ فرمود: «اين سخن خداوند كه مى فرمايد: آنها كه ايمان به خدا و فرستادگانش آورده اند صديقين و شهداء نزد پروردگارشان هستند ... سپس افزود: به اين ترتيب شما به خدا سوگند هم صديقين و هم شهداء نزد پروردگارتان هستيد». اين سخن را با حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم : در آن هنگام كه گروهى از يارانش براى فرارسيدن وقت جهاد و شهادت در راه خدا بيتابى مى كردند، اين جمله را فرمود: و لاتستعجلوا بما لم يعجله الله لكم ، فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا!: ((به آن چيزى كه خداوند در آن عجله روانداشته تعجيل مكنيد، چرا كه هر كس از شما در بستر بميرد ولى معرفت حق پروردگار و حق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و اهلبيتش را داشته باشد، شهيد مرده است . ۲ - زندگى دنيا مجموعه اى از اين انگيزه ها است در آيات مختلف قرآن ، گاه زندگى دنيا توصيف «لعب و لهو» شده ، مانند و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو: «زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست » (انعام - ۳۲).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۷

و گاه توصيف به «لعب و لهو و زينت و تفاخر و تكاثر» شده (مانند آيات مورد بحث ) و گاه از آن به «متاع غرور» تعبير شده (مانند آل عمران - ۱۸۵ - و آيات مورد بحث ) و گاه به عنوان «متاع قليل » (نساء - ۷۷). و گاه به عنوان امرى عارضى و ظاهرى و زودگذر (نساء - ۹۴). از مجموعه اين تعبيرات و تعبيرهاى ديگر قرآن به خوبى ديدگاه اسلام در مورد زندگى مادى و مواهب آن روشن مى شود كه براى آن ارزشى ناچيز قائل است ، و تمايل و دلبستگى به آنرا ناشى از حركتهاى بيهدف (لعب ) و هدفهاى سرگرم كننده (لهو) و تجمل پرستى (زينة ) و حب مقام و رياست و برترجوئى بر ديگران (تفاخر) و حرص و آز و افزونطلبى (تكاثر) مى شمرد، و عشق به آنرا سرچشمه انواع مظالم و گناهان مى داند. اما اگر اين مواهب مادى تغيير جهت دهند و نردبانى براى رسيدن به اهداف الهى گردند، سرمايه هائى مى شوند كه خدا آنها را از مؤ منان مى خرد و بهشت جاويدان و سعادت ابدى به آنها مى بخشد، «ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ...» (توبه - ۱۱۱)

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۸

آيه ۲۱-۲۴

آيه و ترجمه

سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا كَعَرْضِ السمَاءِ وَ الاَرْضِ أُعِدَّت لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ(۲۱) مَا أَصاب مِن مُّصِيبَةٍ فى الاَرْضِ وَ لا فى أَنفُسِكُمْ إِلا فى كتَبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَأَهَا إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(۲۲) لِّكَيْلا تَأْسوْا عَلى مَا فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَامْ وَ اللَّهُ لا يحِب كلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(۲۳) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاس بِالْبُخْلِ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ(۲۴) ترجمه : ۲۱ - بر يكديگر سبقت گيريد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ، و آماده شده براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند، اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد، و خداوند

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۵۹

صاحب فضل عظيم است . ۲۲ - هيچ مصيبتى در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اينكه همه آنها را قبل از آنكه زمين را بى افرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خداوند آسان است . ۲۳ - اين به خاطر آن است كه براى آنچه از شما فوت شده تاسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد، و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد. ۲۴ - همانها كه بخل مى كنند و مردم را نيز دعوت به بخل مى نمايند، و هر كس (از اين فرمان ) روى گردان شود (به خدا زيانى نمى رساند) چرا كه خداوند بينياز و شايسته ستايش است . تفسير: يك مسابقه بزرگ معنوى بعد از بيان ناپايدارى جهان و لذات آن ، و اينكه مردم در سرمايه هاى كم ارزش اين جهان نسبت به يكديگر تفاخر و تكاثر مى جويند، در آيات مورد بحث مردم را به يك مسابقه عظيم روحانى در طريق كسب آنچه پايدار است و سزاوار هرگونه تلاش و كوشش دعوت كرده مى فرمايد: «براى نيل به آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن همچون پهنه آسمان و زمين است و آماده براى كسانى است كه ايمان به خداوند فرستادگان او آورده اند بر يكديگر سبقت جوئيد» (سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ). در حقيقت مغفرت پروردگار كليد بهشت است همان بهشتى كه پهنه آسمان و زمين را فرامى گيرد، و از هم اكنون آماده براى پذيرائى مؤ منان است ، تا كسى نگويد بهشت نسيه است ، و بر نسيه دل نبايد نهاد، گرچه به فرض نسيه بود از هر نقدى نقدتر محسوب مى شد، چرا كه از سوى خدائى وعده داده شده كه قادر

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۰

بر همه چيز است ، تا چه رسد به اينكه كاملا نقد و الان موجود است . شبيه همين معنى در آيه ۱۳۳ سوره آل عمران آمده ، با اين تفاوت كه در اينجا سابقوا (از ماده «مسابقه » و در آنجا «سارعوا» (از ماده «مسارعه » به معنى سرعت گرفتن بر يكديگر) آمده است كه با هم قريب الافق هستند (با توجه به مفهوم باب مفاعله كه غلبه كردن دو نفر را در مقابل هم مجسم مى كند). تفاوت ديگر اينكه : در آنجا عرضها السموات و الارض است و در اينجا «كعرض السماء و الارض » و با كمى دقت روشن مى شود كه اين دو تعبير نيز يك حقيقت را بازگو مى كند. و نيز در آنجا مى گويد «آماده براى پرهيزكاران است » و در اينجا مى فرمايد: «براى مؤ منان ». از آنجا كه پرهيزكارى ثمره درخت ايمان راستين است اين دو تعبير نيز لازم و ملزوم يكديگرند. به اين ترتيب هر دو آيه يك حقيقت را تعقيب مى كند با دو بيان متفاوت ، به همين دليل آنچه از بعضى نقل شده كه آيه سوره آل عمران را اشاره به بهشت «مقربان » دانسته اند و آيه مورد بحث را اشاره به بهشت «مؤ منان » صحيح به نظر مى رسد. به هر حال تعبير به «عرض » در اينجا در مقابل «طول » نيست آنچنانكه بعضى از مفسران گفته اند، و به دنبال آن در جستجوى طول چنان بهشتى هستند كه عرضش همچون آسمان و زمين است ، و از اين نظر به زحمت افتاده اند! بلكه «عرض » در اينگونه استعمالات به معنى وسعت است ، مانند تعبير «پهنه » در فارسى مى گوئيم پهنه دشت ، يعنى وسعت صحرا. تعبير به «مغفرت » و آمرزش قبل از بشارت به بهشت كه در هر دو آيه آمده اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه تا انسان پاك از گناه نشود لايق ورود

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۱

به بهشت و جوار قرب پروردگار نخواهد بود. اين نكته نيز شايسته توجه است كه پيشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طريق اسباب آن است ، مانند «توبه » و «جبران طاعات فوت شده » و اصولا «اطاعت پروردگار، پرهيز از معاصى » است . و اگر در بعضى از احاديث با تفاسير روى بعضى از واجبات و مستحبات تكيه شده مانند «پيشى گرفتن در جماعت در صف اول » و يا «صف اول در جهاد» و يا «تكبيرة الاحرام با امام جماعت » و يا «نماز اول وقت » به خاطر ذكر مثال يا بيان مصداق روشن است و چيزى از گستردگى مفهوم آيه نمى كاهد. و در پايان آيه مى افزايد: «اين فضل الهى است كه به هر كس بخواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است » (ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم ). يقينا آنچنان بهشت گسترده با آن مواهب عظيمش چيزى نيست كه انسان با اين اعمال ناچيز به آن برسد، و اين تنها فضل و رحمت و لطف الهى است كه آن پاداش عظيم را در مقابل اين قليل قرار داده ، و از او نيز جز اين انتظار نيست . چرا كه پاداشها هميشه به مقياس اعمال نيست بلكه به مقياس كرم پاداش دهنده است . و به هر حال اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه ثواب و جزا مزد عمل نيست بلكه يك نوع تفضل و رحمت است . سپس براى تاءكيد بيشتر در زمينه عدم دلبستگى به دنيا، و شاد نشدن به اقبال آن ، و غمگين نگشتن به ادبار آن ، مى افزايد: ((هيچ مصيبتى در زمين و در وجود شما واقع نمى شود مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه شما و زمين را

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۲

بى افرينيم در كتاب (لوح محفوظ) ثبت است ، و اين امر براى خداوند آسان است )) (ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير). آرى مصائبى كه در زمين رخ مى دهد همچون زلزله ها و سيلها و طوفانها و آفات مختلف ، و همچنين مصائبى كه در نفوس انسانها واقع مى شود مانند مرگ و ميرها، و انواع حوادث دردناكى كه دامان انسان را مى گيرد همه آنها از قبل مقدر شده است ، و در لوح محفوظ ثبت است . ولى بايد توجه داشت كه مصائبى كه در اين آيه به آن اشاره شده ، تنها مصائبى است كه به هيچوجه قابل اجتناب نيست و مولود اعمال انسانها نمى باشد (و به تعبير ديگر حصر در اينجا حصر اضافى است ). شاهد اين سخن آنكه در آيه ۳۰ سوره «شورى » مى خوانيم : و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير: «هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، و بسيارى را نيز عفو مى كند»! با توجه به اينكه آيات يكديگر را تفسير مى كنند، هنگامى كه اين دو آيه در برابر هم قرار گيرد نشان مى دهند مصائبى كه دامنگير انسان مى شود بر دو گونه است : مصائبى است كه مجازات و كفاره گناهان او است و اين مصائب بسيارند، ظلمها، بيدادگريها، خيانتها، انحرافات و ندانم كاريها و امثال آن سرچشمه بسيارى از مصائب خود ساخته ما است . ولى بخشى از مصائب است كه ما هيچگونه نقشى در آنها نداريم و به صورت

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۳

يك امر حتمى و اجتناب ناپذير دامان فرد يا جامعه اى را مى گيرد، حساب اين دو از هم جدا است ، و لذا بسيارى از انبياء، و اولياء و صلحاء گرفتار اينگونه مصائب مى شدند، اين مصائب فلسفه دقيقى دارد كه در بحثهاى خداشناسى و عدل الهى و مساءله آفات و بلاها به آن اشاره كرده ايم . لذا در حديثى مى خوانيم : هنگامى كه امام على بن الحسين (عليهم السلام ) را با غل و زنجير وارد مجلس يزيد كردند يزيد رو به امام (عليه السلام ) كرد و آيه سوره شورى را خواند: ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم (و مى خواست چنين وانمود كند كه مصائب شما خانواده نتيجه اعمال خودتان است ، و از اين طريق زخم زبان بزند) اما امام فورا كلام او را نفى كرد و فرمود: كلا، ما نزلت هذه فينا، انما نزلت فينا: ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها: «چنين نيست ، اين آيه درباره ما نازل نشده ، آنچه درباره ما نازل شده آيه ديگرى است كه مى گويد»: هر مصيبتى در زمين يا وجود شما رخ دهد پيش از آفرينش شما در لوح محفوظ ثبت شده است (و فلسفه و حكمتى دارد). بحث مشروحترى در اين زمينه ذيل همان آيه ۳۰ سوره شورى (جلد ۲۰ صفحه ۴۴۰) داشته ايم . شاگردان مكتب ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) نيز همين معنى را از آيه فهميده اند، چنانكه نقل مى كنند هنگامى كه «سعيد بن جبير» را نزد «حجاج » آوردند و تصميم به قتل وى گرفت مردى از حضار گريه كرد، سعيد گفت : چرا گريه مى كنى ؟ در پاسخ گفت به خاطر اين مصيبتى كه براى تو پيش آمده ، گفت گريه نكن اين

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۴

در علم خدا بوده است كه چنين شود، آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها. البته تمام حوادثى كه در عالم رخ مى دهد در لوح محفوظ و علم بى پايان خداوند ثبت است ، و اگر در اينجا تنها اشاره به مصائب واقع در زمين و نفوس انسانى شده به خاطر اين است كه موضوع سخن همين معنى بوده ، و چنانكه خواهيم ديد نتيجه گيرى در آيه بعد از همين موضوع مى شود. ضمنا جمله ان ذلك على الله يسير اشاره به اين است كه ثبت و حفظ اينهمه حوادث در لوح محفوظ با كثرت فوق العاده اى كه دارد براى خداوند آسان است . و منظور از لوح محفوظ علم بى پايان خداوند است ، و يا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول كه آن نيز مصداق علم فعلى خداوند است (دقت كنيد) اكنون ببينيم فلسفه تقدير اين مصائب در لوح محفوظ و سپس بيان اين حقيقت در قرآن چيست ؟ آيه بعد پرده از روى اين راز مهم برداشته ، مى گويد: «اين براى آن است كه به خاطر آنچه از دست داده ايد غمگين نشويد، و به آنچه خداوند به شما داده شاد و دلبسته نباشيد» (لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم ). اين دو جمله كوتاه در حقيقت يكى از مسائل پيچيده فلسفه آفرينش را حل مى كند، چرا كه انسان هميشه در جهان هستى با مشكلات و گرفتاريها

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۵

و حوادث ناگوارى روبرو است ، و غالبا از خود سؤ ال مى كند: با اينكه خداوند مهربان و كريم و رحيم است اين حوادث دردناك براى چيست ؟! قرآن مى گويد: «هدف اين بوده كه شما دلبسته و اسير زرق و برق اين جهان نباشيد». منظور اين بوده كه موقعيت اين گذرگاه و پلى كه نامش دنيا است ، و همچنين موقعيت خودتان را در اين جهان گم نكنيد، دلباخته و دلداده آن نشويد، و آنرا جاودانه نپنداريد كه اين دلبستگى فوق العاده بزرگترين دشمن سعادت شما است ، شما را از ياد خدا غافل مى كند و از مسير تكامل باز مى دارد. اين مصائب زنگ بيدار باشى است براى غافلان و شلاقى است ، بر ارواح خفته ، و رمزى است از ناپايدارى جهان ، و اشارهاى است به كوتاه بودن عمر اين زندگى . حقيقت اين است كه مظاهر فريبنده اين دار الغرور زود انسان را به خود جذب و سرگرم ، و از ياد حق غافل مى كند، ناگهان بيدار مى شود كه كاروان رفته ، و او در خواب ، و بيابان در پيش . اين حوادث كه هميشه در زندگى بوده و هميشه خواهد بود، و حتى پيشرفتهاى عظيم علم هم نتوانسته و نخواهد توانست جلو حوادث دردناكى همچون زلزله ها، طوفانها، سيلها و بيماريها و امثال آنرا بگيرد درسى است از بيمهرى زمانه رسوا و به انسان فرياد مى زند: «اين دشت خوابگاه شهيدان است فرصت شمار وقت تماشا را»! اين بدان معنى نيست كه انسان به مواهب الهى در اين جهان پشت پا بزند، و يا از آنها بهره نگيرد، مهم اين است كه اسير آن نگردد، و آنرا هدف و بهره اصلى خود نشمرد. قابل توجه اينكه در مورد آنچه از دست مى رود تبديل به «فاتكم » (از

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۶

شما فوت شده ) مى كند، اما در مورد مواهب و نعمتهاى به دست آمده آنرا به خدا نسبت مى دهد و «بما آتاكم » مى گويد، چرا كه فوت و فنا در ذات اشياء افتاده است ، اين وجود است كه از فيض خداوند سرچشمه مى گيرد. آرى اين مصائب شكننده تفاخر و غرور است ، لذا در پايان آيه مى افزايد: «خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد» (و الله لا يحب كل مختال فخور). «مختال » از ماده «خيال » گرفته شده و به معنى «متكبر» است ، زيرا تكبر از خيال فضيلت ، و پندار برترى بر ديگران ، پيدا مى شود، و «فخور» صيغه مبالغه از ماده «فخر» به معنى كسى است كه بسيار بر ديگران فخرفروشى مى كند. تنها كسى گرفتار اين حالات مى شود كه مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها كه قابل بيدارى و هدايتند اين مستى و آثار آن را از بين مى برد. افراد با ايمان با توجه به اصل فوق هنگامى كه به نعمتى از سوى خدا مى رسند خود را امانتدار او مى دادند، نه از رفتن آن غمگين مى شوند نه از داشتن آن مست و مغرور، در حقيقت آنها خود را همچون مسئولان بيت المال مى دادند كه يكروز اموال زيادى را دريافت ، و روز ديگر هزاران هزار پرداخت مى كنند، نه از دريافتش ذوق زده مى شوند و نه از پرداختش غمگين . و چه تعبير جالبى دارد امير مؤ منان على (عليه السلام ) درباره همين آيه آنجا كه مى گويد: الزهد كله بين كلمتين من القرآن : قال الله تعالى لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم و من لم ياس على الماضى ، و لم يفرح بالاتى فقد اخذ الزهد بطرفيه !: «تمام زهد در ميان دو جمله از قرآن است ، آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد»:

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۷

«اين براى آن است كه به خاطر آنچه از دست داده ايد غمگين نشويد، و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشيد»، بنابراين هر كس بر گذشته تاسف نخورد و به آنچه در دست دارد دلبسته نباشد، زهد را از هر دو طرف در اختيار گرفته . نكته ديگر اينكه توجه به اين اصل كه ناكاميها با زندگى انسان از آغاز عجين بوده ، و طبق سنت حكيمانه اى مقدر شده است ، و دنيا پيوسته فراز و نشيب دارد، انسان را براى تحمل شدائد شجاع و در برابر حوادث سخت ، صبور و مقاوم مى سازد، به او آرامش خاطر مى دهد، و از بيتابيها و جزع مانع مى گردد. ولى باز تاءكيد مى كنيم اين تنها در مورد مصائب غير قابل اجتناب است ، و گرنه مصيبتها و ناكاميهائى كه تنها معلول گناهان و سهل انگارى خود انسان است از اين بحث خارج مى باشد و راه مقابله با آنها موضعگيرى صحيح در برنامه هاى زندگى است . اين بحث را با سرگذشتى كه بعضى از مفسران آورده اند پايان مى دهيم : «قتيبة بن سعيد» مى گويد: وارد يكى از قبايل عرب شدم ، صحرائى ديدم پر از شترانى كه همه مرده بودند كه به شماره در نمى آمد، در آنجا پيرزنى بود، پرسيدم اين شتران از آن كه بوده است ؟ گفت : آن پيرمرد را كه بالاى آن تل مى بينى كه نشسته و پشم مى تابد، به سراغ او آمدم ، گفتم : اينها همه از آن تو بوده ؟! گفت : بنام من بوده است ! گفتم : چه شده كه به اين روزگار افتاده اند؟ او در جواب (بى آنكه اشاره اى به آفت و علت مرگ و مير آنها كند) گفت : آنكس كه داده بود گرفت ، گفتم : (ناراحت نيستى و) در اين باب چيزى گفته اى ؟

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۸

گفت : بلى ، اين دو بيت را گفته ام : لا والذى انا عبد من خلائقه و المرء فى الدهر نصب الرزء و المحن ما سرنى ان ابلى فى مباركها و ما جرى من قضاء الله لم يكن ! «سوگند به آنكس كه من بنده اى از مخلوقات او هستم - كه انسان در دنيا هدف مصائب و محنتها است ». «اگر شترانم در خوابگاه خود بودند - و اين قضاى الهى كه اتفاق افتاد رخ نمى داد خوشحال نمى شدم » (من تنها به رضاى او راضيم و هر چه او خواسته است همان را مى پسندم ). آخرين آيه مورد بحث توضيح و تفسيرى است بر آنچه در آيه قبل آمده و در حقيقت مختال فخور (متكبر فخرفروش ) را معرفى مى كند، مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه بخل مى ورزند و مردم را نيز به بخل دعوت مى كنند» (الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل ). آرى لازمه دلبستگى شديد به مواهب دنيا تكبر و غرور است ، و لازمه تكبر و غرور بخلكردن ، و دعوت ديگران به بخل است ، اما بخل كردن به اين دليل كه سرمايه كبر و غرور خود را اين اموال مى داند، و هرگز نمى خواهد آنرا از دست دهد، و اما دعوت ديگران به بخل براى اين است كه اولا اگر ديگران سخاوتمند باشند او رسوا مى شود، و ثانيا چون بخل را دوست دارد مبلغ چيزى است كه به آن عشق مى ورزد!

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۳۶۹

و براى اينكه تصور نشود اصرار و تاءكيد خداوند در مساءله انفاق و ترك بخل و يا حتى تعبير به آيات گذشته به وام گرفتن خداوند از بندگان كه همه براى تشويق آنها به انفاق است از نياز ذات پاك او سرچشمه مى گيرد، در پايان آيه مى افزايد: «هر كس از اين دستور رويگردان شود به خدا زيانى نمى رساند زيرا خداوند بى نياز و مورد ستايش است » (و من يتول فان الله هو الغنى الحميد). همه به او نيازمندند و او از همگان بينياز است ، چرا كه خزائن و منابع اصلى همه چيز نزد او است ، و از آنجا كه جامع همه صفات كمال است شايسته هر حمد و ستايش نيز مى باشد. گرچه «بخل » در آيه فوق بيشتر ناظر به بخل در انفاق مالى است ولى اين واژه مفهوم گسترده اى دارد كه بخل در علم و اداى حقوق و مانند آن را نيز شامل مى شود.