تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۶: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۶
آيه ۱۱-۱۴
آيه و ترجمه
وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ كانَ خَيراً مَّا سبَقُونَا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ(۱۱) وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ هَذَا كِتَبٌ مُّصدِّقٌ لِّساناً عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظلَمُوا وَ بُشرَى لِلْمُحْسِنِينَ(۱۲) إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَمُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۱۳) أُولَئك أَصحَب الجَْنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۴) ترجمه : ۱۱ - كافران درباره مؤ منان چنين گفتند: اگر (اسلام ) چيز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند! و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند مى گويند اين يك
دروغ قديمى است ! ۱۲ - و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (نشانه هاى آن را بيان كرده ) و اين كتاب هماهنگ با نشانه هاى تورات است ، در حالى كه به زبان عربى و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذار كند و نيكوكاران را بشارت دهد. ۱۳ - كسانى كه گفتند پروردگار ما الله است ، سپس استقامت به خرج دادند نه ترسى براى آنهاست و نه غمى دارند. ۱۴ - آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن مى مانند، اين پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند. شان نزول : مفسران براى نخستين آيه مورد بحث شان نزولهاى متعددى نقل كرده اند: ۱ - اين آيه در مورد «ابوذر غفارى » است كه در مكه اسلام آورد و قبيله او (بنى غفار) نيز به دنبال او ايمان آوردند، (و از آنجا كه قبيله بنى غفار باديه نشين و فقير بودند كفار قريش كه مردانى ثروتمند و شهرنشين بودند گفتند: اگر اسلام چيز خوبى بود اين بيسر و پاها بر ما سبقت نمى گرفتند!) در اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . ۲ - يك كنيز رومى در مكه بود به نام ذى النيرة كه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به سوى اسلام اجابت كرد بزرگان قريش گفتند: اگر آنچه را محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورده چيز خوبى بود «ذى النيرة ها» بر ما مقدم نمى شدند! ۳ - گروهى از قبايل باديه نشين مكه پيش از مردم شهر به اسلام روى آوردند، اشراف مكه گفتند: اگر اسلام چيز خوبى بود اين شتر چرانها! بر ما سبقت نمى گرفتند.
۴ - جمعى از مردان پاكدل اما فقير و تهيدست همچون «بلال » و «صهيب » و «عمار» اسلام را با آغوش باز پذيرفتند، و اشراف مكه گفتند: مگر ممكن است آئين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيز خوبى باشد و اينها بر ما پيشى گيرند؟! ۵ - هنگامى كه «عبدالله بن سلام » و بعضى از يارانش ايمان آوردند جمعى از يهوديان مغرور گفتند: اگر اسلام خوب بود آنها پيشقدم نمى شدند. شان نزولهاى چهارگانه اول را در يك جمله مى توان خلاصه كرد و آن اينكه اسلام از طرف قشرهاى فقير و باديه نشين و تهيدست به سرعت مورد استقبال قرار گرفت ، چرا كه هم منافع نامشروعى نداشتند كه به خطر بيفتد، و هم مغز آنها از باد غرور انباشته نبود، و هم قلبهائى پاكتر از قشر مرفه عياش و هوسباز داشتند. اين استقبال گرم از ناحيه اين گروه كه يكى از بزرگترين نقطه هاى قوت اين آئين الهى بود از سوى مغروران مستكبر به عنوان يك نقطه ضعف بزرگ شمرده شد، و گفتند اين چه آئينى است كه پيروانش انبوهى باديه نشين فقير و تهيدست و كنيزان و بردگانند؟! اگر مكتب معقولى بود هرگز نبايد افراد سطح پائين و منحط اجتماع از آن استقبال كنند! اما ما كه در سطح بالا قرار داريم و چشم و چراغ جامعه هستيم عقب بمانيم ! جالب اينكه اين طرز تفكر انحرافى امروز هم از رائجترين طرز تفكرها در ميان ثروتمندان مغرور و هوسبازان مرفه در مورد مذهب است كه مى گويند: مذهب به درد فقرا و پابرهنه ها مى خورد، و هر دو براى هم خوبند، و ما در سطحى بالاتر و بالاتر قرار داريم ! قرآن در آيات مورد بحث پاسخ كافى به آنها داده كه در تفسير آيات مى شنويد.اما پنجمين شان نزولى كه در بالا ذكر شد كه منظور عبد الله بن سلام و ياران
او هستند هر چند به گفته طبرسى در «مجمع البيان » و «قرطبى » در تفسيرش از اكثر مفسران نقل شده از دو جهت بعيد به نظر مى رسد. نخست اينكه تعبير به «الذين كفروا» به طور مطلق معمولا در مورد مشركان به كار مى رود نه اهل كتاب و يهود و نصارى . ديگر اينكه «عبدالله بن سلام » مرد كم شخصيتى در ميان يهود نبود كه درباره او بگويند: اگر اسلام آئين خوبى بود او و يارانش بر ما پيشى نمى گرفتند. تفسير: شرط پيروزى ايمان و استقامت است اين آيات همچنان اعمال و گفتار كافران و انحرافات آنها را مورد بحث و بررسى و نكوهش قرار مى دهد، نخست به اين گفتار غرورآميز و دور از منطق آنها اشاره كرده مى گويد: «كافران درباره مؤ منان چنين گفتند: اگر ايمان و اسلام چيز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند»! (و قال الذين كفروا للذين آمنوا لو كان خيرا ما سبقونا اليه ). اينها يك مشت افراد فقير و بيسر و پا، روستائى و برده و كم معرفتند! چگونه ممكن است آنها حق را بفهمند و به آن اقبال كنند، ولى ما چشم و چراغهاى اين جامعه از آن غافل و بيخبر بمانيم ؟!
غافل از اينكه عيب در خود آنها بوده است نه در آئين اسلام ، اگر پرده هاى كبر و غرور بر قلب آنها نيفتاده بود، اگر مست مال و مقام و شهوت نبودند، اگر خود برتربينى و خود محورى اجازه تحقيق حق به آنها مى داد، و همانند تهيدستان پاكدل ، حقجو و حق طلب بودند، آنها نيز به سرعت جذب اسلام مى شدند. لذا در پايان آيه با اين تعبير لطيف به آنها پاسخ مى گويد: «چون خود آنها به وسيله قرآن هدايت نشدند به زودى مى گويند اين يك دروغ قديمى است »! (و اذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا افك قديم ). يعنى آنها نخواستند به وسيله قرآن هدايت شوند نه اينكه هدايت قرآن كمبودى داشت . تعبير به «افك قديم » شبيه تهمت ديگرى است كه از زبان آنها در آيات قرآن نقل شده كه مى گفتند: اينها اساطير الاولين (افسانه هاى پيشينيان ) است (فرقان - ۵). و نيز تعبير به «سيقولون » به صورت فعل مضارع دليل بر اين است كه آنها به طور مستمر اين تهمت را به قرآن مى بستند، و آن را پوششى براى عدم ايمان خود قرار مى دادند. سپس به دليل ديگرى براى اثبات حقانيت قرآن و نفى تهمت مشركان كه مى گفتند اين يك دروغ قديمى است پرداخته مى گويد: «از نشانه هاى صدق
اين كتاب بزرگ اين است كه قبل از آن كتاب موسى در حالى كه پيشواى مردم بود و رحمتى از سوى خدا نازل گرديد و خبر از اوصاف پيامبر بعد از خود داد، و اين قرآن نيز كتابى است هماهنگ با نشانه هائى كه در تورات آمده » (و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة و هذا كتاب مصدق ). با اين حال چگونه ميگوئيد اين يك دروغ قديمى است ؟! كرارا در آيات قرآن روى اين نكته تكيه شده است كه قرآن تصديق كننده تورات و انجيل است ، يعنى هماهنگ با نشانه هائى است كه در اين دو كتاب آسمانى درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و كتاب آسمانى او آمده است ، به قدرى اين نشانه ها دقيق بوده كه قرآن مى گويد: الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنائهم : «اهل كتاب او را به خوبى مى شناسند همانگونه كه فرزندان خود را مى شناسند» (بقره - ۱۴۶). نظير همين معنى كه در آيه مورد بحث است در سوره هود آيه ۱۷ نيز آمده است : ا فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة اولئك يؤ منون به : «آيا آنكس كه دليل آشكارى از پروردگارش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او مى آيد، و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود گواهى بر آن مى دهد همانند كسى است كه چنين نباشد»؟! (هود - ۱۷). تعبير به «اماما و رحمة » ممكن است از اين جهت باشد كه بعد از ذكر امام و پيشوا احيانا مساءله تكليف شاق و خشونت بار به ذهن تداعى مى كند به واسطه خاطره اى كه از پيشوايان خود داشتند، ولى ذكر «رحمت » اين تداعى را اصلاح كرده ، مى گويد: امامت اين امام تواءم با رحمت است ، حتى اگر تكاليفى آورده آن هم رحمت است ، و چه رحمتى برتر از تربيت نفوس آنهاست . و به دنبال آن مى افزايد: «اين در حالتى است كه اين كتاب آسمانى به زبان
عربى فصيح و گوياست » كه همگان از آن بهره مند شوند (لسانا عربيا). و در پايان آيه هدف نهائى از نزول قرآن را در دو جمله كوتاه به اين صورت شرح مى دهد: «هدف اين بوده كه ظالمان را انذار و نيكوكاران را بشارت دهد» (لينذر الذين ظلموا و بشرى للمحسنين ). و با توجه به جمله «ينذر» كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد روشن مى شود كه انذار قرآن همچون بشارت آن دائمى و مستمر است ، ظالمان و ستمگران را در سراسر تاريخ بيم مى دهد و انذار مى كند، و به نيكوكاران همواره بشارت مى دهد. قابل توجه اينكه نقطه مقابل «ظالمان » را «نيكوكاران » قرار داده ، چرا كه «ظلم » در اينجا معنى وسيعى دارد كه هرگونه بدكارى و خلافكارى را شامل مى شود كه طبعا يا ظلم به ديگران است يا ظلم بر نفس . آيه بعد در حقيقت تفسيرى است براى «محسنين » (نيكوكاران ) كه در آيه قبل آمده بود مى فرمايد: «كسانى كه گفتند: پروردگار ما الله است ، سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسى براى آنهاست و نه غمى دارند» (ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ). در واقع تمام مراتب ايمان و همه اعمال صالح در اين دو جمله جمع است چرا كه «توحيد» اساس همه اعتقادات صحيح است ، و تمام اصول عقائد به ريشه توحيد بازمى گردد، و «استقامت » و صبر و شكيبائى نيز ريشه همه اعمال صالح است ، زيرا مى دانيم تمام اعمال نيك را مى توان در سه عنوان «صبر بر اطاعت »،
«صبر بر معصيت » و «صبر بر مصيبت » خلاصه كرد. بنابراين «محسنين » كسانى هستند كه از نظر اعتقادى در خط توحيد، و از نظر عمل در خط استقامت و صبرند. بديهى است اينگونه افراد نه ترسى از حوادث آينده دارند، و نه غمى از گذشته . نظير همين مطلب در آيه ۳۰ سوره فصلت (با توضيح بيشترى ) آمده است . آنجا كه مى گويد: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون . اين آيه دو چيز اضافه دارد يكى اينكه بشارت عدم خوف و حزن از سوى فرشتگان به آنها داده مى شود، در حالى كه در آيه مورد بحث اين مطلب مسكوت گذارده شده ، ديگر اينكه علاوه بر نفى ترس و غم بشارت به بهشت موعود نيز در آيه سوره فصلت آمده در حالى كه در محل كلام در آيه بعد به آن اشاره مى شود. به هر حال اين دو آيه يك مطلب را تعقيب مى كند يكى فشرده تر و ديگرى مشروحتر. در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم كه در تفسير جمله ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فرمود: استقاموا على ولاية على امير المؤ منين (عليه السلام ) «منظور استقامت بر ولايت امير مؤ منان على (عليه السلام ») است . اين به خاطر آن است كه ادامه خط امير مؤ منان (عليه السلام ) در جهت علم و عمل و عدالت و تقوى مخصوصا در عصرهاى تاريك و ظلمانى كار مشكلى است كه بدون استقامت امكان پذير نيست ، بنابراين يكى از مصداقهاى روشن آيه مورد بحث محسوب مى شود، نه اينكه مفهوم آن منحصر به همين معنى باشد و استقامت در جهاد و اطاعت پروردگار و مبارزه با هواى نفس و شيطان را شامل نشود. در ذيل آيه ۳۰ سوره فصلت شرح مبسوطى پيرامون مساءله «استقامت »
داده ايم . و در آخرين آيه مورد بحث مهمترين بشارت را به موحدان نيكوكار مى دهد و مى فرمايد: «آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مى مانند» (اولئك اصحاب الجنة خالدين فيها). «اين به پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند» (جزاء بما كانوا يعملون ). ظاهر آيه چنانكه بعضى استفاده كرده اند مفهوم حصر را مى رساند، يعنى بهشتيان تنها كسانى هستند كه در خط توحيد و استقامت گام برمى دارند، طبيعى است افراد ديگر كه آلوده به گناهانى شده اند گر چه سرانجام به خاطر ايمانشان بهشتى مى شوند ولى در آغاز «اصحاب جنت » نيستند. تعبير به «اصحاب » (ياران ) اشاره به همنشينى دائم آنها با نعمتهاى بهشتى است . و تعبير جزاء بما كانوا يعملون از يكسو دليل بر اين است كه «بهشت را به بها مى دهند، و به بهانه نمى دهند» و از سوى ديگر اشاره به اصل آزادى اراده و اختيار انسان است .
آيه ۱۵-۱۶
آيه و ترجمه
وَ وَصيْنَا الانسنَ بِوَلِدَيْهِ إِحْسناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصلُهُ ثَلَثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَب أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَلِدَى وَ أَنْ أَعْمَلَ صلِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنى مِنَ الْمُسلِمِينَ(۱۵) أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى أَصحَبِ الجَْنَّةِ وَعْدَ الصدْقِ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ(۱۶) ترجمه : ۱۵ - ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند، و با ناراحتى بر زمين مى گذارد، و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است ، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد، و به چهل سالگى وارد گردد، مى گويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم ، و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى ،
و فرزندان مرا صالح كن ، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم ، و من از مسلمينم . ۱۶ - آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم ، و از گناهانشان مى گذريم ، و در ميان بهشتيان جاى دارند، اين وعده صدقى است كه وعده داده مى شدند. تفسير: اى انسان ! به مادر و پدر نيكى كن اين آيات و آيات آينده در حقيقت توضيحى است درباره دو گروه «ظالم » و «محسن » كه در آيات قبل به سرنوشت آنها اجمالا اشاره شده است . نخست به وضع «نيكوكاران » پرداخته ، و از مساءله نيكى به پدر و مادر و شكر زحمات آنها كه مقدمه اى است براى شكر پروردگار شروع مى كند، مى فرمايد: «ما انسان را توصيه كرديم كه درباره پدر و مادرش نيكى كند» (و وصينا الانسان بوالديه احسانا). «وصيت » و «توصيه » به معنى مطلق سفارش است ، و مفهوم آن منحصر به سفارشهاى مربوط به ما بعد از مرگ نيست ، لذا جمعى در اينجا آن را به معنى امر و دستور و فرمان تفسير كرده اند. سپس به دليل لزوم حقشناسى در برابر مادر پرداخته مى گويد: «مادر»، او را با اكراه و ناراحتى حمل مى كند، و با ناراحتى بر زمين مى گذارد، و دوران
حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است )) (حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا). «مادر» در طول اين سى ماه بزرگترين ايثار و فداكارى را در مورد فرزندش انجام مى دهد. از نخستين روزهاى انعقاد نطفه حالت مادر دگرگون مى شود، و ناراحتيها پشت سر يكديگر مى آيد، حالتى كه به حالت «ويار» ناميده مى شود و يكى از سختترين حالات مادر است روى مى دهد و پزشكان مى گويند: بر اثر كمبودهائى است كه در جسم مادر به خاطر ايثار به فرزند رخ مى دهد. هر قدر جنين رشد و نمو بيشتر مى كند مواد بيشترى از شيره جان مادر مى گيرد، و حتى روى استخوانهاى او و اعصابش اثر مى گذارد، گاه خواب و خوراك و استراحت و آرامش را از او مى گيرد، و در آخر دوران حمل راه رفتن و حتى نشست و برخاست براى او مشكل مى شود اما با صبر و حوصله تمام و به عشق فرزندى كه به زودى چشم به دنيا مى گشايد و بر روى مادر لبخند مى زند تمام اين ناملائمات را تحمل مى كند. دوران وضع حمل كه يكى از سختترين لحظات زندگى مادر است فرا مى رسد تا آنجا كه گاه مادر جان خود را بر سر فرزند مى نهد. به هر حال بار سنگينش را بر زمين گذارده دوران سخت ديگرى شروع مى شود، دوران مراقبت دائم و شبانه روزى از فرزند، دورانى كه بايد به تمام نيازهاى كودكى پاسخ گويد كه هيچگونه قدرت بر بيان نيازهاى خود ندارد، اگر دردى دارد نمى تواند محل درد را تعيين كند، و اگر ناراحتى از گرسنگى و تشنگى و گرما و سرما دارد قادر به بيان آن نيست ، جز اينكه ناله سر دهد و اشك ريزد، و مادر بايد با كنجكاوى و صبر و حوصله تمام يك يك اين نيازها را تشخيص دهد و برآورده كند.
نظافت فرزند در اين دوران مشكلى است طاقتفرسا، و تاءمين غذاى او كه از شيره جان مادر گرفته مى شود ايثارى است بزرگ . بيماريهاى مختلفى كه در اين دوران دامان نوزاد را مى گيرد و مادر بايد با شكيبائى فوق العاده به مقابله با آنها برخيزد مشكل ديگرى است . اينكه قرآن در اينجا تنها از ناراحتيهاى مادر سخن به ميان آورده و سخنى از پدر در ميان نيست نه بخاطر عدم اهميت آن است ، چرا كه پدر نيز در بسيارى از اين مشكلات شريك مادر است ، ولى چون مادر سهم بيشترى دارد بيشتر روى او تكيه شده است . در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود كه در آيه ۲۳۳ سوره بقره دوران شيرخوارگى دو سال كامل (۲۴ ماه ) ذكر شده ، و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة : «مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير مى دهند، آنها كه بخواهند دوران شير دادن را تكميل كنند». در حالى كه مجموع «دوران حمل و شيرخوارگى » در آيه مورد بحث فقط سى ماه ذكر شده ، مگر ممكن است دوران حمل شش ماه باشد؟ فقهاء و مفسران با الهام از روايات اسلامى در پاسخ گفته اند: آرى حداقل دوران حمل ۶ ماه و حداكثر دوران مفيد رضاع ۲۴ ماه است ، حتى از جمعى از پزشكان پيشين همچون جالينوس و ابن سينا نقل شده كه گفته اند: خود با چشم شاهد چنين امرى بوده اند كه فرزندى بعد از شش ماه به دنيا آمده است . ضمنا از اين تعبير قرآنى مى توان استفاده كرد كه هر قدر از مقدار حمل كاسته شود بايد بر مقدار دوران شيرخوارى افزود، به گونه اى كه مجموعا ۳۰ ماه تمام را شامل گردد، از ابن عباس نيز نقل شده كه هرگاه دوران باردارى زن ۹ ماه باشد بايد ۲۱ ماه فرزند را شير دهد، و اگر حمل ۶ ماه باشد بايد ۲۴ ماه شير دهد.
قانون طبيعى نيز همين را ايجاب مى كند، چرا كه كمبودهاى دوران حمل در دوران شيرخوارگى بايد جبران گردد. سپس مى افزايد: «حيات انسان همچنان ادامه مى يابد تا زمانى كه به كمال قدرت و نيروى جسمانى رسد، و به مرز چهل سالگى وارد مى گردد» (حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة ). بعضى از مفسران «بلوغ اشد» (رسيدن به مرحله توانائى ) را با رسيدن به چهل سالگى هماهنگ ، و براى تاءكيد مى دانند، ولى ظاهر اين است كه بلوغ اشد اشاره به بلوغ جسمانى و رسيدن به اربعين سنة (چهل سالگى ) اشاره به «بلوغ فكرى و عقلانى » است ، چرا كه معروف است ، انسان غالبا در چهل سالگى به مرحله كمال عقل مى رسد و گفته اند كه غالب انبيا در چهل سالگى مبعوث به نبوت شدند. ضمنا در اينكه سن بلوغ قدرت جسمانى چه سنى است ؟ در آن نيز گفتگو است ، بعضى همان سن معروف بلوغ را مى دانند كه در آيه ۳۴ اسراء در مورد يتيمان نيز به آن اشاره شده ، در حالى كه در بعضى از روايات تصريح شده كه سن هيجده سالگى است . البته مانعى ندارد كه اين تعبير در موارد مختلف معانى متفاوتى دهد كه با قرائن روشن مى شود. در حديثى آمده است : ان الشيطان يجر يده على وجه من زاد على الاربعين
و لم يتب ، و يقول بابى وجه لا يفلح !: ((شيطان دستش را به صورت كسانى كه به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نكنند مى كشد و مى گويد پدرم فداى چهرهاى باد كه هرگز رستگار نمى شود! (و در جبين اين انسان نور رستگارى نيست !). از ابن عباس نيز نقل شده : من اتى عليه الاربعون سنة فلم يغلب خيره شره فليتجهز الى النار!: «هر كس چهل سال بر او بگذرد و نيكى او بر بديش غالب نشود آماده آتش جهنم گردد»! به هر حال قرآن در دنباله اين سخن مى افزايد: اين انسان لايق و با ايمان هنگامى كه به چهل سالگى رسيد سه چيز را از خدا تقاضا مى كند: نخست مى گويد: «پروردگارا! به من الهام ده و توفيق بخش تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى بجا آورم » (قال رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى ). اين تعبير نشان مى دهد كه انسان با ايمان در چنين سن و سالى هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او آگاه مى گردد، و هم از خدماتى كه پدر و مادر به او كرده است تا به اين حد رسيده ، چرا كه در اين سن و سال معمولا خودش پدر يا مادر مى شود، و زحمات طاقت فرسا و ايثارگرانه آن دو را با چشم خود مى بيند، و بى اختيار به ياد آنها مى افتد و بجاى آنها در پيشگاه خدا شكرگزارى مى كند. در دومين تقاضا عرضه مى دارد: «خداوندا! به من توفيق ده تا عمل صالح بجا آورم ، عملى كه تو از آن خشنود باشى » (و ان اعمل صالحا ترضاه ). و بالاخره در سومين تقاضايش عرض مى كند: «خداوندا! صلاح و درستكارى
را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش » (و اصلح لى فى ذريتى ). تعبير به «لى » (براى من ) ضمنا اشاره به اين است كه صلاح و نيكى فرزندان من چنان باشد كه نتائجش عائد من نيز بشود. و تعبير «فى ذريتى » (در فرزندان من ) به طور مطلق ، اشاره به تداوم صلاح و نيكوكارى در تمام دودمان او است . جالب اينكه در دعاى اول پدر و مادر را شريك مى كند، و در دعاى سوم فرزندان را، ولى در دعاى دوم براى خود دعا مى كند، و اينگونه است انسان صالح كه اگر با يك چشم به خويشتن مى نگرد با چشم ديگر به افرادى كه بر او حق دارند نگاه مى كند. و در پايان آيه دو مطلب را اعلام مى دارد كه هر كدام بيانگر يك برنامه عملى مؤ ثر است ، مى گويد: «پروردگارا! من در اين سن و سال به سوى تو بازمى گردم و توبه مى كنم » (انى تبت اليك ). به مرحله اى رسيده ام كه بايد خطوط زندگى من تعيين گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه يابد، آرى من به مرز چهل سالگى رسيده ام و براى بنده اى چون من چقدر زشت ونازيباست كه به سوى تو نيايم و خودم را از گناهان با آب توبه نشويم . ديگر اينكه مى گويد: «من از مسلمين هستم » (و انى من المسلمين ). در حقيقت اين دو جمله پشتوانه اى است براى آن دعاهاى سه گانه و مفهومش اين است : چون من توبه كرده ام ، و تسليم مطلق در برابر فرمان توام ، تو نيز بزرگوارى كن و مرا مشمول آن نعمتها بفرما. آيه بعد بيان گويائى است از اجر و پاداش اين گروه از مؤ منان شكرگزار صالح العمل و توبه كار كه به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است .
نخست مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم » (اولئك الذين نتقبل عنهم احسن ماعملوا). چه بشارتى از اين بالاتر كه خداوند بزرگ و قادر و منان ، عمل بنده ضعيف و ناچيزى را پذيرا شود كه اين خود گذشته از آثار ديگر افتخارى است بزرگ و موهبتى است عالى و معنوى . با اينكه خداوند همه اعمال نيك را مى پذيرد چرا مى گويد: «بهترين اعمال آنها را پذيرا مى شود»؟! در پاسخ اين سؤ ال جمعى از مفسران گفته اند: منظور از بهترين اعمال واجبات و مستحبات است در برابر مباحات كه اعمال خوبى است اما چيزى نيست كه مورد پذيرش واقع شود، و اجر و ثوابى به آن تعلق گيرد. پاسخ ديگر اينكه خداوند بهترين اعمال آنها را معيار پذيرش قرار مى دهد و حتى اعمال درجه دو، و كم اهميت آنها را به حساب اعمال درجه يك به فضل و رحمتش مى گذارد، اين درست به آن مى ماند كه خريدارى به عنوان فضل و كرم اجناس متفاوتى را كه از طرف فروشنده اى عرضه شده است به بهاى جنس اعلا محاسبه كند، و از فضل و لطف خداوند هر چه گفته شود عجيب نيست . موهبت دوم پاكسازى آنها است ، مى گويد: «ما از گناهانشان مى گذريم » (و نتجاوز عن سيئاتهم ). در حالى كه در ميان بهشتيان جاى دارند (فى اصحاب الجنة ). و اين سومين موهبت الهى نسبت به آنها است كه آنان را با اين كه لغزشهائى
داشته اند شستشو داده ، در كنار نيكان و پاكانى جاى مى دهد كه از مقربان درگاه اويند. ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه منظور از «اصحاب الجنة » در اينجا بندگان مقربى هستند كه هرگز گرد و غبار معصيت بر دامانشان ننشسته و اين مؤ منان توبهكار بعد از مغفرت الهى در كنار آنها و در سايه آنها جاى مى گيرند. و در پايان آيه براى تاءكيد بر اين نعمتها كه گفته شد مى افزايد: «اين وعده صدقى است كه پيوسته به آنها داده شده است » (وعد الصدق الذى كانوا يوعدون ). چگونه وعده صدق نباشد در حالى كه تخلف از وعده يا به خاطر پشيمانى و نادانى است ، و يا از ضعف و ناتوانى ، و خداوند از همه اين امور منزه است .
نكته ها:
۱- اين آيات ترسيمى است از يك انسان مؤ من بهشتى كه نخست رشد جسمانى و سپس مرحله كمال عقلى خود را پيموده ، بعد به مقام شكرگزارى در برابر نعمتهاى پروردگار، و شكر زحمات طاقت فرساى پدر و مادر رسيده ، و به موقع از لغزشها توبه مى كند، و به انجام اعمال صالح و از جمله تربيت فرزندان اهتمام مى ورزد، و سرانجام به مقام تسليم مطلق در برابر فرمان الهى صعود مى كند، و همين امر سبب مى شود كه غرق رحمت و غفران و نعمتهاى گوناگون خداوند شود. آرى بايد يك انسان بهشتى را از اين صفاتش شناخت . ۲ - تعبير به «وصينا الانسان » (به انسان توصيه كرديم ) اشاره به اين
است كه مساءله نيكى به پدر و مادر از اصول انسانى است كه حتى كسانى كه پايبند به دين و مذهبى نيستند نيز طبق الهام فطرت به آن جذب مى شوند، بنابراين آنها كه پشت پا به اين وظيفه بزرگ مى زنند، نه تنها مسلمان واقعى نيستند كه نام انسان براى آنها شايسته نيست . ۳ - تعبير به «احسانا» (با توجه به اينكه نكره در اين موارد براى بيان عظمت مى آيد اشاره به اين است كه به فرمان خداوند بايد در مقابل خدمات بزرگ پدر و مادر نيكيهاى بزرگ و برجسته انجام شود. ۴- شرح درد و رنجهاى مادر در راه پرورش فرزند هم بخاطر اين است كه محسوستر و ملموستر است ، و هم بخاطر اين كه زحمات مادر در مقايسه با پدر از اهميت بيشترى برخوردار است ، و به همين دليل در روايات اسلامى تاءكيد بيشترى در مورد مادر شده است . در حديثى آمده است كه مردى نزد رسولخدا آمد و عرضكرد: من ابر؟ قال : امك ، قال ثم من ؟ قال امك ، قال ثم من ؟ قال امك ، قال ثم من ؟ قال اباك : «اى رسولخدا به چه كسى نيكى كنم ؟ فرمود: به مادرت . عرض كرد: بعد از او به چه كسى ؟ فرمود: به مادرت . براى سومين بار عرض كرد: بعد از او به چه كسى ؟ باز فرمود: به مادرت . و در چهارمين بار وقتى اين سؤ ال را تكرار كرد گفت به پدرت »!. در حديث ديگرى آمده است كه مردى مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود، و به طواف مشغول بود، در همين هنگام خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد عرض كرد: هل اديت حقها: «آيا حق مادرم را اينسان ادا كرده ام »؟! پيامبر در جواب فرمود: لا و لا بزفرة واحدة : «نه حتى يك نفس او را
جبران نكردى ». ۵- در آيات قرآن اهميت زيادى به پيوند خانوادگى ، و احترام و اكرام پدر و مادر، و نيز توجه به تربيت فرزندان ، داده شده است كه در آيات فوق به همه اشاره شده است ، اين بخاطر آن است كه جامعه بزرگ انسانى از واحدهاى كوچكترى به نام خانواده تشكيل مى شود، همانگونه كه يك ساختمان بزرگ از غرفه ها و سپس از سنگها و آجرها تشكيل مى گردد. بديهى است هر قدر اين واحدهاى كوچك از انسجام و استحكام بيشترى برخوردار باشد استحكام اساس جامعه بيشتر خواهد بود، و يكى از علل نابسامانيهاى اجتماعى جوامع صنعتى عصر ما متلاشى شدن نظام خانوادگى است كه نه احترامى از سوى فرزندان وجود دارد، نه محبتى از سوى پدران و مادران ، و نه پيوند مهر و عاطفه اى از سوى همسران . منظره دردناك آسايشگاههاى بزرگسالان در جوامع صنعتى امروز كه مركز پدران و مادران ناتوانى است كه از كار افتاده اند و از خانواده طرد شده اند شاهد بسيار گويائى براى اين حقيقت تلخ است . مردان و زنانى كه بعد از يك عمر خدمت ، و تحويل فرزندان متعدد به جامعه در ايامى كه نياز شديدى به عواطف فرزندان ، و كمكهاى آنها دارند، به كلى رانده مى شوند، و در آنجا در انتظار مرگ روزشمارى مى كنند، و چشم به در دوخته اند كه آشنائى از در درآيد، انتظارى كه شايد در سال يك يا دو بار بيشتر تكرار نمى شود! به راستى تصور چنين حالتى زندگى را براى انسان از همان آغازش تلخ
مى كند و اين است راه و رسم دنياى مادى و تمدن منهاى ايمان و مذهب . ۶ - جمله «ان اعمل صالحا ترضاه » بيانگر اين واقعيت است كه عمل صالح چيزى است كه موجب خشنودى خدا مى شود، و تعبير «احسن ما عملوا» (بهترين كارى كه انجام دادند) كه در آيات متعددى از قرآن مجيد آمده ، بيانگر فضل بى حساب خداوند است كه در مقام اجر و پاداش بندگان ، بهترين اعمال آنها را معيار قرار مى دهد و همه را به حساب آن مى پذيرد.