تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۷: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۶
آيه ۸۱-۸۵
آيه و ترجمه
قُلْ إِن كانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَبِدِينَ(۸۱) سبْحَنَ رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(۸۲) فَذَرْهُمْ يخُوضوا وَ يَلْعَبُوا حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ(۸۳) وَ هُوَ الَّذِى فى السمَاءِ إِلَهٌ وَ فى الاَرْضِ إِلَهٌ وَ هُوَ الحَْكِيمُ الْعَلِيمُ(۸۴) وَ تَبَارَك الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۸۵) ترجمه : ۸۱ - بگو اگر براى خداوند فرزندى بود من نخستين مطيع او بودم . ۸۲ - منزه است پروردگار آسمانها و زمين ، پروردگار عرش ، از توصيفى كه آنها مى كنند. ۸۳ - آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند، و سرگرم بازى ، تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند (و نتيجه كار خود را ببينند). ۸۴ - او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است .
۸۵ - پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك و حاكم آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است مى باشد، و آگاهى از قيام قيامت فقط نزد او است و به سوى او باز مى گرديد. تفسير: بگذار در باطل خود غوطه ور باشند از آنجا كه در آيات گذشته ، مخصوصا در آغاز سوره ، گفتگو از مشركان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا در ميان بود، و فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند، و نيز در چند آيه قبل از مسيح (عليه السلام ) و دعوت او به توحيد خالص و عبوديت پروردگار، سخن به ميان آمد، در آيات مورد بحث از طريق ديگرى براى نفى اين عقايد باطل وارد شده مى فرمايد: «به آنها كه دم از وجود فرزندى براى خدا مى زنند بگو اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستين كسى بودم كه به او احترام مى گذاردم و از وى اطاعت مى كردم » (قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين ). زيرا از همه شما ايمان و اعتقادم به خدا بيشتر و معرفت و آگاهيم فزونتر است ، و من قبل از شما به فرزند او احترام مى گذارم و از وى اطاعت مى كنم . اگر چه مضمون اين آيه براى گروهى از مفسران پيچيده آمده و به توجيهات مختلفى پرداخته اند كه بعضى بسيار عجيب به نظر مى رسد ولى محتواى آيه
هيچگونه پيچيدگى ندارد، و اين روش جالبى است كه در برابر افراد لجوج به كار مى رود، مثل اينكه به شخصى كه از روى اشتباه مى گويد فلان كس از همه اعلم است در حالى كه هيچ علم و دانشى ندارد مى گوئيم : اگر او اعلم باشد اولين كسى كه از وى پيروى مى كند ما هستيم ، تا او در انديشه فرو رود و به فكر يافتن استدلالى بر مدعاى خويش بيفتد و بعدا كه سرش به سنگ خورد از خواب غفلت بيدار شود. منتها در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت : نخست اينكه : عبادت همه جا به معنى پرستش نيست ، گاه نيز به معنى اطاعت و تعظيم و احترام مى آيد، و در اينجا به همين معنى است ، زيرا به فرض محال كه خدا فرزندى داشته باشد دليلى بر پرستش آن فرزند وجود ندارد، ولى چون به هر حال طبق اين فرض محال فرزند خدا است بايد مورد احترام و اطاعت قرار گيرد. ديگر اينكه از نظر ادبيات عرب در اينگونه موارد معمولا كلمه «لو» به جاى «ان » به كار مى رود كه دليل بر محال بودن است اگر در آيه مورد بحث چنين كارى نشده تنها به خاطر مماشات و هماهنگى در سخن با طرف مقابل است . به اين ترتيب پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى اينكه آنها را مطمئن كند كه محال است خدا فرزندى داشته باشد مى گويد اگر او فرزندى داشت من قبل از شما او را محترم مى شمردم . بعد از اين سخن به دليل روشنى بر نفى اين ادعاهاى واهى پرداخته ، مى فرمايد: «منزه است پروردگار آسمانها و زمين ، پروردگار عرش از توصيفى كه آنها مى كنند» (سبحان رب السموات و الارض رب العرش عما يصفون ). كسى كه مالك و مدبر آسمانها و زمين است ، و پروردگار عرش عظيم مى باشد،
چه نيازى به فرزند دارد؟ او وجودى است بيانتها و محيط بر تمام عالم هستى ، و مربى همه عالم آفرينش ، فرزند براى كسى لازم است كه مى ميرد و ادامه نسل او از طريق فرزند است . فرزند براى كسى لازم است كه نياز به كمك و انس براى موقع ناتوانى و تنهائى دارد. بالاخره وجود فرزند دليل بر جسم بودن و قرار گرفتن در محدوده زمان و مكان است . پروردگار عرش و آسمان و زمين كه از همه اينها منزه و پاك است ، نيازى به فرزند ندارد. تعبير به «رب العرش » بعد از «رب السموات و الارض » در حقيقت از قبيل ذكر عام بعد از خاص مى باشد، زيرا «عرش » چنانكه قبلا هم گفته ايم به مجموعه عالم هستى كه تخت حكومت خداوند بزرگ است گفته مى شود. اين احتمال نيز وجود دارد كه «عرش » اشاره به عالم ماوراء طبيعت باشد در مقابل «سموات و ارض » كه اشاره به عالم ماده است . (براى توضيح بيشتر درباره معنى عرش به جلد دوم تفسير نمونه صفحه ۲۰۰ ذيل آيه ۲۵۵ و از آن گسترده تر در جلد بيستم ذيل آيه ۷ سوره مؤ من مراجعه فرمائيد). سپس به عنوان بياعتنائى و تهديد اين لجوجان كه خود نوعى ديگر از روش بحث با اين قماش افراد است مى افزايد: «اكنون كه چنين است آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند، و سرگرم بازى ! تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند» (و ميوه هاى تلخ اعمال و افكار زشت
و ننگين خود را بچينند) (فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون ). روشن است كه منظور از اين روز موعود همان روز قيامت است ، و اينكه بعضى احتمال داده اند منظور لحظه مرگ است بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه مجازات اعمال در قيامت است نه در لحظه مرگ . اين همان يوم موعودى است كه در سوره بروج آيه ۲ به آن سوگند ياد شده است و اليوم الموعود «سوگند به روز موعود» (روز رستاخيز). دو آيه بعد ادامه سخن پيرامون مساءله توحيد است كه از يك نظر نتيجه اى است براى آيات قبل و از يك نظر دليلى براى تحكيم و تكميل آن است ، و در آن هفت توصيف براى خداوند آمده است كه همه در تحكيم مبانى توحيد مؤ ثر است . نخست در مقابل مشركان كه براى آسمان و زمين اله و معبود جداگانه قائل بودند، و حتى خداى دريا، و خداى صحرا، خداى جنگ ، و خداى صلح ، و خدايان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند مى فرمايد: «او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود» (و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله ). چرا كه با قبول ربوبيت او در آسمانها و زمين كه در آيات قبل آمده مساءله الوهيت نيز ثابت مى شود، زيرا معبود واقعى كسى است كه رب و مدير و مدبر عالم است . نه ارباب انواع ، نه فرشتگان ، نه حضرت مسيح (عليه السلام )، و نه بتها هيچكدام شايسته پرستش و عبوديت نيستند، چرا كه مقام ربوبيت ندارند، آنها به نوبه خود مخلوق و مربوب و روزيخوار خوان اويند، آنها نيز او را پرستش مى كنند.
سپس در توصيف دوم و سوم مى افزايد «او حكيم و عليم است » (و هو الحكيم العليم ). تمام كارهايش روى حساب و حكمت است ، و از همه چيز آگاه و با خبر، و به اين ترتيب اعمال بندگان را به خوبى مى داند و بر طبق حكمتش آنها را پاداش و كيفر مى دهد. در چهارمين و پنجمين توصيف از بركات فراوان و دائم وجود او و مالكيتش نسبت به آسمان و زمين سخن مى گويد و مى فرمايد: «پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است مى باشد» (و تبارك الذى له ملك السموات و الارض و ما بينهما). «تبارك » از ماده «بركت » به معنى داشتن خير فراوان ، و يا ثبات و بقاء، و يا هر دو است و در مورد خداوند هر دو صادق است چرا كه هم وجودش جاودانى و برقرار، و هم سرچشمه خيرات فراوان است . اصولا خير فراوان بدون ثبات مفهوم كاملى ندارد چرا كه خيرات و نيكيها هر قدر فراوان باشد اما موقت و زودگذر فراوان است . و بالاخره در ششمين و هفتمين توصيف مى افزايد: «آگاهى از قيام قيامت مخصوص ذات او است ، و همگى به سوى او بازمى گرديد» (و عنده علم الساعة و الى الله ترجعون ). بنابراين اگر خير و بركتى ميخواهيد از او بخواهيد، نه از بتها و سرنوشت شما در قيامت به دست او است ، و مرجع شما در آن روز تنها خدا است ، و بتها و معبودان ديگر هيچ نقشى در اين امور ندارند.
نكته ها:
۱ - در اين آيات سماوات و ارض (آسمانها و زمين ) سه بار تكرار شده است يكبار به عنوان بيان ربوبيت پروردگار و تدبير و تصرف او، و يكبار به عنوان الوهيت پروردگار، و يكبار هم مالكيت و حاكميت او، و اين هر سه با هم مربوط و در حقيقت علت و معلول يكديگرند، او «مالك » است و به همين دليل «رب » است ، و در نتيجه «اله » است و توصيف او به «حكيم » و «عليم » نيز تكميلى است براى همين معانى . ۲ - از بعضى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه تعبير آيات فوق هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله دستاويزى براى بعضى از زنادقه و مشركان شده بوده است ، و با سفسطه آن را چنين تفسير مى كردند كه در آسمان معبودى است و در زمين معبود ديگرى ، در حالى كه آيه فوق عكس آن را مى گويد: او كسى است كه هم در آسمان معبود است و هم در زمين يعنى همه جا معبود او است . با اينحال هنگامى كه اين مطلب را به عنوان يك سؤ ال در برابر امامان معصوم طرح مى كردند آنها با جوابهاى نقضى و حلى به آنها پاسخ مى گفتند. از جمله در كتاب كافى از «هشام بن حكم » نقل شده است كه «ابو شاكر ديصانى » به من گفت در قرآن آيه اى است كه سخن ما را مى گويد! گفتم : كدام آيه ؟ گفت همين آيه هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله و من ندانستم چگونه به او پاسخ بگويم .
در آن سال به زيارت خانه خدا مشرف شدم و نزد امام صادق (عليه السلام ) آمدم ، و ماجرا را عرض كردم ، فرمود: اين كلام ملحد خبيثى است ، هنگامى كه بازگشتى از او بپرس نام تو در كوفه چيست ؟ مى گويد: فلان ، بگو نام تو در بصره چيست ؟ مى گويد: فلان ، سپس بگو: پروردگار ما نيز همينگونه است در آسمان اله ، و معبود، او است ، و در زمين هم اله و معبود او است ، و همچنين در درياها و در صحراها و در هر مكانى اله و معبود او است . هشام مى گويد هنگامى كه بازگشتم به سراغ «ابوشاكر» رفتم ، و اين پاسخ را به او دادم ، گفت : اين سخن از تو نيست اين را از حجاز آورده اى !. مفسر بزرگ «طبرسى » در مورد تكرار لفظ «اله » در آيه مورد بحث دو علت ذكر كرده يكى مساءله تاءكيد بر الوهيت پروردگار در همه جا، و ديگر اشاره به اينكه فرشتگان آسمان او را عبادت مى كنند، و انسانهاى روى زمين نيز او را مى پرستند، بنابراين او معبود فرشتگان و انسانها و همه موجودات در زمين و آسمانها است .
آيه ۸۶-۸۹
آيه و ترجمه
وَ لا يَمْلِك الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَعَةَ إِلا مَن شهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(۸۶) وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنى يُؤْفَكُونَ(۸۷) وَ قِيلِهِ يَرَب إِنَّ هَؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ(۸۸) فَاصفَحْ عَنهُمْ وَ قُلْ سلَمٌ فَسوْف يَعْلَمُونَ(۸۹) ترجمه : ۸۶ - آنها را كه غير از او مى خوانيد قادر بر شفاعت نيستند مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند، و به خوبى آگاهند. ۸۷ - و اگر از آنها سؤ ال كنى چه كسى آنها را آفريده ؟ قطعا مى گويند: خدا، پس چگونه از عبادت او منحرف مى شويد؟ ۸۸ - آنها چگونه از شكايت پيامبر كه مى گويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمى آورند (غافل مى شوند؟). ۸۹ - اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان و بگو سلام بر شما، اما به زودى خواهند دانست !. تفسير: چه كسى قادر بر شفاعت است ؟ در اين آيات كه آخرين آيات سوره زخرف است همچنان سخن درباره
ابطال عقيده شرك و سرانجام تلخ مشركان است ، و با دلائل ديگرى بطلان اعتقاد آنها را آشكار مى سازد، نخست مى فرمايد: اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ اين معبودان مى روند بايد بدانند كه «معبودانى كه آنها غير از خدا مى خوانند مالك و قادر بر هيچگونه شفاعتى نيستند۸» (و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة ). «شفاعت » در پيشگاه خداوند تنها به اذن و فرمان او است ، و خداوند حكيم هرگز چنين اذن و فرمانى را به اين سنگ و چوبهاى بى ارزش و فاقد عقل و شعور نداده است . ولى از آنجا كه در ميان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند در ذيل آيه آنها را استثنا كرده مى فرمايد: «مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند» (الا من شهد بالحق ). همانها كه توحيد و يگانگى خدا را در تمام مراحل پذيرفته اند و در برابر حق به طور كامل تسليمند، آرى اين گروه به اذن پروردگار مالك شفاعتند. ولى چنان نيست كه آنها براى هر كس ، هر چند بت پرست و مشرك و منحرف از آئين توحيد باشد شفاعت كنند، بلكه «آنها به خوبى مى دانند براى چه كسى اجازه شفاعت دارند» (و هم يعلمون ). به اين ترتيب اميد آنها را از شفاعت فرشتگان به دو دليل قطع مى كند: نخست اينكه آنها خود شهادت به وحدانيت خدا مى دهند، و به همين دليل اجازه شفاعت پيدا كرده اند، و ديگر اينكه آنها محل و مورد شايسته شفاعت را به خوبى مى شناسند.
بعضى جمله «و هم يعلمون » را مكمل «الا من شهد بالحق » دانسته اند كه مطابق آن مفهوم جمله چنين مى شود تنها كسانى حق شفاعت دارند كه به توحيد شهادت دهند و از حقيقت آن آگاه باشند ولى تفسير اول مناسبتر است . و به هر حال اين آيه شرط عمده شفعاء را در پيشگاه خدا مشخص مى سازد، آنها كسانى هستند كه گواهان حقند، و حق را در تمام مراحل مى شناسند، و از روح توحيد به خوبى آگاهند، و از شرائط شفاعت شوندگان نيز باخبرند. سپس از معتقدات خود مشركان گرفته ، به آنها پاسخ دندانشكن مى دهد و مى گويد: «اگر از آنها سؤ ال كنى چه كسى آنها را آفريده است ؟ به طور مسلم مى گويند: الله »! (و لئن سالتهم من خلقهم ليقولن الله ). كرارا گفته ايم در ميان مشركان عرب و غير عرب كمتر كسى پيدا مى شد كه بتها را خالق و آفريننده بداند، بلكه آنها بتها را به عنوان وساطت و شفاعت در پيشگاه خدا، و يا به عنوان اينكه سمبل و نشانه اى هستند از وجودهاى مقدس اولياء الله ، به ضميمه اين بهانه كه معبود ما بايد موجود محسوسى باشد تا با آن انس بگيريم ، پرستش مى كردند، لذا هر گاه درباره خالق از آنها سؤ ال مى شد خالق را «الله » معرفى مى كردند. قرآن بارها اين حقيقت را يادآور مى شود كه پرستش تنها براى خالق و مدبر اين عالم شايسته است ، و شما كه خالق و مدبر را او مى دانيد راهى جز اين نداريد كه عبوديت و الوهيت را نيز مخصوص او بشمريد. لذا در پايان آيه به عنوان ملامت و سرزنش مى گويد اكنون كه چنين است چگونه از عبادت خدا به سوى غير او بازگردانده و منحرف مى شوند؟! (فانى يؤ فكون ).
آيه بعد از شكايت پيامبر در پيشگاه خدا از اين قوم لجوج و بى منطق سخن گفته ، مى فرمايد: «آنها چگونه از شكايت پيامبر در پيشگاه خداوند كه مى گويد: اى پروردگار من اينها گروهى هستند كه ايمان نمى آورند غافل مى شوند»؟ (و قيله يا رب ان هؤ لاء قوم لا يؤ منون ). او مى گويد: من شب و روز با آنها سخن گفتم ، از طريق بشارت و انذار وارد شدم ، سرگذشت دردناك اقوام پيشين را براى آنها برشمردم ، آنها را تهديد به عذاب تو كردم ، و تشويق به رحمتت در صورت بازگشت از اين راه انحرافى ، خلاصه آنچه در توان داشتم بيان كردم و آنچه گفتنى بود گفتم ، اما با اينهمه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ايمان نياوردند، تو مى دانى و آنها. و در آخرين آيه به او دستور مى دهد: اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان (فاصفح عنهم ). در عين حال اعراض تو به معنى قهر و جدائى تواءم با خشونت و پرخاشگرى نباشد
بلكه «به آنها بگو سلام بر شما» (و قل سلام ). نه سلامى به عنوان دوستى و تحيت ، بلكه به عنوان جدائى و بيگانگى ، اين سلام در حقيقت شبيه سلامى است كه در آيه ۶۳ سوره فرقان آمده است ، و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما: هنگامى كه جاهلان آنها را با سخنان زشت خود مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مى گويند: «سلام » سلامى كه نشانه بى اعتنائى تواءم با بزرگوارى است . با اين حال آنها را با جملهاى پرمعنى تهديد مى كند، تا گمان نكنند اين جدائى و وداع دليل بر آن است كه خدا كارى با آنها ندارد، مى فرمايد: «اما به زودى خواهند دانست » (فسوف يعلمون ). آرى خواهند دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناكى با لجاجتهاى خود براى خويشتن فراهم ساخته اند؟! بعضى شان نزولى براى آيه «و لا يملك الذين يدعون ...» ذكر كرده اند، و آن اينكه : «نضر بن حارث » و چند نفر از قريش گفتند: اگر آنچه را محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد حق است ما نيازى به شفاعت او نداريم ، ما فرشتگان را دوست داريم و ولى خود مى شماريم ، آنها سزاوارتر به شفاعتند، در اينجا بود كه آيه فوق نازل شد (و به آنها اخطار كرد كه ملائكه براى احدى در قيامت شفاعت نمى كنند مگر براى كسانى كه گواهى به حق بدهند يعنى مؤ منان )) و. و در اينجا سوره زخرف پايان مى يابد. پروردگارا! ارتباط و پيوند ما را با خودت و اوليائت روز به روز محكمتر
گردان تا مشمول شفاعتشان شويم . خداوندا! ما را از هر گونه شرك جلى و خفى محفوظ و بركنار دار. بارالها! روز قيامت با اوصافى كه در كتاب آسمانيت بيان كرده اى روز سخت و طاقتفرسائى است در آن روز با فضلت با ما معامله كن نه با عدلت آمين رب العالمين .
َسوره دخان
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و ۵۹ آيه است
محتواى سوره دخان اين سوره پنجمين سوره از سوره هاى هفتگانه حواميم است ، و به حكم اينكه از سوره هاى مكى است محتواى عمومى آنها را، يعنى بحث از مبداء و معاد و قرآن ، به نحو كامل در بر دارد، و آياتش در اين زمينه ها آنچنان تنظيم شده است كه ضربات كوبنده و بيدار كننده اى بر قلبهاى خفته و غافل وارد مى سازد و آنها را به ايمان و تقوا و حق و عدالت فرا مى خواند. بخشهاى اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد: ۱ - آغاز سوره از حروف مقطعه و سپس بيان عظمت قرآن است ، با اين اضافه كه نزول آن را در شب قدر براى اولين بار بيان مى كند. ۲ - در بخش ديگرى از توحيد و يگانگى خدا و بيان بعضى از نشانه هاى عظمت او در جهان هستى است . ۳ - بخش مهمى از آن از سرنوشت كفار، و انواع كيفرهاى دردناك آنها سخن مى گويد. ۴ - در بخش ديگرى براى بيدار ساختن اين غافلان قسمتى از سرگذشت موسى (عليه السلام ) و بنى اسرائيل در مقابل فرعونيان و شكست سخت آنها، و نابودى و هلاكشان ، گفتگو مى كند. ۵ - مساءله قيامت و عذابهاى دردناك دوزخيان و پاداشهاى جالب و روحپرور پرهيزكاران قسمت ديگرى از آيات اين سوره را تشكيل مى دهد. ۶ - موضوع هدف آفرينش ، و بيهوده نبودن خلقت آسمان و زمين از موضوعات
ديگرى است كه در آيات اين سوره مطرح شده است . ۷ - سرانجام ، سوره را با بيان عظمت قرآن همانگونه كه آغاز شده بود پايان مى دهد. و از آنجا كه در آيه دهم اين سوره سخن از «دخان مبين » به ميان آمده اين سوره به عنوان سوره «دخان » نام گرفته است . فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است من قراء سورة الدخان ليلة الجمعة و يوم الجمعة بنى الله له بيتا فى الجنة : «كسى كه سوره دخان را شب و روز جمعه بخواند خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى كند». و هم از آنحضرت روايت شده : من قراء سورة الدخان فى ليلة ، اصبح يستغفر له سبعون الف ملك : «كسى كه سوره دخان را در شبى بخواند صبح مى كند در حالى كه هفتاد هزار فرشته براى او استغفار مى كنند». در حديث ديگرى از ابو حمزه ثمالى از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده : من قراء سورة الدخان فى فرائضه و نوافله بعثه الله من الامنين يوم القيامة ، و اضله تحت ظل عرشه ، و حاسبه حسابا يسيرا، و اعطى كتابه بيمينه : «كسى كه سوره دخان را در نمازهاى فريضه و نافله بخواند خداوند او را در زمره كسانى كه روز قيامت در امنيت به سر مى برند مبعوث مى كند و او را در سايه عرشش قرار مى دهد، و حساب را بر او آسان مى گيرد و نامه اعمالش را به دست راستش مى دهد».