تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۶۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۴


تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۹

ََآيه ۱۴۹ - ۱۶۰

آيه و ترجمه

فَاستَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّك الْبَنَات وَ لَهُمُ الْبَنُونَ(۱۴۹) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَئكةَ إِنَثاً وَ هُمْ شهِدُونَ(۱۵۰) أَلا إِنهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ(۱۵۱) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنهُمْ لَكَذِبُونَ(۱۵۲) أَصطفَى الْبَنَاتِ عَلى الْبَنِينَ(۱۵۳) مَا لَكمْ كَيْف تحْكُمُونَ(۱۵۴) أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۱۵۵) أَمْ لَكمْ سلْطنٌ مُّبِينٌ(۱۵۶) فَأْتُوا بِكِتَبِكمْ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۱۵۷) وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَينَ الجِْنَّةِ نَسباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الجِْنَّةُ إِنهُمْ لَمُحْضرُونَ(۱۵۸) سبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(۱۵۹) إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۱۶۰)

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۰

ترجمه : ۱۴۹ - از آنها بپرس : آيا پروردگار تو دخترانى دارد و پسران از آن آنها است ؟! ۱۵۰ - آيا ما فرشتگان را به صورت دختران آفريديم و آنها ناظر بودند؟! ۱۵۱ - بدانيد آنها با اين تهمت بزرگشان مى گويند. ۱۵۲ - خداوند فرزندى آورده ! ولى آنها قطعا دروغ مى گويند! ۱۵۳ - آيا دختران را بر پسران ترجيح داده ؟ ۱۵۴ - شما چگونه حكم مى كنيد؟ (و هيچ مى فهميد چه مى گوئيد؟). ۱۵۵ - آيا متذكر نمى شويد؟ ۱۵۶ - آيا شما دليل روشنى در اين باره داريد؟ ۱۵۷ - كتابتان را بياوريد اگر راست مى گوييد! ۱۵۸ - آنها ميان او و جن (خويشاوندى و) نسبتى قائل شدند، در حالى كه جنيان به خوبى مى دانستند كه اين بت پرستان در دادگاه الهى احضار مى شوند. ۱۵۹ - منزه است خداوند از توصيفى كه آنها مى كنند. ۱۶۰ - مگر بندگان مخلص خدا. تفسير: تهمتهاى زشت و رسوا بعد از ذكر شش داستان از سرگذشت انبياء پيشين و درسهاى آموزنده اى كه در هر يك نهفته بود موضوع سخن را تغيير داده ، و به مطلب ديگرى كه به مشركان عرب سخت ارتباط داشته مى پردازد، و اشكال مختلفى از شرك آنها را مطرح ساخته ، سخت آنها را به محاكمه مى كشد، و با دلائل مختلف افكار خرافى آنها را در هم مى كوبد. مساءله اين است كه جمعى از مشركان عرب به خاطر انحطاط فكرى و نداشتن

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۱

هيچگونه علم و دانش خدا را با خود قياس مى كردند و براى او فرزند و گاهى همسر قائل بودند. از جمله قبائل جهينه ، و سليم و خزاعه و بنى مليح معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند! و بسيارى از مشركان عرب جن را نيز فرزندان او مى پنداشتند و يا بعضا همسرى از جن براى پروردگار قائل بودند! اين پندارهاى بى اساس و خرافى آنها را به كلى از راه حق منحرف ساخته بود، به گونه اى كه آثار توحيد و يگانگى خدا از بين آنها برچيده شده بود. در حديث آمده است كه مورچه گمان مى كند كه پروردگارش مانند او دو شاخك دارد!. آرى فكر كوتاه انسان را به مقايسه مى كشاند، مقايسه خالق به مخلوق ، و اين مقايسه بدترين عامل گمراهى در شناخت خدا است . به هر حال قرآن نخست به سراغ آنها مى رود كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند و از سه طريق تجربى و عقلى و نقلى به آنها پاسخ مى دهد: نخست مى فرمايد: از آنها بپرس : آيا پروردگار تو دخترانى دارد و پسران از آن آنها است ؟! فاستفتهم الربك البنات و لهم البنون ). چگونه آنچه را براى خود نمى پسنديد براى خدا قائل هستيد (اين سخن طبق عقيده باطل آنها است كه از دختر سخت متنفر بودند و به پسر سخت علاقمند، چرا كه پسران در زندگى آنها در جنگها و غارتگريهاشان نقش مؤ ثرى داشتند در حالى كه دختران كمكى به آنها نمى كردند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۲

بدون شك پسر و دختر از نظر انسانى و در پيشگاه خدا از نظر ارزش ‍ يكسانند و معيار شخصيت هر دو پاكى و تقوا است ، ولى استدلال قرآن در اينجا به اصطلاح از باب ذكر مسلمات خصم است كه مطالب طرف را بگيرند و به خود او بازگردانند. نظير اين معنى در سوره هاى ديگر قرآن آمده است ، از جمله : در سوره نجم آيه ۲۲ مى خوانيم : الكم الذكر و له الانثى تلك اذا قسمة ضيزى : آيا براى شما پسر است و براى او دختر؟ اين تقسيم غير عادلانه اى است ! سپس به دليل حسى مساءله پرداخته باز به طريق استفهام انكارى مى گويد: آيا ما فرشتگان را به صورت دختران آفريديم و آنها شاهد و ناظر بودند؟ (ام خلقنا الملائكة اناثا و هم شاهدون ). بدون شك جواب آنها در اين زمينه منفى بود، چه اينكه هيچكدام نمى توانستند حضور خود را به هنگام خلقت فرشتگان ادعا كنند. بار ديگر به دليل عقلى كه از مسلمات ذهنى آنها گرفته شده باز مى گردد و مى گويد: بدانيد آنها با اين تهمت زشت و بزرگشان مى گويند... (الا انهم من افكهم ليقولون ). خداوند فرزندى آورده ، آنها قطعا كاذب و دروغگو هستند! (ولد الله و انهم لكاذبون ). آيا دختران را بر پسران ترجيح داده ؟! (اصطفى البنات على البنين ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۳

شما را چه مى شود؟ چگونه حكم مى كنيد؟! هيچ مى فهميد چه مى گوئيد؟ (ما لكم كيف تحكمون ). آيا وقت آن نرسيده است كه از اين لاطائلات و خرافات زشت و رسوا دست برداريد؟ آيا متذكر نمى شويد؟ (افلا تذكرون ). اين سخنان به قدرى باطل و بى پايه است كه اگر آدمى يك ذره عقل و درايت داشته باشد و انديشه كند باطل بودن آن را درك مى نمايد. بعد از ابطال ادعاى خرافى آنها با يك دليل حسى و يك دليل عقلى ، به سومين دليل مى پردازد كه دليل نقلى است ، مى گويد: اگر چنين چيزى كه شما مى گوئيد صحت داشت بايد اثرى از آن در كتب پيشين باشد، آيا شما دليل روشنى در اين زمينه داريد؟! (ام لكم سلطان مبين ). اگر داريد كتاب خود را بياوريد اگر راست مى گوئيد! (فاتوا بكتابكم ان كنتم صادقين ). در كدام كتاب ؟ در كدام نوشته ؟ و در كدام وحى آسمانى چنين چيزى آمده ، و بر كدام پيامبر نازل شده است ؟! اين سخن نظير گفتگوى ديگرى است كه قرآن با بت پرستان دارد. پس از آنكه مى گويد: آنها فرشتگان را كه بندگان خدا هستند دختران قرار داده اند، و ادعا مى كنند كه اگر خدا نمى خواست ما اينها را پرستش ‍ نمى كرديم مى گويد: ام آتيناهم كتابا من قبله فهم به مستمسكون : آيا ما كتابى پيش از آن براى آنها فرستاده ايم و در اين ادعاى خود به آن تمسك مى جويند؟ (زخرف - ۲۱).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۴

نه ، اينها چكيده كتب آسمانى نيست ، اينها خرافاتى است كه از نسلى به نسل ديگر و از جاهلانى به جاهلان ديگر منتقل شده ، و هيچ مبنا و ماخذ خردپسندى ندارد. چنانكه در ذيل همين آيه سوره زخرف نيز به آن اشاره شده است . در آيه بعد به يكى ديگر از خرافات مشركان عرب مى پردازد، و آن نسبتى است كه ميان خدا و جن قائل بودند! سخن را از صورت خطاب در آورده و به صورت غائب مطرح مى كند، گوئى آنها چنان بى ارزشند كه بيش از اين شايستگى و لياقت روياروئى در سخن را ندارند، مى فرمايد: آنها ميان او و جن خويشاوندى و نسبتى قائل شدند! (و جعلوا بينه و بين الجنة نسبا). اين چه نسبتى بود كه آنها ميان خداوند و جن قائل بودند؟ در پاسخ اين سؤ ال تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است . بعضى گفته اند: آنها دوگانه پرست بودند و معتقد بودند (نعوذ بالله ) خدا و شيطان برادرند! خدا خالق نيكى ها است و شيطان خالق شرور! اين تفسير بعيد به نظر مى رسد، زيرا دوگانه پرستان يا ثنويين در ميان عرب معروف نبودند، در مناطقى مثل ايران در عصر ساسانى اين خرافه وجود داشت . بعضى ديگر جن و ملائكه را به يك معنى دانسته اند، زيرا جن در اصل به معنى موجودى است كه از نظرها پوشيده و پنهان است و چون فرشتگان با چشم ديده نمى شوند اين كلمه بر آنها اطلاق شده است ، بنابراين مى گويند مراد از نسب همان نسبتى است كه عرب جاهلى براى آنها قائل بود و آنانرا دختران خدا مى ناميد. اين تفسير نيز مشكل به نظر مى رسد چرا كه ظاهر آيات مورد بحث اين است كه دو مطلب را تعقيب مى كند، بعلاوه اطلاق واژه جن بر فرشتگان معمول و ماءنوس نيست ، به خصوص در قرآن مجيد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۵

تفسير سومى كه بعضى براى اين آيه گفته اند اين است كه آنها جن را همسران خدا مى پنداشتند و ملائكه را دختران او!! اين نيز بعيد به نظر مى رسد، چون اطلاق كلمه نسب به همسرى نيز بعيد است . تفسيرى كه از همه مناسبتر است اينكه منظور از نسب هر گونه نسبت و رابطه است ، هر چند جنبه خويشاوندى نداشته باشد، و مى دانيم كه جمعى از مشركان عرب جن را مى پرستيدند و آنها را شريك خدا مى پنداشتند، و به اين ترتيب رابطه اى ميان آنها و خداوند قائل بودند. به هر حال قرآن مجيد اين عقيده خرافى را سخت انكار كرده ، و مى گويد: جنيانى كه بت پرستان خرافى آنها را معبود خود مى پندارند، يا رابطه خويشاوندى با خدا براى آنها قائلند، آرى همان جنيان ، به خوبى مى دانستند كه اين بت پرستان خرافى در دادگاه عدل الهى براى حساب و مجازات احضار مى شوند (و لقد علمت الجنة انهم لمحضرون ). بعضى احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز گفته اند كه منظور اين است : جنيان اغواگر مى دانند كه خود در دادگاه خداوند براى حساب و كيفر احضار مى شوند، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. بعد مى افزايد: منزه است خداوند از توصيفى كه اين گروه (جاهل گمراه ) مى كنند (سبحان الله عما يصفون ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۶

جز توصيفى كه بندگان مخلص خدا (از روى آگاهى و معرفت در مورد او دارند) هيچ توصيفى شايسته ذات مقدسش نيست (الا عباد الله المخلصين ). به اين ترتيب هر گونه توصيفى كه مردم درباره خدا مى كنند نادرست است ، و خداوند از آن پاك و منزه است ، جز توصيفى كه بندگان مخلص ‍ از او دارند، بندگانى كه از هر گونه شرك و هواى نفس و جهل و گمراهى مبرا هستند، و خدا را جز به آنچه خودش اجازه داده توصيف نمى كنند. درباره عباد الله المخلصين ذيل آيه ۱۲۸ همين سوره بحثى داشته ايم . آرى براى شناخت خدا نبايد دنبال خرافاتى افتاد كه از اقوام جاهلى باقى مانده و انسان از بيان آنها شرم دارد، بايد به سراغ بندگان مخلصى رفت كه گفتار آنها روح انسان را به اوج آسمانها پرواز مى دهد، و در نور وحدانيت او محو مى سازد، هر گونه شائبه شرك را از دل مى شويد، و هر گونه تجسم و تشبيه را از فكر مى زدايد. بايد به سراغ سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و خطبه هاى نهج البلاغه على (عليه السلام ) و دعاهاى پر مغز امام سجاد (عليه السلام ) در صحيفه سجاديه رفت ، و در پرتو توصيفهاى اين بندگان خدا، خدا را شناخت . امير مؤ منان على (عليه السلام ) در يكجا مى فرمايد: لم يطلع العقول على تحديد صفته ، و لم يحجبها عن واجب معرفته ، فهو الذى تشهد له اعلام الوجود، على اقرار قلب ذى الجحود، تعالى الله عما يقوله المشبهون به و الجاحدون له علوا كبيرا: نه عقول را بر كنه صفات خويش آگاه ساخته ، و نه آنها را از معرفت و شناختش باز داشته ، او است كه نشانه هاى عالم هستى دلهاى منكران را بر اقرار

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۷

به وجودش واداشته ، و برتر و بالاتر است از گفتار كسانى كه او را به مخلوقاتش تشبيه مى كنند، يا راه انكارش را مى پويند. در جاى ديگر در توصيف پروردگار چنين مى گويد: لا تناله الاوهام فتقدره ، و لا تتوهمه الفطن فتصوره ، و لا تدركه الحواس ‍ فتحسه ، و لا تلمسه الايدى فتمسه و لا يتغير بحال ، و لا يتبدل فى الاحوال ، و لا تبليه الليالى و الايام ، و لا يغيره الضياء و الظلام ، و لا يوصف بشى ء من الاجزاء و لا بالجوارح و الاعضاء، و لا بعرض من الاعراض ، و لا بالغيرية و الابعاض ، و لا يقال له حد و لا نهاية ، و لا انقطاع و لا غاية : دست انديشه هاى بلند به دامن كبريائيش نرسد، تا در حد و نهايتى محدودش كند، و هوشمندان نتوانند نقش او را در خيال تصوير نمايند، حواس از دركش عاجز، و دستها از لمسش قاصرند، تغيير و گوناگونى در او راه ندارد، و گذشت زمان هيچگونه تبديل و دگرگونى براى او به وجود نياورد، آمد و شد شبها و روزها او را كهنه نسازد، و روشنائى و تاريكى تغييرش ندهد، او به اجزاء و جوارح و اعضاء، و به عوارض و ابعاض ، به هيچكدام توصيف نگردد، حد و نهايتى براى او نيست ، و انقطاع و انتهائى ندارد. و در جاى ديگر مى فرمايد و من قال فيم ؟ فقد ضمنه ، و من قال علام ؟ فقد اخلى منه كائن لا عن حدث ، موجود لا عن عدم ، مع كل شى ء لا بمقارنة و غير كل شى ء لا بمزايله : و آن كس كه بگويد خدا در كجا است ؟ وى را در ضمن چيزى تصور كرده ، و هر كس بپرسد بر روى چه قرار دارد؟ جائى را از او خالى دانسته ، همواره بوده است ، و از چيزى به وجود نيامده ، وجودى است كه سابقه عدم بر او نيست و با همه چيز هست ، اما نه اينكه قرين آن

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۸

باشد و مغير با همه چيز است اما نه اينكه از آن بيگانه و جدا باشد! و امام على بن الحسين سيد الساجدين (عليه السلام ) در صحيفه سجاديه مى گويد: الحمد لله الاول بلا اول كان قبله ، و الاخر بلا آخر يكون بعده الذى قصرت عن رؤ يته ابصار الناظرين و عجزت عن نعته اوهام الواصفين : ستايش مخصوص خدا است كه هستى او مبدأ آفرينش است بى آنكه ذات ازلى او را ابتدائى باشد، و آخر در وجود است بى آنكه براى آن حقيقت ابدى آخر و انتهائى تصور شود، موجودى قبل از او و بعد از او نتواند بود، ذاتى است كه ديده بينندگان از ديدنش قاصر، و فهم و انديشه توصيف كنندگان از نعمت و وصفش ‍ عاجز است . آرى شناخت خدا را از مكتب بزرگ اين عباد الله الصالحين بايد فرا گرفت و در اين مدرسه درس خداشناسى خواند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۷۹

ََآيه ۱۶۱ - ۱۷۰

آيه و ترجمه

فَإِنَّكمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ(۱۶۱) مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَتِنِينَ(۱۶۲) إِلا مَنْ هُوَ صالِ الجَْحِيمِ(۱۶۳) وَ مَا مِنَّا إِلا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ(۱۶۴) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصافُّونَ(۱۶۵) وَ إِنَّا لَنَحْنُ المُْسبِّحُونَ(۱۶۶) وَ إِن كانُوا لَيَقُولُونَ(۱۶۷) لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِكْراً مِّنَ الاَوَّلِينَ(۱۶۸) لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۱۶۹) فَكَفَرُوا بِهِ فَسوْف يَعْلَمُونَ(۱۷۰)

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۰

ترجمه : ۱۶۱ - شما و آنچه پرستش مى كنيد، ۱۶۲ - هرگز نمى توانيد كسى را (با آن ) فريب دهيد. ۱۶۳ - مگر آنها كه مى خواهند در آتش دوزخ بسوزند. ۱۶۴ - هر يك از ما مقام معلومى داريم . ۱۶۵ - و ما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند) به صف ايستاده ايم . ۱۶۶ - و ما همگى تسبيح او مى گوييم . ۱۶۷ - آنها پيوسته مى گفتند: ۱۶۸ - اگر يكى از كتب پيشينيان نزد ما بود، ۱۶۹ - ما از بندگان مخلص خدا بوديم . ۱۷۰ - (اما هنگامى كه اين كتاب بزرگ آسمانى بر آنها نازل شد) آنها به آن كافر شدند ولى بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست . تفسير:

ادعاهاى دروغين !

در آيات پيشين سخن از معبودهاى مختلف مشركين به ميان آمد، آيات مورد بحث نيز همين مساءله را تعقيب كرده ، و در هر چند آيه اى مطلبى در اين رابطه بيان مى كند. نخست اين بحث را به ميان مى آورد كه وسوسه هاى شما بت پرستان در دلهاى پاكان و نيكان اثرى ندارد، و تنها قلوب آلوده و ارواح دوزخى و متمايل به فساد شما است كه خود را تسليم اين وسوسه ها مى سازد، مى فرمايد: شما و آنچه را پرستش مى كنيد... (فانكم و ما تعبدون ). هرگز نمى توانيد كسى را (با آن ) فريب دهيد و با فتنه و فساد از خداوند منحرف سازيد (ما انتم عليه بفاتنين ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۱

مگر آنها كه مى خواهند در آتش دوزخ بسوزند! (الا من هو صال الجحيم ). اين آيات - بر خلاف آنچه طرفداران مسلك جبر پنداشته اند - دليلى است بر ضد اين مكتب ، و اشاره اى است به اين حقيقت كه هيچ كس ‍ نمى تواند خود را در برابر انحرافات معذور بداند، و ادعا كند مرا فريب داده و به بت پرستى كشانده اند، مى گويد: شما بت پرستان توانائى بر فتنه و فريب اشخاص نداريد، مگر آنها كه با اراده خود راه دوزخ را پيش ‍ گيرند. شاهد اين سخن تعبير صال الجحيم است ، زيرا در اصل صالى به صورت اسم فاعل بوده ، و معمولا هنگامى كه صيغه اسم فاعل را در مورد موجود عاقلى به كار مى برند مفهومش انجام كارى از روى اراده و اختيار است همانند قاتل و جالس و ضارب ، بنابراين صال الجحيم يعنى كسى كه مايل است خود را به آتش دوزخ بسوزاند، و به اين ترتيب راه عذر را بر همه منحرفان مى بندد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۲

تعجب از بعضى از مفسران معروف است كه آيه را چنين معنى كرده اند: شما نمى توانيد كسى را به فريبيد، مگر آنها كه مقدر شده جهنمى باشند! به راستى اگر معنى آيه اين است پيامبران براى چه مى آيند؟ كتابهاى آسمانى به چه منظور نازل شده ؟ حساب و كتاب و ملامت و سرزنش ‍ بت پرستان در آيات قرآن چه مفهومى دارد؟ و عدالت خدا كجا خواهد رفت ؟! آرى بايد قبول كرد كه اعتراف به مكتب جبر، اصالت مكتب انبيا را به كلى مخدوش مى كند، همه مفاهيم آن را مسخ مى نمايد، و تمام ارزشهاى الهى و انسانى را به نابودى مى كشاند. توجه به اين نكته لازم است كه صالى از ماده صلى (بر وزن سرد) به معنى آتش افروختن و داخل شدن در آتش و يا سوختن و برشته شدن به وسيله آن است ، و فاتن اسم فاعل از ماده فتنه به معنى فتنه گر و اغوا كننده است . بعد از اين سه آيه كه مساءله اختيار انسانها را در برابر فتنه جوئى و اغواگرى بت پرستان روشن مى سازد، ضمن سه آيه ديگر از مقام والاى فرشتگان خدا سخن مى گويد، همان فرشتگانى كه بت پرستان آنها را دختران خدا مى پنداشتند و جالب اينكه سخن را از زبان خود آنها بيان مى كند و مى گويد: هر يك از ما مقام معلومى داريم (و ما منا الا له مقام معلوم ). و ما همگى براى اطاعت فرمان خدا به صف ايستاده ايم ، و چشم بر امر او داريم (و انا لنحن الصافون ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۳

و ما همگى تسبيح او مى گوئيم ، و او را از آنچه لايق ذات پاكش نيست منزه مى شمريم (و انا لنحن المسبحون ). آرى ما بندگانيم كه جان و دل بر كف داريم ، همواره چشم بر امر، و گوش ‍ بر فرمانش سپرده ايم ، ما كجا و فرزندى خدا كجا؟ ما او را از اين نسبتهاى زشت و دروغين منزه مى شمريم ، و از اين خرافات و اوهام مشركان متنفر و بيزاريم . در حقيقت آيات سه گانه فوق به سه قسمت از صفات فرشتگان اشاره مى كند: نخست اينكه هر كدام رتبه و منزلتى دارند كه از آن تجاوز نمى كنند. ديگر اينكه آنها دائما آماده اطاعت فرمان خدا در عرصه آفرينش و اجراى اوامر او در پهنه عالم هستى هستند. اين سخن شبيه چيزى است كه در آيه ۲۶ و ۲۷ سوره انبياء آمده است بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون : آنها بندگان شايسته خدا هستند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند، و فرمان او را عمل مى كنند. سوم اينكه آنها پيوسته تسبيح خدا مى گويند و او را از آنچه لايق مقامش ‍ نيست منزه مى شمرند. از آنجا كه اين دو جمله (انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ) از نظر ادبيات عرب مفهومش حصر است ، بعضى از مفسران از آن چنين استفاده كرده اند كه فرشتگان با اين عبارت مى خواهند بگويند تنها ما مطيع فرمان خدا هستيم و تسبيح كننده واقعى او نيز مائيم ، اشاره به اينكه اطاعت و تسبيح بنى آدم در برابر كار فرشتگان چيز قابل ملاحظه اى نيست . قابل توجه اينكه جمعى از مفسران ذيل اين آيات حديثى از پيامبر گرامى

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۴

اسلام نقل كرده كه فرمود: ما فى السماوات موضع شبر الا و عليه ملك يصلى و يسبح : در تمام آسمانها حتى به اندازه يك وجب مكانى وجود ندارد مگر اينكه در آنجا فرشته اى است كه نماز مى خواند و تسبيح خدا مى گويد! در نقل ديگرى همين معنى به اين صورت بيان شده : ما فى السماء موضع قدم الا عليه ملك ساجد او قائم : در تمام آسمانها حتى به اندازه يك جاى پا وجود ندارد جز اينكه فرشته اى در آنجا در حال سجده يا قيام است ! و در نقل ديگرى از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده است : روزى به دوستان كه در گردش نشسته بودند فرمود: اطت السماء و حق لها ان تاط! ليس فيها موضع قدم الا عليه ملك راكع او ساجد، ثم قرأ و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون : آسمان (از سنگينى بار خود) ناله كرد، و حق دارد ناله كند، چرا كه در آن به اندازه جاى پائى نيست مگر اينكه فرشته اى بر آن در حال ركوع يا سجود است ! سپس اين آيات را قرائت فرمود: و انا لنحن الصافون ... اين تعبيرهاى گوناگون كنايه لطيفى است از اينكه عالم هستى پر است از فرمانبرداران پروردگار و تسبيح كنندگان براى او. سپس در چهار آيه اخير به يكى از عذرهاى ناموجه اين مشركان در ارتباط با همين مساءله بت پرستى و مطالب ديگر اشاره كرده و پاسخ مى دهد، مى فرمايد: آنها پيوسته مى گفتند... (و ان كانوا ليقولون ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۵

اگر نزد ما يكى از كتب آسمانى پيشينيان بود... (لو ان عندنا ذكر من الاولين ). ما از بندگان مخلص خدا بوديم (لكنا عباد الله المخلصين ). اين همه از بندگان مخلص و آنان كه خدايشان خالص كرده است سخن مگوى ، و پيامبران بزرگى همچون نوح و ابراهيم و موسى و غير آنها را به رخ ما مكش ، ما هم اگر مشمول لطف خدا شده بوديم و يكى از كتب آسمانى بر ما نازل مى شد، در زمره اين بندگان مخلص بوديم ! اين درست به گفتار شاگردان عقب افتاده و رفوزه اى مى ماند كه براى سرپوش نهادن بر تنبلى خود مى گويند ما هم اگر معلم و استاد خوبى داشتيم از شاگردان رديف اول بوديم ! آيه بعد مى گويد اين آرزوى آنها هم اكنون جامه عمل به خود پوشيده و بزرگترين كتاب آسمانى خدا قرآن مجيد بر آنان نازل شده ، اما اين دروغ پردازان پر ادعا به آن كافر شدند و از در مخالفت و انكار و دشمنى درآمدند، اما به زودى نتيجه كار خود را خواهند دانست ( فكفروا به فسوف يعلمون ). اين همه لاف و گزاف نگوئيد، و خود را شايسته قرار گرفتن در صف بندگان مخلص خدا نشماريد، دروغ شما آشكار شد، و ادعاهايتان تو خالى از آب درآمد، كتابى بهتر از قرآن تصور نمى شود، و مكتبى بهتر از مكتب تربيتى اسلام نيست ، ولى ببينيد چگونه با اين كتاب آسمانى برخورد كرديد؟ منتظر عواقب دردناك كفر و بى ايمانى خود باشيد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۶

ََآيه ۱۷۱ - ۱۷۷

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ سبَقَت كلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسلِينَ(۱۷۱) إِنهُمْ لهَُمُ الْمَنصورُونَ(۱۷۲) وَ إِنَّ جُندَنَا لهَُمُ الْغَلِبُونَ(۱۷۳) فَتَوَلَّ عَنهُمْ حَتى حِينٍ(۱۷۴) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسوْف يُبْصِرُونَ(۱۷۵) أَ فَبِعَذَابِنَا يَستَعْجِلُونَ(۱۷۶) فَإِذَا نَزَلَ بِساحَتهِمْ فَساءَ صبَاحُ الْمُنذَرِينَ(۱۷۷) ترجمه : ۱۷۱ - وعده قطعى ما براى بندگان مرسل ما از قبل مسلم شده . ۱۷۲ - كه آنها يارى مى شوند. ۱۷۳ - و لشكر ما (در تمام صحنه ها) پيروزند. ۱۷۴ - از آنها روى بگردان تا زمان معينى (تا زمانى كه فرمان جهاد صادر شود). ۱۷۵ - و وضع آنها را بنگر (چه بى محتوا است ) اما به زودى آنها (محصول اعمال خود را) مى بينند. ۱۷۶ - آيا آنها براى عذاب ما عجله مى كنند؟! ۱۷۷ - اما هنگامى كه عذاب ما در صحن خانه هاشان فرود آيد صبحگاهان بدى خواهند داشت .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۷

تفسير: حزب الله پيروز است ! به دنبال بحثهاى گوناگونى كه پيرامون مبارزات انبياى بزرگ و كارشكنيهاى مشركان بى ايمان طى آيات اين سوره آمده است ، اكنون كه به آخرين آيات سوره نزديك مى شويم مهمترين مساءله را در اين رابطه بيان مى كند، و حسن ختام را به عاليترين وجه نشان مى دهد، و آن خبر از پيروزى نهائى لشكر خدا بر لشكر شيطان و دشمنان حق است ، تا مؤ منان اندكى كه به هنگام نزول اين آيات در مكه تحت فشار دشمنان اسلام بودند، و همچنين همه مؤ منان محروم در هر عصر و زمان به اين وعده بزرگ الهى دلگرم شوند و گرد و غبار ياس و نوميدى را از دل و جان خود بشويند و براى ادامه مبارزه با لشكر باطل آماده و مقاوم گردند. مى فرمايد: وعده قطعى ما براى بندگان مرسل ما از قبل مسلم شده (و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين ). كه آنها يارى مى شوند (انهم لهم المنصورون ). و لشكر ما در تمام صحنه ها پيروزند (و ان جندنا لهم الغالبون ). چه عبارت صريح و گويا، و چه وعده روح پرور و اميدبخشى ؟! آرى پيروزى لشكر حق بر باطل ، و غلبه جند الله و يارى خداوند نسبت به بندگان مرسل و مخلص از وعده هاى مسلم او، و از سنتهاى قطعى است كه در آيات فوق به عنوان سبقت كلمتنا (اين وعده و سنت ما از آغاز بوده ) مطرح شده است . نظير اين مطالب در آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد آمده است : در آيه

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۸

۴۷ سوره روم مى خوانيم : و كان حقا علينا نصر المؤ منين يارى كردن مؤ منان حقى است مسلم بر ما! و در آيه ۴۰ سوره حج آمده است : و لينصرن الله من ينصره : خداوند هر كس را كه به يارى آئين او برخيزد ياريش مى كند. و در آيه ۵۱ از سوره غافر مى خوانيم : انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد: ما رسولان خود و افراد با ايمان را در زندگى دنيا و در (روز رستاخيز) آن روز كه شاهدان به حق قيام مى كنند يارى مى دهيم . و بالاخره در آيه ۲۱ سوره مجادله با قاطعيت تمام از اين غلبه و پيروزى به عنوان يك سنت قطعى سخن مى گويد: كتب الله لاغلبن انا و رسلى : خداوند مقرر داشته است كه من و رسولانم بطور قطع غلبه خواهيم كرد! بديهى است خداوندى كه بر همه چيز توانا است ، و در وعده هاى او هرگز تخلف نبوده و نيست ، مى تواند به اين وعده بزرگ خود جامه عمل بپوشاند، و همانند سنتهاى تخلف ناپذير عالم هستى بى كم و كاست مردان حق را پيروز گرداند. اين وعده الهى يكى از مهمترين مسائلى است كه رهروان راه حق به آن دلگرمند، و از آن روح و جان مى گيرند، هر زمان خسته شوند با آن نفس ، تازه مى كنند، و خون جديدى در عروقشان جارى مى شود. يك سؤ ال مهم در اينجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه : اگر مشيت و اراده الهى بر يارى پيامبران و پيروزى مؤ منان قرار گرفته ، چگونه مشاهده مى كنيم كه در طول تاريخ پرماجراى بشر پيامبرانى به شهادت رسيدند، و گروههائى از مؤ منان مواجه با شكست شدند؟ اگر اين يك سنت تخلف ناپذير الهى است ، پس اين استثناها براى چيست ؟!

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۸۹

در پاسخ مى گوئيم : اولا: پيروزى معنى وسيعى دارد، و هميشه به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نيست ، گاه پيروزى پيروزى مكتب است ، و مهمترين پيروزى همين است ، فرض كنيد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يكى از غزوات شهيد شده بود، اما مى بينيم آئينش دنيا را گرفته ، آيا ممكن است اين شهادت را به شكست تعبير كنيم ؟ مثال روشنتر اينكه امام حسين (عليه السلام ) و يارانش در كربلا واقعا شربت شهادت نوشيدند، ولى هدف آنها اين بود كه چهره زشت بنى اميه را كه مدعى خلافت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند اما در حقيقت جامعه اسلامى را به عصر جاهليت باز مى گرداندند نشان دهند، و به اين هدف بزرگ رسيدند، مسلمانان را از خطر آنان آگاه كردند و اسلام را از سقوط رهائى بخشيدند، آيا مى توان گفت آنها در كربلا مغلوب شدند؟! مهم اين است كه انبياء و جنود الهى يعنى مؤ منان در برابر تمام تلاشهاى مستمر و منسجم دشمنان حق توانستند اهداف خود را در دنيا پيش ‍ ببرند و پيروان زيادى پيدا كنند و خط مكتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان قد علم كنند و حتى در دنياى امروز افكار اكثريت مردم جهان را به خود متوجه سازند. نوع ديگر از پيروزى داريم كه پيروزى تدريجى در برابر دشمن در طول قرنها است كه گاه نسلى به ميدان مى آيد و پيروز نمى شود، اما نسلهاى آينده دنبال كار آنها را مى گيرند و به پيروزى مى رسند (مانند پيروزى نهائى لشكر اسلام بر لشكر صليبيون بعد از دويست سال !) اين نيز پيروزى براى مجموع محسوب مى شود. ثانيا: فراموش نبايد كرد كه وعده خداوند دائر به غلبه مؤ منان يك وعده

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۹۰

مشروط است نه مطلق ، و بسيارى از اشتباهات از عدم توجه به اين حقيقت سرچشمه مى گيرد. زيرا در آيات مورد بحث كلمه عبادنا (بندگان ما) و جندنا (لشكر ما) و يا تعبيرات مشابه ديگرى كه در اين زمينه در ساير آيات قرآن آمده ، مانند حزب الله - و - الذين جاهدوا فينا - و - و لينصرن الله من ينصره و مانند اينها همه دليل روشنى است براى شرائط پيروزى . ما مى خواهيم نه مؤ من مجاهدى باشيم ، و نه جند مخلصى ، و با اين حال بر دشمنان حق و عدالت پيروز شويم ! ما مى خواهيم در مسير الهى با افكار و برنامه هاى شيطانى پيش برويم ، بعد تعجب مى كنيم كه چرا مغلوب دشمنان هستيم ، مگر ما به وعده هاى خود عمل كرده ايم كه از خدا مطالبه وفا به وعده هايش ‍ مى كنيم ؟! در جنگ احد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وعده پيروزى به مسلمانان داده بود، و در مرحله اول جنگ نيز پيروز شدند، اما گروهى به فكر جمع آورى غنائم و ايجاد تفرقه و نفاق و رها كردن فرمان رسول خدا افتادند، و در حفاظت از دستاورد پيروزى آغاز جنگ و دره احد كوتاهى كردند، و همين امر سبب شكست نهائى آنها در آن جنگ شد. گويا گروهى كه خود را طلبكار مى دانستند خدمت پيامبر اسلام آمدند و با لحن خاصى عرض كردند پس وعده پيروزى چه شد؟ قرآن جواب بسيار جالبى به آنها گفت كه شاهد گفتار ما است ، فرمود: و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اراكم ما تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤ منين :

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۹۱

خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) محقق ساخت ، در آن هنگام كه (در آغاز جنگ ) دشمنان را به فرمان او مى كشتيد، و اين پيروزى همچنان ادامه داشت تا اينكه سست شديد، و در كار خود به نزاع پرداختيد، و بعد از آنكه (به مطلوب خود رسيديد) و آنچه را دوست مى داشتيد خداوند به شما نشان داد، نافرمانى كرديد بعضى از شما خواهان دنيا بودند، و بعضى خواهان آخرت (با اين حال باز شما را از شكست كامل نجات داد) و آنها را از شما منصرف ساخت تا شما را بيازمايد، و شما را مشمول عفو خود قرار داد، و خداوند نسبت به مؤ منان فضل و بخشش دارد (آل عمران آيه ۱۵۲). تعبيراتى مانند فشلتم (سست شديد). تنازعتم (به اختلاف پرداختيد). عصيتم (نافرمانى كرديد). به خوبى نشان مى دهد كه آنها شرائط نصرت الهى و پيروزى بر دشمن را رها كردند، در نتيجه به مقصود خود نرسيدند. آرى خداوند هرگز قول نداده است كه هر كس نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد، و دم از جند الله ، و حزب الله زد، در تمام صحنه ها بر دشمن غلبه كند، اين وعده الهى مخصوص كسانى است كه از قلب و جان خواهان رضاى خدا و از نظر عمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نكنند. نظير همين سؤ ال و جواب را در مورد دعا و وعده اجابت الهى نيز گفته ايم . سپس در ادامه اين آيات هم براى دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان و تاءكيد بر پيروزى ، و هم تهديد مشركان بيخبر مى گويد: از آنها روى بگردان و آنها را تا زمان معينى به حال خود بگذار! (فتول عنهم حتى حين ). تهديدى است پر معنى و هول انگيز كه از اطمينان به پيروزى نهائى سرچشمه مى گيرد، به خصوص اينكه تعبير حتى حين (تا مدتى ) به صورت سربسته اداء شده است ، اما تا چه مدت ؟ تا زمان هجرت ؟ تا موقع جنگ بدر؟ تا فتح مكه ؟ و يا زمانى كه شرائط قيام نهائى و عمومى مسلمانان بر ضد اين كوردلان فراهم گردد؟ دقيقا معلوم نيست . نظير اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود: گاه مى گويد: فاعرض عنهم و توكل على الله از آنها روى بگردان و بر خدا توكل كن (نساء - ۸۱). در جاى ديگر مى گويد: قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون : بگو الله سپس آنها را رها كن كه در دروغهاى خود بازى كنند (انعام - ۹۱). سپس اين جمله را با تهديد ديگرى تاءكيد كرده ، مى فرمايد: وضع آنها را بنگر (چه بى محتوا است لجاجت هايشان ، دروغهايشان ، خرافاتشان ، و خيره سريهايشان را) اما به زودى آنها نيز نتيجه شوم كار خود را مى بينند (و ابصرهم فسوف يبصرون ). به زودى پيروزى تو و مؤ منان ، و شكست ذلت بار خود را در اين دنيا، و مجازات الهى را در جهان ديگر خواهند ديد. و از آنجا كه اين خيره سران بى شرم پيوسته اين سخن را تكرار مى كردند كه وعده عذاب الهى چه شد؟ و اگر راست مى گوئى چرا معطلى ؟ قرآن با لحنى تهديدآميز در پاسخ آنها مى گويد: آيا اينها براى عذاب ما عجله مى كنند؟ گاه مى گويند متى هذا الوعد (اين وعده الهى چه شده ) و گاه مى گويند

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۹۲

متى هذا الفتح (اين پيروزى كى خواهد آمد) (افبعذابنا يستعجلون ). اما هنگامى كه عذاب ما در صحن خانه شان فرود آيد و روزگارشان تيره و تار شود، آن روز مى فهمند چه بد و خطرناك است صبح انذار شده گان (فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين ). تعبير به ساحة ( صحن خانه و فضاى ميان خانه ها) براى اين است كه نزول عذاب را در متن زندگى آنها مجسم كند، و مبدل شدن كانون آرامش آنها را به كانونى از وحشت و اضطراب نشان دهد. تعبير به صباح المنذرين (صبح انذار شدگان ) ممكن است اشاره به اين باشد كه عذاب الهى بر اين قوم لجوج و ستمگر - همانند بسيارى از اقوام پيشين - صبحگاهان فرود مى آيد. و يا به اين معنى است كه مردم همگى در انتظار اين هستند كه صبحشان با خير و نيكى شروع شود اما اينها صبحگاهانى بد و تيره و تار در پيش ‍ دارند. و يا اينكه صبح موقع بيدارى است ، اينها نيز زمانى بيدار مى شوند كه راه نجاتى باقى نمانده و كار از كار گذشته است .