تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۴
آيه ۳۹ - ۴۱
آيه و ترجمه
هُوَ الَّذِى جَعَلَكمْ خَلَئف فى الاَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكَفِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبهِمْ إِلا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكَفِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلا خَساراً(۳۹) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ شرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونى مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الاَرْضِ أَمْ لهَُمْ شِرْكٌ فى السمَوَتِ أَمْ ءَاتَيْنَهُمْ كِتَباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَتٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظلِمُونَ بَعْضهُم بَعْضاً إِلا غُرُوراً(۴۰) إِنَّ اللَّهَ يُمْسِك السمَوَتِ وَ الاَرْض أَن تَزُولا وَ لَئن زَالَتَا إِنْ أَمْسكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً(۴۱)
ترجمه : ۳۹ - او كسى است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد، هر كس كافر شود به زيان خودش خواهد بود و كافران را كفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چيزى نمى افزايد، و (نيز) كفرشان جز زيان و خسران چيزى بر آنها اضافه نمى كند. ۴۰ - بگو آيا فكر نمى كنيد اين معبودانى را كه شريك خدا قرار داده ايد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند؟ يا اينكه شركتى در (آفرينش و مالكيت ) آسمانها دارند؟ يا به آنها كتابى (آسمانى ) داده ايم و دليلى از آن براى (شرك ) خود دارند؟ نه هيچيك از اينها نيست ، ظالمان فقط وعده هاى دروغين به يكديگر مى دهند! ۴۱ - خداوند آسمانها و زمين را نگاه مى دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند كسى جز او نمى تواند آنها را نگاه دارد او حليم و غفور است . تفسير: آسمانها و زمين با دست قدرت او برپاست ! به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت كفار و مشركان آمده بود، در آيات مورد بحث از طريق ديگرى آنها را مورد باز خواست قرار داده ، بطلان طريقه آنها را با دلائل آشكارى روشن مى سازد: نخست مى گويد: او كسى است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد (هو الذى جعلكم خلائف فى الارض ). «خلائف » در اينجا خواه به معنى جانشينان و نمايندگان خدا در زمين باشد، خواه به معنى جانشينان اقوام پيشين (هر چند معنى دوم در اينجا نزديكتر به نظر مى رسد) دليل بر نهايت لطف خداوند بر انسانهاست كه همه امكانات زندگى را در اختيار آنها گذاشته است . او عقل و شعور و فكر و هوش داده ، او انواع نيروهاى جسمانى را به انسان ارزانى داشته ، او صفحه روى زمين را مملو از انواع نعمتها كرده ، و او طريقه
استفاده كردن از اين امكانات را به انسان آموخته است ، با اينحال چگونه ولى نعمت اصلى خود را فراموش كرده ، دست به دامن معبودهاى خرافى و ساختگى مى زند؟! در حقيقت اين جمله بيان توحيد ربوبيت است كه خود دليلى بر توحيد عبادت مى باشد. اين جمله در ضمن هشدارى است به همه انسانها كه بدانند دوران آنها ابدى و جاودانى نيست ، همانگونه كه آنها جانشين اقوام ديگر شدند پس از چند روزى آنها نيز مى روند و اقوام ديگرى جانشين آنها خواهند شد، لذا درست بايد بنگرند كه در اين چند روز زندگى چه ميكنند؟ چه آينده اى را براى خود رقم مى زنند؟ و چگونه تاريخى از آنها در جهان يادگار مى ماند؟! به همين دليل بلافاصله مى گويد: هر كس كافر شود كفر او به زيان خودش خواهد بود (فمن كفر فعليه كفره ). «و كفر كافران در نزد پروردگارشان چيزى جز خشم و غضب نمى افزايد» (و لا يزيد الكافرين كفرهم عند ربهم الا مقتا). و به هر حال «كفرشان چيزى جز زيان و خسران به آنان نمى افزايد» (و لا يزيد الكافرين كفرهم الا خسارا). در حقيقت دو جمله اخير تفسيرى است بر جمله «من كفر فعليه كفره » زيرا اين جمله مى گويد: كفر انسان تنها به زيان خود او تمام ميشود، سپس دو دليل براى اين مساله اقامه مى كند: نخست اينكه اين كفران و بيايمانى در نزد پروردگار آنها كه بخشنده همه نعمتها است چيزى جز خشم و غضب ببار نمى آورد. ديگر اينكه : علاوه بر خشم الهى اين كفر چيزى جز زيان بر آنها نمى افزايد سرمايه عمر و هستى خويش را از كف ميدهند، و شقاوت و انحطاط و تاريكى
و ظلمت را براى خود مى خرند، چه زيانى از اين بالاتر؟! و هر يك از اين دو دليل براى محكوم ساختن اين روش نادرست كافى است . تكرار «لا يزيد» (نمى افزايد) آن هم به صورت فعل مضارع كه دليل بر استمرار است اشاره اى به اين حقيقت است كه انسان طبعا در جستجوى افزايش و زياده است ، اگر در مسير توحيد قرار گيرد افزايش سعادت و كمال خواهد داشت ، و اگر در مسير كفر گام نهد افزايش خشم و غضب پروردگار و زيان و خسران نصيبش خواهد شد. اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه خشم و غضب در مورد پروردگار نه به آن معنى است كه در مورد انسانها مى باشد، زيرا خشم در انسان يكنوع هيجان و برافروختگى درونى است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن ميشود، و نيروهاى وجود انسان را براى دفاع ، يا گرفتن انتقام ، بسيج ميكند، ولى در مورد پروردگار هيچيك از اين مفاهيم كه از آثار موجودات متغير و ممكن است وجود ندارد، بلكه خشم الهى به معنى برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كسانى است كه مرتكب اعمال زشتى شده اند. آيه بعد پاسخ قاطع ديگرى به مشركان ميدهد و به آنها خاطر نشان مى سازد كه اگر انسان از چيزى تبعيت ميكند يا به آن دل ميبندد بايد دليلى از عقل بر آن داشته باشد، يا دليلى از نقل قطعى ، شما كه هيچيك از اين دو را در اختيار نداريد تكيه گاهى جز فريب و غرور نخواهيد داشت . مى فرمايد: «به آنها بگو آيا فكر نمى كنيد اين معبودهاى ساختگى كه شما آنها را شريك خدا پنداشته ايد به من نشان دهيد چه چيزى را از زمين آفريده اند»؟! (قل اراءيتم شركائكم الذين يدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ).
«يا اينكه در آفرينش آسمان شريكند»؟! (ام لهم شرك فى السموات ). با اين حال پرستش آنها چه دليلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است ، اكنون كه شما مى دانيد خالق آسمان و زمين منحصرا خدا است ، معبود هم غير از او نخواهد بود چرا كه هميشه توحيد خالقيت دليل در توحيد عبوديت است . حال كه ثابت شد هيچ دليل عقلى براى مدعاى شما نيست ، آيا دليلى از نقل در اختيار داريد؟ آيا كتابى (آسمانى ) در اختيار آنها گذارده ايم و آنها دليل روشنى از آن بر كار خود دارند؟! (ام آتيناهم كتابا فهم على بينة منه ). نه آنها هيچ دليل و بينه و برهان روشنى از كتب الهى در اختيار ندارند. پس سرمايه آنها چيزى جز مكر و فريب نيست بلكه اين ستمگران به يكديگر وعده هاى دروغين ميدهند (بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا). به تعبير ديگر: اگر بت پرستان و ساير مشركان از هر گروه و هر صنف ادعا دارند بتها قدرتى در انجام خواسته هاى آنها در روى زمين دارند بايد نمونه اى از خلقت زمينى آنها را ارائه دهند. و اگر معتقدند كه اين بتها مظهر فرشتگان و ملائكه و مقدسين آسمانى هستند - همانگونه كه عقيده جمعى از آنها بود - بايد شركت آنها را در آفرينش آسمانها نشان دهند. و اگر معتقدند كه اينها شريك در خلقت نيستند تنها مقام شفاعت به آنها واگذار شده - همانگونه كه بعضى ادعا داشتند - بايد سندى از كتب آسمانى براى اثبات اين مدعا بياورند.
حال كه هيچيك از اين مدارك را در اختيار ندارند پس ستمگران فريبكارى هستند كه در گوش يكديگر سخنان دروغين مى گويند. قابل توجه اينكه منظور از زمين و آسمان در اينجا مجموعه مخلوقات زمينى و آسمانى است ، و تعبير به خلقت در مورد زمين و شركت در مورد آسمان اشاره به اين است كه شركت در آسمانها بايد از طريق خلقت باشد. و تعبير به «كتابا» به صورت نكره آن هم با استناد به پروردگار، اشاره به اين است كه در هيچيك از كتب آسمانى كوچكترين دليلى بر مدعاى آنها نيست . تعبير به «بينة » اشاره به اين است كه دليل روشن را از كتب آسمانى مى توان يافت . تعبير به «ظالمون » بار ديگر تاكيدى است بر اين معنى كه شرك ظلم و ستم آشكار است . تعبير به وعده هاى «غرور» ناظر به اين است كه بت پرستان اين خرافات و اوهام را به صورت وعده هاى تو خالى از يكديگر ميگرفتند، و به صورت شايعه و تقليدهاى بى اساس بعضى به بعض ديگر القا مى كردند. در آيه بعد سخن از حاكميت خدا بر مجموعه آسمانها و زمين است ، و در حقيقت بعد از نفى دخالت معبودهاى ساختگى در جهان هستى به اثبات توحيد خالقيت و ربوبيت پرداخته ، مى فرمايد: خداوند آسمانها و زمين را نگه مى دارد تا از مسير خود منحرف نشوند و زائل نگردند (ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا). نه تنها آفرينش در آغاز با خدا است كه نگهدارى و تدبير و حفظ آنها نيز به دست قدرت او است ، بلكه آنها هر لحظه آفرينش جديدى دارند، و هر زمان
خلقت نوينى ، و فيض هستى لحظه به لحظه از آن مبداء فياض به آنها مى رسد، كه اگر لحظه اى رابطه آنها با آن مبدء بزرگ قطع شود راه فنا و نيستى را پيش مى گيرند: اگر نازى كند يكدم فرو ريزند قالبها! درست است كه آيه روى مساله حفظ نظام عالى هستى تكيه ميكند، ولى همانگونه كه در بحثهاى فلسفى به ثبوت رسيده ممكنات در بقاى خود همانگونه نيازمند به مبدء هستند كه در حدوث خود، و به اين ترتيب حفظ نظام جز ادامه آفرينش جديد و فيض الهى چيزى نيست . قابل توجه اينكه كرات آسمانى بى آنكه به جائى بسته باشند ميليونها سال در قرارگاه خود يا مدارى كه براى آنها تعيين شده در حركتند، بى آنكه كمترين انحراف پيدا كنند، همانگونه كه نمونه آن را در منظومه شمسى مى نگريم ، كره زمين ما ميليونها بلكه ميلياردها سال است بر دور آفتاب در مسير خود با نظم دقيقى كه از تعادل نيروى جاذبه و دافعه سرچشمه مى گيرد مى چرخد و سر بر فرمان پروردگار دارند. سپس به عنوان تاكيد مى افزايد: و هر گاه بخواهند از محل و مسير خود خارج شوند كسى غير از خداوند نمى تواند آنها را نگاهدارى كند (و لئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده ). نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان ، و نه غير آنها، هيچكس قادر بر اين كار نيست . در پايان آيه براى اينكه راه توبه را به روى مشركان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد ميفرمايد: خداوند هميشه حليم و غفور است (ان الله كان حليما غفورا). به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجيل نميكند و به مقتضاى غفوريتش
توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله كه باشد پذيرا مى شود. بنا بر اين ذيل آيه ناظر به وضع مشركان و شمول رحمت الهى نسبت به آنان به هنگام توبه و بازگشت است . بعضى از مفسران اين دو وصف را در ارتباط با نگهدارى آسمان و زمين دانسته اند، چرا كه زوال آنها عذاب و مصيبت است ، و خداوند به مقتضاى حلم و غفرانش اين عذاب و مصيبت را دامنگير مردم نميكند، هر چند گفتار و اعمال بسيارى از آنها ايجاب ميكند كه اين عذاب نازل گردد، همانگونه كه در آيات ۸۸ تا ۹۰ سوره مريم آمده است و قالوا اتخذ الله ولدا لقد جئتم شيئا ادا تكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا: آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود اختيار كرده ، چه سخن زشت و زننده اى ؟! نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم متلاشى گردد، و زمين شكافته شود، و كوهها به شدت فرو ريزد. اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله و لئن زالتا... به اين معنى نيست كه اگر آنها زائل شوند كسى جز خداوند آنها را نگهدارى نمى كند، بلكه به اين معنى است كه اگر در آستانه زوال و سقوط قرار گيرند تنها خدا مى تواند آنها را حفظ كند، و گرنه حفظ كردن بعد از زوال مفهومى ندارد. بارها در طول تاريخ بشر اين نكته پيش آمده است كه بعضى از ستاره شناسان پيش بينى كرده اند كه ممكن است فلان ستاره دنباله دار و يا غير آن در مسير خود از كنار كره زمين بگذرد و احتمالا با آن تصادف كند، اين پيش بينيها افكار تمام جهانيان را در نگرانى فرو برده است ، در اين شرايط اين احساس براى همه پيدا ميشده كه در مقابل اين ماجرا هيچ كارى از هيچكس ساخته نيست ، چرا كه اگر فلان كره آسمانى به سوى زمين بيايد و تحت تاثير جاذبه با يكديگر بر خورد كنند اثرى از تمدن چندين هزار ساله بشر، و حتى موجودات زنده ديگر بر صفحه
زمين باقى نخواهد ماند، و هيچ قدرتى جز قدرت پروردگار قادر به جلوگيرى از اين حادثه نيست . در اين گونه حالات همگان احساس نياز مطلق به خداوند بينياز مطلق ميكنند، اما هنگامى كه خطرات احتمالى بر طرف ميشود، فراموشكارى و نسيان بر وجود انسانها سايه مى افكند. نه تنها تصادم سيارات و كرات آسمانى فاجعه آفرين است بلكه مختصر انحراف يك سياره همچون زمين از مدارش ممكن است فاجعه ها بى افريند. نكته : كوچك و بزرگ در برابر قدرت او يكسان است جالب اينكه در آيات فوق نگاهدارى آسمانها بر جاى خود به قدرت خدا استناد داده شده در آيات ديگر قرآن همين تعبير در مورد نگهدارى پرندگان بر فراز امواج هوا آمده است : الم يروا الى الطير مسخرات فى جو السماء ما يمسكهن الا الله ان فى ذلك لايات لقوم يؤ منون : آيا آنها پرندگانى را كه بر فراز آسمان تسخير شده اند نديدند؟ هيچكس جز خدا آنها را نگاه نمى دارد، در اين امر نشانه هائى است از عظمت و قدرت خدا براى آنها كه ايمان مى آورند اين هماهنگى تعبيرات نشان مى دهد كه براى قدرت بى انتهاى پروردگار نگاهدارى مجموعه كرات آسمان و زمين همچون نگاهدارى يك پرنده بر فراز امواج هوا است . در يكجا آفرينش آسمان پهناور را نشانه وجود خود معرفى ميكند، و در جاى ديگر آفرينش حشره كوچكى همچون پشه را. گاهى به «خورشيد» سوگند ياد مى كند كه منبع عظيم انرژى در عالم هستى است ، و گاه به ميوه بسيار ساده اى همچون «انجير» قسم مى خورد.
اشاره به اينكه در برابر قدرت او كوچك و بزرگ فرقى ندارند. امير مؤ منان على (عليهالسلام ) ميفرمايد: و ما الجليل و اللطيف و الثقيل و الخفيف ، و القوى و الضعيف ، فى خلقه الا سواء: «كوچك و بزرگ ، سنگين و سبك ، قوى و ناتوان ، همه در برابر توانائى او يكسانند». دليل همه اين مسائل يك چيز است و آن اينكه وجود خداوند وجودى است بى نهايت از هر جهت ، و دقت روى مفهوم بى نهايت اين حقيقت را به خوبى ثابت مى كند كه مفاهيمى همچون سخت و آسان ، كوچك و بزرگ ، پيچيده و ساده ، تنها در برابر موجودات محدود قابل طرح است ، اما هنگامى كه سخن از قدرت نامحدود به ميان آيد اين مفاهيم به كلى تغيير شكل مى دهند و همگى در يك صف و يك رديف قرار مى گيرند، بى آنكه كمترين تفاوتى در اين مقايسه با هم داشته باشند! (دقت كنيد).
آيه ۴۲ - ۴۴
آيه و ترجمه
وَ أَقْسمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَنهِمْ لَئن جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الاُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلا نُفُوراً(۴۲) استِكْبَاراً فى الاَرْضِ وَ مَكْرَ السيى وَ لا يحِيقُ الْمَكْرُ السيىُ إِلا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظرُونَ إِلا سنَّت الاَوَّلِينَ فَلَن تجِدَ لِسنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَن تجِدَ لِسنَّتِ اللَّهِ تحْوِيلاً(۴۳) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شىْءٍ فى السمَوَتِ وَ لا فى الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً(۴۴)
ترجمه : ۴۲ - آنها با نهايت تاكيد سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذار كننده به سراغ آنها بيايد هدايت يافته ترين امتها خواهند بود، اما هنگامى كه پيامبرى براى آنها آمد جز فرار و فاصله گرفتن (از حق ) چيزى بر آنها نيفزود! ۴۳ - اينها همه به خاطر آن بود كه استكبار در زمين جستند و حيله گريهاى سوء داشتند، اما اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانشان را مى گيرد، آيا آنها چيزى جز سنت پيشينيان (و عذابهاى دردناك آنها) را انتظار دارند؟ هرگز براى سنت خدا تبديلى نخواهى يافت ، و هرگز براى سنت الهى تغييرى نمى يابى ! ۴۴ - آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه شد؟ همانها كه از اينان قويتر (و پرقدرتتر) بودند، نه چيزى در آسمان و نه چيزى در زمين از حوزه قدرت او بيرون نخواهد رفت ، او دانا و توانا است . شان نزول در تفسير «در المنثور» و «روح المعانى » و «مفاتيح الغيب » و تفاسير ديگر چنين آمده است كه مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند كه بعضى از امتهاى پيشين همچون يهود پيامبران الهى را تكذيب كردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى گفتند: ولى ما چنين نيستيم ! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد ما هدايتپذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) همراه بزرگترين كتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب و مبارزه و انواع مكر و فريب بر آمدند. آيات فوق نازل شد و آنها را بر اين ادعاهاى تو خالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسير: استكبار و حيله گرى سر چشمه بدبختيهاى آنها بود در آيات پيشين سخن از مشركان و سر نوشت آنها در دنيا و آخرت در ميان بود، آيات مورد بحث نيز همين مطلب را ادامه مى دهد. نخستين آيه ميفرمايد : آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند اگر انذار كننده اى به سراغشان بيايد به طور مسلم از همه امتها هدايت يافته تر خواهند بود (و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جائهم نذير ليكونن اهدى من احدى الامم ). «ايمان » جمع «يمين » به معنى سوگند است ، و در اصل يمين به معنى دست راست مى باشد، اما از آنجا كه به هنگام سوگند و بستن عهد و پيمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم ياد مى كنند، اين كلمه تدريجا در معنى سوگند به كار رفته است . «جهد» از ماده «جهاد» به معنى تلاش و كوشش است ، بنا بر اين تعبير «جهد ايمانهم » اشاره به سوگند موكد است . آرى آنها هنگامى كه تماشاگر صفحات تاريخ گذشته بودند كه از بيوفائيها و ناسپاسيها و كارشكنيها و جنايات امتهاى پيشين مخصوصا يهود نسبت به پيامبرانشان سخن ميگفت ، بسيار تعجب ميكردند و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مى زدند.
اما هنگامى كه محك تجربه آمد به ميان و كوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند كه آنها نيز از همان قماشند، بطورى كه قرآن در دنباله همين آيه فرموده : هنگامى كه انذار كننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چيزى بر آنها نيفزود! (فلما جائهم نذير ما زادهم الا نفورا). اين تعبير نشان ميدهد كه آنها قبلا نيز بر خلاف ادعاهايشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آئين ابراهيم را كه در ميان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند، و هر روز به بهانه اى آن را زير پا ميگذاشتند، براى مستقلات عقليه و فرمان خرد نيز ارج و بهائى قائل نبودند، و با قيام پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جريحه دار شدن تعصب جاهلانه آنها، و به خطر افتادن منافع نامشروعشان فاصله آنها از حق بيشتر شد، آرى هميشه از حق فاصله داشتند و اكنون بيش از هر زمان . آيه بعد توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت ، مى گويد: دورى آنها از حق به خاطر اين بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند (استكبارا فى الارض ). و نيز به خاطر آن بود كه حيله گريهاى زشت و بد را پيشه كردند (و مكر السيئى ).
((ولى اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد (و لا يحيق المكر السيئى الا باهله ). جمله «لا يحيق » از ماده «حاق » به معنى «نازل نمى شود و اصابت نمى كند و احاطه نمى يابد» مى باشد، اشاره به اينكه حيله گريها ممكن است موقتا دامن ديگران را بگيرد، ولى سرانجام به سراغ صاحب آن مى آيد، او را در برابر خلق خدا رسوا و بينوا، و در پيشگاه الهى شرمسار ميكند، همان سرنوشت شومى كه مشركان مكه پيدا كردند. در حقيقت اين آيه مى گويد: آنها تنها به دورى كردن از اين پيامبر بزرگ الهى قناعت نكردند، بلكه براى ضربه زدن به آن از تمام توان و قدرت خود كمك گرفتند، و انگيزه اصلى آن كبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود. در دنباله آيه اين گروه مستكبر مكار و خيانتكار را با جمله پر معنى و تكان دهنده اى تهديد كرده ، مى گويد: آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند؟! (فهل ينظرون الا سنة الاولين ). اين جمله كوتاه اشاره اى به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنكش و طغيان گرى همچون قوم نوح ، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون است كه هر كدام به بلاى عظيمى گرفتار شدند، و قرآن بارها به گوشه هائى از سرنوشت شوم و دردناكشان اشاره كرده ، و در اينجا با همين يك جمله كوتاه ، تمام آنها را در مقابل چشم اين گروه مجسم مى سازد. سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: «هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نمييابى ، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى يافت » (فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا).
چگونه امكان دارد خداوند قوم و جمعيتى را به خاطر اعمالى كيفر دهد ولى گروه ديگرى را كه داراى همان برنامه اند معاف دارد؟ مگر او حكيم و عادل نيست ؟ و همه چيز را از روى حكمت و عدل انجام نميدهد؟ نوسان و دگرگونى سنتها در باره كسى تصور ميشود كه آگاهى محدودى دارد، و با گذشت زمان به مسائلى واقف ميشود كه او را از سنت ديرينه اش باز ميدارد، يا كسى كه آگاه است اما روى ميزان حكمت و عدالت رفتار نمى كند و تمايلات خاصى بر فكر او حاكم است ، ولى پروردگارى كه از همه اين امور منزه و پاك مى باشد سنتش در باره آيندگان همانست كه در باره پيشينيان بوده است ، سنتهايش ثابت و تغيير ناپذير است . قرآن در آيات متعددى روى مساله تغيير ناپذير بودن سنتهاى الهى تكيه كرده است كه در ذيل آيه ۶۲ سوره احزاب (جلد ۱۷ ) مشروحا از آن بحث كرديم . اجمالا در اين جهان در عالم تكوين و تشريع قوانين ثابت و لايتغيرى است كه قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبير كرده كه هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد، اين قوانين همانگونه كه بر گذشته حاكم بوده بر امروز و فردا نيز حاكم است ، مجازات مستكبران بى ايمان هنگامى كه اندرزهاى الهى سود نبخشد، همچنين يارى رهروان راه حق به هنگامى كه دست از تلاش مخلصانه بر ندارند از اين سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغيير ناپذير بوده و هست . قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن مجيد تنها سخن از عدم تبديل سنتهاى الهى آمده (احزاب - ۶۲) و در بعضى ديگر سخن از عدم تحويل آنها (سوره اسراء - ۷۷).
ولى در آيه مورد بحث هر دو را به صورت تاكيد پشت سر هم آورده ، ميفرمايد: نه براى سنت الهى تبديل مييابى و نه تحويلى ! آيا اين هر دو يك معنى را مى رساند كه براى تاكيد بيان شده است ، و يا هر كدام اشاره به معنى مستقلى است ؟ با توجه به ريشه اين دو واژه ظاهر اين است كه به دو معنى مختلف اشاره ميكند: «تبديل » آن است كه چيزى را به كلى عوض كنند، يعنى آن را بردارند و چيز ديگرى جانشين آن نمايند، ولى «تحويل » آن است كه همان موجود را از نظر «كيفى » يا «كمى » دگرگون سازند. به اين ترتيب سنتهاى الهى نه به كلى عوض ميشود، و نه حتى كم و زياد و ضعيف و شديد ميشود، از جمله اينكه خداوند در مورد گناهان و جرائم مشابه مجازاتهاى مشابهى از هر جهت قائل ميشود، نه اينكه مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه ديگرى را معاف سازد، و نه اينكه مجازات گروهى را كمتر و يا ضعيفتر كند، و چنين است قانونى كه از ريشه ثابتى مايه گرفته كه نه تبديل در آن است و نه دگرگونى و تغيير. آخرين نكته اى كه در مورد اين آيه به نظر ميرسد اين است كه در يكجا سنت را به الله اضافه كرده ، و در جاى ديگر از همين آيه سنت را به اولين و پيشينيان ، ممكن است در بدو نظر منافاتى بين اين دو تصور شود، ولى
چنين نيست ، زيرا در مورد اول اضافه به فاعل است ، و در مورد دوم به مفعول ، در مورد اول سخن از سنتگذار است ، و در مورد دوم سخن از كسى است كه اين سنت الهى در باره او اجرا مى شود. آيه بعد اين گروه مشرك و مجرم را به پيگيرى آثار گذشتگان و سرنوشتى كه به آن گرفتار شدند دعوت مى كند، تا آنچه را از تاريخ درباره آنها شنيده اند با چشم در سرزمينهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببينند، تا بيان به عيان تبديل گردد. مى فرمايد: آيا سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كار كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟! (او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ). اگر اينها چنين تصور ميكنند كه از آنان نيرومندترند سخت در اشتباهند، چرا كه آنها از اينها قويتر و پر قدرتتر بودند (و كانوا اشد منهم قوة ). فرعونيان كه سرزمين مصر را جولانگاه قدرت خويش قرار داده بودند و نمروديان كه با قدرت تمام بر پهنه سرزمين بابل و كشورهاى ديگر حكومت مى كردند آنچنان قوى بودند كه بت پرستان مكه در برابر آنها هيچ به حساب نمى آيند. به علاوه انسانها هر قدر نيرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است ، چرا كه نه چيزى در آسمان ، نه در زمين ، از حوزه قدرت او فرار نخواهد كرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت (و ما كان الله ليعجزه من شى ء فى السموات و لا فى الارض .
او هم دانا است و هم توانا، نه چيزى از نظرش مخفى و پنهان ميماند، و نه كارى در برابر قدرتش مشكل است ، و نه كسى بر او چيره مى شود. اين كوردلان مستكبر، و حيله گران مكار، اگر گمان ميكنند از چنگال قدرتش ميتوانند بگريزند كور خوانده اند، و اگر دست از اعمال زشت و ننگين خود بر ندارند سرانجام به همان سرنوشت مرگبار گردنكشان پيشين گرفتار خواهند شد. بارها در قرآن مجيد به اين مطلب بر خورد ميكنيم كه خداوند افراد بى ايمان و سركش را به «سير در ارض » و مشاهده آثار اقوامى كه گرفتار عذاب الهى شده اند دعوت مى كند. در آيه ۹ سوره روم چنين آمده است : او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون : ((آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا منتهى شد؟ همانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند، و زمين را دگرگون ساختند، و بيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند، و پيامبرانشان با دلائل آشكار به سراغشان آمدند، اما به خيره سرى خود ادامه دادند، و به مجازات دردناك الهى گرفتار شدند، خداوند هرگز به آنها ستم نكرد ولى آنها به خويشتن ستم كردند. شبيه همين معنى در سوره يوسف - آيه ۱۰۹. سوره حج - آيه ۴۶. سوره غافر آيه ۲۱ و آيه ۸۲. و سوره انعام - آيه ۱۱ و بعضى ديگر از سوره هاى قرآن آمده است .
اين تاكيده اى مكرر دليل بر تاثير فوق العاده اين مشاهدات در نفوس انسانها است ، آنها بايد بروند و آنچه را در تاريخ خوانده اند و يا از مردم شنيده اند با چشم ببينند. بروند و فلك بر تاراج رفته فراعنه ، كاخهاى ويران شده كسراها، قبرهاى درهم ريخته قيصرها، و استخوانهاى پوسيده و خاك شده نمرودها، و سرزمينهاى بلاديده قوم لوط و ثمود را از نزديك تماشا كنند، و پندهاى خموشان را بشنوند، و به خروش خفتگان در دل خاك گوش فرا دهند، و آنچه را سرانجام بر سر خودشان خواهد آمد با چشم خود ببينند!.