تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۶۵: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۰
آيه ۴ - ۵
آيه و ترجمه
وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصنَتِ ثمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَنِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لهَُمْ شهَدَةً أَبَداً وَ أُولَئك هُمُ الْفَسِقُونَ(۴) إِلا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِك وَ أَصلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۵) ترجمه : ۴ - و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم مى كنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد، و شهادتشان را هرگز نپذيريد، و آنها فاسقانند. ۵ - مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند كه خداوند غفور و رحيم است . تفسير: مجازات تهمت از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زناكار بيان شده بود و ممكن است اين موضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا كه از اين طريق افراد پاك را مورد اتهام قرار دهند، بلا فاصله بعد از بيان مجازات شديد زناكاران ، مجازات شديد تهمت زنندگان را كه در صدد سوء استفاده از اين حكم هستند بيان مى كند، تا حيثيت و حرمت خانواده هاى پاكدامن از خطر اينگونه اشخاص مصون بماند، و كسى جرات تعرض به آبروى مردم پيدا نكند. نخست مى گويد: كسانى كه زنان پاكدامن را متهم به عمل منفى عفت
مى كنند بايد براى اثبات اين ادعا چهار شاهد (عادل ) بياورند، و اگر نياورند هر يك از آنها را هشتاد تازيانه بزنيد! (و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ). و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مى كند: «و هرگز شهادت آنها را نپذيريد» (و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا). «و آنها فاسقانند» (و اولئك هم الفاسقون ). به اين ترتيب نه تنها اين گونه افراد را تحت مجازات شديد قرار مى دهد، بلكه در دراز مدت نيز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حيثيت پاكان را لكه دار كنند، بعلاوه داغ فسق بر پيشانيشان مى نهد و در جامعه رسوايشان مى كند. اين سختگيرى در مورد حفظ حيثيت مردم پاكدامن ، منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تعليمات اسلام منعكس است ، و همگى از ارزش فوق العاده اى كه اسلام براى حيثيت زن و مرد با ايمان و پاكدامن قائل شده است حكايت مى كند. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اذا تهم المؤ من اخاه انماث الايمان من قلبه كما ينماث الملح فى الماء: «هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمك در آب »!. ولى از آنجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمى بندد، بلكه در هر فرصتى آلودگان را تشويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مى كند، در آيه بعد مى گويد : مگر كسانى كه بعدا از اين عمل توبه كنند و به اصلاح و جبران پردازند كه خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار
مى دهد، خدا غفور و رحيم است (الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم ). در اينكه اين استثناء تنها از جمله «اولئك هم الفاسقون » است و يا به جمله و «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» نيز باز مى گردد، در ميان مفسران و دانشمندان گفتگو است ، اگر به هر دو جمله باز گردد نتيجه اش اين است كه به وسيله توبه هم شهادت آنها در آينده مقبول است ، و هم حكم فسق در تمام زمينه ها و احكام اسلامى از آنها بر داشته مى شود. اما اگر تنها به جمله اخير باز گردد، حكم فسق در ساير احكام از آنها برداشته خواهد شد، ولى شهادتشان تا پايان عمر بى اعتبار است . البته طبق قواعدى كه در اصول فقه پذيرفته شده استثناهائى كه بعد از دو يا چند جمله مى آيند به جمله آخر مى خورد مگر اينكه قرائنى در دست باشد كه جمله هاى قبل نيز مشمول استثناء است ، و اتفاقا در محل بحث چنين قرينه اى موجود است ، زيرا هنگامى كه بوسيله توبه حكم فسق برداشته شود دليلى ندارد كه شهادت پذيرفته نشود، چرا كه عدم قبول شهادت به خاطر فسق است ، كسى كه توبه كرده و مجددا تحصيل ملكه عدالت را نموده از آن بر كنار مى باشد. در روايات متعددى كه از منابع اهلبيت (عليهمالسلام ) رسيده نيز روى اين معنى تاءكيد شده است ، تا آنجا كه امام صادق (عليه السلام ) بعد از تصريح به قبول شهادت چنين افرادى كه توبه كرده اند از شخص سؤ ال كننده مى پرسد: «فقهائى كه نزد شما هستند چه مى گويند»؟ عرض مى كند: آنها مى گويند: توبه اش ميان خودش و خدا پذيرفته مى شود اما شهادتش تا ابد قبول نخواهد شد! امام مى فرمايد: بئس ما قالوا كان ابى يقول اذا تاب و لم يعلم منه الاخير جازت شهادته : «آنها بسيار بد سخنى گفتند، پدرم مى فرمود: هنگامى كه توبه
كند و جز خير از او ديده نشود شهادتش پذيرفته خواهد شد». احاديث متعدد ديگرى نيز در اين باب در همين موضوع آمده ، تنها يك حديث مخالف دارد كه آن نيز قابل حمل بر تقيه است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه كلمه «ابدا» در جمله «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» دليل بر عموميت حكم است ، و مى دانيم هر عموم قابل استثناء مى باشد (مخصوصا استثناى متصل ) بنابراين تصور اينكه تعبير «ابدا» مانع از تاءثير توبه خواهد بود اشتباه محض است . نكته ها:
معنى رمى در آيه چيست ؟
«رمى » در اصل به معنى انداختن تير يا سنگ و مانند آن است ، و طبيعى است كه در بسيارى از موارد آسيبهائى مى رساند، سپس اين كلمه به عنوان كنايه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به كار رفته است ، چرا كه گوئى اين سخنان همچون تيرى بر پيكر طرف مى نشيند و او را مجروح مى سازد. شايد به همين دليل است كه در آيات مورد بحث ، و همچنين آيات آينده ، اين كلمه به صورت مطلق به كار رفته است ، مثلا نفرموده است و الذين يرمون المحصنات بالزنا (كسانى كه زنان پاكدامن را به زنا متهم مى كنند) زيرا در مفهوم «يرمون » مخصوصا با توجه به قرائن كلاميه ، كلمه زنا افتاده است ، ضمنا عدم تصريح به آن ، آنهم در جائى كه سخن از زنان پاكدامن در ميان است يكنوع احترام و ادب و عفت در سخن محسوب مى شود.
چهار شاهد چرا؟
مى دانيم معمولا براى اثبات حقوق و جرمها در اسلام دو شاهد عادل كافى است حتى در مساءله قتل نفس با وجود دو شاهد عادل ، جرم اثبات مى شود، ولى در مساءله اتهام به زنا مخصوصا چهار شاهد الزامى است ، ممكن است سنگينى وزنه شاهد در اينجا به خاطر آن باشد كه زبان بسيارى از مردم در زمينه اين اتهامات باز است ، و همواره عرض و حيثيت افراد را با سوء ظن و بدون سوء ظن جريحه دار مى كنند، اسلام در اين زمينه سختگيرى كرده تا حافظ اعراض مردم باشد، ولى در مسائل ديگر، حتى قتل نفس ، زبانها تا اين حد آلوده نيست . از اين گذشته قتل نفس در واقع يك طرف دارد، يعنى مجرم يكى است ، در حالى كه در مساءله زنا براى دو نفر اثبات جرم مى شود، و اگر براى هر كدام دو شاهد بطلبيم چهار شاهد مى شود. اين سخن مضمون حديثى است كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده ، آنجا كه ابو حنيفه فقيه معروف اهل تسنن مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : آيا زنا شديدتر است يا قتل ؟ فرمود : «قتل نفس » گفتم : اگر چنين است پس چرا در قتل نفس دو شاهد كافى است ، اما در زنا چهار شاهد لازم است ؟ فرمود: شما درباره اين مساءله چه مى گوئيد؟ ابو حنيفه پاسخ روشنى نداشت بدهد، امام فرمود: «اين به خاطر اين است كه در زنا دو حد است ، حدى بر مرد جارى مى شود، و حدى بر زن ، لذا چهار شاهد لازم است ، اما در قتل نفس تنها يك حد درباره قاتل جارى مى گردد». البته مواردى وجود دارد كه در زنا تنها بر يك طرف حد جارى مى شود (مانند زناى به عنف و امثال آن ) ولى اينها جنبه استثنائى دارد، آنچه معمول و متعارف
است آن است كه با توافق طرفين صورت مى گيريد، و مى دانيم هميشه فلسفه احكام تابع افراد غالب است .
شرط مهم قبولى توبه
بارها گفته ايم توبه تنها استغفار يا ندامت از گذشته ، و حتى تصميم نسبت به ترك در آينده نيست ، بلكه علاوه بر همه اينها شخص گنهكار بايد در مقام جبران بر آيد. اگر واقعا حيثيت زن يا مرد پاكدامن را لكهدار ساخته براى قبولى توبه خود بايد سخنان خويش را در برابر تمام كسانى كه اين تهمت را از او شنيده اند تكذيب كنند و به اصطلاح اعاده حيثيت نمايند. جمله «و اصلحوا» بعد از ذكر جمله «تابوا» اشاره به همين حقيقت است ، كه بايد اين گونه اشخاص از گناه خود توبه كنند و در مقام اصلاح فسادى كه مرتكب شده اند بر آيند. اين صحيح نيست كه يك نفر در ملاء عام (يا از طريق مطبوعات و وسائل ارتباط جمعى ) ديگرى را به دروغ متهم كند و بعد در خانه خلوت استغفار نموده از پيشگاه خدا تقاضاى عفو نمايد، هرگز خداوند چنين توبه اى را قبول نخواهد كرد. لذا در چند حديث از پيشوايان اسلام نقل شده در جواب اين سؤ ال كه «آيا آنها كه تهمت ناموسى مى زنند بعد از اجراى حد شرعى و بعد از توبه ، شهادتشان قبول مى شود يا نه ؟ فرمودند: ((آرى » و هنگامى كه سؤ ال كردند توبه او چگونه است فرمودند: نزد امام (يا قاضى ) مى آيد و مى گويد: «من به فلانكس تهمت زدم و از آنچه گفته ام توبه مى كنم ».
احكام قذف
در كتاب «حدود» بابى تحت عنوان «حد قذف » داريم . «قذف » (بر وزن حذف ) در لغت به معنى پرتاب كردن به سوى يك نقطه دور دست است ، ولى در اين گونه موارد - مانند كلمه رمى - كنايه از متهم ساختن كسى به يك اتهام ناموسى است ، و به تعبير ديگر عبارت از فحش و دشنامى است كه به اين امور مربوط مى شود. هر گاه قذف با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد حد آن همانگونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است ، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم تعزير است (منظور از تعزير گناهانى است كه حد معينى در شرع براى آن نيامده بلكه به اختيار حاكم گذارده شده كه با توجه به خصوصيات مجرم و كيفيت جرم و شرايط ديگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصميم مى گيريد). حتى اگر كسى گروهى را به چنين تهمتهائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و اين نسبت را درباره يك يك تكرار كند در برابر هر يك از اين نسبتها حد قذف دارد اما اگر يكجا و يكمرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نيز يكجا مطالبه مجازات او را كنند، يك حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا كنند، در برابر هر يك حد مستقلى دارد! اين موضوع بقدرى اهميت دارد كه اگر كسى را متهم كنند و او از دنيا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا كرده و مطالبه اجراء حد كنند، البته از آنجا كه اين حكم مربوط به حق شخص است چنانچه صاحب حق ، «مجرم » را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اينكه آنقدر اين جرم تكرار شود كه حيثيت و عرض جامعه را به خطر بيفكند كه در اينجا حسابش جدا است . هر گاه دو نفر به يكديگر دشنام ناموسى دهند در اينجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حكم حاكم شرع تعزير مى شوند. بنابراين هيچ
مسلمانى حق ندارد كه دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلكه تنها مى تواند از طريق قاضى شرع احقاق حق كند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از اين حكم اسلامى اولا حفظ آبرو و حيثيت انسانها است ، و ثانيا جلوگيرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است كه از اين رهگذر دامان جامعه را مى گيريد، چرا كه اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر كس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حيثيت و نواميس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گيريد و حتى سبب مى شود كه به خاطر اين تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بد بين گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه ، موجوديت خانواده به خطر مى افتد، و محيطى از سوء ظن و بدبينى بر جامعه حكم فرما مى شود، بازار شايعه سازان داغ ، و همه پاكدامنان در اذهان لكه دار مى گردند. اينجا است كه بايد با قاطعيت رفتار كرد، همان قاطعيتى كه اسلام در برابر اين افراد بد زبان و آلوده دهن نشان داده است . آرى آنها بايد جريمه يك دشنام زشت و تهمت آور را هشتاد تازيانه نوش جان كنند تا حيثيت و نواميس مردم را بازيچه نگيرند!
آيه ۶ - ۱۰
آيه و ترجمه
وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَجَهُمْ وَ لَمْ يَكُن لهَُّمْ شهَدَاءُ إِلا أَنفُسهُمْ فَشهَدَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شهَدَتِ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصدِقِينَ(۶) وَ الخَْمِسةُ أَنَّ لَعْنَت اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كانَ مِنَ الْكَذِبِينَ(۷) وَ يَدْرَؤُا عَنهَا الْعَذَاب أَن تَشهَدَ أَرْبَعَ شهَدَتِ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَذِبِينَ(۸) وَ الخَْمِسةَ أَنَّ غَضب اللَّهِ عَلَيهَا إِن كانَ مِنَ الصدِقِينَ(۹) وَ لَوْ لا فَضلُ اللَّهِ عَلَيْكمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكيمٌ(۱۰) ترجمه : ۶ - كسانى كه همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت ) مى كنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است
۷ - و در پنجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد! ۸ - آن زن نيز مى تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد (در اين نسبتى كه به او مى دهد) از دروغگويان است . ۹ - و در مرتبه پنجم بگويد: غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد! ۱۰ - و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اينكه او توبه پذير و حكيم است (بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى شديد). شاءن نزول : در شان نزول اين آيات از ابن عباس چنين نقل شده كه سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن را اثبات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانه خودم شدم و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است ، اگر بگذارم تا چهار نفر شاهد بيايند و ببينند و شهادت دهند او كار خود را كرده است ، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى از من بدون شاهد نمى پذيرد و به عنوان قاتل قصاص مى شوم ، و اگر بيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من قرار خواهد گرفت !. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گويا از اين سخن احساس يكنوع اعتراض به اين حكم الهى كرد، رو به سوى جمعيت انصار نموده به زبان گله فرمود: آيا آنچه را كه بزرگ شما گفت نشنيديد؟ آنها در مقام عذر خواهى بر آمدند و عرض كردند اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او مرد غيورى است و آنچه را مى گويد به خاطر شدت غيرت او است .
«سعد بن عباده » به سخن در آمد و عرض كرد اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد، بخدا سوگند مى دانم كه اين حكم الهى است ، و حق است ، ولى با اين حال از اصل اين داستان در شگفتم (و نتوانستم اين مشكل را در ذهن خود حل كنم ) پيامبر فرمود: حكم خدا همين است ، او نيز عرض كرد «صدق الله و رسوله ». و چيزى نگذشت كه پسرعمويش به نام هلال بن اميه از در وارد شد در حالى كه مرد فاسقى را شب هنگام با همسر خود ديده بود، و براى طرح شكايت خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى آمد، او با صراحت گفت : من با چشم خودم اين موضوع را ديدم و با گوش خودم صداى آنها را شنيدم ! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بقدرى ناراحت شد كه آثار ناراحتى در چهره مباركش نمايان گشت . هلال عرض كرد من آثار ناراحتى را در چهره شما مى بينم ، ولى به خدا قسم ، من راست مى گويم و دروغ در كارم نيست ، من اميدوارم كه خدا خودش اين مشكل را بگشايد. به هر حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تصميم گرفت كه حد قذف را درباره هلال اجرا كند چرا كه او شاهدى بر ادعاى خود نداشت . در اين هنگام انصار به يكديگر مى گفتند، ديديد همان داستان «سعد بن عباده » تحقق يافت آيا براستى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) «هلال » را تازيانه خواهد زد و شهادت او را مردود مى شمرد؟ در اين موقع وحى بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد و آثار آن در چهره او نمايان گشت ، همگى خاموش شدند تا ببينند چه پيام تازه اى از سوى خدا آمده است . «آيات فوق نازل شد» و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد كه شرح آن
را در ذيل مى خوانيد. تفسير: مجازات تهمت به همسر! همانگونه كه از شاءن نزول بر مى آيد اين آيات در حكم استثناء و تبصره اى بر حكم حد قذف است ، به اين معنى كه اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانه اى ديدم حد قذف (هشتاد تازيانه ) در مورد او اجرا نمى شود، و از سوى ديگر ادعاى او بدون دليل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد، چرا كه ممكن است راست بگويد و نيز ممكن است دروغ بگويد. در اينجا قرآن راه حلى پيشنهاد مى كند كه مساءله به بهترين صورت و عادلانه ترين طريق حل مى گردد. و آن اينكه نخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است . چنانكه قرآن مى فرمايد: «كسانى كه همسران خود را متهم مى كنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه او از راستگويان است » (و الذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين ). «و در پنجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد» (و الخامسة ان لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين ). به اين ترتيب شوهر براى اثبات مدعاى خود از يكسو، و دفع حد قذف از سوى ديگر، چهار بار اين جمله را تكرار مى كند: «اشهد بالله انى لمن الصادقين فيما رميتها به من الزنا» (من به خدا شهادت مى دهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مى گويم ).
و در مرتبه پنجم مى گويد: «لعنت الله على ان كنت من الكاذبين » (لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم ). در اينجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر به نفى اين اتهام از خود به ترتيبى كه در آيات بعد مى آيد نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد. اما ((او نيز مى تواند مجازات (زنا) را از خود به اين ترتيب دفع كند كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مى دهد از دروغگويان است )) (و يدرء عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الكاذبين ). «و در مرتبه پنجم بگويد كه غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در اين نسبت راستگو است » (و الخامسة ان غضب الله عليها ان كان من الصادقين ). و به اين ترتيب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى اين اتهام مى دهد چهار بار با اين عبارت : «اشهد بالله انه لمن الكاذبين فيما رمانى به من الزنا» (خدا را به شهادت ميطلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مى گويد). و در پنجمين بار مى گويد: «ان غضب الله على ان كان من الصادقين » (غضب خدا بر من باد اگر او راست مى گويد). انجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه «لعن » در عبارات فوق «لعان » ناميده شده ، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت : نخست اينكه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مى شوند. ديگر اينكه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مى گردند، يعنى امكان
بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد. سوم اينكه حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى شود (اما اگر يكى از اين دو از اجراى اين برنامه سر باز زند اگر مرد باشد حد قذف و اگر زن باشد حد زنا در مورد او اجرا مى گردد). چهارم اينكه فرزندى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى باو نسبتى نخواهد داشت ، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود. البته جزئيات اين احكام در آيات فوق نيامده همين اندازه در آخرين آيه مورد بحث قرآن مى گويد: «و اگر فضل خدا و رحمتش و اينكه او توبه پذير و حكيم است نبود بسيارى از مردم هلاك مى شدند يا گرفتار مجازاتهاى سخت »! (و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله تواب حكيم ). در واقع اين آيه يك اشاره اجمالى براى تاءكيد احكام فوق است ، زيرا نشان مى دهد كه برنامه «لعان » يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مى كند. از يكسو مرد را مجبور نمى كند كه اگر كار خلافى در مورد همسرش ديد سكوت كند و براى دادخواهى نزد حاكم شرع نيايد. از سوى ديگر زن را هم به مجرد اتهام در معرض مجازات حد زناى محصنه قرار نمى دهد و حق دفاع به او عطا مى كند. از سوى سوم شوهر را ملزم نمى كند كه اگر با چنين صحنهاى روبرو شد به دنبال چهار شاهد برود و اين راز دردناك را برملا سازد. از سوى چهارم اين مرد و زن را كه ديگر قادر به ادامه زندگى مشترك زناشوئى نيستند از هم جدا مى سازد و حتى اجازه نمى دهد در آينده با هم ازدواج كنند، چرا كه اگر اين نسبت راست باشد آنها از نظر روانى قادر بر ادامه زندگى
زناشوئى نيستند، و اگر هم دروغ باشد عواطف زن آنچنان جريحه دار شده كه بازگشت به زندگى مجدد را مشكل مى سازد، چرا كه نه سردى بلكه عداوت و دشمنى محصول چنين امرى است . و از سوى پنجم تكليف فرزند را هم روشن مى سازد. اين است فضل و رحمت خداوند و تواب و حكيم بودنش نسبت به بندگان كه با اين راه حل ظريف و حساب شده و عادلانه مشكل را گشوده است ، و اگر درست بينديشم حكم اصلى يعنى لزوم چهار شاهد نيز به كلى شكسته نشده ، بلكه هر يك از اين چهار «شهادت » را در مورد زن و شوهر جانشين يك شاهد كرده ، و بخشى از احكام آن را براى اين قائل شده است . نكته ها:
چرا حكم قذف در مورد دو همسر تخصيص خورده ؟
نخستين سؤ الى كه در اينجا مطرح مى شود همين است كه دو همسر چه خصوصيتى دارند كه اين حكم استثنائى در مورد اتهام آنها صادر شده ؟ پاسخ اين سؤ ال را از يكسو مى توان در شاءن نزول آيه پيدا كرد و آن اينكه هر گاه مردى همسرش را با بيگانه اى ببيند اگر بخواهد سكوت كند براى او امكان پذير نيست ، چگونه غيرتش اجازه مى دهد هيچگونه عكس العملى در برابر تجاوز به حريم ناموسش نشان ندهد؟ اگر بخواهد نزد قاضى برود و فرياد بكشد كه فورا حد قذف درباره او اجرا مى شود، زيرا قاضى چه مى داند كه او راست مى گويد شايد دروغ باشد، و اگر بخواهد چهار شاهد بطلبد اين نيز با حيثيت و آبروى او نمى سازد، بعلاوه ممكن است ماجرا در اين ميان پايان گيرد. از سوى ديگر افراد بيگانه زود يكديگر را متهم مى سازند ولى مرد و زن كمتر يكديگر را به اين مسائل متهم مى كنند، و به همين دليل در مورد بيگانگان
آوردن چهار شاهد لازم است و الا حد قذف اجرا مى گردد ولى در مورد دو همسر چنين نيست و به اين دليل حكم مزبور از ويژگيهاى آنهاست . ۲ - برنامه مخصوص «لعان » از توضيحاتى كه در تفسير آيات بيان شد به اينجا رسيديم كه براى دفع حد قذف از مردى كه زن خود را متهم به زنا ساخته لازم است چهار مرتبه خدا را گواه گيرد كه راست مى گويد كه در حقيقت هر يك از اين چهار شهادت در اين مورد خاص جانشين شاهدى شده است ، و در مرتبه پنجم براى تاءكيد بيشتر، لعنت خدا را به جان مى خرد اگر دروغگو باشد. با توجه به اينكه اجراى اين مقررات ، معمولا در يك محيط اسلامى و توام با تعهدات مذهبى است و هنگامى كه كسى ببيند بايد در مقابل حاكم اسلامى اين چنين قاطعانه خدا را به گواهى بطلبد و لعن بر خود بفرستد، غالبا از اقدام به چنين خلافى خوددارى مى كند، و همين سدى بر سر راه او و اتهامات دروغين مى گردد، اين در مورد مرد. اما اينكه زن براى دفاع از خود بايد چهار بار خدا را به گواهى طلبد كه اين نسبت دروغ است به خاطر اين مى باشد كه تعادل ميان شهادت مرد و زن برقرار شود، و چون زن در معرض اتهام قرار گرفته در پنجمين مرحله با عبارتى شديدتر از عبارت مرد از خود دفاع مى كند، و غضب خدا را بر خود مى خرد اگر مرد راست گفته باشد مى دانيم «لعنت »، دورى از رحمت است اما «غضب » چيزى بالاتر از دورى از رحمت مى باشد، زيرا غضب مستلزم كيفر و مجازاتى است بيش از دور ساختن از رحمت ، و لذا در تفسير سوره حمد گفتيم «مغضوب عليهم » از «ضالين » (گمراهان ) بدترند با اينكه «ضالين » مسلما دور از رحمت خدا مى باشند.
جزاى محذوف در آيه
آخرين آيه مورد بحث به صورت جمله شرطيه اى است كه جزاى آن ذكر نشده ، همين اندازه مى فرمايد: اگر فضل و رحمت الهى و اينكه خداوند تواب و حكيم است در كار نبود... ولى نمى فرمايد چه مى شد، اما با توجه به قرائن كلام ، جزاى اين شرط روشن است و گاه مى شود كه حذف و سكوت درباره يك مطلب ابهت و اهميت بيشترى به آن مى بخشد، و احتمالات زيادى را در ذهن انسان برمى انگيزد كه هر كدام به آن سخن مفهوم تازه اى مى دهد. مثلا در اينجا ممكن است جزاى شرط اين باشد اگر فضل و رحمت الهى نبود، پرده از روى كارهاى شما بر مى داشت و اعمالتان را برملا مى ساخت تا رسوا شويد. و يا اگر فضل و رحمت الهى نبود، فورا شما را مورد مجازات قرار مى داد و هلاك مى كرد. و يا اگر فضل و رحمت الهى نبود اين چنين احكام حساب شده را براى تربيت شما انسانها مقرر نمى داشت . در واقع اين حذف جزاى شرط، ذهن شنونده را به تمام اين امور سوق مى دهد