تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۰
آيه ۲۹ - ۳۰
آيه و ترجمه
ثُمَّ لْيَقْضوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(۲۹) ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّت لَكمُ الاَنْعَمُ إِلا مَا يُتْلى عَلَيْكمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْس مِنَ الاَوْثَنِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(۳۰) ترجمه : ۲۹ - بعد از آن بايد آلودگيها را از خود بر طرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند، و بر گرد خانه گرامى كعبه طواف نمايند. ۳۰ - مناسك حج چنين است ، و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد نزد پروردگارش براى او بهتر است ، و چهار پايان براى شما حلال شده مگر آنچه دستور منعش بر شما خوانده مى شود، از پليديها يعنى از بتها اجتناب كنيد و از سخن باطل و بى اساس بپرهيزيد. تفسير: بخش مهم ديگرى از مناسك حج در تعقيب بحثهائى كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت ، در آيات مورد بحث به بخش ديگرى از اين مناسك اشاره كرده ، نخست چنين مى گويد: «بعد از آن بايد آلودگيها و زوائد بدن را بر طرف سازند» (ثم ليقضوا تفثهم ). «و به نذرهاى خود وفا كنند» (و ليوفوا نذورهم ).
«و طواف خانه كعبه ، خانهاى كه خدا آن را از گزند حوادث مصون داشته و آزاد كرده است بجا آوردند» (و ليطوفوا بالبيت العتيق ). «تفث » به گفته بسيارى از ارباب لغت و مفسران معروف ، به معنى چرك و كثافت و زوائد بدن همچون ناخن و موهاى اضافى است و به گفته بعضى در اصل به چركهاى زير ناخن و مانند آن گفته مى شود. گر چه بعضى از ارباب لغت منكر وجود چنين ريشهاى در لغت عرب شده اند ولى گفته اى را كه راغب در مفردات آورده كه يك عرب بيابانى به مخاطب خود كه بسيار كثيف و آلوده بود گفت : ما اتفثك و ادرنك ؟: «چقدر كثيف و آلوده اى »؟ دليل بر اين است كه اين واژه عربى است و ريشه در لغت عرب دارد. در روايات اسلامى نيز كرارا اين جمله ، به گرفتن ناخن و پاكيزه كردن بدن و كنار گذاشتن احرام تفسير شده است ، و به تعبير ديگر اين جمله اشاره به برنامه «تقصير» است كه از مناسك حج محسوب مى شود. در بعضى از روايات نيز به «تراشيدن سر» كه يكى ديگر از طرق تقصير است تفسير شده . در «كنز العرفان » از «ابن عباس » نقل شده كه در تفسير اين آيه مى گفت : «منظور انجام تمام مناسك حج است ». ولى هيچگونه دليلى بر گفته ابن عباس در اينجا نداريم . جالب اينكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه آن حضرت ، جمله «ثم ليقضوا تفثهم » را تفسير به ملاقات امام كرد، و هنگامى كه راوى از اين مساءله توضيح خواست و اشاره به تفسير اين آيه در مورد گرفتن ناخن و مانند آن
كرد، امام (عليه السلام ) فرمود: قرآن ، ظاهر و باطنى دارد)) يعنى مساءله ملاقات امام در اينجا مربوط به باطن آيه است . اين حديث ممكن است اشاره به يك نكته لطيف باشد كه زوار خانه خدا بعد از انجام مناسك حج همان گونه كه آلودگى هاى بدن را برطرف مى سازند، بايد آلودگيهاى روح و جان خود را با ملاقات امام (عليه السلام ) و پيشواى خود بر طرف نمايند به خصوص كه در بسيارى از اعصار، خلفاى جبار اجازه چنين ملاقاتى را در شرائط عادى نمى دادند، و مراسم حج بهترين فرصت براى رسيدن به اين هدف بود. و به همين مناسبت در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : تمام الحج لقاء الامام : «تكميل حج به آن است كه انسان امام را ملاقات كند». در واقع هر دو تطهير است يكى تطهير ظاهر از چركها و آلودگيها، و ديگرى تطهير باطن از نا آگاهى و مفاسد اخلاقى . و اما منظور از وفاى به نذر آن است كه بسيارى از مردم نذر مى كردند كه در صورت توفيق براى حج علاوه بر مناسك حج ، قربانيهاى اضافى و صدقات يا كارهاى خيرى انجام دهند و گاه مى شد كه بعد از رسيدن به مقصد نذرهاى خود را به دست فراموشى مى سپردند، قرآن تاءكيد مى كند كه در وفاى به نذر كوتاهى نكنند. اما اينكه چرا كعبه را «بيت العتيق » گفته اند؟ با توجه به اينكه «عتيق »
از ماده «عتق » به معنى آزاد شدن از بند رقيت است ممكن است از اين نظر باشد كه خانه كعبه از قيد ملكيت بندگان آزاد است و در هيچ زمانى جز خدا مالكى نداشته است و نيز از قيد سيطره جبارانى همچون ابرهه ها آزاد شده است . يكى از معانى «عتيق » گرامى و گرانبها است كه اين مفهوم نيز در خانه كعبه به وضوح ديده مى شود. ديگر از معانى «عتيق » قديم است ، چنانكه راغب در مفردات مى گويد: العتيق المتقدم فى الزمان او المكان او الرتبه : «عتيق چيزى است كه از نظر زمان يا مكان و يا مرتبه متقدم باشد» اين نيز روشن است كه خانه كعبه قديميترين كانون توحيد است و به گفته قرآن اولين خانهاى است كه براى انسانها بر پا شده (آل عمران - ۹۶). به هر حال هيچ مانعى ندارد كه اطلاق اين كلمه بر خانه خدا به ملاحظه تمام اين امتيازات در آن باشد، هر چند هر يك از مفسران به بخشى از آن اشاره كرده اند و يا در روايات مختلف در هر يك به نكته اى اشاره شده است . و اما اينكه منظور از «طواف » در آخرين جمله آيه فوق كدام طواف است در ميان مفسران گفتگو است (مى دانيم بعد از مراسم عيد قربان در منى ، حجاج بايد دو طواف بجا آورند كه طواف اول را معمولا «طواف زيارت » و طواف دوم را «طواف نساء» مى نامند). بعضى از فقهاء و مفسران معتقدند چون لفظ آيه قيد و شرطى ندارد مفهوم آن عام است و شامل طواف زيارت و طواف نساء و حتى طواف عمره هم مى شود. در حالى كه بعضى ديگر عقيده دارند منظور از آن تنها «طواف زيارت » است كه بعد از بيرون آمدن از احرام حج واجب مى شود.
ولى در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده تصريح شده كه منظور از آن «طواف نساء» است : امام صادق (عليه السلام ) در تفسير و ليوفوا نذورهم و ليطوفوا بالبيت العتيق فرمود: «منظور طواف نساء است ». همين معنى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نيز نقل شده است . اين همان طوافى است كه اهل سنت آن را «طواف وداع » مى نامند. به هر حال تفسير اخير با توجه به احاديث فوق قويتر به نظر مى رسد به خصوص اينكه ممكن است از جمله «ثم ليقضوا تفثهم » اين معنى نيز استفاده شود كه علاوه بر پاك كردن بدن از چرك و موهاى زائد براى تكميل آن بايد از بوى خوش نيز استفاده شود، و مى دانيم استفاده از بوى خوش در حج تنها بعد از طواف و سعى زيارت جائز است و طبعا در اينحال طواف ديگرى جز طواف نساء بر ذمه او نمانده است (دقت كنيد). آيه بعد به عنوان يك جمع بندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده مى گويد: «برنامه حج و مناسك آن چنين است كه گفته شد» «ذلك ». بعد براى تاءكيد بر اهميت وظائفى كه بيان گرديد اضافه مى كند: «و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است » (و من يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه ). روشن است كه «حرمات » در اينجا اشاره به «اعمال و مناسك حج » است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود. بنابراين ، تفسير آن به خصوص «محرمات » يعنى آنچه از آن نهى شده به طور كلى ، يا تمام واجبات ، خلاف ظاهر آيات است .
ضمنا بايد توجه داشت «حرمات » جمع «حرمة » در اصل به معنى چيزى است كه بايد احترام آن حفظ شود و در برابر آن بى حرمتى نگردد. سپس به تناسب احكام احرام به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده مى گويد: ((چهار پايان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است ، مگر آنچه بر شما خوانده مى شود و دستور منعش صادر خواهد گشت )) (و احلت لكم الانعام الا ما يتلى عليكم ). جمله «الا ما يتلى عليكم » ممكن است اشاره به تحريم صيد بر محرم بوده باشد كه در سوره مائده كه بعدا نازل گرديده ، در آيه ۹۵ به آن اشاره شده است يا ايها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرم : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد در حال احرام كشتار صيد نكنيد. و نيز ممكن است اشاره به جملهاى باشد كه در ذيل آيه مورد بحث راجع به تحريم قربانيانى كه براى بتها ذبح مى كردند آمده است ، زيرا مى دانيم حلال بودن حيوان تنها در صورتى است كه به هنگام ذبح آنها نام خدا گفته شود، نه نام بتها و نه هيچ نام ديگر. در پايان اين آيه دو دستور ديگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهليت بيان مى كند: نخست مى گويد: ((از پليديها، از بتها اجتناب كنيد» (فاجتنبوا الرجس من الاوثان ). «اوثان » جمع «وثن » (بر وزن كفن ) به معنى سنگهائى است كه مورد پرستش اقوام جاهلى قرار مى گرفت ، و در اينجا اوثان توضيح كلمه رجس است كه قبلا ذكر شده ، به اين ترتيب مى گويد: از پليدى اجتناب كنيد، بعد مى گويد: پليدى همان بتها هستند. اين نكته نيز قابل توجه است كه بت پرستان عصر جاهليت خونهاى حيوانات
قربانى را بر سر و روى بتهاشان مى ريختند و منظرهاى بسيار زشت و پليد و تنفر آميز پيدا مى كرد كه تعبير فوق ممكن است اشاره به آن نيز باشد. دستور دوم اين است كه : «از سخن باطل و بى اساس بپرهيزيد» (و اجتنبوا قول الزور). نكته : ^ «قول زور» چيست ؟ بعضى از مفسران اين را اشاره به كيفيت «لبيك » گفتن مشركان در مراسم حج در جاهليت دانسته اند، زيرا آنها لبيك را كه آئينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است آنچنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرك آلود شده بود، مى گفتند: لبيك لا شريك لك ، الا شريكا هو لك ! تملكه و ما ملك : «دعوتت را اجابت كرديم و به سويت آمديم ، اى خدائى كه شريكى ندارى ، جز شريكى كه مخصوص تو است ، تو مالك او و هر چه او در اختيار دارد هستى ». اين جمله مسلما سخنى باطل و بيهوده بوده ، و مصداق قول زور است كه در اصل به معنى سخن دروغ و باطل و خارج از حد اعتدال مى باشد. با اين حال ، توجه آيه به اعمال مشركان در عصر جاهليت در مراسم حج ، مانع از كلى بودن مفهوم آن كه پرهيز از هر گونه بت در هر شكل و صورت ، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است نمى باشد. لذا در بعضى از روايات «اوثان » تفسير به «شطرنج » (نوعى از قمار) و «قول زور» تفسير به «خوانندگى حرام » (غنا) و «شهادت به باطل » شده است كه در واقع از قبيل بيان بعضى از افراد اين كلى مى باشد، نه به معنى انحصار مفهوم
آيه در خصوص اين امور. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : روزى حضرت برخاست و در ميان مردم خطبه خواند و در ضمن آن فرمود: ايها الناس عدلت شهادة الزور بالشرك بالله ، ثم قراء فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور: «اى مردم شهادت به باطل همطراز شرك با خدا است » سپس اين آيه را تلاوت فرمود: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور. اين حديث نيز اشاره به وسعت مفهوم اين آيه است .
آيه ۳۱ - ۳۳
آيه و ترجمه
حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطيرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فى مَكانٍ سحِيقٍ(۳۱) ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ شعَئرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ(۳۲) لَكمْ فِيهَا مَنَفِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ محِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(۳۳) ترجمه : ۳۱ - (برنامه و مناسك حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد و هيچگونه شريكى براى او قائل نشويد، و هر كس شريكى براى خدا قرار دهد گوئى از آسمان سقوط كرده و پرندگان (در وسط هوا) او را مى ربايند، و يا تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند!. ۳۲ - (اينگونه است مناسك حج ) و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد اين كار نشانه تقواى دلهاست . ۳۳ - در حيوانات قربانى منافعى براى شما تا زمان معين (روز ذبح آنها) است ، سپس محل آن خانه كعبه آن خانه قديمى و گرامى است (اگر قربانى براى عمره مفرده باشد در سرزمين مكه و اگر براى حج باشد در منى نزديكى مكه محل ذبح آن خواهد بود)
تفسير: تعظيم شعائر الهى نشانه تقواى دلها است از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته تاءكيد روى مساءله توحيد و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود، آيات مورد بحث نيز همين مساءله مهم را دنبال كرده مى گويد: «مراسم حج و گفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هيچگونه شركى در آن راه نيابد» (حنفاء لله غير مشركين به ). «حنفاء» جمع «حنيف » به معنى كسى است كه از گمراهى و انحراف به استقامت و اعتدال تمايل پيدا كند، و به تعبير ديگر بر صراط مستقيم گام بر دارد (زيرا «حنف » - بر وزن صدف - به معنى تمايل است ، و تمايل از هر گونه انحراف نتيجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقيم است ). و به اين ترتيب آيه فوق مساءله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حج و عبادات به طور كلى يادآور مى شود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است كه هيچگونه انگيزه غير خدائى و شرك در آن نباشد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم در پاسخ سؤ ال از تفسير حنيف فرمود: هى الفطرة التى فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله قال فطرهم الله على المعرفة : «حنيف آن فطرت الهى است كه مردم را بر آن آفريده و دگرگونى در آفرينش خدا نيست سپس فرمود: خدا توحيد را در سرشت انسانها قرار داده است ».
تفسيرى كه در اين روايت وارد شده در واقع اشاره به ريشه اصلى اخلاص يعنى فطرت توحيدى است ، كه قصد قربت و محرك الهى نيز از آن سرچشمه مى گيريد. سپس ترسيم بسيار گويا و زنده اى از وضع حال مشركان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى كند و چنين مى گويد: كسى كه شريك براى خدا قرار دهد گوئى از آسمان به زمين سقوط كرده ، و در اين ميان پرندگان (مردار خوار) او را در وسط زمين و آسمان مى ربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى افتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند)) (و من يشرك بالله فكانما خر من السماء فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق . در حقيقت آسمان كنايه از «توحيد» است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مى گردد، طبيعى است در اين آسمان ستارگان مى درخشند و ماه و خورشيد مى تابند و خوشا به حال كسى كه اگر در اين آسمان همچون آفتاب و ماه نيست لااقل همانند ستاره درخشانى است اما هنگامى كه انسان از اين علو و رفعت سقوط كند گرفتار يكى از دو سرنوشت دردناك مى شود: يا در وسط راه قبل از آنكه به زمين سقوط كند طعمه پرندگان لاشخور مى گردد، و به تعبير ديگر با از دست دادن اين پايگاه مطمئن در چنگال هوا و هوسهاى سركش گرفتار مى شود كه هر يك از آنها بخشى از هستى او را مى ربايند و نابود مى كنند. و يا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد به دست طوفان مرگبارى مى افتد كه او را در گوشه اى دور دست آنچنان بر زمين مى كوبد كه بدنش متلاشى و
هر ذره اى از آن به نقطه اى پرتاب مى شود و اين طوفان گويا كنايه از شيطان است كه در كمين نشسته !. مسلما كسى كه از آسمان سقوط مى كند، قدرت تصميم گيرى را از دست مى دهد، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مى گيريد به سوى نيستى پيش مى رود و سرانجام محو و نابود مى گردد. آرى كسى كه پايگاه آسمان توحيد را از دست داد ديگر نمى تواند زمام سرنوشت خود را به دست گيرد، و هر چه در اين مسير جلوتر مى رود شتابش در سقوط فزونى مى يابد و سرانجام تمام سرمايه هاى انسانى خود را از دست خواهد داد. راستى تشبيهى گوياتر و زنده تر از اين تشبيه براى شرك پيدا نمى شود. اين نكته نيز قابل توجه است كه امروز ثابت شده كه انسان در حال سقوط آزاد هيچگونه وزنى ندارد، و لذا براى تمرين حالت بى وزنى براى مسافران فضائى از سقوط آزاد استفاده مى كنند، حالت اضطراب فوق العاده اى كه انسان در لحظات سقوط پيدا مى كند به علت همين مساءله بى وزنى است . آرى كسى كه از ايمان به سوى شرك روى مى آورد و تكيه گاه مستقر و ثابت خود را از دست مى دهد گرفتار چنين حالت بى وزنى در درون روح و جان خود مى شود، و به دنبال آن اضطراب فوق العاده اى بر وجود او حاكم مى گردد. آيه بعد بار ديگر يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده مى گويد: «مطلب چنين است كه گفته شد» (ذلك ). «و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد و به نشانه هاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او، احترام بگذارد اين از تقواى دلها است » (و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب ). «شعائر» جمع «شعره » به معنى علامت و نشانه است ، بنابراين «شعائر
الله » به معنى «نشانه هاى پروردگار» است كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامه هاى كلى و آنچه در نخستين برخورد با اين آئين چشمگير است و از جمله مناسك حج مى باشد كه انسان را به ياد خدا مى اندازد. گر چه بدون شك «مناسك حج » از جمله شعائرى است كه در اين آيه مقصود بوده است ، مخصوصا مساءله قربانى كه در آيه ۳۶ همين سوره صريحا جزء شعائر محسوب گرديده جزء آن است ولى روشن است كه با اين حال عموميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوت خود باقى است و هيچگونه دليلى بر تخصيص آن به خصوص قربانى يا همه مناسك حج وجود ندارد، بخصوص اينكه قرآن در مورد قربانى حج با ذكر كلمه «من » كه براى «تبعيض » است اين حقيقت را گوشزد كرده كه قربانى يكى از آن شعائر است ، همانگونه كه در مورد «صفا و مروه » نيز در آيه ۱۵۸ سوره بقره مى خوانيم كه «آنهم از شعائر الهى است » (ان الصفا و المروة من شعائر الله ). كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلها است . اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از «بزرگداشت » - آنچنان كه بعضى از مفسران ظاهر بين گفته اند - بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نيست ، بلكه حقيقت تعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعائر را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است به جاى آورند. ارتباط اين عمل با تقواى دلها نيز روشن است ، زيرا علاوه بر اينكه تعظيم جزء عناوين قصديه است ، بسيار مى شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعائر مى كنند، ولى چون از تقواى قلب آنها سرچشمه نمى گيرد بى ارزش است تعظيم و بزرگداشت حقيقى از آن كسانى است كه تقواى دل دارند. و مى دانيم
تقوا و روح پرهيزگارى و احساس مسؤ ليت در برابر فرمانهاى الهى چيزى است كه كانون آن قلب و روح آدمى است ، و از آنجا است كه به جسم سرايت مى كند، لذا مى توان گفت كه احترام و بزرگداشت شعائر الهى از نشانه هاى تقواى دل است . در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود التقوى هاهنا: «حقيقت تقوا اينجا است »! (تفسير قرطبى جلد ۷ صفحه ۴۴۴۸). از بعضى از روايات چنين استفاده مى شود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتند هنگامى كه شترى يا يكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مى شد و از راههاى دور و نزديك آن را با خود به سوى احرامگاه ، و از آنجا به سوى سرزمين مكه مى آوردند، نبايد بر آن مركب سوار شد، و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند، و به كلى آن را از خود جدا مى پنداشتند، قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده ، مى گويد:((از براى شما در اين حيوانات قربانى منافع و سودهائى است تا زمان معين (يعنى تا روز ذبح آنها) فرا رسد)) (لكم فيها منافع الى اجل مسمى ). در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در طريق مكه از كنار مردى عبور كرد كه با نهايت زحمت گام برمى داشت در حالى كه شترى همراه داشت و كسى بر آن سوار نبود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اركبها: «سوار بر آن شو»!
عرض كرد يا رسول الله انها هدى !: «اى پيامبر خدا اين قربانى است »! فرمود: اركبها ويلك !: «واى بر تو مى گويم سوار شو»!. در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت رسيده نيز روى همين مطلب تاءكيد شده است از جمله «ابو بصير» از «امام صادق » (عليه السلام ) نقل مى كند كه در تفسير آيه فوق فرمود: ان احتاج الى ظهرها ركبها، من غير ان يعنف عليها و ان كان لها لبن حلبها حلابا لا ينهكها: «اگر نياز به سوارى دارد بر آن سوار شود، ولى آن حيوان را به زحمت نيفكند، و اگر شير دارد شيرش را بدوشد، اما براى دوشيدن شير آن را در فشار قرار ندهد». در واقع دستور فوق دستورى است معتدل و حد وسط در ميان دو كار افراطى و خارج از رويه ، از يكسو بعضى احترام حيوانات قربانى را اصلا نگاه نمى داشتند و گاه قبل از محل آنها را ذبح كرده و از گوشتشان استفاده مى نمودند كه در آيه ۲ سوره مائده از آن نهى شده (لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام و لا الهدى و لا القلائد). و از سوى ديگر بعضى آنچنان راه افراط را پيش مى گرفتند كه به مجرد اينكه نام قربانى بر حيوان گذارده مى شد نه از شير آن استفاده مى كردند و نه بر آن سوار مى شدند، هر چند از راه دور به سوى مكه مى آمدند كه در آيه مورد بحث اين معنى مجاز شمرده شده است . تنها ايرادى كه ممكن است بر تفسير فوق گرفته شود اين است كه در آيات گذشته سخن از حيوانات قربانى در ميان نبود، چگونه ضمير به آن باز مى گردد؟ اما با توجه به اينكه حيوانات قربانى مسلما يكى از مصداقهاى شعائر الله است كه در آيه قبل به آن اشاره شده و بعدا نيز خواهد آمد پاسخ اين ايراد روشن
مى شود. به هر حال در پايان آيه در مورد سرانجام كار قربانى چنين مى گويد: «سپس محل آن خانه كعبه ، آن خانه قديمى و گرامى است » (ثم محلها الى البيت العتيق ). و به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسيده اند مى توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را درباره آنها انجام داد. البته طبق آنچه فقها بر اساس مدارك اسلامى گفته اند، اگر قربانى مربوط به حج باشد در سرزمين «منى » بايد ذبح شود، و اگر براى «عمره مفرده » باشد در سرزمين «مكه »، و از آنجا كه آيات مورد بحث از مراسم حج سخن مى گويد بايد «بيت العتيق » (خانه كعبه ) در اينجا به معنى وسيع كلمه باشد تا اطراف مكه (منى ) را نيز شامل گردد (دقت كنيد).
آيه ۳۴ - ۳۵
آيه و ترجمه
وَ لِكلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِّيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَمِ فَإِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَلَهُ أَسلِمُوا وَ بَشرِ الْمُخْبِتِينَ(۳۴) الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُمْ وَ الصبرِينَ عَلى مَا أَصابهُمْ وَ الْمُقِيمِى الصلَوةِ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(۳۵) ترجمه : ۳۴ - براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را (به هنگام قربانى ) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند، و خداى شما معبود واحدى است در برابر فرمان او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را. ۳۵ - همانها كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد و آنها كه در برابر مصائبى كه به آنان مى رسد شكيبا و استوارند و آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند. تفسير: مخبتان را بشارت ده در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قربانى ممكن است اين سؤ ال پيش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام تشريع شده كه براى خدا و براى جلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند مگر خداوند نياز به قربانى دارد؟ و آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده ؟ قرآن براى روشن ساختن اين مطلب در نخستين آيه مورد بحث مى گويد:
اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خدا داريد «ما براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند» (و لكل امة جعلنا منسكا ليذكروا اسم الله على ما رزقهم من بهيمة الانعام ). «راغب » در مفردات مى گويد: «نسك » به معنى «عبادت » و «ناسك » به معنى «عابد» است ، و مناسك حج يعنى مواقفى كه اين عبادت در آنجا انجام مى شود، يا به معنى خود اين اعمال است . ولى طبق گفته «طبرسى » در «مجمع البيان » و «ابوالفتوح رازى » در «روح الجنان » منسك (بر وزن منصب ) طبق احتمالى به معنى خصوص قربانى كردن از ميان عبادات است . بنابراين منسك هر چند مفهوم عامى دارد كه عبادات ديگر مخصوصا مراسم حج را شامل مى شود ولى در آيه مورد بحث به قرينه «ليذكروا اسم الله ...» (تا نام خدا را بر آن ببرند) به معنى خصوص قربانى است . به هر حال مساءله «قربانى » هميشه سؤ ال انگيز بوده است ، البته اين سؤ الات بيشتر به خاطر مسائل خرافى پيش مى آمد كه با اين عبادت آميخته شده ، مانند قربانى كردن مشركان براى بتها با برنامه هاى خاصى كه داشتند، ولى ذبح حيوان به نام خدا و براى جلب رضاى او كه سمبلى براى آمادگى انسان براى فداكارى و قربانى شدن در راه او است ، سپس استفاده كردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى است منطقى و كاملا قابل درك . ولذا در پايان آيه مى فرمايد: «خداى شما معبود واحدى است » (و برنامه او هم برنامه واحدى است ) (فالهكم اله واحد). اكنون كه چنين است در برابر فرمان او تسليم شويد (فله اسلموا).
«و بشارت ده متواضعان در برابر فرمانهاى پروردگار را» (و بشر المخبتين ). سپس در آيه بعد صفات «مخبتين » (تواضع كنندگان ) را در چهار قسمت كه دو قسمت جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى توضيح مى دهد: نخست مى گويد: «آنها كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد» (الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ). نه اينكه از غضب او بى جهت بترسند، و نه اينكه در رحمت او شك و ترديد داشته باشند، بلكه اين ترس به خاطر مسؤ ليتهائى است كه بر دوش داشتند و شايد در انجام آن كوتاهى كرده اند، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خدا است كه انسان در مقابل عظمت خائف مى گردد. ديگر اينكه «آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مى دهد صبر و شكيبائى پيش مى گيرند» (و الصابرين على ما اصابهم ). عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمى زنند، خونسردى خود را از دست نمى دهند، از ميدان فرار نمى كنند، ماءيوس نمى شوند، لب به كفران نمى گشايند و خلاصه ايستادگى مى كنند و پيش مى روند و پيروز مى شوند.
سوم و چهارم اينكه آنها نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند (و المقيمى الصلوة و مما رزقناهم ينفقون ). از يكسو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم . و از اين توضيح به خوبى روشن مى شود كه مساءله اخبات و تسليم و تواضع كه از صفات ويژه مؤ منان است تنها جنبه درونى ندارد بلكه بايد آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشكار شود.