تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۴۸: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۰
آيه ۸ - ۱۰
آيه و ترجمه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتَبٍ مُّنِيرٍ(۸) ثَانىَ عِطفِهِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ لَهُ فى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَذَاب الحَْرِيقِ(۹) ذَلِك بِمَا قَدَّمَت يَدَاك وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْس بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ(۱۰) ترجمه : ۸ - و گروهى از مردم درباره خدا بدون هيچ دانش و بدون هيچ هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند. ۹ - آنها با تكبر و بى اعتنائى (نسبت به سخنان الهى ) مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند، براى آنها در دنيا رسوائى است ، و در قيامت عذاب سوزنده به آنها مى چشانيم . ۱۰ - (و به او مى گوئيم ) اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است ! و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمى كند. تفسير : باز هم مجادله به باطل در اين آيات نيز سخن از مجادله كنندگانى است كه پيرامون مبداء و معاد به جدال بى پايه و بى اساس مى پردازند. نخست مى گويد: «گروهى از مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند» (و من النا
من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير). جمله «و من الناس من يجادل فى الله بغير علم » درست همان تعبيرى است كه در چند آيه قبل گذشت و تكرار آن نشان مى دهد كه جمله اول اشاره به گروهى است و جمله دوم اشاره به گروهى ديگر. جمعى از مفسران فرق اين دو گروه را در اين دانسته اند كه آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بى خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى باشد. جمله «ليضل عن سبيل الله » نشان مى دهد كه برنامه اين گروه اضلال و گمراه ساختن ديگران است و قرينه روشنى بر اين تفاوت محسوب مى شود، همانگونه كه جمله يتبع كل شيطان مريد در آيات گذشته كه سخن از پيروى شياطين مى گويد نيز اين معنى را روشنتر مى سازد. در اينكه فرق ميان «علم » و «هدى » و «كتاب منير» چيست ؟ نيز مفسران بحثهائى دارند آنچه نزديكتر به نظر مى رسد اين است كه «علم » اشاره به استدلالات عقلى است و «هدى » به هدايت و راهنمائى رهبران الهى ، و «كتاب منير» اشاره به كتب آسمانى مى باشد. به تعبير ساده تر همان دلائل سه گانه معروف «كتاب » و «سنت » و «دليل عقل » را بازگو مى كند، و با توجه به اينكه «اجماع » نيز طبق تحقيقات دانشمندان به سنت باز مى گردد همه دلائل اربعه در اين عبارت جمع است . بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه «هدى » اشاره به هدايتهاى معنوى است كه در پرتو خودسازى و تقوا و تهذيب نفس براى انسان حاصل مى گردد (البته اين معنى با آنچه در بالا گفتيم قابل جمع است ).
در حقيقت بحث و جدال علمى در صورتى مى تواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد، دليل عقل يا كتاب ، يا سنت . سپس در يك عبارت كوتاه و پر معنى به يكى از علل انحراف و گمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته مى گويد: «آنها با تكبر و بى اعتنائى نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله ). «ثانى » از ماده «ثنى » به معنى پيچيدن است و «عطف » به معنى پهلو است ، و پيچيدن پهلو كنايه از بى اعتنائى و اعراض از چيزى است . جمله «ليضل » ممكن است هدف اين اعراض و رويگردانى باشد، يعنى آنها براى گمراه ساختن مردم آيات و هدايتهاى الهى را به هيچ مى گيرند، و ممكن است نتيجه آن گردد، يعنى محصول بى اعتنائى آنها اين است كه مردم را از راه حق باز مى دارند. به هر حال ، سپس كيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى كند: «بهره آنها در اين دنيا رسوائى و بدبختى است ، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنها مى چشانيم » (له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق ). و به او مى گوئيم : «اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است » (ذلك بما قدمت يداك ). «و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى كند» (و ان الله ليس بظلام للعبيد). نه كسى را بى جهت كيفر مى دهد، و نه بر ميزان مجازات كسى بدون دليل
مى افزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است . اين آيه از آياتى است كه هم مذهب جبريون را نفى مى كند و هم اصل عدالت را در مورد افعال خدا اثبات مى نمايد. (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه ۱۹۵ - ذيل آيه ۱۸۲ آل عمران - مراجعه كنيد).
آيه ۱۱ - ۱۴
آيه و ترجمه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيرٌ اطمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَب عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةَ ذَلِك هُوَ الخُْسرَانُ الْمُبِينُ(۱۱) يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضرُّهُ وَ مَا لا يَنفَعُهُ ذَلِك هُوَ الضلَلُ الْبَعِيدُ(۱۲) يَدْعُوا لَمَن ضرُّهُ أَقْرَب مِن نَّفْعِهِ لَبِئْس الْمَوْلى وَ لَبِئْس الْعَشِيرُ(۱۳) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنْهَرُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(۱۴) ترجمه : ۱۱ - بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است ) همين كه دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان رسد حالت اطمينان پيدا مى كنند اما اگر مصيبتى به عنوان امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند و به كفر رو مى آورند! و به اين ترتيب هم دنيا را از دست داده اند و هم آخرت را و اين خسران و زيان آشكارى است !
۱۲ - او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند، و نه سودى ، اين گمراهى بسيار عميقى است ! ۱۳ - او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است ، چه بد مولا و ياورى ، و چه بد مونس و معاشرى ! ۱۴ - خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است (آرى ) خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد. تفسير: آنها كه بر لب پرتگاه كفرند! در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه ، و رهبران گمراه كننده ، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند. قرآن در توصيف اين گروه چنين مى گويد: «بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند اما ايمان قلبى شان بسيار سطحى و ضعيف است » (و من الناس من يعبد الله على حرف ). تعبير به «على حرف » ممكن است اشاره به اين باشد كه ايمان آنها بيشتر بر زبانشان است ، و در قلبشان جز نور ضعيف بسيار كمرنگى از ايمان نتابيده است . و ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در متن ايمان و اسلام قرار ندارند بلكه در كنار و لبه آنند، زيرا يكى از معانى حرف لبه كوه و كناره اشياء است و مى دانيم كسانى كه در لبه چيزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نيستند، و با تكان مختصرى از مسير خارج مى شوند، چنين است حال افراد ضعيف الايمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مى رود. سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته مى گويد: ((آنها چنانند كه اگر دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا
مى كنند! و آن را دليل بر حقانيت اسلام مى گيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها و پريشانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى شوند و به كفر رو مى آورند! (فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ). گوئى آنها دين و ايمان را به عنوان يك وسيله نيل به ماديات پذيرفته اند كه اگر اين هدف تاءمين شد دين را حق مى دانند و گر نه بى اساس ! «ابن عباس » و جمعى ديگر از مفسران پيشين در شاءن نزول اين آيه چنين نقل كرده اند كه گاهى گروهى از باديه نشينان خدمت پيامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائيد و اموال و چهار پايان آنان فزونى مى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عقيده پيدا مى كردند!، اما اگر بيمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شيطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام اين بدبختيها بخاطر اين آئينى است كه پذيرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!. قابل توجه اينكه قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير مى كند، و در مورد پشت كردن دنيا تعبير به فتنه (وسيله آزمايش ) نه شر اشاره به اينكه اين حوادث ناگوار شر و بدى نيست ، بلكه وسيله اى است براى آزمايش . و در پايان آيه اضافه مى كند و «به اين ترتيب آنها هم دنيا را از دست داده اند و هم آخرت را» (خسر الدنيا و الاخرة ).
«و اين روشنترين خسران و زيان است كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش » (ذلك هو الخسران المبين ). در حقيقت اين گونه افراد دين را تنها از دريچه منافع مادى خود مى نگريستند و معيار و محك حقانيت آن را روى آوردن دنيا مى پنداشتند، اين گروه كه در عصر و زمان ما نيز تعدادشان كم نيست ، و در هر جامعه اى وجود دارند، ايمانى آلوده به شرك و بت پرستى دارند منتها بت آنها همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بديهى است كه چنين ايمان و اعتقادى سست تر از تار عنكبوت است ! البته بعضى از مفسران اين آيه را اشاره به منافقان دانسته اند، اگر منظور منافقى باشد كه به هيچ وجه ايمان در دل او نيست اين بر خلاف ظاهر آيه است ، زيرا جمله «يعبد الله » و همچنين «اطمان به » و جمله «انقلب على وجهه » نشان مى دهد قبلا ايمان ضعيفى داشته است و اگر منظور منافقانى است كه بهره بسيار كمى از ايمان دارند با آنچه گفتيم منافاتى ندارد و قابل قبول است . آيه بعد به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشاره كرده مى گويد: «او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى مى تواند به او برساند و نه سودى » (يدعوا من دون الله ما لا يضره و لا ينفعه ) اگر به راستى او خواهان منافع مادى و گريزان از زيان است ، و به همين دليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى گيريد، پس چرا به سراغ بتهائى مى رود كه نه اميدى به نفعشان است ، نه ترسى از زيانشان ، موجوداتى بى خاصيت و فاقد هر گونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى «اين گمراهى بسيار عميقى است » (ذلك هو الضلال البعيد). فاصله آن از خط صراط مستقيم آنچنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است .
باز مطلب را از اين فراتر برده مى گويد: «او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است »! (يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه ). چرا كه اين معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى دهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند بلكه آنگونه كه در آيه ۹۸ سوره انبياء خوانديم «اين بتها خود آتشگيره ها و هيزم جهنمند»! (انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ). و در پايان آيه اضافه مى كند «چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس و معاشرى »(لبئس المولى و لبئس العشير). در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در آيه قبل هر گونه سود و زيان بتها را نفى مى كند اما در اين آيه مى گويد زيانش از نفعش نزديكتر است آيا اين دو با يكديگر سازگار است ؟ در پاسخ بايد گفت : اين در گفتگوها معمول است كه گاه در يك مرحله موجودى را بى خاصيت مى شمرند، پس از آن ترقى كرده آن را منشاء زيان مى دانند درست مثل اينكه مى گوئيم با فلان شخص معاشرت نكن كه نه به درد دين تو مى خورد نه به درد دنيا، و بعد ترقى مى كنيم و مى گوئيم بلكه مايه بدبختى و رسوائى تو است ، بعلاوه زيانى كه نفى شده زيان به دشمنان آنهاست زيرا آنها قادر نيستند ضررى به مخالفان بزنند، اما زيانى كه اثبات شده يك زيان قهرى است كه دامان عابدان آنها را مى گيريد. ضمنا صيغه افعل تفضيل (كلمه اقرب ) چنانكه در جاى ديگر هم گفته ايم الزاما به معنى وجود صفتى در طرفين مورد مقايسه نيست و اى بسا طرف ضعيفتر اصلا فاقد آن باشد، مثلا مى گوئيم : يك ساعت صبر و شكيبائى در برابر گناه بهتر از آتش دوزخ است (هرگز مفهوم اين سخن آن نيست كه آتش دوزخ خوب است
ولى صبر و شكيبائى از آن بهتر است ، بلكه آتش دوزخ اصلا فاقد هر گونه خوبى است ). اين تفسير را جمعى از مفسران بزرگ مانند «شيخ طوسى » در «تبيان » و «طبرسى » در «مجمع البيان » انتخاب كرده اند. در حالى كه بعضى ديگر همچون «فخر رازى » اين احتمال را نيز در تفسير آيه داده اند كه هر يك از اين دو آيه اشاره به گروهى از بتها است آيه نخست بتهاى سنگى و چوبى بى جان را مى گويد و آيه دوم طاغوتها و انسانهاى بت گونه ، گروه اول نه سودى دارند و نه زيانى ، بلكه كاملا بى خاصيتند، ولى گروه دوم يعنى «ائمة ضلال » زيان دارند و خيرى در آنها نيست ، و به فرض كه خير اندكى داشته باشند زيانشان به مراتب بيشتر است (جمله لبئس المولى و لبئس العشير را نيز گواه اين معنى گرفته اند) و به اين ترتيب تضادى باقى نمى ماند. و از آنجا كه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان كند تا نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است » (ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار). برنامه آنها روشن ، خط فكرى و عملى آنها مشخص ، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود. آرى «خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد» (ان الله يفعل ما يريد). اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است ، همانگونه كه مجازات
مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است . در اين مقايسه در حقيقت گروهى كه تنها ايمان بر زبانشان قرار دارد در كناره دين قرار گرفته اند و با جزئى وسوسه منحرف مى شوند و عمل صالحى نيز ندارند، اما مؤ منان صالح در متن اسلامند و سختترين طوفانها تكانشان نمى دهد، درخت ايمانشان ريشه دار و ميوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشكار است ، اين از يكسو. از سوى ديگر معبودهاى گروه اول بى خاصيت اند بلكه زيانشان بيشتر است اما مولا و سرپرست گروه دوم بر همه چيز قدرت دارد و برترين نعمتها را براى آنها فراهم ساخته است .
آيه ۱۵ - ۱۷
آيه و ترجمه
مَن كانَ يَظنُّ أَن لَّن يَنصرَهُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسبَبٍ إِلى السمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطعْ فَلْيَنظرْ هَلْ يُذْهِبنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظ(۱۵) وَ كذَلِك أَنزَلْنَهُ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يهْدِى مَن يُرِيدُ(۱۶) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوس وَ الَّذِينَ أَشرَكوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْءٍ شهِيدٌ(۱۷) ترجمه : ۱۵ - هر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد (و از اين نظر عصبانى است هر كارى از دستش ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان نمايد و نفس خود را قطع كند! (و تا لب پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟! ۱۶ - اينگونه ما قرآن را به صورت آيات روشن نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند. ۱۷ - كسانى كه ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان ، خداوند در ميان
آنها روز قيامت داورى مى كند و حق را از باطل جدا مى سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه ). شاءن نزول : بعضى از مفسران در شاءن نزول نخستين آيه از آيات فوق چنين نقل كرده اند: گروهى از قبيله «بنى اسد» و «بنى غطفان » كه با پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان بسته بودند گفتند ما مى ترسيم خدا سرانجام محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آيه فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود. بعضى ديگر گفته اند گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار، براى پيروى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيقرارى و بيتابى مى كردند و مى گفتند: چرا وعده خدا در اين زمينه تحقق نمى يابد؟ آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامت كرد. تفسير: رستاخيز پايان همه اختلافات از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهره ديگرى از آنها را ترسيم كرده مى گويد: «كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد، و در خشم و غيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته است انجام دهد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند، و نفس خود را قطع نمايد و تا سر حد مرگ پيش رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند» (من كان يظن ان لن ينصره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب الى السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ).
اين تفسير را گروه كثيرى از مفسران برگزيده ، يا به عنوان يك احتمال قابل ملاحظه ذكر كرده اند. طبق اين تفسير ضمير «لن ينصره الله » به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز مى گردد، و «سماء» به معنى سقف خانه است (چون «سماء» به هر چيزى كه در جهت فوق قرار داشته باشد اطلاق مى گردد) و جمله «ليقطع » به معنى خفقان و قطع نفس و پيش رفتن تا سر حد مرگ است . احتمالات مختلف ديگرى نيز در تفسير اين آيه داده شده است كه ذكر همه آنها لزومى ندارد ولى از ميان آنها دو تفسير قابل ملاحظه است : ۱ - منظور از «سماء» همان «آسمان » است ، يعنى : ((اينگونه اشخاصى كه تصور مى كنند خدا پيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند، و طنابى به آن آويزان كنند، و خود را در ميان زمين و آسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود (يا طنابى را كه به آن آويزان شده اند قطع كنند تا از همانجا سقوط نمايند) ببينند آيا اين كار خشمشان را فرو مى نشاند))؟! ۲ - ضمير مذكور، به خود اين اشخاص باز گردد (نه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يعنى : «كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند، و روزيشان بر اثر ايمان آوردن قطع مى گردد، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند، به آسمان بروند خود را با ريسمانى آويزان نمايند سپس اين ريسمان را قطع كرده تا سقوط كنند، آيا اين كارها خشمشان را فرو مى نشاند»؟. مطلب قابل توجه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مى رسد فورا دستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند:
گاه مشت بر در و ديوار مى كوبند. گاه مى خواهند زمين را بشكافند و زير آن پنهان شوند. و سر انجام براى خاموش كردن آتش خشم خويش تصميم به انتحار و خود - كشى مى گيرند، در حالى كه هيچيك از اين اعمال جنون آميز مشكل آنها را حل نمى كند، اگر كمى خونسرد باشند، صبر و حوصله به خرج دهند و با نيروى ايمان به خدا و اعتماد به نفس و شكيبائى و استقامت به جنگ مشكلات بر خيزند حل آن قطعا ممكن است . آيه بعد اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده مى گويد: «اينگونه ما قرآن را به صورت آيات بينات و نشانه هاى روشن نازل كرديم » (و كذلك انزلناه آيات بينات ). دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان ، و رشد گياهان ، و زنده شدن زمينهاى مرده ، كه همگان را به مساءله معاد آشنا مى سازد و دلائلى همچون بى خاصيت بودن بتها، و سر انجام كار كسانى كه دين را وسيله جلب منافع مادى قرار مى دهند. ولى با اينهمه ، داشتن دلائل روشن به تنهائى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم است ، به همين دليل در پايان آيه مى گويد: «و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند» (و ان الله يهدى من يريد). بارها گفته ايم كه خواست خدا بى حساب نيست ، او حكيم است و همه كارهايش داراى حساب ، هر كس كه در راه او به مجاهده بر خيزد، و از اعماق جان خواستار هدايت باشد، خدا او را به وسيله آيات بيناتش راهنمائى مى كند.
آخرين آيه مورد بحث به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤ منند، و پنج گروه غير مسلمان اشاره كرده مى فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده اند، و يهود، و صابئان ، و نصارا، و مجوس ، و مشركان ، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى كند، و حق را از باطل جدا مى سازد» (ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة ). مگر نه اين است كه يكى از نامهاى قيامت يوم الفصل ، روز جدائى حق از باطل است ، يوم البروز روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است . آرى خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى دهد چرا كه «او از همه چيز آگاه و با خبر است » (ان الله على كل شى ء شهيد). نكته ها:
پيوند آيات
پيوند اين آيه با آيات قبل از اين نظر است كه در آيه قبل سخن از هدايت الهى در دلهاى آماده بود، ولى از آنجا كه همه دلها آماده نيست و تعصبها و لجاجتها و تقليدهاى كوركورانه سد محكمى در برابر پذيرش هدايت است لذا مى گويد اين گروه بنديها و اختلافات در ميان عده اى همچنان تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند و تنها در آن روز همه خفايا آشكار مى گردد و اختلافات بر چيده خواهد شد. بعلاوه در آيات گذشته سخن از گروههاى سه گانه اى بود كه بعضى بى دليل در باره خدا و رستاخيز به مجادله برمى خيزند، و بعضى كارشان اغواگرى است ،
و گروهى افراد سست ايمانى هستند كه گاه به اين سو و گاه به آن سو پرتاب مى شوند آيه مورد بحث به نمونه هاى اين گروهها كه در برابر مؤ منان قرار گرفته اند اشاره مى كند. از همه اينها گذشته بحث در باره معاد در آيات پيشين اين سؤ ال را مطرح مى كند كه هدف از معاد چيست ؟ در آيه مورد بحث يكى از اهداف آن كه پايان گرفتن اختلافات و بازگشت به وحدت است بيان شده .
مجوس كيانند؟
واژه «مجوس » فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به اينكه در برابر مشركان و در صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كه آنها داراى دين و كتاب و پيامبرى بوده اند. ترديدى نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مى شود، و يا لااقل پيروان زردشت بخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند، ولى تاريخ خود زردشت نيز به هيچوجه روشن نمى باشد، تا آنجا كه بعضى ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته اند و بعضى در قرن ششم يا هفتم !. اين تفاوت و اختلاف عجيب يعنى پنج قرن ! نشان مى دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است . معروف اين است او كتابى به نام اوستا داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است ، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنويسى شده .
از عقائد آنها مطالب زيادى در دست نداريم ، ولى چيزى كه امروز بيش از همه شهرت دارد مساءله اعتقاد به دو مبداء خير و شر يا نور و ظلمت است ، به اين ترتيب كه خداى نيكيها و نور را «اهورامزدا» و خداى شر و ظلمت را «اهريمن » مى دانند، و به عناصر چهار گانه مخصوصا «آتش » احترام بسيار مى گذارند تا آنجا كه آنها را آتش پرست مى خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده اى كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد. بعضى واژه مجوس را از ماده «مغ » كه به پيشوايان و روحانيين اين مذهب مى گفتند مشتق مى دانند، و «مؤ بد» كه اكنون به روحانيين آنها گفته مى شود در اصل از ريشه «مغود» بوده . در روايات اسلامى آنها از پيروان يكى از انبياى بر حق شمرده شده اند (كه بعدا از اصل توحيد منحرف گشته و به افكار و عقائد شرك آلود روى آورده اند). در بعضى از روايات مى خوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تقاضا كردند از آنها جزيه بگيرد، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من جز از اهل كتاب جزيه نمى گيرم ، آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنين ميگوئى در حالى كه از مجوس منطقه «هجر» جزيه گرفته اى ؟! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاب احرقوه : «مجوس پيامبرى داشتند و كتاب آسمانى ، پيامبرشان را به قتل رساندند، و كتاب او را آتش زدند»!. در حديث ديگرى از «اصبغ بن نباته » مى خوانيم كه على (عليه السلام ) بر فراز منبر فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى «از من سؤ ال كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد». «اشعث بن قيس » (منافق معروف ) برخاست و گفت : اى امير مؤ منان چگونه
از مجوس جزيه گرفته مى شود در حالى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل نشده و پيامبرى نداشته اند؟ على (عليه السلام ) فرمود: آرى اى اشعث قد انزل الله اليهم كتابا و بعث اليهم نبيا: «خداوند كتابى بر آنها نازل كرده و پيامبرى مبعوث نموده است ». و در حديثى از امام سجاد على بن الحسين (عليه السلام ) مى خوانيم كه پيامبر فرمود: سنوا بهم سنة اهل الكتاب ، يعنى المجوس : «با آنها طبق سنت اهل كتاب رفتار كنيد، منظور پيامبر اسلام مجوس بود». ضمنا بايد توجه داشت كه واژه «مجوس » جمع است و مفرد آن «مجوسى » است .
صابئان چه كسانى هستند؟
از آيه فوق اجمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند، بخصوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته اند، بعضى آنها را از پيروان «يحيى بن زكريا» مى دانند كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده مى نامند و بعضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به هم آميخته اند، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند. «صابئان » براى آب جارى اهميت زيادى قائلند، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى بزرگ زندگى مى كنند، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند، و به همين جهت متهم به «ستاره پرستى » شده اند، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف مشركان نيستند. (براى توضيح بيشتر به جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه ۶۲ سوره بقره مراجعه كنيد).
گروه منحرفان از توحيد
در آيات فوق به پنج گروه از مذاهب تحريف يافته اشاره شده كه شايد ترتيب آنها در اينجا بر حسب انحرافشان از اصل توحيد است ، يهود كمترين انحراف را نسبت به ديگران از توحيد دارند و صابئان كه گروه برزخى در ميان يهود و نصارا هستند در مرحله دومند. سپس نصارا با پذيرش تثليث و خدايان سه گانه انحراف بيشترى يافته ، و مجوس با تقسيم كردن كل عالم به دو بخش خير و شر و قائل شدن به دو مبداء در سراسر جهان هستى در مرحله چهارم قرار دارند. و اما مشركان و بت پرستان كه گرفتار بيشترين انحرافند، در آخر ذكر شده اند.