تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۱۹
آيه ۷۷ - ۸۲
آيه و ترجمه
أَ فَرَءَيْت الَّذِى كفَرَ بِئَايَتِنَا وَ قَالَ لاُوتَينَّ مَالاً وَ وَلَداً(۷۷) أَطلَعَ الْغَيْب أَمِ اتخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً(۷۸) كلا سنَكْتُب مَا يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا(۷۹) وَ نَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا فَرْداً(۸۰) وَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لهَُمْ عِزًّا(۸۱)َكلا سيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيهِمْ ضِداًّ(۸۲) ترجمه : ۷۷ - آيا نديدى كسى را كه آيات ما را انكار كرد و گفت اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد!. ۷۸ - آيا او از اسرار غيب مطلع گشته ، يا نزد خدا عهد و پيمانى گرفته است ؟ ۷۹ - هرگز چنين نيست ما به زودى آنچه را او مى گويد مينويسيم ، و عذاب را بر او مستمر خواهيم داشت !. ۸۰ - آنچه را او مى گويد (از اموال و فرزندان ) از او به ارث ميبريم و تك و تنها نزد ما خواهد آمد. ۸۱ - آنها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كردند تا مايه عزتشان باشد (چه پندار خامى ؟). ۸۲ - هرگز چنين نيست ، به زودى معبودها منكر عبادت آنها خواهند شد، بلكه بر ضدشان قيام مى كنند.
تفسير: يك تفكر خرافى و انحرافى بعضى از مردم معتقدند كه ايمان و پاكى و تقوا با آنها سازگار نيست ! و سبب مى شود كه دنيا به آنها پشت كند، در حالى كه با بيرون رفتن از محيط ايمان و تقوا، دنيا به آنها رو خواهد كرد، و مال و ثروت آنها زياد مى شود!. اين طرز فكر خواه بر اثر سادهلوحى و پيروى خرافات باشد، و خواه پوششى براى فرار از زير بار مسئوليتها و تعهدهاى الهى ، هر چه باشد يك طرز فكر خطرناك است . گاه ديدهايم اين موهوم پرستان ، مال و ثروت بعضى افراد بيايمان ، و فقر و محروميت گروهى از مؤ منان را مستمسكى براى اثبات اين خرافه قرار ميدهند در حالى كه ميدانيم نه اموالى كه از طريق ظلم و كفر و ترك مبانى تقوا به انسان ميرسد مايه افتخار است ، و نه هرگز ايمان و پرهيزكارى سدى بر سر راه فعاليتهاى مشروع و مباح مى باشد. به هر حال در عصر و زمان پيامبر - همچون عصر ما - افراد نادانى بودند كه چنين پندارى داشتند و يا لااقل تظاهر به آن ميكردند. قرآن در آيات مورد بحث - به تناسب بحثى كه قبلا پيرامون سرنوشت كفار و ظالمان بيان شد - از اين طرز فكر و عاقبت آن سخن مى گويد. در نخستين آيه ميفرمايد: «آيا نديدى كسى را كه آيات ما را انكار كرد و به آن كفر ورزيد، و گفت : مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد!» (ا فراءيت الذى كفر باياتنا و قال لاوتين مالا و ولدا).
سپس قرآن به آنها چنين پاسخ مى گويد: آيا او از اسرار غيب آگاه شده يا از خدا عهد و پيمانى در اين زمينه گرفته است ؟! (اطلع الغيب ام اتخذ عند الرحمن عهدا). كسى ميتواند چنين پيشگوئى كند و رابطهاى ميان كفر و دارا شدن مال و فرزندان قائل شود كه آگاه بر غيب باشد، زيرا هيچ رابطهاى ميان اين دو ما نمى بينيم ، و يا عهد و پيمانى از خدا گرفته باشد، چنين سخنى نيز بى معنى است . بعد با لحن قاطع اضافه مى كند: اين چنين نيست (هرگز كفر و بيايمانى مايه فزونى مال و فرزند كسى نخواهد شد) ما به زودى آنچه را مى گويد، مينويسيم (كلا سنكتب ما يقول ). آرى اين سخنان بيپايه كه ممكن است مايه انحراف بعضى از سادهلوحان گردد همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد. «و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهيم داشت » (عذابهائى پيدرپى و يكى بالاى ديگر) (و نمد له من العذاب مدا). اين جمله ممكن است اشاره به عذاب مستمر و جاويدان آخرت بوده باشد، و نيز ممكن است اشاره به عذابهائى باشد كه بر اثر كفر و بيايمانى در اين دنيا دامنگير آنها مى شود، اين احتمال نيز قابل ملاحظه است كه اين مال و فرزندان كه مايه غرور و گمراهى است ، خود عذابى است مستمر براى آنها!.
((آنچه را او مى گويد (از اموال و فرزندان ) از او به ارث ميبريم ، و روز قيامت تك و تنها نزد ما خواهد آمد)) (و نرثه ما يقول و ياتينا فردا). آرى سرانجام همه اين امكانات مادى را ميگذارد و مى رود و با دست تهى در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر مى شود، در حالى كه نامه اعمالش از گناهان سياه و از حسنات خالى است آنجا است كه نتيجه اين گفته هاى بياساس خود را در دنيا مى بيند. آيه بعد به يكى ديگر از انگيزه هاى اين افراد در پرستش بتها اشاره كرده مى گويد: آنها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كرده اند تا مايه عزتشان باشد (و اتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا). تا براى آنها در پيشگاه خدا شفاعت كنند، و در مشكلات ياريشان دهند، اما چه پندار نادرست و خيال خامى ؟! هرگز آنچنان كه آنها پنداشتند نيست ، نه تنها بتها مايه عزتشان نخواهند بود، بلكه سرچشمه ذلت و عذابند، و به همين جهت «به زودى يعنى در روز رستاخيز معبودها منكر عبادت عابدان ميشوند و از آنها بيزارى ميجويند بلكه بر ضدشان خواهند بود» (كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا). اين جمله اشاره به همان مطلبى است كه در آيه ۱۴ سوره فاطر ميخوانيم : و الذين تدعون من دونه ما يملكون من قطمير ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم ... و يوم القيامة يكفرون بشرككم : «كسانى را كه غير از خدا ميخوانيد مالك هيچ چيز نيستند، اگر آنها را بخوانيد سخنان شما را نمى شنوند... و روز رستاخيز منكر شرك شما ميشوند». و نيز در آيه ۶ سوره احقاف ميخوانيم : و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء: هنگامى كه مردم محشور شوند اين معبودها دشمنان آنها خواهند بود)).
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران بزرگ داده اند كه منظور از آيه فوق اين است كه عبادت كنندگان بتها، در قيامت كه پردهها كنار مى رود و همه حقايق آشكار مى شود و خود را رسوا ميبينند، منكر عبادت بتها ميشوند، و بر ضد آنها سخن خواهند گفت ، چنانكه در آيه ۲۳ سوره انعام ميخوانيم : بتپرستان در قيامت ميگويند: و الله ربنا ما كنا مشركين : «به خدائى كه پروردگار ما است سوگند كه ما هرگز مشرك نبوديم »!. ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است ، چرا كه عبادتكنندگان ميخواستند، معبودان عزتشان باشند ولى سرانجام ضدشان ميشوند. البته معبودهائى همچون فرشتگان يا شياطين و جن كه داراى عقل و دركند وضعشان روشن است ، ولى معبودهاى بيجان در آن روز، ممكن است به فرمان خدا به سخن درآيند و بيزارى خود را از عابدان اعلام كنند. از حديثى كه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده نيز همين تفسير را ميتوان استفاده كرد زيرا امام در تفسير آيه فوق ميفرمايد: يكون هؤ لاء الذين اتخذوهم الهة من دون الله ضدا يوم القيامة ، و يتبرئون منهم و من عبادتهم الى يوم القيامه : روز قيامت معبودهائى را كه جز خدا انتخاب كردند بر ضدشان خواهند بود و از آنها و از عبادت كردنشان بيزارى ميجويند. جالب اينكه در ذيل حديث جمله كوتاه و پرمحتوائى در باره حقيقت عبادت ، ميخوانيم : ليس العبادة هى السجود و لا الركوع ، و انما هى طاعة الرجال ، من اطاع مخلوقا فى معصية الخالق فقد عبده : ((عبادت (تنها) سجود و ركوع نيست ، بلكه حقيقت عبادت ، اطاعت اين و آن است ، هر كس مخلوقى را در معصيت خالق اطاعت كند او را پرستش كرده است )) (و سرنوشت او همان سرنوشت مشركان و بتپرستان است ).
آيه ۸۳ - ۸۷
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسلْنَا الشيَطِينَ عَلى الْكَفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا(۸۳) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا(۸۴) يَوْمَ نحْشرُ الْمُتَّقِينَ إِلى الرَّحْمَنِ وَفْداً(۸۵) وَ نَسوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً(۸۶) لا يَمْلِكُونَ الشفَعَةَ إِلا مَنِ اتخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً(۸۷) ترجمه : ۸۳ - آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم تا آنها را شديدا تحريك كنند. ۸۴ - بنابراين در باره آنها عجله مكن ما آنها (و اعمالشان ) را دقيقا شماره خواهيم كرد. ۸۵ - در آن روز كه پرهيزگاران را به سوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) راهنمائى ميكنيم . ۸۶ - و مجرمان را (همچون شتران تشنهكامى كه به سوى آبگاه ميروند) به جهنم ميرانيم . ۸۷ - آنها هرگز مالك شفاعت نيستند مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد. تفسير: چه كسانى صلاحيت شفاعت دارند؟ با توجه به بحثى كه در آيات گذشته پيرامون مشركان ذكر شد آيات مورد بحث در حقيقت اشاره به بعضى از علل انحراف آنها و سپس عاقبت و سرانجام شومشان مى كند، و اين حقيقت را نيز به ثبوت مى رساند كه معبودها نه تنها مايه
عزتشان نبودند بلكه مايه بدبختى و ذلتشان گشتند. نخست مى گويد: «آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم كه آنها را در راه غلطشان تحريك بلكه زير و رو مى كند» (الم تر انا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤ زهم ازا). «از» چنانكه راغب در مفردات مى گويد در اصل به معنى جوشش ديك و زير و رو شدن محتواى آن به هنگام شدت غليان است و در اينجا كنايه از آنست كه شياطين آنچنان بر آنها مسلط ميشوند كه در هر مسير و به هر شكلى بخواهند آنانرا به حركت در مى آورند، و زير و رو ميكنند!. بديهى است - و بارها هم گفته ايم - كه تسلط شياطين بر انسانها يك تسلط اجبارى و ناآگاه نيست ، بلكه اين انسان است كه به شياطين اجازه ورود به درون قلب و جان خود مى دهد، بند بندگى آنها را بر گردن مينهد و اطاعتشان را پذيرا مى شود، همانگونه كه قرآن در آيه ۱۰۰ سوره نحل مى گويد: انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون : تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرا گشته ، و او را بت و معبود خود ساخته اند)). سپس روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: «درباره آنها عجله مكن ما تمام اعمال آنها را دقيقا شماره و احصا مى كنيم » (فلا تعجل عليهم انما نعد لهم عدا). و همه را براى آن روز كه دادگاه عدل الهى تشكيل مى شود، ثبت و ضبط خواهيم كرد. اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از شمردن ايام عمر، بلكه نفسهاى آنها است ، يعنى مدت بقاء آنها كوتاه است و تحت شماره و عدد ميباشد، زيرا معدود بودن چيزى معمولا كنايه از كم و كوتاه بودن آنست .
در روايتى از امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير «انما نعد لهم عدا» چنين مى خوانيم : از يكى از دوستان خود سوال فرمود: به عقيده تو منظور پروردگار از اين آيه شمردن چه چيز است ؟ او در پاسخ عرض كرد: عدد روزها، امام فرمود: پدران و مادران هم حساب روزهاى عمر فرزندان را دارند، و لكنه عدد الانفاس : «منظور شمارش عدد نفسهاست »! اين تعبير امام ممكن است اشاره به تفسير اول يا تفسير دوم و يا هر دو تفسير باشد. به هر حال دقت در محتواى اين آيه انسان را تكان مى دهد، چرا كه ثابت مى كند همه چيز ما حتى نفسهاى ما روى حساب و تحت شماره است ، و بايد روزى پاسخگوى همه آنها باشيم . سپس مسير نهائى متقين و مجرمين را در عباراتى كوتاه و گويا چنين بيان مى كند همه اين اعمال را براى روزى ذخيره كردهايم كه پرهيزگاران را دستجمعى با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان ، به سوى بهشت و پاداشهاى او راهنمائى ميكنيم (يوم نحشر المتقين الى الرحمان وفدا). «وفد» (بر وزن وعد) در اصل به معنى هيئت يا گروهى است كه براى حل مشكلاتشان نزد بزرگان ميروند و مورد احترام و تكريم قرار ميگيرند، بنابراين بطور ضمنى مفهوم احترام را در بردارد و شايد به همين جهت است كه در بعضى از روايات ميخوانيم پرهيزگاران بر مركبهاى راهوارى سوار ميشوند و با احترام فراوان به بهشت ميروند. امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: على ( عليه السلام ) تفسير اين آيه را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جويا شد (يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفدا) فرمود: يا على الوفد لا يكون
الا ركبانا اولئك رجال اتقوا الله عز و جل ، فاحبهم و اختصهم و رضى اعمالهم فسماهم متقين : اى على ! وفد، حتما به كسانى ميگويند كه سوار بر مركبند آنها افرادى هستند كه تقوا و پرهيزگارى را پيشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانيد، و از اعمالشان خوشنود شد، و نام متقين بر آنها گذارد...)) جالب توجه اينكه در آيه فوق ميخوانيم : پرهيزگاران را به سوى خداى رحمان ميبرد، در حالى كه در آيه بعد سخن از راندن مجرمان به جهنم است آيا مناسبتر اين نبود كه به جاى رحمان در اينجا جنت گفته شود؟ ولى اين تعبير در حقيقت اشاره به نكته مهمى دارد و آن اينكه پرهيزكاران بالاتر از بهشت را در آنجا مييابند، به مقام قرب خدا و جلوه هاى خاص او نزديك ميشوند، و رضايت او كه برترين بهشت است درك ميكنند (تعبيراتى كه در حديث فوق از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوانديم نيز اشاراتى به همين معنى دارد). سپس مى گويد در مقابل مجرمان را در حالى كه تشنهكامند به سوى جهنم ميرانيم (و نسوق المجرمين الى جهنم وردا). همانگونه كه شتران تشنه را به سوى آبگاه ميرانند، منتها در اينجا آبى نيست بلكه آتش است . بايد توجه داشت كه كلمه «ورد» به معنى گروه انسانها يا حيواناتى است كه وارد آبگاه ميشوند، و از آنجا كه چنين گروهى حتما تشنه اند مفسران اين تعبير را در اينجا به معنى تشنه كامان گرفته اند. چقدر فاصله است ميان كسانى كه آنها را با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان ميبرند، فرشتگان به استقبالشان ميشتابند و بر آنها سلام و درود ميفرستند
و گروهى كه آنها را همچون حيوانات تشنهكام به سوى آتش دوزخ ميرانند، در حالى كه سر بزيرند و شرمسار و رسوا و بيمقدار؟ و اگر تصور كنند كه در آنجا از طريق شفاعت ميتوانند به جائى برسند، بايد بدانند كه آنها هرگز مالك شفاعت در آنجا نيستند (لا يملكون الشفاعة ). نه كسى از آنها شفاعت مى كند، و به طريق اولى قادر بر آن نيستند كه از كسى شفاعت كنند. «تنها كسانى مالك شفاعتند كه در نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارند» (الا من اتخذ عند الرحمن عهدا). تنها اين دسته اند كه مشمول شفاعت شافعان ميشوند و يا مقامشان از اين هم برتر است و توانائى دارند از گنهكارانى كه لايق شفاعتند شفاعت كنند. معنى «عهد» چيست ؟ در اينكه منظور از عهد در آيه فوق كه مى گويد تنها كسانى مالك شفاعتند كه نزد خدا عهدى دارند، چيست ؟ مفسران بحثهاى فراوانى كرده اند. بعضى گفته اند: «عهد» همان ايمان به پروردگار و اقرار به يگانگى او و تصديق پيامبران خدا است . بعضى ديگر گفته اند: عهد در اينجا به معنى شهادت به وحدانيت حق و بيزارى از كسانى است كه در برابر خدا پناهگاه و قدرتى قائلند و همچنين اميد نداشتن به غير «الله ». امام صادق ( عليه السلام ) در پاسخ يكى از دوستانش كه از تفسير آيه فوق سؤ ال كرد فرمود: من دان بولاية امير المؤ منين و الائمة من بعده فهو العهد عند الله : «كسى كه به ولايت امير مؤ منان و امامان اهلبيت بعد از او عقيده داشته باشد
عهد نزد خداست » در روايت ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : من ادخل على مؤ من سرورا فقد سرنى و من سرنى فقد اتخذ عند الله عهدا: ((كسى كه سرور و شادى در دل مؤ منى ايجاد كند مرا مسرور كرده ، و هر كس مرا مسرور كند عهدى نزد خدا دارد. در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم كه محافظت بر عهد همان محافظت بر نمازهاى پنجگانه است . از بررسى روايات فوق كه در منابع مختلف اسلامى آمده ، و همچنين كلمات مفسران بزرگ اسلام ، چنين نتيجه ميگيريم كه عهد نزد خدا - همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مى شود - معنى وسيعى دارد كه هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنين ارتباط و پيوند با مكتب اولياى حق ، و هر گونه عمل صالح در آن جمع است ، هر چند در هر روايتى به بخشى از آن يا مصداق روشنى اشاره شده است . لذا در حديث ديگرى كه در بيان چگونگى وصيت كردن از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده تقريبا تمام مسائل اعتقادى جمع است ، آنجا كه فرمود: مسلمان بايد در آستانه مرگ چنين وصيت كند، و بگويد: پروردگارا! توئى كه خالق آسمانها و زمين هستى ، داناى پنهان و آشكارى ، رحمان و رحيمى من در اين دنيا با تو پيمان ميبندم و شهادت ميدهم كه معبودى جز تو نيست ، يگانهاى ، شريكى ندارى ، محمد بنده و فرستاده تو است ، بهشت حق است ، دوزخ حق است ، رستاخيز و حساب ، حق است ، تقدير و ميزان سنجش اعمال حق است
دين همانگونه است كه تو بيان كردى ، و اسلام همانست كه تو تشريع نمودى ، و سخن همانست كه تو گفتهاى ، قرآن همان گونه است كه تو نازل كردى ، تو خداوند حق و آشكارى ، پروردگارا! محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از ما به بهترين پاداشى پاداش ده و تحيت و سلام بر او و آلش بفرست . پروردگارا! تو سرمايه من در مشكلاتى و يار من در شدتها، تو ولى نعمت منى ، تو معبود من و معبود پدران منى ، به اندازه يك چشم بر هم زدن مرا به خود وامگذار كه اگر واگذارى به بديها نزديك ، و از نيكيها دور ميشوم اى خداى من ! تو مونس من در قبر باش و براى من عهدى قرار ده كه در روز قيامت آن را گشاده ببينم . سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بعد از اعتراف به اين حقايق آنچه را كه لازم ميبيند وصيت مى كند و تصديق اين وصيت در سوره مريم است در آيه لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا اين است عهد و وصيت ..)) بديهى است منظور اين نيست كه مطالب فوقرا به عربى و فارسى همچون اورادى بخواند يا بنويسد، بلكه با تمام قلب به آن ايمان داشته باشد ايمانى كه آثارش در تمام برنامه زندگى او آشكار گردد.
آيه ۸۸ - ۹۵
آيه و ترجمه
وَ قَالُوا اتخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً(۸۸) لَّقَدْ جِئْتُمْ شيْئاً إِدًّا(۸۹) تَكادُ السمَوَت يَتَفَطرْنَ مِنْهُ وَ تَنشقُّ الاَرْض وَ تخِرُّ الجِْبَالُ هَداًّ(۹۰) أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَداً(۹۱) وَ مَا يَنبَغِى لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً(۹۲) إِن كلُّ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِلا ءَاتى الرَّحْمَنِ عَبْداً(۹۳) لَّقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا(۹۴) وَ كلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَرْداً(۹۵) ترجمه : ۸۸ - آنها گفتند خداوند رحمن فرزندى براى خود اختيار كرده ! ۸۹ - چه سخن زشت و زنندهاى آورديد. ۹۰ - نزديك است آسمانها بخاطر اين سخن از هم متلاشى گردد، و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد! ۹۱ - از اين رو كه براى خداوند رحمن فرزندى ادعا كردند.
۹۲ - و هرگز سزاوار نيست كه او فرزندى برگزيند. ۹۳ - تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند. ۹۴ - همه آنها را احصا كرده و دقيقا شمرده است . ۹۵ - و همگى روز رستاخيز تك و تنها نزد او حاضر ميشوند. تفسير: خدا و فرزند داشتن ؟!! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از شرك و پايان كار مشركان بود، در پايان بحث به يكى از شاخه هاى شرك يعنى اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره كرده و زشتى اين سخن را با قاطعترين بيان بازگو مى كند: «آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده »!! (و قالوا اتخذ الرحمن ولدا). نه تنها مسيحيان عقيده داشتند حضرت «مسيح »، فرزند حقيقى خدا است كه يهوديان نيز درباره عزير و بتپرستان درباره «فرشتگان » چنين اعتقادى داشتند و آنها را دختران خدا مى پنداشتند. آنگاه با لحنى كوبنده مى گويد: «چه سخن زشت و بزرگى آورديد» (لقد جئتم شيئا ادا). «اد» (بر وزن ضد) در اصل به معنى صداى زشت و ناهنجارى است كه بر اثر گردش شديد امواج صوتى در گلوى شتر به گوش ميرسد، سپس به كارهاى بسيار زشت و وحشتناك اطلاق شده است . از آنجا كه چنين نسبت ناروائى مخالف اصل توحيد است ، چرا كه خداوند
نه شبيه و مانندى دارد، و نه نياز به فرزند، و نه عوارض جسم و جسمانيت ، گوئى تمام عالم هستى كه بر پايه توحيد بنا شده است از اين نسبت ناروا در وحشت و اضطراب فرو ميروند. لذا در آيه بعد اضافه مى كند «نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد! » (تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا). باز براى تاكيد و بيان اهميت موضوع مى گويد: «به خاطر اينكه براى خداوند رحمان فرزندى ادعا كردند» (ان دعوا للرحمن ولدا). اينها در حقيقت خدا را به هيچوجه نشناخته اند و گرنه مى دانستند «هرگز براى خداوند رحمان ، سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند» (و ما ينبغى للرحمن ان يتخذ ولدا). انسان فرزند را براى يكى از چند چيز ميخواهد: يا به خاطر اين است كه عمر او پايان ميپذيرد، براى بقاء نسل خود نياز به توليد مثل دارد. يا كمك و يار و ياورى ميطلبد، چرا كه نيرويش محدود است . يا از تنهائى وحشت دارد، مونسى براى تنهائى ميجويد. يا به هنگام پيرى و ناتوانى ، يار و كمك كارى جوان ميخواهد. اما هيچيك از اين مفاهيم درباره خدا معنى ندارد، نه قدرتش محدود است ، نه حيات او پايان ميگيرد، نه ضعف و سستى در وجود او راه دارد و نه احساس تنهائى و نه نياز. از اين گذشته داشتن فرزند، نشانه جسم بودن و همسر داشتن است و همه
اين معانى از ذات پاك او دور است . به همين دليل در آيه بعد مى گويد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند و سر بر فرمانش » (ان كل من فى السماوات و الارض الا آتى الرحمن عبدا). و با اينكه همه بندگان جان و دل بر كف او هستند، نيازى به اطاعت و فرمانبردارى آنها ندارد بلكه آنها هستند كه نيازمندند. «او همه آنها را شماره كرده است و دقيقا تعداد آنها را مى داند» (لقد احصاهم و عدهم عدا). يعنى هرگز تصور نكنيد كه با وجود اين همه بندگان چگونه ممكن است حساب آنها را داشته باشد، علم او بقدرى وسيع و گسترده است كه نه تنها شماره آنها را دارد بلكه از تمام خصوصيات آنها آگاه است ، نه از حوزه حكومت او ميتوانند بگريزند و نه چيزى از اعمالشان بر او مكتوم است . و همه آنها روز رستاخيز تك و تنها در محضر او حاضر ميشوند)) (و كلهم آتيه يوم القيامة فردا). بنابراين هم مسيح ، هم عزير، هم فرشتگان و هم تمامى انسانها مشمول اين حكم عمومى او هستند با اين حال چه نازيبا است كه فرزندى براى او قائل شويم ، و چه اندازه ذات پاك او را از اوج عظمت به پائين مى آوريم و صفات جلال و جمال او را انكار ميكنيم اگر نسبت فرزندى به او بدهيم .
نكته ها: ۱ - هنوز هم او را فرزند خدا ميپندارند! آنچه در آيات فوق خوانديم با قاطعترين كلمات ، فرزند را از خدا نفى مى كند، اين آياتى است مربوط به چهارده قرن قبل ، در حالى كه امروز و در دنياى علم و دانش هنوز بسيارند كسانى كه مسيح ( عليه السلام ) را فرزند خدا ميپندارند، نه فرزند مجازى كه فرزند حقيقى ! و اگر در پاره اى از نوشته ها كه جنبه تبليغى دارد و مخصوص محيطهاى اسلامى تنظيم شده ، اين فرزند را فرزند تشريفاتى و مجازى معرفى ميكنند به هيچوجه با متون اصلى كتب اعتقادى آنها سازگار نيست . اين امر منحصر به فرزند بودن مسيح ( عليه السلام ) نيست ، در ارتباط با مساله تثليث كه مسلما به معنى خدايان سهگانه است و جزء اعتقادات حتمى آنها است چون مسلمانان از شنيدن چنين سخن شرك آميزى وحشت ميكنند، لحن خود را در محيطهاى اسلامى تغيير داده و به نوعى از تشبيه و مجاز آن را توجيه ميكنند. (براى توضيح بيشتر به قاموس كتاب مقدس در مورد «مسيح » و «اقانيم سه گانه » مراجعه فرمائيد). ۲ - چگونه آسمانها متلاشى مى شود؟ اينكه در آيات فوق خوانديم : «نزديك است آسمانها از اين نسبت ناروا متلاشى شوند، و زمينها از هم بشكافند و كوهها فرو ريزند» يا اشاره به اين است كه بر اساس تعبيرات قرآن مجيد مجموعه عالم هستى داراى يكنوع حيات و درك و شعور است ، و آياتى همچون آيه ۷۴ سوره بقره و ان منها لما يهبط من خشية الله : «بعضى از سنگها از ترس خدا از كوهها فرو مى غلطند» و آيه ۲۱ سوره حشر لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله : اگر اين قرآن را بر كوهها نازل ميكرديم از ترس خدا خاشع ميشدند و از
هم شكافته )) شاهد بر آن ميباشد. اين نسبت ناروا به ساحت قدس پروردگار همه جهان را در وحشت عميق فرو مى برد. يا كنايه از زشتى فوق العاده آنست و نظير اين كنايه در زبان عرب و زبان فارسى كم نيست كه ميگوئيم كارى كردى كه گوئى آسمان و زمين را بر سر من كوبيدند. به خواست خدا در اين زمينه ذيل آيات مناسب باز هم بحث خواهيم كرد.