القصص ١٨: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
QRobot edit
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۲#link13 | آيات ۱۵ - ۲۱، سوره قصص]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۲#link13 | آيات ۱۵ - ۲۱، سوره قصص]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۲#link14 | فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ): حوادث بعد از بلوغ و بيرون رفتن از مصربه سوى مدين و...]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۲#link14 | فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ): حوادث بعد از بلوغ و بيرون رفتن از مصربه سوى مدين و...]] | ||
خط ۳۷: | خط ۳۸: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳#link18 | بحث روايتى (چند روايت درباره آمدن موسى (عليه السلام ) به مصر و كشتن مرد قطبىبه خطا و اينكه گفت : ((هذا من عمل الشيطان ...)) و ((رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى )))]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳#link18 | بحث روايتى (چند روايت درباره آمدن موسى (عليه السلام ) به مصر و كشتن مرد قطبىبه خطا و اينكه گفت : ((هذا من عمل الشيطان ...)) و ((رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى )))]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۶_بخش۵۰#link20 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۶_بخش۵۰#link20 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18» | |||
(ولى از آن پس، موسى به سبب اين قتل) در شهر نگران و ترسان گرديد (و هر لحظه انتظار حادثهاى را مىكشيد) پس ناگهان (مشاهده كرد) همان كسى كه ديروز از او يارى طلبيده بود، با فرياد از او كمك مىخواهد!، موسى به او گفت: بدرستى كه تو در گمراهى آشكارى هستى!. | |||
جلد 7 - صفحه 32 | |||
===پیام ها=== | |||
1- هر ترسى مذموم نيست، ترس از نرسيدن به اهداف خود و يا دستيابى دشمن به آرزوهايش، ترس پسنديده است. «خائِفاً يَتَرَقَّبُ» | |||
2- از بازتاب كارها و تصميمات خود مراقبت كنيم. «يَتَرَقَّبُ» | |||
3- با وجود آنكه موسى در كاخ فرعون زندگى مىكرد، ولى با مردم رابطه داشت و در ميان آنان به شخصى مصلح شهرتيافته بود. «يَسْتَصْرِخُهُ» | |||
4- اگر در جايى وظيفه تقيّه است و بايد به خاطر مصالحى اهداف مكتوم بماند، نبايد هر روز دست به تحرّك و آشوبى زد و عدم رعايت اين موضوع، گناه محسوب مىشود. «إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ» | |||
5- خودىهاى بىتوجّه را بايد توبيخ كرد و نبايد به خاطر حزب و گروه، خلاف آنان را ناديده گرفت. «إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18» | |||
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ: پس گرديد موسى بعد از مردن قبطى، خائفا يترقّب: | |||
در حالتى كه ترسان و هراسان منتظر و مترصد مىبود كه دمبدم كسى او را طلبد براى قصاص، يا منتظر بود كه از جانب فرعون چه خبر آيد در باب قتل آن قبطى. | |||
فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ: پس ناگاه آن كسى كه طلب يارى مىكرد از او ديروز، يعنى آن سبطى، يَسْتَصْرِخُهُ: باز طلب فريادرسى مىكرد از او و طلب يارى مىنمود بر دفع ظلم قبطى ديگر. | |||
موسى از حادثه ديروز دلتنگ و خائف بود، قالَ لَهُ مُوسى: گفت مر آن سبطى را موسى، إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ: بدرستى كه تو مردى هستى گمراه و خائف از مطلوب، كه پيداست گمراهى تو و هويداست انحراف تو از صواب، ديروز آنچنان مخاصمه نمودى و سبب قتل كسى شدى، باز امروز با اين مرد در مقام منازعه درآمده و فتنه مىكنى و در راه تحمل صبر و ثبات و حسن خلق قدم نمىزنى و ترك غلظت و درشتخوئى نمىكنى. مراد از غوايت، گمراهى بود در اخلاق نه در دين. يا آنكه مراد او اين بود كه هر كه به آل فرعون مخاصمه نمايد با مشاهده كثرت و استيلاى ايشان، پس او ترسناك خواهد بود در آنچه طالب آنست از ايشان و عدول نماينده از آنچه مقصود او است. | |||
جلد 10 - صفحه 117 | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14» وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ «15» قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16» قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ «17» فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18» | |||
فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ «19» | |||
ترجمه | |||
و چون رسيد بكمال قوّتش و معتدل شد عقل و ادراكش داديم او را فرمان و دانش و اينچنين جزا دهيم نيكوكاران را | |||
و داخل شد در شهر در وقت غفلتى از اهل آن پس يافت دو مرد را كه كار زار ميكردند كه اين از پيروان او است و اين از دشمنان او پس بيارى طلبيد او را آنكه بود از پيروانش بر ضرر آنكه بود از دشمنانش پس مشت زد او را موسى پس كشت او را گفت اين بود از كار شيطان همانا او است دشمنى گمراه كننده آشكار | |||
گفت پروردگار من همانا من ستم كردم بر خود پس بيامرز مرا پس آمرزيد او را همانا او است آمرزنده مهربان | |||
گفت پروردگار من بسبب آنچه انعام فرمودى بر من پس نشوم پشتيبان گناهكاران | |||
پس گشت در آنشهر ترسان و منتظر مىبود پس در اين هنگام آنكه بيارى طلبيده بود او را ديروز بفرياد رسى خواست او را گفت باو موسى همانا توئى گمراه آشكار | |||
پس چون خواست كه حمله كند بآنكه او دشمن آن دو بود گفت اى موسى آيا ميخواهى بكشى مرا همچنانكه كشتى نفسى را ديروز نميخواهى جز اينكه باشى ستمكار در زمين و نميخواهى كه باشى از اصلاح كنندگان | |||
تفسير | |||
و چون حضرت موسى بكمال قوّت بدنى و رشد عقلى رسيد خداوند او را بمنصب نبوّت فائز و از علم و حكمت بهرهمند فرمود و بناء خداوند بر اين است كه كليه نيكوكاران را بپاداش لايق خودشان برساند و كلمه اشدّ كه بمعناى قوت و توانائى است يا مفردى است بصورت جمع يا جمعى است كه مفرد ندارد يا مفردش شدّت است و مراد از استواء اعتدال قوى و كمال عقل و ادراك است و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اشدّ هجده سال و استواء ملتحى شدن است و بعضى اشدّ را سى سال و استواء را چهل سال گفتهاند و در هر حال مقدمات نيل آنحضرت باين سعادت عظمى بر حسب روايات ماثوره از ائمه اطهار و ظاهر اين آيات شريفه آنستكه او با عزّت و احترام نزد فرعون زيست فرمود تا بالغ شد و چون با فرعون در باب توحيد خداوند صحبت ميفرمود آن ملعون عازم قتل او گشت و حضرت از منزل او بيرون آمد و بنى اسرائيل سؤالاتى از او مينمودند و بتدريج معرفت بمقام او پيدا ميكردند تا يكى از مشايخ آنها كه داراى | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 177 | |||
كتاب بود علائم و اوصاف منجى بنى اسرائيل را كه از اولاد لاوى بن يعقوب عليه السّلام است با آنحضرت تطبيق نمود و اسم او و پدرش را سؤال كرد و چون گفتند موسى بن عمران است از جاى جست و دست آنحضرت را بوسيد و مردم از او تبعيّت نمودند و بقدمهاى حضرت افتادند و بوسيدند و گرد او جمع شدند و شيعه او گشتند و اين خبر بگوش فرعون رسيد و او ميان بنى اسرائيل تفرقه انداخت و منع نمود آنها را از آنكه در اطراف آنحضرت باشند و او از مركز خارج و شبانه بهمان شهر يا بشهر ديگرى از شهرهاى فرعون وارد گرديد در بين نماز مغرب و عشاء يا در روز عيدى كه مردم مشغول بلهو و لعب بودند در هر حال وقتى بود كه مردم از حال او غفلت داشتند و ديد يكنفر از شيعيان اسرائيلى او با يكنفر قبطى از اتباع فرعون مشغول نزاعند و آن اسرائيلى استغاثه نمود از حضرت براى اعانت او بر دفع دشمن مهاجم خود و آنجناب اجابت فرمود و او را منع از تعرّض بشيعه خود كرد و او ممتنع نشد و حضرت خواست او را باز دارد در حاليكه غضب و تعصّب دينى بر او استيلا يافته بود مشتى باو زد كه فى الحال جان داد و حياتش بپايان رسيد و حكم خدا را بر او جارى فرمود چون كافر و مهاجم بمؤمن بود و فرمود اين تعرّض بمؤمن از عمل شيطان است كه مرتكب آن مستحق قتل ميشود و او دشمن اهل ايمان است و گمراه كننده آشكار بنى آدم و بعد روى نياز بدرگاه كار ساز آورده عرضه داشت كه من بخود ستم نمودم كه وارد اين شهر شدم و اين قتل خطائى از من سر زد مرا از ديده دشمنان بپوشان كه بر من ظفر نيابند و خداوند اجابت فرمود و او را از ديده دشمنان مستور داشت چون ذات اقدس او خطا پوش بندگان و مهربان بايشان است و اينكه از اين قتل تعبير بخطا شد باعتبار آن بود كه حضرت قصد قتل او را نداشت و آلت قتّاله استعمال ننمود و چنين قتلى عمدى نيست نه آنكه العياذ باللّه پيغمبر كه معصوم است خطا كار بوده بلكه او بوظيفه خود كه دفاع از نفس مؤمن بوده قيام فرموده حتى ميتوان گفت ترك اولى هم از او صادر نشده بلى محتمل است كه در دفع تعرّض قبطى ضرب كافى بوده و قتل از استيلاى غضب و تعصب دينى و قوّت بازوى حضرت ناشى شده باشد و او احتمال قصورى از خود در تحفّظ داده لذا چنانچه رسم بزرگان و اولياء خدا است در پيشگاه الهى اعتراف | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 178 | |||
بتقصير و طلب مغفرت نموده و بنابراين جاى احتمال صدور ترك اولى است نه تحقّق آن آنهم خارج از اختيار و مستند بقوّه الهى و تعصب دينى كه عين مزيّت و فضيلت است و اقرار بگناه از آداب دعا و شعار عبوديّت در پيشگاه الهى و از لوازم قصور ممكن در مقابل واجب الوجود است و بهيچ وجه منافاتى با عصمت انبياء كه مختار اماميّه است ندارد و بعدا شكر خدا را بجا آورده براى آنكه نعمت قوّت و قدرتيكه باو داده صرف نموده و مينمايد در دفاع از اهل ايمان و جهاد در راه خدا نه پشتيبانى از مجرمان و كمك با ستم كاران و بعضى گفتهاند مراد آنستكه عرضه داشت پروردگارا براى نعمت قوّتى كه بمن عنايت فرمودى متعهد شدم كه هرگز كمك با گنهكاران ننمايم و بنظر حقير حسنى ندارد يا آنچه ذكر شد احسن است و در هر حال مشعر است بحسن اعانت مؤمنين و قبح معاونت ظالمين و در همان روز اين خبر منتشر در شهر شد كه موسى يكنفر از فرعونيان را كشت و فرداى آنروز در حاليكه حضرت خائف و مترصّد بود كه فرعونيان براى دستگيرى او و قصاص مقتولشان بيايند همان اسرائيلى ديروزى با قبطى ديگرى نزاع كرد و بحضرت استغاثه نمود و از او كمك خواست و آنجناب متغير شد و فرمود تو گمراهى هستى كه واضح است دورى تو از راه صواب چون اكنون كه غلبه با فرعونيان است نبايد هر روز با يكى از آنها مخاصمه نمود و با وجود اين بحال او رقت فرمود و خواست حمله كند بقبطى كه دشمن آنحضرت و اسرائيلى بود اسرائيلى براى آنكه حضرت او را غوىّ مبين خوانده بود تصوّر كرد ميخواهد باو حمله كند گفت ميخواهى مرا بكشى چنانچه ديروز يكنفر را كشتى معلوم ميشود تو ميخواهى ستمكار باشى در زمين بر مردم و نميخواهى از اصلاح كنندگان باشى در ميان آنها و بعضى گفتهاند اين كلام را آن قبطى گفت چون واقعه ديروز را شنيده بود و فرار كرد و در حديث قمى ره از امام باقر عليه السّلام اينمعنى تأييد شده و اظهر از معناى سابق است ولى در حديث عيون از امام رضا عليه السّلام كه بيشتر معانى مذكوره در اين آيات از آن مستفاد است اشاره بمعناى اول شده بود و در مجمع آنرا باكثر مفسّرين نسبت داده است لذا قبلا ذكر شد و اللّه اعلم. | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 179 | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَأَصبَحَ فِي المَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي استَنصَرَهُ بِالأَمسِ يَستَصرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسي إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18» | |||
پس صبح كرد در مدينه در حالي که خائف بود که فرعونيان او را دستگير كنند و بازاء قتل قبطي او را بقتل رسانند و انتظار ميكشيد که بكجا امر | |||
جلد 14 - صفحه 217 | |||
منجر ميشود پس ناگاه آن اسرائيلي که ديروز پناه بموسي آورد با يك نفر قبطي ديگر گلاويز شد و طلب نصرت كرد و پناه برد حضرت موسي باو فرمود هر آينه تو در غوايت افتادهاي نبايد با اينکه تسلط قبطيان بر اسرائيليان هر روز يك فسادي ايجاد كني غوايت آشكارا. | |||
فَأَصبَحَ فِي المَدِينَةِ شب را بروز آورد خبر رسيد بفرعون که يك نفر قبطي بدست يكي از اسرائيليها كشته شده درباريان فرعون در مقام برآمدند که او را پيدا كنند لذا حضرت موسي، خائِفاً يَتَرَقَّبُ بود كجا برود نه ميتوانست نزد فرعون برود او را بقتل رسانند چنانچه در چند آيه بعد عرض كرد قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلتُ مِنهُم نَفساً فَأَخافُ أَن يَقتُلُونِ (آيه 33) با اينکه حالت خوف برخورد كرد. | |||
فَإِذَا الَّذِي استَنصَرَهُ بِالأَمسِ بهمان اسرائيلي که روز قبل او را نجات داد و دشمن او را كشت آن اسرائيلي قوت قلبي پيدا كرده بود و تصور ميكرد که موسي چون در نظر فرعون محترم است و او را بفرزندي اتخاذ كرده. | |||
يَستَصرِخُهُ طلب فريادرسي كرد که با يك قبطي ديگر گلاويز شده بودند موسي اينکه قبطي را هم ميكشد و اينکه دشمن دين را هم از بين ميبرد. | |||
قالَ لَهُ مُوسي حضرت موسي بآن اسرائيلي فرمود: | |||
إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ در يك همچه موقعي که بني اسرائيل اسير فرعونيان و قبطيان هستند نبايد با آنها ستيزگي كرد بهانه بدست ميآورند و دمار از روزگار بني اسرائيل برميدارند لذا در شريعت اسلام تقيه واجب شد حتي از حضرت صادق است فرمود: | |||
«التقية ديني و دين آبائي» | |||
حتي در خبر است | |||
«من لا تقية له لا دين له» | |||
حتي در مورد تقيه عمل بر خلاف تقيه باطل است اينکه جهال که شجاعت بخرج ميدهند در مسجد الحرام مهر ميگذارند يا كارهاي ديگر نماز آنها باطل است يا يك حرف ميزنند و خود و جماعتي را بزحمت مياندازند. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 18)- موسی مخفیانه به سوی مدین حرکت میکند! در اینجا با چهارمین صحنه این سر گذشت پر ماجرا رو برو میشویم. | |||
مسأله کشتن یکی از فرعونیان بسرعت در مصر منعکس شد و شاید نام موسی هم در این میان بر سر زبانها بود. | |||
در این آیه میخوانیم: «به دنبال این ماجرا، موسی در شهر، ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای، و در جستجوی اخبار» (فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ). | |||
ج3، ص454 | |||
«ناگهان (با صحنه تازهای رو برو شد و دید) همان بنی اسرائیلی که دیروز از او یاری طلبیده بود فریاد میکشد و از او کمک میخواهد» و با قبطی دیگری گلاویز شده است (فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ). | |||
اما «موسی به او گفت: تو به وضوح، انسان جاهل و گمراهی هستی»! (قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ). هر روز با کسی گلاویز میشوی و درد سر میآفرینی؟ | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||