يس ١٥
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا وَ مَا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ |
ترجمه
يس ١٤ | آیه ١٥ | يس ١٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِنْ أَنتُمْ إِلاّ ...»: (نگا: ابراهیم / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ... (۳) وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ... (۲) ذٰلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ... (۲)
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً... (۲) قُلْ کَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ... (۱) وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ... (۲)
تفسیر
- آيات ۱۳ - ۳۲ سوره «يس»
- انذار و تبشير سیه دلان، برای اتمام حجت است
- وجه اين كه مشرکان در تكذيب پيامبران گفتند: «شما بشری مانند ما هستید»؟
- معناى جملۀ: «طَائِرُكُم مَعَكُم»، كه رسولان «ع»، به مكذّبان خود گفتند
- استدلال تفصيلى بر توحيد و نفى آلهه، در اين دو آيه
- مقصود از «جنت» در آيه، بهشت برزخی است، نه بهشت آخرت
- موارد استعمال وصف «اكرام شده»، در آيات قرآن
- حسرت بر مردمى است، كه رسولان الهى را استهزاء كردند
- بحث روايتى: روایاتی پیرامون فرستادگان حضرت عیسی«ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ «15»
جلد 7 - صفحه 527
كفّار گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد و خداى رحمان چيزى (بر شما) نازل نكرده است، شما جز دروغ نمىگوييد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ «15»
قالُوا ما أَنْتُمْ: گفتند نيستيد شما، إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا: مگر آدمى مانند ما در كيفيت و صورت و اكثر صفات، پس به چه مزيت شما به رسالت مخصوص شدهايد. وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ: و نفرستاده خدا هيچ چيزى از وحى و رسالت، إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ: نيستيد شما مگر كه دروغ مىگوئيد در دعوى رسالت.
بيان: اين جماعت جاهل بودند به اين كه حق تعالى هر كه را از اهل صلاح مقتضى و صلاح داند براى تبليغ و رسالت اختيار فرمايد، لذا اين كلام را گفتند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ «13» إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ «14» قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ «15» قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ «16» وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ «17»
قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ «18» قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ «19»
ترجمه
و بزن براى آنها مثلى مثل اهل آن بلد هنگاميكه آمدند آنها را فرستادگان
هنگاميكه فرستاديم بسوى آنها دو تن پس تكذيب كردند آن دو را پس تقويت نموديم به سومى پس گفتند همانا ما بسوى شما فرستادگانيم
گفتند نيستيد شما مگر انسانى مانند ما و فرو نفرستاده خداى بخشنده چيزى نيستيد شما مگر آنكه دروغ ميگوئيد
گفتند پروردگار ما ميداند كه همانا ما بسوى شما هر آينه فرستاده شدگانيم
و نيست بر ما مگر رسانيدن آشكار
گفتند همانا ما فال بد زديم بشما هر آينه اگر باز نه ايستاديد سنگسار ميكنيم البته شما را و هر آينه ميرسد البته شما را از ما عذابى دردناك
گفتند منشأ فال بد شما با شما است آيا اگر پند داده شويد فال ميزنيد بلكه شما گروهى باشيد تجاوز كنندگان.
تفسير
خداوند سبحان براى تذكر و تنبّه كفار مكّه به پيغمبر خود دستور فرمود كه براى آنها قصّه شگفتآورى را كه از آن تعبير بمثل ميشود نقل فرمايد و آن حكايت اهل شهر انطاكيه است و خلاصه مستفاد از روايات متعدّده در اينمقام آنستكه دو نفر از حواريّون حضرت عيسى مأمور شدند از جانب خداوند كه بشهر انطاكيّه روند و آنها را دعوت بدين حقّ نمايند و آن دو بوظيفه خود عمل نمودند و مغضوب پادشاه شدند و او آن دو را حبس نمود و چون اينخبر بسمع حضرت عيسى رسيد وصى خود شمعون الصّفا را در پى آن دو روانه فرمود و او با خواصّ پادشاه آشنا شد و آنها او را نزد شاه بردند و او مايل بصحبت با شمعون گرديد و مقرّب پيش شاه شد تا روزى باو گفت شنيدهام چندى قبل دو نفر را حبس فرموديد چون دعوت بدين تازهاى مينمودند با آنكه با آن دو صحبت نفرموديد خوب است مقرّر فرمائيد آن دو را بياورند با آنها مذاكراتى شود كه كشف گردد حالشان
جلد 4 صفحه 401
شاه گفت آنروز غضب بر من مستولى شد و بدون استنطاق آنها را حبس نمودم و امر باحضارشان نمود و چون حاضر شدند و مقصد خودشان را كه دعوت به توحيد بود اظهار داشتند شمعون از آن دو طلب معجزه نمود ايشان گفتند هرچه بخواهيد ما انجام ميدهيم پادشاه امر كرد كور مادرزادى آوردند كه جاى چشمش مانند پيشانى صاف بود و آن دو دعا نمودند جاى دو چشمش شكافته شد و دو گلوله از گل گذاردند در جاى دو چشمش و دعا نمودند دو چشم بينا شد و پادشاه تعجّب نمود و شمعون باو گفت معبود شما چنين كارى ميتواند بكند پادشاه آهسته گفت من از تو چيزيرا پنهان نميكنم معبود ما هيچ كار نميتواند بكند و بآن دو گفت اگر مردهاى را كه هفت روز است مرده زنده كنيد من بشما و خدايتان ايمان ميآورم و مردهاى را كه هفت روز بود مرده بود و دفنش نكرده بودند براى آنكه پدرش حاضر نبود و جسدش متغيّر شده و بو گرفته بود حاضر كردند و آن دو دعا نمودند و شمعون هم با آنها موافقت در دعاء كرد ولى در خفاء و آنمرده زنده شد و گفت هفت روز من در هفت وادى آتش بودم شما بخداى ناديده ايمان بياوريد و دست از پرستش بت برداريد و چون شمعون ديد كه اين مشاهده در پادشاه مؤثر شد او را دعوت بتوحيد نمود و پادشاه ايمان آورد و اهل مملكت بعضى ايمان آوردند و بعضى بر كفر باقى ماندند و در بعضى از روايات آنمرده پسر پادشاه معرّفى شده كه از قبر بيرون آمد و خاك را از سر خود پاك ميكرد و شاه از او پرسيد پسر جان حالت چگونه است گفت مرده بودم دو نفر را ديدم دعا ميكنند خدا مرا زنده كند شاه گفت اگر آن دو نفر را به بينى ميشناسى گفت بلى پس شاه امر نمود كه مردم از مقابل او عبور نمايند و آن دو نفر هم در رديف آنها باشند و چون عدّهئى عبور نمودند او اوّل يكى از آن دو و بعدا ديگرى را شناخت و با انگشت بجانب هر يك از آن دو اشاره نمود پس شمعون گفت من بخداى شما دو نفر ايمان آوردم و بعد شاه گفت منهم ايمان آوردم و بعد تمام اهل مملكت ايمان آوردند و حاصل مفاد آيات شريفه آنستكه بدوا ما دو نفر را برسالت نزد آنها فرستاديم و بعدا تقويت نموديم آن دو را بسومى و آنها دعوى رسالت نمودند و قوم نپذيرفتند و منكر فضل و مزيّت ايشان شدند و ايشان دعوى خودشان را مؤكّد بقسم نمودند چون شاهد گرفتن خدا در حكم
جلد 4 صفحه 402
قسم است و گفتند وظيفه ما فقط اداء رسالت است واضح و آشكار و بآن عمل نموديم ديگر تكليفى نداريم شما اگر قبول نمائيد از نفع آن بهرهمند خواهيد شد و الّا بعذاب الهى گرفتار خواهيد گشت و گفتهاند اين سخن را بعد از اظهار معجزه گفته بودند و آنها در جواب گفتند از وقتى شما بشهر ما آمديد ما در عسرت و مشقّت افتاديم يا دست برداشتن از دين آباء و اجداد براى ما ميمنت ندارد لذا ما بوجود يا دعوت شما فال بد ميزنيم و اگر دست از عقيده خود بر نداريد شما را سنگسار ميكنيم و از طرف ما بسياست و عقوبت شديدى گرفتار خواهيد شد و ايشان در جواب گفتند افعال و اعمال بد شما موجب فال بد است آيا اگر كسانى شما را نصيحت كنند و متذكّر بدبختى خود شويد براى آنها فال بد ميزنيد يا تهديدشان ميكنيد و بنابراين جواب شرط در آيه شريفه براى دلالت كلام بر آن حذف شده و اگر ان ذكّرتم بدون همزه باشد چنانچه بعضى قرائت نمودند محتمل است مراد آن باشد كه منشأ فال بد شما با شما است اگر متذكر شده باشيد كه عيب در خودتان است بلى شما متعدّى و متجاوز از حقّ و حدّ خودتانيد كه بايد به پيام خدا گوش بدهيد و نميدهيد و ظاهرا منافات ندارد اين گفتگو با آنچه ذكر شد كه بر حسب بعضى از روايات همه ايمان آوردند چون ممكن است بعد از آنكه پاى عمل بتكاليف ميان آمده باشد مرتدّ شده باشند چنانچه غالبا معمول است كه براى فرار از تكليف مردم كافر ميشوند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا ما أَنتُم إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ ما أَنزَلَ الرَّحمنُ مِن شَيءٍ إِن أَنتُم إِلاّ تَكذِبُونَ «15»
گفتند نيستيد شما مگر بشري مثل ما نازل نفرموده خداوند رحمن از شيء و نيستيد شما مگر اينكه دروغ ميگوييد.
قالُوا ما أَنتُم إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا همين عذري که تمام مشركين نسبت به انبياء از نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط، شعيب، موسي، عيسي، و ساير انبياء داشتند و تصوّر ميكردند که رسولان الهي بايد از جنس ديگري مثل ملائكه باشند و بشر نميتواند تماس بگيرد با خداوند متعال. جواب آنها اينست که اگر در قدرت خداوند اشكال ميكنيد که خداوند قادر علي كلّ شيء، و اگر در قابليّت بشر كلامي داريد بشر كمتر از نحل نيست که مورد وحي الهي شده وَ أَوحي رَبُّكَ إِلَي النَّحلِ و كمتر از جماد نيست مثل كوه که خطاب رسيد يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيرَ و به كارد ابراهيم که گفت (الخليل يأمرني و الجليل ينهاني) بلكه قضيّه بر عكس است رسول بايد كسي باشد که بشر بتواند با او تماس گيرد و اينکه جز همنوع خود نميشود فقط از رسول بايد مطالبه دليل و حجّت نمود پس از آنكه شرائط نبوّت در او باشد. بعلاوه مسئله توحيد از ضروريات اوليّه عقل است که يك جمادي که لا يضرّ و لا ينفع لياقت الوهيّت ندارد و از اينکه نوع خرافات در دماغ و مغز بسياري است، امروز در محلّه ما يك شير سنگي که يك سنگتراش تراشيده احترامش از يك عالم جليل القدر بيشتر است و امثال اينها كاخ فلاني، قصر فلاني و و و بسيار مورد احترام است علّامه محلّه چه اندازه احترام دارد.
وَ ما أَنزَلَ الرَّحمنُ مِن شَيءٍ اصلا منكر كليّه انبياء و رسل شدند که ابدا خدا رسولي نفرستاده و نميفرستد.
جلد 15 - صفحه 57
إِن أَنتُم إِلّا تَكذِبُونَ با اينكه معجزات باهرات مشاهده كردند، معذلك تكذيب كردند، اينکه رسولان براي تأكيد اثبات رسالت خود پس از اقامه حجّت و دليل و اتيان به معجزه
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 15)- اکنون ببینیم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واکنشی نشان دادند، قرآن میگوید: همان بهانهای را که بسیاری از کافران سرکش در برابر پیامبران الهی پیش کشیدند مطرح نمودند «آنان (در جواب) گفتند: شما بشری همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ میگویید»! (قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ).
اگر بنا بود فرستادهای از طرف خدا بیاید باید فرشته مقربی باشد نه انسانی همچون ما، و همین را دلیل برای تکذیب رسولان و انکار نزول فرمان الهی پنداشتند.
نکات آیه
۱ - مردم انطاکیه، پیامبران الهى را انسان هایى همانند خود مى دانستند و هیچ برترى و امتیازى براى آنان قائل نبودند. (قالوا ما أنتم إلاّ بشر مثلنا) تصریح مردم انطاکیه به مثل و مانند خود بودنِ پیامبران، بیانگر نکته یاد شده است.
۲ - مردم انطاکیه، مسؤولیت پیامبرى را در شأن انسان نمى دانستند و او را شایسته تلقى وحى از جانب خداوند نمى انگاشتند. (قالوا ما أنتم إلاّ بشر مثلنا) برداشت یاد شده از آن جا است که آیه شریفه، در مقام بیان علل و انگیزه هاى تکذیب رسولان الهى از جانب مردم است; همان طور که به این نکته در ذیل آیه تصریح شده است: «ما أنزل الرحمان من شىء إن أنتم إلاّ تکذبون».
۳ - انسان بودن، دلیل رد رسالت رسولان و نادرستى ادعاهاى آنان، در دیدگاه مردم انطاکیه (قالوا ما أنتم إلاّ بشر مثلنا)
۴ - پیامبران الهى، بشرى هم چون دیگر انسان هاى عصر خویش بودند. (قالوا ما أنتم إلاّ بشر مثلنا)
۵ - مردم انطاکیه، نزول چیزى را از ناحیه خداوند رحمان براى عالم دنیا و پدیده هاى آن (انسان و...)، ممکن نمى دانستند. (و ما أنزل الرحمن من شىء)
۶ - مردم انطاکیه، نزول وحى و آمدن پیامى از جانب خداى رحمان بر پیامبران فرستاده شده به سوى خویش را، انکار مى کردند. (و ما أنزل الرحمن من شىء) برداشت یاد شده مبتنى بر این نکته است که چون آیه شریفه در مقام بیان علتِ انکار وحى از سوى کافران است، مقصود از «شىء» همان وحى خواهد بود.
۷ - مردم انطاکیه، به وجود خدا و رحمانیت او معتقد بودند.* (و ما أنزل الرحمن من شىء) تصریح مردم انطاکیه به صفت رحمانیت خدا حاکى از اعتقاد آنان به این حقیقت است.
۸ - رحمان، از اوصاف خداوند است. (الرحمن)
۹ - فرستادن پیامبران، همراه با پیامِ تکلیف آفرین، مخالف رحمانیت خداوند در دیدگاه مردم انطاکیه بود. (و ما أنزل الرحمن من شىء) برخى از مفسران برآنند که ذکر رحمانیت خداوند از سوى مردم انطاکیه، مى تواند به این جهت باشد که آنان، فرستادن پیامبر را ناسازگار با رحمانیت خدا مى پنداشتند; زیرا آمدن پیامبران نوعاً همراه با تکلیف بوده و آنان این کار را با رحمانیت خدا ناسازگار مى دانستند.
۱۰ - هر سه پیامبر فرستاده شده به سوى مردم انطاکیه، مورد تکذیب آنان قرار گرفتند. (إذ أرسلنا إلیهم اثنین فکذّبوهما فعزّزنا بثالث... قالوا ...إن أنتم إلاّتکذبون)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: رحمان ۸
- انبیا: بشر بودن انبیا ۱، ۴; تکذیب انبیا ى انطاکیه ۱۰; تکذیب برترى انبیا ۱; موانع بعثت انبیا ۹
- انطاکیه: بینش اهل انطاکیه ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۹; تاریخ انطاکیه ۱۰; تکذیبگرى اهل انطاکیه ۱۰; خداشناسى اهل انطاکیه ۷; عقیده اهل انطاکیه ۷
- تکلیف: موانع تکلیف ۹
- خدا: آثار رحمانیت خدا ۹
- عقیده: عقیده به رحمانیت خدا ۷
- نبوت: مکذبان نبوت بشر ۲، ۳
- وحى: مکذبان وحى ۵، ۶
منابع