گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۲۰}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷: خط ۹:
==آيات ۱ - ۶، سوره حديد ==
==آيات ۱ - ۶، سوره حديد ==
سوره حديد مدنى است و بيست و نه آيه دارد
سوره حديد مدنى است و بيست و نه آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۱)
سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۱)
لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يحْىِ وَ يُمِيت وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۲)
لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يحْىِ وَ يُمِيت وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۲)
هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۳)
هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۳)
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فى الاَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۴)
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فى الاَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۴)
لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۵)
لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۵)
يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۶)
يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۶)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
به نام خداى رحمان و رحيم . آنچه در آسمان ها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند به خاطر اين كه او عزيز و حكيم است (۱).
به نام خداى رحمان و رحيم . آنچه در آسمان ها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند به خاطر اين كه او عزيز و حكيم است (۱).
خط ۳۲: خط ۳۴:
و چون تشويق و تحريك مردم به انفاق ، و اين كه انفاق قرض دادن به خدا است اين توهم را ايجاد مى كند كه مگر خدا به مال ما محتاج است ، لذا از همان آغاز سخن يعنى اولين كلمه سوره مساءله نزاهت خدا از احتياج را خاطر نشان نموده ، فرموده : «'''آنچه در زمين و آسمان ها است خدا را تسبيح مى گويند'''». و نيز عده اى از اسماى حسناى خدا را كه رساننده نزاهت است ذكر كرد، و همه سوره هايى كه با تسبيح خدا آغاز شده ، يعنى سوره حشر، صف ، جمعه و تغابن ، كه بعضى با كلمه «'''سبح '''» و بعضى ديگر با كلمه «'''يسبح '''» آغاز شده اند، نظير سوره مورد بحث است .
و چون تشويق و تحريك مردم به انفاق ، و اين كه انفاق قرض دادن به خدا است اين توهم را ايجاد مى كند كه مگر خدا به مال ما محتاج است ، لذا از همان آغاز سخن يعنى اولين كلمه سوره مساءله نزاهت خدا از احتياج را خاطر نشان نموده ، فرموده : «'''آنچه در زمين و آسمان ها است خدا را تسبيح مى گويند'''». و نيز عده اى از اسماى حسناى خدا را كه رساننده نزاهت است ذكر كرد، و همه سوره هايى كه با تسبيح خدا آغاز شده ، يعنى سوره حشر، صف ، جمعه و تغابن ، كه بعضى با كلمه «'''سبح '''» و بعضى ديگر با كلمه «'''يسبح '''» آغاز شده اند، نظير سوره مورد بحث است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۱ </center>
سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ
سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ
تسبيح كه مصدر فعل «'''سبح '''» است ، به معناى منزه داشتن است ، وداشتن خدا به اين است كه هر چيزى را كه مستلزم نقص و حاجت و ناسازگارى با ساحت كمال او باشد از ساحت او نفى كنى ، و معتقد باشى كه خداى تعالى داراى چنين صفات و اعمالى نيست ، و كلمه «'''ما'''» در جمله مورد بحث موصوله است ، و مراد از آن تمامى موجوداتى است كه در آسمان ها و زمين هستند، چه آن ها كه مانند ملائكه و جن و انس ‍ داراى عقل و شعورند، و چه آنهايى كه چون جمادات فاقد عقلند، و اگر بگويى كلمه «'''ما'''» راجع به موجودات فاقد عقلند، (و در فارسى به «'''چيزى '''» ترجمه مى شود)، و على القاعده بايد شامل عقلا نشود، در پاسخ مى گوييم : بلى همينطور است ، ليكن در جايى كه قرينه اى باشدبفهماند منظور از كلمه «'''ما'''» عقلا و غير عقلا هر دو است ، اشكالى ندارد، و در آيه مورد بحث قرينه اى كه دلالت كند بر اين كه منظور عموم موجودات است چه عقلا و چه غير عقلا وجود دارد، و آن قرينه اين است كه اسمايى از خداى سبحان بر مى شمارد كه مخصوص عقلا است ، مانند احياء و علم بذات الصدور، يعنى علم و آگاهى به نيتهايى كه در درون دلها است و معلوم است كه اين دو صفت مربوط به موجودات داراى شعور، و صفت دوم مربوط به عقلا است .
تسبيح كه مصدر فعل «'''سبح '''» است ، به معناى منزه داشتن است ، وداشتن خدا به اين است كه هر چيزى را كه مستلزم نقص و حاجت و ناسازگارى با ساحت كمال او باشد از ساحت او نفى كنى ، و معتقد باشى كه خداى تعالى داراى چنين صفات و اعمالى نيست ، و كلمه «'''ما'''» در جمله مورد بحث موصوله است ، و مراد از آن تمامى موجوداتى است كه در آسمان ها و زمين هستند، چه آن ها كه مانند ملائكه و جن و انس ‍ داراى عقل و شعورند، و چه آنهايى كه چون جمادات فاقد عقلند، و اگر بگويى كلمه «'''ما'''» راجع به موجودات فاقد عقلند، (و در فارسى به «'''چيزى '''» ترجمه مى شود)، و على القاعده بايد شامل عقلا نشود، در پاسخ مى گوييم : بلى همينطور است ، ليكن در جايى كه قرينه اى باشدبفهماند منظور از كلمه «'''ما'''» عقلا و غير عقلا هر دو است ، اشكالى ندارد، و در آيه مورد بحث قرينه اى كه دلالت كند بر اين كه منظور عموم موجودات است چه عقلا و چه غير عقلا وجود دارد، و آن قرينه اين است كه اسمايى از خداى سبحان بر مى شمارد كه مخصوص عقلا است ، مانند احياء و علم بذات الصدور، يعنى علم و آگاهى به نيتهايى كه در درون دلها است و معلوم است كه اين دو صفت مربوط به موجودات داراى شعور، و صفت دوم مربوط به عقلا است .
پس معناى آيه اين شد كه : تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين است ، و خلاصه تمامى عالم ، خداى سبحان را منزه مى دارد.
پس معناى آيه اين شد كه : تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين است ، و خلاصه تمامى عالم ، خداى سبحان را منزه مى دارد.
خط ۴۲: خط ۴۴:
پس تسبيح تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين هست تسبيح با زبان ، و تنزيه به حقيقت معناى كلمه است ، هر چند كه ما زبان آنها را نفهميم ، نفهميدن ما دليل بر اين نيست مثلا جمادات زبان ندارند، قرآن كريم تصريح دارد بر اين كه تمامى موجو دات زبان دارند و فرموده : «'''قالوا انطقنا اللّه الذى انطق كل شى ء'''».
پس تسبيح تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين هست تسبيح با زبان ، و تنزيه به حقيقت معناى كلمه است ، هر چند كه ما زبان آنها را نفهميم ، نفهميدن ما دليل بر اين نيست مثلا جمادات زبان ندارند، قرآن كريم تصريح دارد بر اين كه تمامى موجو دات زبان دارند و فرموده : «'''قالوا انطقنا اللّه الذى انطق كل شى ء'''».
«'''و هو العزيز الحكيم '''» - يعنى خداى سبحان داراى مقامى منيع است ، به طورى تمامى قدرتها را در هم مى شكند، و هيچ قدرتى نيست كه او را شكست دهد، و حكيم است ، يعنى فعل او متقن و محكم است ، آنقدر محكم است هيچ عارضه اى فعل او را فاسد نمى كند، (و چون افعال ما در معرض فساد و تباهى نيست )، و نيز آنقدر متقن است كه جاى هيچ اعتراض كردنى در آن نيست .
«'''و هو العزيز الحكيم '''» - يعنى خداى سبحان داراى مقامى منيع است ، به طورى تمامى قدرتها را در هم مى شكند، و هيچ قدرتى نيست كه او را شكست دهد، و حكيم است ، يعنى فعل او متقن و محكم است ، آنقدر محكم است هيچ عارضه اى فعل او را فاسد نمى كند، (و چون افعال ما در معرض فساد و تباهى نيست )، و نيز آنقدر متقن است كه جاى هيچ اعتراض كردنى در آن نيست .
لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يحْىِ وَ يُمِيت وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ
لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يحْىِ وَ يُمِيت وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ
از آنجايى كه در ابتداى آيه خبر مقدم بر مبتدا ذكر شده و حق كلام بودبفرمايد: «'''ملك السموات و الارض له : ملك آسمان ها و زمين از آن خدا است '''» ولى چنين نفرمود، بلكه فرمود: «'''از آن خدا است ملك آسمان ها و زمين '''»، و اين عبارت انحصار را مى رساند، در نتيجه مى فهماند كه : مالك آسمان ها و زمين تنها خداست ، او به تنهايى است كه هر حكمى بخواهد در عالم مى راند، براى اين كه پديد آورنده همه او است ، پس آنچه در آسمان ها و زمين هست قيام و وجود آثار وجودش به خداست ، پس هيچ حكمى نيست مگر اين كه حاكم در آن خداست ، و هيچ ملك و سلطنتى نيست مگر آنكه صاحبش او است .
از آنجايى كه در ابتداى آيه خبر مقدم بر مبتدا ذكر شده و حق كلام بودبفرمايد: «'''ملك السموات و الارض له : ملك آسمان ها و زمين از آن خدا است '''» ولى چنين نفرمود، بلكه فرمود: «'''از آن خدا است ملك آسمان ها و زمين '''»، و اين عبارت انحصار را مى رساند، در نتيجه مى فهماند كه : مالك آسمان ها و زمين تنها خداست ، او به تنهايى است كه هر حكمى بخواهد در عالم مى راند، براى اين كه پديد آورنده همه او است ، پس آنچه در آسمان ها و زمين هست قيام و وجود آثار وجودش به خداست ، پس هيچ حكمى نيست مگر اين كه حاكم در آن خداست ، و هيچ ملك و سلطنتى نيست مگر آنكه صاحبش او است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۳ </center>
خط ۴۸: خط ۵۰:
«'''و هو على كل شى ء قدير'''» - اين جمله اشاره دارد به صفت قدرت خداى تعالى ، و اين كه قدرت او مطلق است ، و مقيد به چيزى دون چيزى نيست ، و اگر در آ خر آيه مورد بحث اين جمله را گنجاند، براى مناسبتى بود كه با مساءله احياء و اماته داشت ، چون ممكن بود كسى توهم كند كه چطور ممكن است خداى تعالى مرده اى را كه نه عينى از آن بجا مانده و نه اثرى ، زنده كند؟ و جمله مذكور اين توهم را دفع نموده مى فرمايد: او بر هر چيزى قادر است .
«'''و هو على كل شى ء قدير'''» - اين جمله اشاره دارد به صفت قدرت خداى تعالى ، و اين كه قدرت او مطلق است ، و مقيد به چيزى دون چيزى نيست ، و اگر در آ خر آيه مورد بحث اين جمله را گنجاند، براى مناسبتى بود كه با مساءله احياء و اماته داشت ، چون ممكن بود كسى توهم كند كه چطور ممكن است خداى تعالى مرده اى را كه نه عينى از آن بجا مانده و نه اثرى ، زنده كند؟ و جمله مذكور اين توهم را دفع نموده مى فرمايد: او بر هر چيزى قادر است .
توضيح مقصود از «'''اول '''»، «'''آخر'''»، «'''ظاهر'''» و «'''باطن '''» بودن خداى سبحان
توضيح مقصود از «'''اول '''»، «'''آخر'''»، «'''ظاهر'''» و «'''باطن '''» بودن خداى سبحان
هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ
هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ
بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است ، قهرا با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست ، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده ، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است ، نه آن چيزى كه ما اولش فرض ‍ كرديم ، و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم ۰به مابعدش ، پس آخر خدا است ، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم ، و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم مافوق آن است ، پس خدا ظاهر است ، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم ، و همچنين هر چيزى كه باطن فرض ‍ شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطن تر از آن است ، و ماوراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده ، پس باطن هم خداست ، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم ، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على الاطلاق است ، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است نه على الاطلاق .
بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است ، قهرا با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست ، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده ، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است ، نه آن چيزى كه ما اولش فرض ‍ كرديم ، و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم ۰به مابعدش ، پس آخر خدا است ، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم ، و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم مافوق آن است ، پس خدا ظاهر است ، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم ، و همچنين هر چيزى كه باطن فرض ‍ شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطن تر از آن است ، و ماوراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده ، پس باطن هم خداست ، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم ، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على الاطلاق است ، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است نه على الاطلاق .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۴ </center>
خط ۵۹: خط ۶۱:
بعضى ديگر گفته اند: اول يعنى بى ابتدا، و آخر يعنى بى انتها، و ظاهر يعنى بدون اقتراب ، و باطن يعنى بدون احتجاب .
بعضى ديگر گفته اند: اول يعنى بى ابتدا، و آخر يعنى بى انتها، و ظاهر يعنى بدون اقتراب ، و باطن يعنى بدون احتجاب .
البته در اين ميان اقوال ديگرى نيز هست كه دلچسب نيست و لذا از نقل آنها صرفنظر كرديم .
البته در اين ميان اقوال ديگرى نيز هست كه دلچسب نيست و لذا از نقل آنها صرفنظر كرديم .
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ
تفسير اين آيه در سوره اعراف و يونس و هود و فرقان و قاف گذشت .
تفسير اين آيه در سوره اعراف و يونس و هود و فرقان و قاف گذشت .
ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فى الاَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا
ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فى الاَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا
تفسير و بحث مفصل پيرامون معناى عرش در سوره اعراف آيه ۵۴ گذشت ، و در آنجا گفتيم كه «'''استواى بر عرش '''» كنايه است از شروع در تدبير ملك وجود، و به همين جهت است كه دنبال استواى بر عرش ‍ مساءله علم به جزئيات احوال موجودات آسمانى و زمين را ذكر كرده ، چون علم از لوازم تدبير است .
تفسير و بحث مفصل پيرامون معناى عرش در سوره اعراف آيه ۵۴ گذشت ، و در آنجا گفتيم كه «'''استواى بر عرش '''» كنايه است از شروع در تدبير ملك وجود، و به همين جهت است كه دنبال استواى بر عرش ‍ مساءله علم به جزئيات احوال موجودات آسمانى و زمين را ذكر كرده ، چون علم از لوازم تدبير است .
«'''يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها'''» - كلمه «'''ولوج '''» كه مصدر فعل مضارع «'''يلج '''» است - به طورى كه راغب گفته - به معناى داخل شدن چيزى در محلى تنگ است ، و كلمه «'''عروج '''» به معناى بالا رفتن است ، و معناى آيه اين است كه :
«'''يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها'''» - كلمه «'''ولوج '''» كه مصدر فعل مضارع «'''يلج '''» است - به طورى كه راغب گفته - به معناى داخل شدن چيزى در محلى تنگ است ، و كلمه «'''عروج '''» به معناى بالا رفتن است ، و معناى آيه اين است كه :
خط ۷۲: خط ۷۴:
در پاسخ مى گوييم : درست است كه احاطه خداى تعالى به ما تنها احاطه مكانى نيست ، بلكه در همه احوال و اوقات نيز به ما احاطه دارد، ليكن از آنجايى كه معروف ترين ملاك در جدايى چيزى از چيزى ديگر و غايب شدنش از آن جدايى مكانى است ، و هر كس بخواهد از كسى ديگر جدا شود، مكان خود را عوض مى كند، از اين جهت تنها معيت مكانى را ذكر كرد، و گرنه نسبت خداى تعالى به مكان ها و زمان ها و احوال يك نسبت است .
در پاسخ مى گوييم : درست است كه احاطه خداى تعالى به ما تنها احاطه مكانى نيست ، بلكه در همه احوال و اوقات نيز به ما احاطه دارد، ليكن از آنجايى كه معروف ترين ملاك در جدايى چيزى از چيزى ديگر و غايب شدنش از آن جدايى مكانى است ، و هر كس بخواهد از كسى ديگر جدا شود، مكان خود را عوض مى كند، از اين جهت تنها معيت مكانى را ذكر كرد، و گرنه نسبت خداى تعالى به مكان ها و زمان ها و احوال يك نسبت است .
بعضى هم گفته اند: مراد از اين معيت ، معيت مجازى است ، كه منظور از آن احاطه علمى است .
بعضى هم گفته اند: مراد از اين معيت ، معيت مجازى است ، كه منظور از آن احاطه علمى است .
وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
اين آيه نظير فرع و نتيجه اى است كه بر مطالب قبل مترتب مى شود،مى فرمود: او با شما است هر جا كه باشيد، و او به هر چيزى عالم است ، چون نتيجه حاضر بودن او نزد مردم و جدا نشدنش از ايشان و عالم بودنش به هر چيز اين است كه بيناى به اعمال ايشان نيز باشد، ظاهر اعمالشان را ببيند و باطن آن را كه همان نيتها و مقاصد درونى ايشان است ، ناظر باشد.
اين آيه نظير فرع و نتيجه اى است كه بر مطالب قبل مترتب مى شود،مى فرمود: او با شما است هر جا كه باشيد، و او به هر چيزى عالم است ، چون نتيجه حاضر بودن او نزد مردم و جدا نشدنش از ايشان و عالم بودنش به هر چيز اين است كه بيناى به اعمال ايشان نيز باشد، ظاهر اعمالشان را ببيند و باطن آن را كه همان نيتها و مقاصد درونى ايشان است ، ناظر باشد.
لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ
لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ
با اين كه در سه آيه قبل فرموده بود: «'''له ملك السموات و الارض '''»، در اينجا نيز آن را خاطر نشان كرد،
با اين كه در سه آيه قبل فرموده بود: «'''له ملك السموات و الارض '''»، در اينجا نيز آن را خاطر نشان كرد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۷ </center>
خط ۸۰: خط ۸۲:
در جمله «'''و الى اللّه ترجع الامور'''» كلمه «'''امور'''» جمع است ، و چون الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح ادبى جمع محلى به الف و لام است ، افاده عموميت مى كند، همان طوردر جمله «'''الا الى اللّه تصير الامور'''» نيز چنين است ، در نتيجه هيچ چيز نيست مگر آنكه به سوى خدا برمى گردد، و هيچ كس نمى تواند او را از برگشتن سوى خداى تعالى باز بدارد، و هيچ عاملى كه آن چيز را به سوى خدا برمى گرداند به جز اختصاص ملك به خدا نيست . ساده تر بگويم : تنها عاملى كه امور را به سوى خدا بر مى گرداند،است كه ملك عالم مختص به او است ، پس ‍ امر و فرمان و حكمرانى هم تنها از آن او است .
در جمله «'''و الى اللّه ترجع الامور'''» كلمه «'''امور'''» جمع است ، و چون الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح ادبى جمع محلى به الف و لام است ، افاده عموميت مى كند، همان طوردر جمله «'''الا الى اللّه تصير الامور'''» نيز چنين است ، در نتيجه هيچ چيز نيست مگر آنكه به سوى خدا برمى گردد، و هيچ كس نمى تواند او را از برگشتن سوى خداى تعالى باز بدارد، و هيچ عاملى كه آن چيز را به سوى خدا برمى گرداند به جز اختصاص ملك به خدا نيست . ساده تر بگويم : تنها عاملى كه امور را به سوى خدا بر مى گرداند،است كه ملك عالم مختص به او است ، پس ‍ امر و فرمان و حكمرانى هم تنها از آن او است .
در اين جمله و همچنين در جمله «'''و اللّه بما تعملون بصير'''» كه قبلا بود با اين ممكن بود بفرمايد: «'''و اليه ترجع الامور'''» و «'''و هو بما تعملون بصير لفظ اللّه '''» را ذكر كرد، و شايد وجه آن اين بوده باشد كه اين دو جمله مانند يك مثل معروف دلنشين شود، و دلها را براى تاثر از ياد روز قيامت و پاداشهاى بزرگى كه در قيامت به انفاق كنندگان در راه خدا مى دهند، و در آيات بعد ذكرش مى آيد آماده تر سازد.
در اين جمله و همچنين در جمله «'''و اللّه بما تعملون بصير'''» كه قبلا بود با اين ممكن بود بفرمايد: «'''و اليه ترجع الامور'''» و «'''و هو بما تعملون بصير لفظ اللّه '''» را ذكر كرد، و شايد وجه آن اين بوده باشد كه اين دو جمله مانند يك مثل معروف دلنشين شود، و دلها را براى تاثر از ياد روز قيامت و پاداشهاى بزرگى كه در قيامت به انفاق كنندگان در راه خدا مى دهند، و در آيات بعد ذكرش مى آيد آماده تر سازد.
يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ
يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ
«'''ايلاج شب در روز'''» و «'''ايلاج روز در شب '''» به معناى اختلافى كه شب و روز در كوتاهى و بلندى دارند، و اين اختلاف در دو نيم كره شمالى و جنوبى درست به عكس همند، در فصلى كه در نيم كره شمالى شب ها بلند است ، در نيم كره جنوبى كوتاه است ، و در فصلى كه در نيم كره شمالى شب ها كوتاه و روزها بلند است ، در نيم كره جنوبى عكس آن است ، و مساءله اختلاف شب و روز را در كلام خداى تعالى چند بار ديديم .
«'''ايلاج شب در روز'''» و «'''ايلاج روز در شب '''» به معناى اختلافى كه شب و روز در كوتاهى و بلندى دارند، و اين اختلاف در دو نيم كره شمالى و جنوبى درست به عكس همند، در فصلى كه در نيم كره شمالى شب ها بلند است ، در نيم كره جنوبى كوتاه است ، و در فصلى كه در نيم كره شمالى شب ها كوتاه و روزها بلند است ، در نيم كره جنوبى عكس آن است ، و مساءله اختلاف شب و روز را در كلام خداى تعالى چند بار ديديم .
و مراد از «'''ذات الصدور'''» افكار پنهانى و نيات نهفته اى است كه در سينه ها جا گرفته و از آنجا بيرون نمى آيد؛
و مراد از «'''ذات الصدور'''» افكار پنهانى و نيات نهفته اى است كه در سينه ها جا گرفته و از آنجا بيرون نمى آيد؛
خط ۱۰۷: خط ۱۰۹:
و در الدرالمنثور است كه ابو الشيخ (در كتاب عظمت ) از ابن عمر و ابو سعيد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: ناگزير مردم از شما درباره خدا چيرهايى مى پرسند تا بر سند به اين كه بپرسند: اين خداشما مى گوييد قبل از هر چيز بوده ، قبل از او چه بوده ؟ اگر سؤ الشان به اينجا منتهى شد، بگوييد: او قبل از هر چيز اول بوده ، و نيز بعد از هر چيز آخر است ، پس ديگر چيزى بعد از او نخواهد بود، و او ظاهر و مافوق هر چيزى ، و باطن و نهان تر از هر نهان است ، و او به هر چيز دانا است .
و در الدرالمنثور است كه ابو الشيخ (در كتاب عظمت ) از ابن عمر و ابو سعيد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: ناگزير مردم از شما درباره خدا چيرهايى مى پرسند تا بر سند به اين كه بپرسند: اين خداشما مى گوييد قبل از هر چيز بوده ، قبل از او چه بوده ؟ اگر سؤ الشان به اينجا منتهى شد، بگوييد: او قبل از هر چيز اول بوده ، و نيز بعد از هر چيز آخر است ، پس ديگر چيزى بعد از او نخواهد بود، و او ظاهر و مافوق هر چيزى ، و باطن و نهان تر از هر نهان است ، و او به هر چيز دانا است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۲۰}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش