۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۶}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۵: | خط ۷: | ||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
==آيات ۲۷ - ۳۸ سوره فاطر == | ==آيات ۲۷ - ۳۸ سوره فاطر == | ||
أَ لَمْ تَرَ | أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَتٍ مخْتَلِفاً أَلْوَنهَا وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدُ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مخْتَلِفٌ أَلْوَنهَا وَ غَرَابِيب سودٌ(۲۷) | ||
وَ مِنَ | وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَاب وَ الاَنْعَمِ مخْتَلِفٌ أَلْوَنُهُ كَذَلِك إِنَّمَا يخْشى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُا إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ(۲۸) | ||
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَب اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تجَرَةً لَّن تَبُورَ(۲۹) | |||
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شكورٌ(۳۰) | |||
وَ | وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك مِنَ الْكِتَبِ هُوَ الْحَقُّ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرُ بَصِيرٌ(۳۱) | ||
ثمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَب الَّذِينَ اصطفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سابِقُ بِالْخَيرَتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِك هُوَ الْفَضلُ الْكبِيرُ(۳۲) | |||
جَنَّت عَدْنٍ يَدْخُلُونهَا يحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤ اً وَ لِبَاسهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(۳۳) | |||
وَ قَالُوا | وَ قَالُوا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَذْهَب عَنَّا الحَْزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شكُورٌ(۳۴) | ||
الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضلِهِ لا يَمَسنَا فِيهَا نَصبٌ وَ لا يَمَسنَا فِيهَا لُغُوبٌ(۳۵) | |||
وَ | وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يخَفَّف عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِك نجْزِى كلَّ كفُورٍ(۳۶) | ||
وَ هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا | وَ هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صلِحاً غَيرَ الَّذِى كنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَ جَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(۳۷) | ||
إِنَّ اللَّهَ عَلِمُ غَيْبِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(۳۸) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۶ </center> | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
خط ۳۶: | خط ۳۸: | ||
<span id='link40'><span> | <span id='link40'><span> | ||
==توضيح دلالت اختلاف الوان ثمرات و...بر توحيد == | ==توضيح دلالت اختلاف الوان ثمرات و...بر توحيد == | ||
أَ لَمْ تَرَ | أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَتٍ مخْتَلِفاً أَلْوَنهَا ... | ||
اين آيه حجت ديگرى است بر مساءله توحيد، به اين بيان كه خداى سبحان آب را بوسيله بارانها از آسمان نازل مى كند و اين خود قوى ترين عامل براى روييدن نباتات و ميوه هاست ، و اگر بيرون آمدن ميوه ها از مقتضاى همين آمدن باران بود، بايد همه ميوه ها به يكرنگ باشند، چون آب باران يكى است ، و حال اينكه مى بينيم الوان مختلفى دارند، پس همين اختلاف الوان دلالت مى كند بر اينكه تدبير الهى دست اندركار اين رنگ آميزى است . | اين آيه حجت ديگرى است بر مساءله توحيد، به اين بيان كه خداى سبحان آب را بوسيله بارانها از آسمان نازل مى كند و اين خود قوى ترين عامل براى روييدن نباتات و ميوه هاست ، و اگر بيرون آمدن ميوه ها از مقتضاى همين آمدن باران بود، بايد همه ميوه ها به يكرنگ باشند، چون آب باران يكى است ، و حال اينكه مى بينيم الوان مختلفى دارند، پس همين اختلاف الوان دلالت مى كند بر اينكه تدبير الهى دست اندركار اين رنگ آميزى است . | ||
و اما اينكه گفته اند: ((اين رنگ آميزيها منوط به اختلاف عواملى است كه در آنها مؤ ثر است ، و از آن جمله اخ تلاف عناصر موجود در آنهاست ، كه از نظر نوع و مقدار و تركيب مختلف هستند(( حرف صحيحى نيست ، براى اينكه ما سؤ ال خود را از اين كه اين رنگهاى مختلف از كجا آمد، برداشته ، و به اينجا منتقل مى كنيم كه اين اختلاف عوامل از كجا آمد، با اينكه تمامى اين عوامل منتهى مى شود به عامل ماده ، كه در همه هست . پس اختلاف عناصرى كه موجودات از آنها تركيب مى شوند، خود دليل بر اين است كه عامل ديگرى ماوراى ماده هست كه ماده را به سوى صورت هاى گوناگون سوق مى دهد. | و اما اينكه گفته اند: ((اين رنگ آميزيها منوط به اختلاف عواملى است كه در آنها مؤ ثر است ، و از آن جمله اخ تلاف عناصر موجود در آنهاست ، كه از نظر نوع و مقدار و تركيب مختلف هستند(( حرف صحيحى نيست ، براى اينكه ما سؤ ال خود را از اين كه اين رنگهاى مختلف از كجا آمد، برداشته ، و به اينجا منتقل مى كنيم كه اين اختلاف عوامل از كجا آمد، با اينكه تمامى اين عوامل منتهى مى شود به عامل ماده ، كه در همه هست . پس اختلاف عناصرى كه موجودات از آنها تركيب مى شوند، خود دليل بر اين است كه عامل ديگرى ماوراى ماده هست كه ماده را به سوى صورت هاى گوناگون سوق مى دهد. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۹: | ||
و معناى آيه اين است كه : ((آيا نمى بينى كه در بعضى از كوهها راههايى سفيد و سرخ و سياه ، و با رنگهاى مختلف هست ؟(( و مراد از اين راهها، يا راههايى است كه در كوهها قرار دارد و داراى الوانى مختلف است ، و يا مراد خود كوهها است ، كه به صورت خطوطى كشيده شده در روى كره زمين قرار دارد، بعضى از اين سلسله جبال به رنگ سفيدند، بعضى سرخ ، بعضى سياه ، و بعضى ديگر چند رنگ هستند. | و معناى آيه اين است كه : ((آيا نمى بينى كه در بعضى از كوهها راههايى سفيد و سرخ و سياه ، و با رنگهاى مختلف هست ؟(( و مراد از اين راهها، يا راههايى است كه در كوهها قرار دارد و داراى الوانى مختلف است ، و يا مراد خود كوهها است ، كه به صورت خطوطى كشيده شده در روى كره زمين قرار دارد، بعضى از اين سلسله جبال به رنگ سفيدند، بعضى سرخ ، بعضى سياه ، و بعضى ديگر چند رنگ هستند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۹ </center> | ||
وَ مِنَ | وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَاب وَ الاَنْعَمِ مخْتَلِفٌ أَلْوَنُهُ كَذَلِك | ||
يعنى بعضى از انسانها و حيوانات نيز مثل كوهها و ميوه ها داراى رنگه اى مختلف هستند، بعضى سفيد، بعضى سرخ ، بعضى سياهند. و كلمه ((دواب (( به معناى هر جنبده اى است كه در زمين حركت مى كند. و كلمه ((انعام (( به معناى شتر و گوسفند و گ او است . | يعنى بعضى از انسانها و حيوانات نيز مثل كوهها و ميوه ها داراى رنگه اى مختلف هستند، بعضى سفيد، بعضى سرخ ، بعضى سياهند. و كلمه ((دواب (( به معناى هر جنبده اى است كه در زمين حركت مى كند. و كلمه ((انعام (( به معناى شتر و گوسفند و گ او است . | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: ((كلمه كذلك (( خبرى است براى مبتداى محذوف ، و تقدير آن ((الامر كذلك : امر چنين است (( مى باشد، و اين جمله تقريرى است اجمالى براى بيان تفصيلى قبل ، كه اختلاف الوان ثمرات و كوهها و انسانها و جنبندگان چهارپ ايان را بيان مى كرد((. | بعضى از مفسرين گفته اند: ((كلمه كذلك (( خبرى است براى مبتداى محذوف ، و تقدير آن ((الامر كذلك : امر چنين است (( مى باشد، و اين جمله تقريرى است اجمالى براى بيان تفصيلى قبل ، كه اختلاف الوان ثمرات و كوهها و انسانها و جنبندگان چهارپ ايان را بيان مى كرد((. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۵: | ||
<span id='link41'><span> | <span id='link41'><span> | ||
==خشت به معناى حقيقى كلمه فقط در علما دريافت مى شود == | ==خشت به معناى حقيقى كلمه فقط در علما دريافت مى شود == | ||
إِنَّمَا يخْشى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُا | |||
اين جمله جمله اى است از نو كه توضيح مى دهد چگونه و چه كسانى از اين آيات عبرت مى گيرند، و اين آيات اثر خود را كه ايمان حقيقى به خدا و خشيت از او به تمام معناى كلمه مى باشد، تنها در علما مى بخشد، نه جهال . | اين جمله جمله اى است از نو كه توضيح مى دهد چگونه و چه كسانى از اين آيات عبرت مى گيرند، و اين آيات اثر خود را كه ايمان حقيقى به خدا و خشيت از او به تمام معناى كلمه مى باشد، تنها در علما مى بخشد، نه جهال . | ||
در سابق هم گذشت كه انذار تنها در علما نتيجه بخش است ، چون در آنجا فرمود: ((انما تنذر الّذين يخشون ربهم بالغيب و اقاموا الصلوة ((. پس در حقيقت آيه مورد بحث ، بيانگر معناى آن آيه است ، و روشن مى سازد كه خشيت به معنى حقيقى كلمه ، تنها در علما يافت مى شود. | در سابق هم گذشت كه انذار تنها در علما نتيجه بخش است ، چون در آنجا فرمود: ((انما تنذر الّذين يخشون ربهم بالغيب و اقاموا الصلوة ((. پس در حقيقت آيه مورد بحث ، بيانگر معناى آن آيه است ، و روشن مى سازد كه خشيت به معنى حقيقى كلمه ، تنها در علما يافت مى شود. | ||
خط ۵۹: | خط ۶۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰ </center> | ||
و جمله ((ان اللّه عزيز غفور(( معناى تعليل را افاده مى كند. و مى رساند كه خدا به علت اينكه عزيز است ، يعنى قاهرى غير مقهور، و غالبى غير مغلوب از هر جهت است ، لذا عارفان از او خشيت دارند، و نيز به علت اينكه غفور يعنى نسبت به گناهان و خطاها، بسيار آمرزنده است ؛ لذا عارفان به او ايمان مى آورند، و به درگاهش تقرب مى جويند، و مشتاق لقاى او هستند. | و جمله ((ان اللّه عزيز غفور(( معناى تعليل را افاده مى كند. و مى رساند كه خدا به علت اينكه عزيز است ، يعنى قاهرى غير مقهور، و غالبى غير مغلوب از هر جهت است ، لذا عارفان از او خشيت دارند، و نيز به علت اينكه غفور يعنى نسبت به گناهان و خطاها، بسيار آمرزنده است ؛ لذا عارفان به او ايمان مى آورند، و به درگاهش تقرب مى جويند، و مشتاق لقاى او هستند. | ||
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَب اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تجَرَةً لَّن تَبُورَ | |||
((تلاوت كتاب (( به معناى خواندن قرآن است ، كه خداى سبحان آن را ستوده . و ((اقامه نماز(( به معناى ادامه برآوردن آن و محافظت از ترك نشدن آن است . و ((انفاق از رزق در سر و علانيه (( به معناى اين است كه : از مال خود به فقراء مى دهند، و چون در انفاق هاى مستحبى مى ترسند جنبه خودنمايى به خود بگيرد، و خلوص آن از بين برود؛ لذا آن را پنهانى مى دهند، و در انفاقهاى واجب براى اينكه اطاعت خدا در بين مردم شايع شود و ديگران هم تشويق شوند، علنى مى دهند. | ((تلاوت كتاب (( به معناى خواندن قرآن است ، كه خداى سبحان آن را ستوده . و ((اقامه نماز(( به معناى ادامه برآوردن آن و محافظت از ترك نشدن آن است . و ((انفاق از رزق در سر و علانيه (( به معناى اين است كه : از مال خود به فقراء مى دهند، و چون در انفاق هاى مستحبى مى ترسند جنبه خودنمايى به خود بگيرد، و خلوص آن از بين برود؛ لذا آن را پنهانى مى دهند، و در انفاقهاى واجب براى اينكه اطاعت خدا در بين مردم شايع شود و ديگران هم تشويق شوند، علنى مى دهند. | ||
((يرجون تجارة لن تبور(( - يعنى تجارتى را اميدوارند كه به هيچ وجه ضرر نمى آورد، بعضى از مفسرين گفته اند: ((جمله ((يرجون ((... خبر است براى كلمه ((ان (( كه در اول آيه است ((. و نزد بعضى ديگر خبر ((ان (( مقدر است . و جمله ((ليوفيهم ...(( متعلق به آن است و معنايش اين است كه : اگر كردند آنچه را كه كردند، براى اين بود كه خدا پاداشهايشان را بدهد. | ((يرجون تجارة لن تبور(( - يعنى تجارتى را اميدوارند كه به هيچ وجه ضرر نمى آورد، بعضى از مفسرين گفته اند: ((جمله ((يرجون ((... خبر است براى كلمه ((ان (( كه در اول آيه است ((. و نزد بعضى ديگر خبر ((ان (( مقدر است . و جمله ((ليوفيهم ...(( متعلق به آن است و معنايش اين است كه : اگر كردند آنچه را كه كردند، براى اين بود كه خدا پاداشهايشان را بدهد. | ||
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شكورٌ | |||
كلمه ((ليوفيهم (( متعلق است به جمله ((يتلون (( و آنچه كه در آيه سابق ، بر آن عطف شده بود، و معنايش اين است كه : آنان كه كتاب خدا را تلاوت مى كنند، و نماز را به استمرار انجام مى دهند، هر چه مى كنند به اين منظور مى كنند كه خدا پاداشهايشان را به طور كامل بدهد، و چيزى از ثواب اعمال از ايشان فوت نشود. | كلمه ((ليوفيهم (( متعلق است به جمله ((يتلون (( و آنچه كه در آيه سابق ، بر آن عطف شده بود، و معنايش اين است كه : آنان كه كتاب خدا را تلاوت مى كنند، و نماز را به استمرار انجام مى دهند، هر چه مى كنند به اين منظور مى كنند كه خدا پاداشهايشان را به طور كامل بدهد، و چيزى از ثواب اعمال از ايشان فوت نشود. | ||
((و يزيدهم من فضّله (( - ممكن است مراد از اين فضل و زيادت ، دو چندانى ثواب باشد، همچنان كه فرموده : ((من جاء بالحسنة فله عشر امثالها(( و نيز فرموده : ((مثل الّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبه انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبه و اللّه يضاعف لمن يشاء.(( | ((و يزيدهم من فضّله (( - ممكن است مراد از اين فضل و زيادت ، دو چندانى ثواب باشد، همچنان كه فرموده : ((من جاء بالحسنة فله عشر امثالها(( و نيز فرموده : ((مثل الّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبه انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبه و اللّه يضاعف لمن يشاء.(( | ||
خط ۶۸: | خط ۷۰: | ||
و ممكن هم هست مراد از آن زيادتى باشد از غير سنخ ثواب اعمال ، همچنان كه مى دانيم در آيه ((لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد(( منظور غير از ثواب است . | و ممكن هم هست مراد از آن زيادتى باشد از غير سنخ ثواب اعمال ، همچنان كه مى دانيم در آيه ((لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد(( منظور غير از ثواب است . | ||
و جمله ((انه غفور شكور(( مضمون آيه و زيادتى ثواب ، يا غير ثواب را تعليل مى كند، و معنايش اين است كه : اگر گفتيم : خداوند لغزشهاى آنان را ناديده مى گيرد، براى اين است كه خدا غفور است ، و اگر گفتيم ايشان را به بيش از آن ثوابى كه مستحقند پاداش مى دهد، براى اين است كه او شكور است . | و جمله ((انه غفور شكور(( مضمون آيه و زيادتى ثواب ، يا غير ثواب را تعليل مى كند، و معنايش اين است كه : اگر گفتيم : خداوند لغزشهاى آنان را ناديده مى گيرد، براى اين است كه خدا غفور است ، و اگر گفتيم ايشان را به بيش از آن ثوابى كه مستحقند پاداش مى دهد، براى اين است كه او شكور است . | ||
وَ | وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك مِنَ الْكِتَبِ هُوَ الْحَقُّ | ||
ضمير فصل و الف و لام در جمله ((هو الحق (( براى تاءكيد حقانيت كتاب است ، نه براى انحصار، به عبارت ساده تر اينكه : اين كتاب حقى است كه به هيچ وجه باطل در آن راه ندارد؛ نه اينكه اين كتاب به تنهايى حق است . | ضمير فصل و الف و لام در جمله ((هو الحق (( براى تاءكيد حقانيت كتاب است ، نه براى انحصار، به عبارت ساده تر اينكه : اين كتاب حقى است كه به هيچ وجه باطل در آن راه ندارد؛ نه اينكه اين كتاب به تنهايى حق است . | ||
<span id='link42'><span> | <span id='link42'><span> | ||
==مراد از كتاب و وراثت آن در آيه : ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا... == | ==مراد از كتاب و وراثت آن در آيه : ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا... == | ||
ثمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَب الَّذِينَ اصطفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ... | |||
وقتى مى گويند: ((اورئهم مالا كذا(( معنايش اين است كه : فلانى فلان مال را به ارث براى آنان باقى گذاشت تا ايشان بعد از مرگ وى به امر آن مال قيام كنند، با اينكه تا خودش زنده بود خودش قائم به امر آن مال و متصرف در آن بود، و به همين معنا است ارث دادن علم و جاه و امثال آن ، كه وارث بعد از مرگ صاحب علم و جاه ، به امر آن دو قيام مى كند، بعد از آنكه قبلا نزد ديگرى بود و ديگرى صاحبش بود و از آن بهره مى گرفت . | وقتى مى گويند: ((اورئهم مالا كذا(( معنايش اين است كه : فلانى فلان مال را به ارث براى آنان باقى گذاشت تا ايشان بعد از مرگ وى به امر آن مال قيام كنند، با اينكه تا خودش زنده بود خودش قائم به امر آن مال و متصرف در آن بود، و به همين معنا است ارث دادن علم و جاه و امثال آن ، كه وارث بعد از مرگ صاحب علم و جاه ، به امر آن دو قيام مى كند، بعد از آنكه قبلا نزد ديگرى بود و ديگرى صاحبش بود و از آن بهره مى گرفت . | ||
بنابراين معناى ارث دادن كتاب به قوم و مردمى ، اين است كه : كتاب را نزد ايشان بگذارد تا نسل به نسل و از سلف به خلف دست به دست بگردد، و همه از آن برخوردار شوند. | بنابراين معناى ارث دادن كتاب به قوم و مردمى ، اين است كه : كتاب را نزد ايشان بگذارد تا نسل به نسل و از سلف به خلف دست به دست بگردد، و همه از آن برخوردار شوند. | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
و در معناى ظالم به نفس و مقتصد و سابق نيز اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: ظالم ، كسى است كه ظاهرش از باطنش بهتر باشد و مقتصد، آن كسى است كه ظاهر و باطنش يكسان باشد، و سابق ، آن كسى است كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد. بعضى ديگر گفته اند: مراد از سابق آن كسانى هستند كه در عهد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسلام آوردند، يعنى صحابه آن جناب ، و مقتصد كسانى هستند كه پا به جاى پاى اصحاب آن جناب گذاشته باشند، و ظالم به نفس ساير مردمند. بعضى ديگر گفته اند: ظالم به نفس كسى است كه گناه بر او غلبه كرده باشد، و مقتصد آن كسى است كه گناه و ثوابش يكسان ، و خلاصه متوسط الحال باشد، و سابق آن كسى است كه به درگاه خدا تقرب جسته ، و در درجات قرب از ديگران پيشى گرفته باشد. | و در معناى ظالم به نفس و مقتصد و سابق نيز اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: ظالم ، كسى است كه ظاهرش از باطنش بهتر باشد و مقتصد، آن كسى است كه ظاهر و باطنش يكسان باشد، و سابق ، آن كسى است كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد. بعضى ديگر گفته اند: مراد از سابق آن كسانى هستند كه در عهد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسلام آوردند، يعنى صحابه آن جناب ، و مقتصد كسانى هستند كه پا به جاى پاى اصحاب آن جناب گذاشته باشند، و ظالم به نفس ساير مردمند. بعضى ديگر گفته اند: ظالم به نفس كسى است كه گناه بر او غلبه كرده باشد، و مقتصد آن كسى است كه گناه و ثوابش يكسان ، و خلاصه متوسط الحال باشد، و سابق آن كسى است كه به درگاه خدا تقرب جسته ، و در درجات قرب از ديگران پيشى گرفته باشد. | ||
البته در اين بين اقوال متفرق ديگرى هست كه ذكر نكرديم ، و اگر احتمالات مذكور را در يكديگر ضرب كنيم از هزار احتمال بالاتر مى شود. | البته در اين بين اقوال متفرق ديگرى هست كه ذكر نكرديم ، و اگر احتمالات مذكور را در يكديگر ضرب كنيم از هزار احتمال بالاتر مى شود. | ||
جَنَّت عَدْنٍ يَدْخُلُونهَا يحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤ اً وَ لِبَاسهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ | |||
كلمه ((يحلون (( مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن ((تحليه (( است و تحليه به معناى خود آرايى است . و كلمه ((اساور(( جمع ((اءسوره (( و اسوره هم جمع سوار - به كسره سين - است ، راغب گفته : سوار زن ، دستواره آن است (النگو) و اين كلمه فارسى است ، كه بعد از عربى شدن به صورت سوار درآمده . | كلمه ((يحلون (( مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن ((تحليه (( است و تحليه به معناى خود آرايى است . و كلمه ((اساور(( جمع ((اءسوره (( و اسوره هم جمع سوار - به كسره سين - است ، راغب گفته : سوار زن ، دستواره آن است (النگو) و اين كلمه فارسى است ، كه بعد از عربى شدن به صورت سوار درآمده . | ||
((جنات عدن (( - ظاهرا اين جمله بيان همان فضل كبير باشد. در مجمع البيان گفته : اين جمله تفسير فضل است گويا شخصى پرسيده : اين فضل كبير چيست ؟ در پاسخ فرموده : بهشتهايى است كه تقديرش يا پاداش جنات است ، يا دخول جنات ، و ممكن هم هست كلمه ((جنات (( بدل از فضل باشد، گويا فرمود ه : ذلك دخول جنات - آن داخل شدن بهشت است . و بقيه الفاظ آيه روشن است . | ((جنات عدن (( - ظاهرا اين جمله بيان همان فضل كبير باشد. در مجمع البيان گفته : اين جمله تفسير فضل است گويا شخصى پرسيده : اين فضل كبير چيست ؟ در پاسخ فرموده : بهشتهايى است كه تقديرش يا پاداش جنات است ، يا دخول جنات ، و ممكن هم هست كلمه ((جنات (( بدل از فضل باشد، گويا فرمود ه : ذلك دخول جنات - آن داخل شدن بهشت است . و بقيه الفاظ آيه روشن است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۷ </center> | ||
وَ قَالُوا | وَ قَالُوا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَذْهَب عَنَّا الحَْزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شكُورٌ | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((حزن (( - كه خدا را، به خاطر اينكه ايشان را با بردن در بهشت از آن ((حزن (( نجات داده ، حمد گفته اند - آن شدائد و مصائب و اندوهى است كه اهل بهشت در دنيا داشتند. | بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((حزن (( - كه خدا را، به خاطر اينكه ايشان را با بردن در بهشت از آن ((حزن (( نجات داده ، حمد گفته اند - آن شدائد و مصائب و اندوهى است كه اهل بهشت در دنيا داشتند. | ||
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از آن اندوهى است كه بعد از رحلت از دنيا و قبل از دخول به بهشت به ايشان احاطه مى كند، اندوهى كه منشاش ترس از گناهان است ((. | بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از آن اندوهى است كه بعد از رحلت از دنيا و قبل از دخول به بهشت به ايشان احاطه مى كند، اندوهى كه منشاش ترس از گناهان است ((. | ||
بنابراين ، مى توان گفت آيه شريفه حكايت كلام دسته اول از آن سه طايفه است ، يعنى ظالم به نفس و يا كلام آن دسته و دسته دوم ، يعنى مقتصدين است ، و اما طايفه سوم كه سابق به خيراتند گناهى در صحيفه اعمال ندارند، تا از عذاب آن بترسند. و اين وجه دوم با آخر گفتار آنان كه گفتند: ((ان ربنا لغفور شكور(( مناسب تر است . | بنابراين ، مى توان گفت آيه شريفه حكايت كلام دسته اول از آن سه طايفه است ، يعنى ظالم به نفس و يا كلام آن دسته و دسته دوم ، يعنى مقتصدين است ، و اما طايفه سوم كه سابق به خيراتند گناهى در صحيفه اعمال ندارند، تا از عذاب آن بترسند. و اين وجه دوم با آخر گفتار آنان كه گفتند: ((ان ربنا لغفور شكور(( مناسب تر است . | ||
الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضلِهِ لا يَمَسنَا فِيهَا نَصبٌ وَ لا يَمَسنَا فِيهَا لُغُوبٌ | |||
كلمه ((مقامه (( به معناى اقامه است ، و ((دارالمقامه (( آن منزلى است كه كسى از آن بيرون نمى رود و از آنجا به جاى ديگر كوچ نمى كند. و كلمه ((نصب (( به فتحه نون و صاد - به معناى تعب و مشقت است . و كلمه ((لغوب (( - به ضمه لام - به معناى خستگى و تعب در طلب معاش و غير آن است . | كلمه ((مقامه (( به معناى اقامه است ، و ((دارالمقامه (( آن منزلى است كه كسى از آن بيرون نمى رود و از آنجا به جاى ديگر كوچ نمى كند. و كلمه ((نصب (( به فتحه نون و صاد - به معناى تعب و مشقت است . و كلمه ((لغوب (( - به ضمه لام - به معناى خستگى و تعب در طلب معاش و غير آن است . | ||
و معنايش اين است كه : ((آن خدايى كه ما را به فضل خودش و بدون اينكه استحقاقى داشته باشيم در خانه جاودانه داخل كرد، بهشتى كه نه در آن مشقتى هست و نه تعبى ، و نه ما در آنجا در طلب آنچه مى خواهيم دچار خستگى و كندى مى شويم ، چون هر چه بخواهيم در آن هست ((. | و معنايش اين است كه : ((آن خدايى كه ما را به فضل خودش و بدون اينكه استحقاقى داشته باشيم در خانه جاودانه داخل كرد، بهشتى كه نه در آن مشقتى هست و نه تعبى ، و نه ما در آنجا در طلب آنچه مى خواهيم دچار خستگى و كندى مى شويم ، چون هر چه بخواهيم در آن هست ((. | ||
و كلمه ((من فضله (( مناسبت خاصى با جمله سابق ، يعنى جمله : ((ذلك هو الفضل الكبير(( دارد. | و كلمه ((من فضله (( مناسبت خاصى با جمله سابق ، يعنى جمله : ((ذلك هو الفضل الكبير(( دارد. | ||
وَ | وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ ... | ||
لام در ((لهم (( لام اختصاص است ، و مى فهماند كه آتش جزايى است خاص ايشان و از ايشان جدا شدنى نيست . و جمله ((لا يقضى عليهم فى موتوا((، معنايش اين است كه : حكم نمى شود بر آنان به مرگ ، تا بميرند، در نتيجه در آن شدت عذاب همواره زنده اند، و عذاب آتش از ايشان تخفيف نمى پذيرد، اين چنين ما هر كفرانگر را كه كفرانش يا شديد است و يا بسيار، كيفر مى دهيم . | لام در ((لهم (( لام اختصاص است ، و مى فهماند كه آتش جزايى است خاص ايشان و از ايشان جدا شدنى نيست . و جمله ((لا يقضى عليهم فى موتوا((، معنايش اين است كه : حكم نمى شود بر آنان به مرگ ، تا بميرند، در نتيجه در آن شدت عذاب همواره زنده اند، و عذاب آتش از ايشان تخفيف نمى پذيرد، اين چنين ما هر كفرانگر را كه كفرانش يا شديد است و يا بسيار، كيفر مى دهيم . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۸ </center> | ||
وَ هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا | وَ هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا ... | ||
در مجمع البيان گفته : كلمه ((اصطراخ (( به معناى شيون و فرياد و استغاثه است ، و اين كلمه از باب افتعال از ماده ((صراخ : ناله (( است . | در مجمع البيان گفته : كلمه ((اصطراخ (( به معناى شيون و فرياد و استغاثه است ، و اين كلمه از باب افتعال از ماده ((صراخ : ناله (( است . | ||
و جمله ((ربنا اخرجنا(( بيان همان شيون و فرياد است . و جمله ((اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر(( پاسخ آن فرياد است . و جمله ((فذوقوا(( و جمله ((فما للظالمين من نصير(( هر يك نتيجه جمله ما قبل خودش است . | و جمله ((ربنا اخرجنا(( بيان همان شيون و فرياد است . و جمله ((اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر(( پاسخ آن فرياد است . و جمله ((فذوقوا(( و جمله ((فما للظالمين من نصير(( هر يك نتيجه جمله ما قبل خودش است . | ||
و معناى آ يه اين است كه : اين كفار كه در آتشند، شيون و فرياد مى كنند، و استغاثه مى نمايند، در حالى كه فريادشان اين است كه : پروردگارا ما را از آتش بدر آور، تا عمل صالح كنيم غير از آن عمل زشت كه مى كرديم ، در پاسخ به ايشان گفته مى شود: نه ، هرگز، مگر ما آن قدر عمر به شما نداديم كه هركس مى خواست متذكر شود مجال آن را داشته باشد؟ ما اين مقدار عمر را به شما داديم ، پيامبران بيم رسان هم نزد شما آمدند، و از اين عذاب بيمتان دادند، ولى متذكر نشديد و ايمان نياورديد، حال عذاب را بچشيد كه ستمكاران را ياورى نباشد، تا به يارى آنان برخيزند و از عذاب خلاصشان كنند. | و معناى آ يه اين است كه : اين كفار كه در آتشند، شيون و فرياد مى كنند، و استغاثه مى نمايند، در حالى كه فريادشان اين است كه : پروردگارا ما را از آتش بدر آور، تا عمل صالح كنيم غير از آن عمل زشت كه مى كرديم ، در پاسخ به ايشان گفته مى شود: نه ، هرگز، مگر ما آن قدر عمر به شما نداديم كه هركس مى خواست متذكر شود مجال آن را داشته باشد؟ ما اين مقدار عمر را به شما داديم ، پيامبران بيم رسان هم نزد شما آمدند، و از اين عذاب بيمتان دادند، ولى متذكر نشديد و ايمان نياورديد، حال عذاب را بچشيد كه ستمكاران را ياورى نباشد، تا به يارى آنان برخيزند و از عذاب خلاصشان كنند. | ||
إِنَّ اللَّهَ عَلِمُ غَيْبِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ | |||
خدا عالم غيب آسمان ها و زمين است ، و او به آنچه در سينه ها پنهان است داناست ، با شما بر طبق آنچه در باطن نهفته داريد، از عقايد و آثار اعمال معامله مى كند، و بر طبق آن محاسبه مى نمايد، چه اينكه ظاهرتان با باطن مطابق باشد و چه مخالف ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه (( و نيز فرموده : ((يوم تبلى السرائر((. | خدا عالم غيب آسمان ها و زمين است ، و او به آنچه در سينه ها پنهان است داناست ، با شما بر طبق آنچه در باطن نهفته داريد، از عقايد و آثار اعمال معامله مى كند، و بر طبق آن محاسبه مى نمايد، چه اينكه ظاهرتان با باطن مطابق باشد و چه مخالف ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه (( و نيز فرموده : ((يوم تبلى السرائر((. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۶}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش