گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۵}}
__TOC__
__TOC__




أَمَّن يَهْدِيكمْ فى ظلُمَتِ الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَن يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ...
أَمَّن يَهْدِيكمْ فى ظلُمَتِ الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَن يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ...
مراد از ظلمات بر و بحر، ظلمتهاى شبها در خشكى و دريا است . بنا بر اين ، در آيه شريفه مجاز عقلى به كار رفته ، (يعنى ظلمت شب دريا را به دريا و ظلمت شب خشكى را به خشكى نسبت داده ) و مراد از «'''ارسال رياح بشرا'''»، اين است كه : بادها را قبل از فرستادن باران مى فرستد، تا مردم را با آمدن باران مژده دهد و مراد از «'''رحمت '''» همان باران است ، و بقيه الفاظ آيه روشن است .
مراد از ظلمات بر و بحر، ظلمتهاى شبها در خشكى و دريا است . بنا بر اين ، در آيه شريفه مجاز عقلى به كار رفته ، (يعنى ظلمت شب دريا را به دريا و ظلمت شب خشكى را به خشكى نسبت داده ) و مراد از «'''ارسال رياح بشرا'''»، اين است كه : بادها را قبل از فرستادن باران مى فرستد، تا مردم را با آمدن باران مژده دهد و مراد از «'''رحمت '''» همان باران است ، و بقيه الفاظ آيه روشن است .
أَمَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكم مِّنَالسمَاءِ وَ الاَرْضِ...
أَمَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكم مِّنَالسمَاءِ وَ الاَرْضِ...
مقصود از اينكه فرمود: «'''يبدء الخلق ثم يعيده '''»
مقصود از اينكه فرمود: «'''يبدء الخلق ثم يعيده '''»
«'''بدء خلق '''» به معناى ايجاد خلق است ابتداء و براى اولين بار و اعاده خلق به معناى دوباره خلق كردن و برگرداندن آنان در قيامت است . در اين آيه شريفه مشركين را ملزم و مجاب مى كند به اينكه چرا شرك ورزند، آيا آن كسى كه عالم را براى بار اول و نيز در قيامت براى بار دوم خلق مى كند بهتر است يا سنگ و چوبى كه آنان مى پرستند؟ و حال آنكه مشركين اصلا قيامت و معاد را قبول ندارند، همچنان كه در همين آيات بدان اشاره نموده مى فرمايد: «'''و قال الذين كفروا...'''» و اين از اين نظر است كه در كلام مجيدش ، مساءله معاد با ادله قاطعه اثبات شده و در اينجا به عنوان اصل مسلم اخذ شده است ، آنگاه در آيات بعد به عنوان استدراك مى فرمايد كه همه اين روگردانيها به خاطر اين است كه مشركين معاد را منكرند و يا در آن شك دارند.
«'''بدء خلق '''» به معناى ايجاد خلق است ابتداء و براى اولين بار و اعاده خلق به معناى دوباره خلق كردن و برگرداندن آنان در قيامت است . در اين آيه شريفه مشركين را ملزم و مجاب مى كند به اينكه چرا شرك ورزند، آيا آن كسى كه عالم را براى بار اول و نيز در قيامت براى بار دوم خلق مى كند بهتر است يا سنگ و چوبى كه آنان مى پرستند؟ و حال آنكه مشركين اصلا قيامت و معاد را قبول ندارند، همچنان كه در همين آيات بدان اشاره نموده مى فرمايد: «'''و قال الذين كفروا...'''» و اين از اين نظر است كه در كلام مجيدش ، مساءله معاد با ادله قاطعه اثبات شده و در اينجا به عنوان اصل مسلم اخذ شده است ، آنگاه در آيات بعد به عنوان استدراك مى فرمايد كه همه اين روگردانيها به خاطر اين است كه مشركين معاد را منكرند و يا در آن شك دارند.
خط ۲۴: خط ۲۶:
<span id='link379'><span>
<span id='link379'><span>
==برهانى ديگر بر ابطال الوهيت آلهه مشركين با بيان اينكه آنان علمى به غيب و قيامتندارند ==
==برهانى ديگر بر ابطال الوهيت آلهه مشركين با بيان اينكه آنان علمى به غيب و قيامتندارند ==
قُل لا يَعْلَمُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ الْغَيْب إِلا اللَّهُ وَ مَا يَشعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ
قُل لا يَعْلَمُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ الْغَيْب إِلا اللَّهُ وَ مَا يَشعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ
در آيه قبلى - گفتيم - بعد از آنكه الوهيت آلهه مشركين را ابطال نمود و ثابت كرد كه خلقت و تدبير همه عالم از خداى تعالى به تنهايى است ، به آن جناب دستور داد تا از مشركين بخواهد تا بر خدايى آلهه خود اقامه برهان كنند و اينك در اين آيه براى نوبت دوم دستورش مى دهد تا با برهان ديگرى بر بطلان الوهيت آنان با ايشان روبرو شود، و آن برهان اين است كه خدايان آنان علمى به غيب و به قيامت ندارند، و نمى دانند كه در چه زمانى مبعوث مى شوند، درست است كه هيچ كس از موجودات زمينى و آسمانى علمى بدان ندارد ولى شان معبود اين است كه امر پرستندگان خود را تدبير كند و يكى از امور خلق همانا مساءله جزاء در روز بعث است ، كه بايد آن را نيز تدبير كند و در نتيجه روز و تاريخ آن را بداند و حال آنكه آلهه ايشان چه ملائكه و چه جن و چه قديسين از بشر، هيچ يك از روز بعث اطلاعى ندارند، پس إ له و معبود نيستند.
در آيه قبلى - گفتيم - بعد از آنكه الوهيت آلهه مشركين را ابطال نمود و ثابت كرد كه خلقت و تدبير همه عالم از خداى تعالى به تنهايى است ، به آن جناب دستور داد تا از مشركين بخواهد تا بر خدايى آلهه خود اقامه برهان كنند و اينك در اين آيه براى نوبت دوم دستورش مى دهد تا با برهان ديگرى بر بطلان الوهيت آنان با ايشان روبرو شود، و آن برهان اين است كه خدايان آنان علمى به غيب و به قيامت ندارند، و نمى دانند كه در چه زمانى مبعوث مى شوند، درست است كه هيچ كس از موجودات زمينى و آسمانى علمى بدان ندارد ولى شان معبود اين است كه امر پرستندگان خود را تدبير كند و يكى از امور خلق همانا مساءله جزاء در روز بعث است ، كه بايد آن را نيز تدبير كند و در نتيجه روز و تاريخ آن را بداند و حال آنكه آلهه ايشان چه ملائكه و چه جن و چه قديسين از بشر، هيچ يك از روز بعث اطلاعى ندارند، پس إ له و معبود نيستند.
با اين بيان روشن مى شود كه جمله «'''لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا اللّه '''» برهان مستقلى است بر ابطال الوهيت آلهه مشركين ، و اختصاص الوهيت به خداى تعالى به تنهايى و اينكه جمله «'''و ما يشعرون ايان يبعثون '''»، از قبيل عطف روشنترين فرد غيب است بر آن ، چون گفتيم مهمترين چيزى كه معبود بايد علم به آن داشته باشد و آن را تدبير كند مساءله جزا در روز بعث است .
با اين بيان روشن مى شود كه جمله «'''لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا اللّه '''» برهان مستقلى است بر ابطال الوهيت آلهه مشركين ، و اختصاص الوهيت به خداى تعالى به تنهايى و اينكه جمله «'''و ما يشعرون ايان يبعثون '''»، از قبيل عطف روشنترين فرد غيب است بر آن ، چون گفتيم مهمترين چيزى كه معبود بايد علم به آن داشته باشد و آن را تدبير كند مساءله جزا در روز بعث است .
خط ۳۴: خط ۳۶:
<span id='link380'><span>
<span id='link380'><span>
==توصيف بى خبرى و استعباد و انكار مشركين نسبت به قيامت ==
==توصيف بى خبرى و استعباد و انكار مشركين نسبت به قيامت ==
بَلِ ادَّرَك عِلْمُهُمْ فى الاَخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شكٍ مِّنهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ
بَلِ ادَّرَك عِلْمُهُمْ فى الاَخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شكٍ مِّنهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ
كلمه «'''ادارك '''» در اصل «'''تدارك '''» بوده ، و تدارك به معناى اين است كه اجزاى چيزى يكى پس از ديگرى (مانند حلقه زنجير) بيايد تا تمام شود و چيزى از آن باقى نماند و در اينجا معناى «'''تدارك علمشان در آخرت '''» اين است كه ايشان علم خود را تا آخرين جزءش درباره غير آخرت مصرف كردند، تا بكلى تمام شد، و ديگر چيزى از آن نماند، تا با آن امر آخرت را دريابند بنا بر اين ، جمله مذكور در معناى اين آيه است كه مى فرمايد: «'''فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا، ذلك مبلغهم من العلم '''» و كلمه «'''عمون '''» جمع عمى است .
كلمه «'''ادارك '''» در اصل «'''تدارك '''» بوده ، و تدارك به معناى اين است كه اجزاى چيزى يكى پس از ديگرى (مانند حلقه زنجير) بيايد تا تمام شود و چيزى از آن باقى نماند و در اينجا معناى «'''تدارك علمشان در آخرت '''» اين است كه ايشان علم خود را تا آخرين جزءش درباره غير آخرت مصرف كردند، تا بكلى تمام شد، و ديگر چيزى از آن نماند، تا با آن امر آخرت را دريابند بنا بر اين ، جمله مذكور در معناى اين آيه است كه مى فرمايد: «'''فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا، ذلك مبلغهم من العلم '''» و كلمه «'''عمون '''» جمع عمى است .
بعد از آنكه احتجاج خداى تعالى در آيه قبل بدينجا منتهى شد كه احدى غير از خداى تعالى هنگام بعث را نمى داند و با همين جمله مشركين را مجاب كرد، در آيه مورد بحث رو به پيغمبر خود مى كند و به يادش مى آورد كه مشركين قابل خطاب نيستند و از اين مرحله ها بدورند، چون هيچ خبرى از امور آخرت ندارند، تا چه رسد به وقت و ساعت آن ، و اين بدان جهت است كه ايشان آنچه استعداد براى درك و علم داشتند، همه را در ماديات و زندگى دنيا مصرف كردند، در نتيجه نسبت به امور آخرت در جهل مطلقند، بلكه اصلا در باره آخرت ترديد مى كنند، چون از طرز احتجاجاتشان بر نبود قيامت كه جز استبعاد، اساسى ندارد، همين معنا برمى آيد، بلكه از اين بالاتر، آنان نسبت به امور آخرت كورند، يعنى خدا دلهايشان را از تصديق بدان و اعتقاد به وجود آن كور كرده است .
بعد از آنكه احتجاج خداى تعالى در آيه قبل بدينجا منتهى شد كه احدى غير از خداى تعالى هنگام بعث را نمى داند و با همين جمله مشركين را مجاب كرد، در آيه مورد بحث رو به پيغمبر خود مى كند و به يادش مى آورد كه مشركين قابل خطاب نيستند و از اين مرحله ها بدورند، چون هيچ خبرى از امور آخرت ندارند، تا چه رسد به وقت و ساعت آن ، و اين بدان جهت است كه ايشان آنچه استعداد براى درك و علم داشتند، همه را در ماديات و زندگى دنيا مصرف كردند، در نتيجه نسبت به امور آخرت در جهل مطلقند، بلكه اصلا در باره آخرت ترديد مى كنند، چون از طرز احتجاجاتشان بر نبود قيامت كه جز استبعاد، اساسى ندارد، همين معنا برمى آيد، بلكه از اين بالاتر، آنان نسبت به امور آخرت كورند، يعنى خدا دلهايشان را از تصديق بدان و اعتقاد به وجود آن كور كرده است .
خط ۴۱: خط ۴۳:
آن مراتب را مى فهماند و مى فرمايد كه مشركين در اعلا مرتبه آن محروميتند، پس معناى جمله «'''بل ادارك علمهم فى الا خرة '''» اين است كه علمى بدان ندارند، به گوششان نخورده و معناى جمله «'''بل هم فى شك منها'''» اين است كه اگر هم خبر قيامت به گوششان خورده و به دلهاشان وارد شده ، ليكن يقين بدان نيافته اند و درباره آن در شكند و تصديقش نكرده اند و معناى اينكه فرمود: «'''بل هم منها عمون '''» اين است كه اگر از اعتقاد به قيامت بى بهره شدند. به اختيار خود نشده اند و اصولا مربوط به آنان نيست ، بلكه خداى سبحان قلوبشان را از درك آن كور كرده ، و در نتيجه ديگر نخواهند توانست آن را درك كنند.
آن مراتب را مى فهماند و مى فرمايد كه مشركين در اعلا مرتبه آن محروميتند، پس معناى جمله «'''بل ادارك علمهم فى الا خرة '''» اين است كه علمى بدان ندارند، به گوششان نخورده و معناى جمله «'''بل هم فى شك منها'''» اين است كه اگر هم خبر قيامت به گوششان خورده و به دلهاشان وارد شده ، ليكن يقين بدان نيافته اند و درباره آن در شكند و تصديقش نكرده اند و معناى اينكه فرمود: «'''بل هم منها عمون '''» اين است كه اگر از اعتقاد به قيامت بى بهره شدند. به اختيار خود نشده اند و اصولا مربوط به آنان نيست ، بلكه خداى سبحان قلوبشان را از درك آن كور كرده ، و در نتيجه ديگر نخواهند توانست آن را درك كنند.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از تدارك علم مشركين ، تكامل علم ايشان و رسيدنش به حد يقين است ، يعنى علم مشركين به خاطر تكامل حجتهاى ما كه بر حقيقت بعث دلالت مى كند تكامل يافته است ، و اين را از باب استهزاء فرموده ، و ليكن به نظر ما اين معنا با دنباله آن كه دو نوبت اضراب مى كند - يك بار در شك ، و يك بار در كورى آنان - نمى سازد.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از تدارك علم مشركين ، تكامل علم ايشان و رسيدنش به حد يقين است ، يعنى علم مشركين به خاطر تكامل حجتهاى ما كه بر حقيقت بعث دلالت مى كند تكامل يافته است ، و اين را از باب استهزاء فرموده ، و ليكن به نظر ما اين معنا با دنباله آن كه دو نوبت اضراب مى كند - يك بار در شك ، و يك بار در كورى آنان - نمى سازد.
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ ءِذَا كُنَّا تُرَباً وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُونَ لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ ءِذَا كُنَّا تُرَباً وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُونَ لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ
اين آيه شريفه ، حجتى را از مشركين حكايت مى كند كه بر نبود بعث و قيامت اقامه كرده اند و اساس آن بر استبعاد است و حاصلش اين است كه : چگونه ممكن است ما از دل زمين به صورت انسانى تام الخلقه درآييم ، همانطور كه الا ن هستيم ، با اينكه بعد از مردن ميدانيم كه همه خاك مى شويم و پدرانمان نيز همه خاك شدند؟
اين آيه شريفه ، حجتى را از مشركين حكايت مى كند كه بر نبود بعث و قيامت اقامه كرده اند و اساس آن بر استبعاد است و حاصلش اين است كه : چگونه ممكن است ما از دل زمين به صورت انسانى تام الخلقه درآييم ، همانطور كه الا ن هستيم ، با اينكه بعد از مردن ميدانيم كه همه خاك مى شويم و پدرانمان نيز همه خاك شدند؟
و جمله «'''لقد وعدنا هذا نحن و آباءنا من قبل '''» حجتى ديگر است از ايشان ، كه اساس آن نيز بر استبعاد است و آن اين است كه : اين بعث را قبلا هم انبياى گذشته به ما و به پدران ما وعده دادند و چيز نو ظهورى نيست ، بلكه خيلى قديمى است و اگر درست بود و خبرى صادق بود تا به امروز اتفاق مى افتاد و مردم گذشته از قبرهايشان برمى خاستند، و چون بر نخاستند، مى فهميم كه جزو خرافاتى است كه گذشتگان آن را درست كرده اند، چون آنان خيلى در جعل اوهام و خرافات و شنيدن داستانهاى خرافى علاقهمند و حريص بودند.
و جمله «'''لقد وعدنا هذا نحن و آباءنا من قبل '''» حجتى ديگر است از ايشان ، كه اساس آن نيز بر استبعاد است و آن اين است كه : اين بعث را قبلا هم انبياى گذشته به ما و به پدران ما وعده دادند و چيز نو ظهورى نيست ، بلكه خيلى قديمى است و اگر درست بود و خبرى صادق بود تا به امروز اتفاق مى افتاد و مردم گذشته از قبرهايشان برمى خاستند، و چون بر نخاستند، مى فهميم كه جزو خرافاتى است كه گذشتگان آن را درست كرده اند، چون آنان خيلى در جعل اوهام و خرافات و شنيدن داستانهاى خرافى علاقهمند و حريص بودند.
خط ۵۲: خط ۵۴:
و ممكن هم هست بگوييم : آيه شريفه ، حجتى را بر معاد اقامه كرده ، به اين بيان كه منتهى شدن عاقبت امر مجرمين به عذاب انقراض ، خود دليل است بر اينكه جرائم و ظلمها اين اثر را در پى دارد كه صاحبش را گرفتار مؤ اخذه و عذاب كند و بطور كلى عمل چه احسان و چه ظلم براى صاحبش نگهدارى مى شود، تا روزى طبق آن محاسبه گردد و اگر حساب تمامى اعمال مردم و كيفر آنها - مخصوصا پاداش اعمال صالح - در دنيا واقع نمى شود قطعا نشاءه ديگرى هست كه در آنجا واقع خواهد شد و آن نشاءه آخرت است .
و ممكن هم هست بگوييم : آيه شريفه ، حجتى را بر معاد اقامه كرده ، به اين بيان كه منتهى شدن عاقبت امر مجرمين به عذاب انقراض ، خود دليل است بر اينكه جرائم و ظلمها اين اثر را در پى دارد كه صاحبش را گرفتار مؤ اخذه و عذاب كند و بطور كلى عمل چه احسان و چه ظلم براى صاحبش نگهدارى مى شود، تا روزى طبق آن محاسبه گردد و اگر حساب تمامى اعمال مردم و كيفر آنها - مخصوصا پاداش اعمال صالح - در دنيا واقع نمى شود قطعا نشاءه ديگرى هست كه در آنجا واقع خواهد شد و آن نشاءه آخرت است .
پس آيه شريفه در معناى آيه «'''ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار'''» مى باشد و مؤ يد اين بيان ، جمله «'''عاقبة المجرمين '''» است ، زيرا اگر مراد، تهديد مكذبين رسالت و تحريف ايشان بود، مناسبتر آن بود كه بفرمايد: «'''عاقبة المكذبين '''»، همچنان كه قبلا نيز اشاره كرديم .
پس آيه شريفه در معناى آيه «'''ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار'''» مى باشد و مؤ يد اين بيان ، جمله «'''عاقبة المجرمين '''» است ، زيرا اگر مراد، تهديد مكذبين رسالت و تحريف ايشان بود، مناسبتر آن بود كه بفرمايد: «'''عاقبة المكذبين '''»، همچنان كه قبلا نيز اشاره كرديم .
وَ لا تحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُن فى ضيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ
وَ لا تحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُن فى ضيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ
يعنى از اينكه ايشان اصرار بر كفر و انكار مى ورزند خيلى غم مخور و حوصله ات سر نرود كه چرا با مكرشان دعوتت را باطل نموده . مردم را از راه خدا باز مى دارند، براى اينكه هر چه مى كنند در حضور خدا مى كنند و نمى توانند خدا را به تنگ و عجز بياورند، و او به زودى كيفر اعمالشان را مى دهد.
يعنى از اينكه ايشان اصرار بر كفر و انكار مى ورزند خيلى غم مخور و حوصله ات سر نرود كه چرا با مكرشان دعوتت را باطل نموده . مردم را از راه خدا باز مى دارند، براى اينكه هر چه مى كنند در حضور خدا مى كنند و نمى توانند خدا را به تنگ و عجز بياورند، و او به زودى كيفر اعمالشان را مى دهد.
پس ، آيه شريفه در اين صدد است كه رسول گرامى اش (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت و دلخوشى دهد و جمله «'''و لا تكن فى ضيق '''» عطف تفسير است براى ما قبلش .
پس ، آيه شريفه در اين صدد است كه رسول گرامى اش (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت و دلخوشى دهد و جمله «'''و لا تكن فى ضيق '''» عطف تفسير است براى ما قبلش .
خط ۶۰: خط ۶۲:
سياق ، مويد اين معناست ، بقيه الفاظ آيه روشن است .
سياق ، مويد اين معناست ، بقيه الفاظ آيه روشن است .
معناى آيه : «'''قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون '''» و مفاد كلمه «'''عسى '''»و امثال آن در كلام خداى تعالى
معناى آيه : «'''قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون '''» و مفاد كلمه «'''عسى '''»و امثال آن در كلام خداى تعالى
قُلْ عَسى أَن يَكُونَ رَدِف لَكُم بَعْض الَّذِى تَستَعْجِلُونَ
قُلْ عَسى أَن يَكُونَ رَدِف لَكُم بَعْض الَّذِى تَستَعْجِلُونَ
گفته اند: لام در «'''ردف لكم '''» زايد و براى افاده تاءكيد است مانند حرف باء در آيه «'''و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة '''» و معناى جمله مورد بحث ، اين است كه بگو اميد است كه شما را متابعت كند، و به شما ملحق شود بعضى از آنچه درباره اش عجله مى كنيد.
گفته اند: لام در «'''ردف لكم '''» زايد و براى افاده تاءكيد است مانند حرف باء در آيه «'''و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة '''» و معناى جمله مورد بحث ، اين است كه بگو اميد است كه شما را متابعت كند، و به شما ملحق شود بعضى از آنچه درباره اش عجله مى كنيد.
بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه «'''ردف '''» معناى فعلى را متضمن است كه همواره با لام متعدى مى شود.
بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه «'''ردف '''» معناى فعلى را متضمن است كه همواره با لام متعدى مى شود.
خط ۷۰: خط ۷۲:
و در تفسير ابى السعود آمده كه كلمه «'''عسى و لعل و سوف '''» در تهديدهاى پادشاهان به منزله حكم جزمى است و اگر حكم قطعى خود را به اين عبارات تعبير مى كنند، به منظور اظهار وقار سلطنت ، و اشعار به اين معناست ، كه رمز از امثال ايشان مانند تصريح از ديگران است و همه وعده هاى خدا و تهديدهايش نيز بر اين منوال است ، و اين گفته ابى السعود وجه خوبى است .
و در تفسير ابى السعود آمده كه كلمه «'''عسى و لعل و سوف '''» در تهديدهاى پادشاهان به منزله حكم جزمى است و اگر حكم قطعى خود را به اين عبارات تعبير مى كنند، به منظور اظهار وقار سلطنت ، و اشعار به اين معناست ، كه رمز از امثال ايشان مانند تصريح از ديگران است و همه وعده هاى خدا و تهديدهايش نيز بر اين منوال است ، و اين گفته ابى السعود وجه خوبى است .
و معناى آيه اين است كه : به اين درخواست كنندگان عذاب كه از وقت رسيدن آن مى پرسند، بگو من اميدوارم كه بعضى از تهديدهاى خدا كه شما در آن عجله مى كنيد، يعنى عذاب دنيا كه شما را به عذاب آخرت نزديك مى كند و به آن مى رساند به زودى شما را دنبال كند و همين هم كه تعبير كرد به «'''ردف لكم - دنبالتان كند'''» باز براى اشاره است به نزديكى آن عذاب .
و معناى آيه اين است كه : به اين درخواست كنندگان عذاب كه از وقت رسيدن آن مى پرسند، بگو من اميدوارم كه بعضى از تهديدهاى خدا كه شما در آن عجله مى كنيد، يعنى عذاب دنيا كه شما را به عذاب آخرت نزديك مى كند و به آن مى رساند به زودى شما را دنبال كند و همين هم كه تعبير كرد به «'''ردف لكم - دنبالتان كند'''» باز براى اشاره است به نزديكى آن عذاب .
وَ إِنَّ رَبَّك لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَشكُرُونَ
وَ إِنَّ رَبَّك لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَشكُرُونَ
معناى آيه شريفه از نظر خود آيه روشن است ، ليكن وقوع آن در سياق تهديد و تخويف ، اين نكته را افاده مى كند كه : اگر خداى تعالى عذاب ايشان را تاءخير انداخت ، با اينكه استحقاق آن را دارند، از اين جهت است كه او داراى فضل و كرم است و درباره آنان به فضل خود رفتار كرده و ايشان بايد شكر همين را هم به جاى آرند، اما بجاى نمى آورند، بلكه عجله در آن عذاب را مى خواهند.
معناى آيه شريفه از نظر خود آيه روشن است ، ليكن وقوع آن در سياق تهديد و تخويف ، اين نكته را افاده مى كند كه : اگر خداى تعالى عذاب ايشان را تاءخير انداخت ، با اينكه استحقاق آن را دارند، از اين جهت است كه او داراى فضل و كرم است و درباره آنان به فضل خود رفتار كرده و ايشان بايد شكر همين را هم به جاى آرند، اما بجاى نمى آورند، بلكه عجله در آن عذاب را مى خواهند.
وَ إِنَّ رَبَّك لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صدُورُهُمْ وَ مَا يُعْلِنُونَ
وَ إِنَّ رَبَّك لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صدُورُهُمْ وَ مَا يُعْلِنُونَ
يعنى تاءخير عذاب از ايشان ، ناشى از جهل خداى تعالى نيست ، بلكه او از حال ايشان و آنچه كه به كيفر كفر و جحودشان مستحقند آگاه است ، چون او خبر دارد از آنچه كه سينه هاى آنان در خود پنهان مى كند و يا آشكار مى سازد. آنگاه با آيه «'''و ما من غائبة فى السماء و الا رض الا فى كتاب مبين '''» همان معنا را تاءكيد فرمود.
يعنى تاءخير عذاب از ايشان ، ناشى از جهل خداى تعالى نيست ، بلكه او از حال ايشان و آنچه كه به كيفر كفر و جحودشان مستحقند آگاه است ، چون او خبر دارد از آنچه كه سينه هاى آنان در خود پنهان مى كند و يا آشكار مى سازد. آنگاه با آيه «'''و ما من غائبة فى السماء و الا رض الا فى كتاب مبين '''» همان معنا را تاءكيد فرمود.
إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَقُص عَلى بَنى إِسرءِيلَ أَكثرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ يخْتَلِفُونَ وَ إِنَّهُ لهَُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ إِنَّ رَبَّك يَقْضى بَيْنهُم بحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَقُص عَلى بَنى إِسرءِيلَ أَكثرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ يخْتَلِفُونَ وَ إِنَّهُ لهَُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ إِنَّ رَبَّك يَقْضى بَيْنهُم بحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
اين آيه شريفه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت و دلگرمى مى دهد و نيز زمينه را براى بعد كه به زودى از حقانيت دعوتش و تقويت ايمان مؤ منين سخن مى گويد،
اين آيه شريفه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت و دلگرمى مى دهد و نيز زمينه را براى بعد كه به زودى از حقانيت دعوتش و تقويت ايمان مؤ منين سخن مى گويد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۸ </center>
خط ۸۱: خط ۸۳:
و اينكه فرمود: «'''و انه لهدى و رحمة للمؤ منين '''» به اين معنا اشاره مى كند كه با اين داستانها كه بر بنى اسرائيل مى خواند، مؤ منين را به سوى حق هدايت مى كند و نيز رحمتى است براى آنان كه دلهايشان را آرامش مى دهد و به اين وسيله ايمان را هم در دلهايشان ريشه دار و ثابت مى كند.
و اينكه فرمود: «'''و انه لهدى و رحمة للمؤ منين '''» به اين معنا اشاره مى كند كه با اين داستانها كه بر بنى اسرائيل مى خواند، مؤ منين را به سوى حق هدايت مى كند و نيز رحمتى است براى آنان كه دلهايشان را آرامش مى دهد و به اين وسيله ايمان را هم در دلهايشان ريشه دار و ثابت مى كند.
و اينكه فرمود: «'''ان ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم '''» اشاره است به اينكه قضاء و داورى ميان آنان با خداست ، پس همان خدا پروردگار اوست كه عزيز است ، يعنى كسى است كه هيچگاه مغلوب نمى شود و عليم است ، يعنى هرگز جهل و خطاء در حكمش راه ندارد، پس اوست كه با حكم خود در بين آنان قضاوت مى كند، پس بايد كه دل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به قضاء پروردگار عزيز و عليمش راضى شود و امر را به او محول نمايد، همچنان كه جا دارد عين اين رفتار را در حق مشركين داشته باشد، نه اينكه از شرك و كفر آنان و از مكر و حيله ايشان اندوهناك و دلتنگ شود.
و اينكه فرمود: «'''ان ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم '''» اشاره است به اينكه قضاء و داورى ميان آنان با خداست ، پس همان خدا پروردگار اوست كه عزيز است ، يعنى كسى است كه هيچگاه مغلوب نمى شود و عليم است ، يعنى هرگز جهل و خطاء در حكمش راه ندارد، پس اوست كه با حكم خود در بين آنان قضاوت مى كند، پس بايد كه دل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به قضاء پروردگار عزيز و عليمش راضى شود و امر را به او محول نمايد، همچنان كه جا دارد عين اين رفتار را در حق مشركين داشته باشد، نه اينكه از شرك و كفر آنان و از مكر و حيله ايشان اندوهناك و دلتنگ شود.
فَتَوَكلْ عَلى اللَّهِ إِنَّك عَلى الْحَقِّ الْمُبِينِ
فَتَوَكلْ عَلى اللَّهِ إِنَّك عَلى الْحَقِّ الْمُبِينِ
اين جمله تفريع و نتيجه گيرى است از مجموع چند امرى كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در خصوص شرك مشركين و اختلاف بنى اسرائيل فرمود و معنايش اين است كه امر همه آنان محول به خداى تعالى است ، نه به تو، پس بايد كه تو او را وكيل بگيرى ، كه او كافى تو است و بايد كه از هيچ چيز نترسى كه تو در امنيتى از حق هستى .
اين جمله تفريع و نتيجه گيرى است از مجموع چند امرى كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در خصوص شرك مشركين و اختلاف بنى اسرائيل فرمود و معنايش اين است كه امر همه آنان محول به خداى تعالى است ، نه به تو، پس بايد كه تو او را وكيل بگيرى ، كه او كافى تو است و بايد كه از هيچ چيز نترسى كه تو در امنيتى از حق هستى .
إِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَ مَا أَنت بهَدِى الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم مُّسلِمُونَ
إِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَ مَا أَنت بهَدِى الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم مُّسلِمُونَ
اين جمله ، امر به توكل در آيه قبل را تعليل مى كند و مى فرمايد كه ما تو را در مساءله ايمان و كفر مردم ، امر به توكل بر خدا كرديم و اين بدان جهت است كه ايشان مرده اند و در طاقت تو نيست كه دعوتت را به مردگان بشنوانى ، زيرا كه ايشان كرند و نمى شنوند و كورند و
اين جمله ، امر به توكل در آيه قبل را تعليل مى كند و مى فرمايد كه ما تو را در مساءله ايمان و كفر مردم ، امر به توكل بر خدا كرديم و اين بدان جهت است كه ايشان مرده اند و در طاقت تو نيست كه دعوتت را به مردگان بشنوانى ، زيرا كه ايشان كرند و نمى شنوند و كورند و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۹ </center>
خط ۱۱۷: خط ۱۱۹:
و اگر بگويى حفظ يك پارچگى مملكت و اتحاد كلمه و اتفاق امت مهمتر است از حفظ بعضى از احكام ، در جواب مى گوييم معناى اين حرف اين است كه جايز باشد حقيقت دين را به خاطر حفظ اسم آن هدم نمود و حقيقت دين را فداى نام آن كنيم .
و اگر بگويى حفظ يك پارچگى مملكت و اتحاد كلمه و اتفاق امت مهمتر است از حفظ بعضى از احكام ، در جواب مى گوييم معناى اين حرف اين است كه جايز باشد حقيقت دين را به خاطر حفظ اسم آن هدم نمود و حقيقت دين را فداى نام آن كنيم .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۵}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش