۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۷}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۹: | خط ۱۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۸ </center> | ||
وقتى مردمى به اين چنين حياتى معتقد نباشند، ديگر گفتگوى با آنان از ساير اصول دين و فروع عملى آن ، اثرى ندارد. و به بيانى يگر: دين حق عبارت است از مجموعه اى از تكاليف اعتقادى و عملى و اين تكليفها جز با مساءله حساب و جزاء تمام نمى شود، (چون اگر بنا باشد به نيكوكار مزد و به بدكار كيفر داده نشود، او اميدى به كار نيك و ترسى از كار زشت خود ندارد، و در نتيجه تكليف به كار نيك و اجتناب از كار زشت لغو و بيهوده مى شود) و قرآن كريم روز قيامت را براى پاداش و كيفر معين فرموده و چون كفار به روز قيامت ايمان ندارند ديگر دين در نظر آنان مفهومى ندارد و آنها حياتى جز حيات مادى دنيا براى خود سراغ ندارند، در نتيجه سعادت و خوشبختى را جز رسيدن به لذائذ مادى و تمتع به لذات شكم و پايين شكم نمى بينند و لازمه آن همين است كه جز هوى و خواهش نفس را پيروى نكنند، حالا اين خواهش نفسانى موافق با حق باشد يا مخالف با آن . پس خلاصه اين دو آيه اين شد كه : اينها به تو ايمان نخواهند آورد، چون تو ايشان را به سوى صراط مستقيم مى خوانى و اينها جز انحراف از راه هدفى ندارند. | وقتى مردمى به اين چنين حياتى معتقد نباشند، ديگر گفتگوى با آنان از ساير اصول دين و فروع عملى آن ، اثرى ندارد. و به بيانى يگر: دين حق عبارت است از مجموعه اى از تكاليف اعتقادى و عملى و اين تكليفها جز با مساءله حساب و جزاء تمام نمى شود، (چون اگر بنا باشد به نيكوكار مزد و به بدكار كيفر داده نشود، او اميدى به كار نيك و ترسى از كار زشت خود ندارد، و در نتيجه تكليف به كار نيك و اجتناب از كار زشت لغو و بيهوده مى شود) و قرآن كريم روز قيامت را براى پاداش و كيفر معين فرموده و چون كفار به روز قيامت ايمان ندارند ديگر دين در نظر آنان مفهومى ندارد و آنها حياتى جز حيات مادى دنيا براى خود سراغ ندارند، در نتيجه سعادت و خوشبختى را جز رسيدن به لذائذ مادى و تمتع به لذات شكم و پايين شكم نمى بينند و لازمه آن همين است كه جز هوى و خواهش نفس را پيروى نكنند، حالا اين خواهش نفسانى موافق با حق باشد يا مخالف با آن . پس خلاصه اين دو آيه اين شد كه : اينها به تو ايمان نخواهند آورد، چون تو ايشان را به سوى صراط مستقيم مى خوانى و اينها جز انحراف از راه هدفى ندارند. | ||
وَ لَوْ رَحِمْنَهُمْ وَ كَشفْنَا مَا بِهِم | وَ لَوْ رَحِمْنَهُمْ وَ كَشفْنَا مَا بِهِم مِّن ضرٍّ...وَ مَا يَتَضرَّعُونَ | ||
كلمه «'''لجاج '''» به معناى سر سختى و عناد در انجام عملى است كه نبايد انجام داد. و كلمه «'''عمه '''» به معناى تردد در كارى به خاطر تحير و سرگردانى است ، اين معانى را راغب ذكر كرده و صاحب مجمع البيان در معناى «'''استكانت '''» گفته كه به معناى خضوع است ، از باب استفعال از ماده «'''كون '''» و معنايش اين است كه نخواستند بر صفت خضوع باشند. و جمله «'''و لو رحمناهم '''» بيان و تاءييد عدول ايشان از صراط است ، مى فرمايد: اگر ما به ايشان رحم كنيم و گرفتاريشان را برطرف سازيم ، باز رو به ما نمى آورند و با شكر خود نعمت ما را مقابله و تلافى نمى كنند، بلكه بر تمرد خود از حق و لجاجت در باطل اصرار مى ورزند و در طغيان خود تردد نموده و مى خواهند به آن ادامه دهند، پس رحمت ما به اينكه رفع گرفتارى از آنها كنيم فايده اى به حالشان ندارد، همچنان كه تخويف ما به عذاب و نقمت سودى برايشان ندارد، چون ما بارها آنها را به عذاب خود گرفتيم ، مع ذلك به درگاه پروردگار خود خضوع نكردند پس اينها نه صراط حق به دردشان مى خورد و نه رحمت و كشف ضر و | كلمه «'''لجاج '''» به معناى سر سختى و عناد در انجام عملى است كه نبايد انجام داد. و كلمه «'''عمه '''» به معناى تردد در كارى به خاطر تحير و سرگردانى است ، اين معانى را راغب ذكر كرده و صاحب مجمع البيان در معناى «'''استكانت '''» گفته كه به معناى خضوع است ، از باب استفعال از ماده «'''كون '''» و معنايش اين است كه نخواستند بر صفت خضوع باشند. و جمله «'''و لو رحمناهم '''» بيان و تاءييد عدول ايشان از صراط است ، مى فرمايد: اگر ما به ايشان رحم كنيم و گرفتاريشان را برطرف سازيم ، باز رو به ما نمى آورند و با شكر خود نعمت ما را مقابله و تلافى نمى كنند، بلكه بر تمرد خود از حق و لجاجت در باطل اصرار مى ورزند و در طغيان خود تردد نموده و مى خواهند به آن ادامه دهند، پس رحمت ما به اينكه رفع گرفتارى از آنها كنيم فايده اى به حالشان ندارد، همچنان كه تخويف ما به عذاب و نقمت سودى برايشان ندارد، چون ما بارها آنها را به عذاب خود گرفتيم ، مع ذلك به درگاه پروردگار خود خضوع نكردند پس اينها نه صراط حق به دردشان مى خورد و نه رحمت و كشف ضر و | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۹ </center> | ||
خط ۳۸: | خط ۴۰: | ||
<span id='link49'><span> | <span id='link49'><span> | ||
==آيات ۷۸ - ۹۸، سوره مؤ منون == | ==آيات ۷۸ - ۹۸، سوره مؤ منون == | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ لَكمُ السمْعَ وَ الاَبْصرَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ(۷۸) | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تحْشرُونَ(۷۹) | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى يحْىِ وَ يُمِيت وَ لَهُ اخْتِلَف الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(۸۰) | ||
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ | بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الاَوَّلُونَ(۸۱) | ||
قَالُوا أَ ءِذَا مِتْنَا وَ | قَالُوا أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(۸۲) | ||
لَقَدْ وُعِدْنَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ | لَقَدْ وُعِدْنَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ(۸۳) | ||
قُل | قُل لِّمَنِ الاَرْض وَ مَن فِيهَا إِن كنتُمْ تَعْلَمُونَ(۸۴) | ||
سيَقُولُونَ | سيَقُولُونَ للَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۸۵) | ||
قُلْ مَن | قُلْ مَن رَّب السمَوَتِ السبْع وَ رَب الْعَرْشِ الْعَظِيمِ(۸۶) | ||
سيَقُولُونَ | سيَقُولُونَ للَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ(۸۷) | ||
قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوت | قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوت كلِّ شىْءٍ وَ هُوَ يجِيرُ وَ لا يجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۸۸) | ||
سيَقُولُونَ | سيَقُولُونَ للَّهِ قُلْ فَأَنى تُسحَرُونَ(۸۹) | ||
بَلْ أَتَيْنَهُمْ | بَلْ أَتَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكَذِبُونَ(۹۰) | ||
مَا اتخَذَ | مَا اتخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذاً لَّذَهَب كلُّ إِلَهِ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ سبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(۹۱) | ||
عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ فَتَعَلى | عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ فَتَعَلى عَمَّا يُشرِكونَ(۹۲) | ||
قُل | قُل رَّب إِمَّا تُرِيَنى مَا يُوعَدُونَ(۹۳) | ||
رَب فَلا تجْعَلْنى فى الْقَوْمِ الظلِمِينَ(۹۴) | رَب فَلا تجْعَلْنى فى الْقَوْمِ الظلِمِينَ(۹۴) | ||
وَ | وَ إِنَّا عَلى أَن نُّرِيَك مَا نَعِدُهُمْ لَقَدِرُونَ(۹۵) | ||
ادْفَعْ | ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ السيِّئَةَ نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ(۹۶) | ||
وَ قُل | وَ قُل رَّب أَعُوذُ بِك مِنْ هَمَزَتِ الشيَطِينِ(۹۷) | ||
وَ أَعُوذُ بِك رَب أَن يحْضرُونِ(۹۸) | وَ أَعُوذُ بِك رَب أَن يحْضرُونِ(۹۸) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۴ </center> | ||
خط ۸۷: | خط ۸۹: | ||
پس از آن ، به رسولش اعلام مى دارد كه به خدا پناه ببرد از اينكه مشمول آن عذاب هايى گردد كه كفار از آن بيم داده شده اند. و نيز از وساوس شيطانها و اينكه به سر وقت او آيند همانطور كه به سر وقت كفار رفتند به خدا پناه برد. | پس از آن ، به رسولش اعلام مى دارد كه به خدا پناه ببرد از اينكه مشمول آن عذاب هايى گردد كه كفار از آن بيم داده شده اند. و نيز از وساوس شيطانها و اينكه به سر وقت او آيند همانطور كه به سر وقت كفار رفتند به خدا پناه برد. | ||
يادآورى نعمت شنوايى و بينايى (مشترك بين انسان و حيوان ) و خردمندى (متخصص به انسان ) | يادآورى نعمت شنوايى و بينايى (مشترك بين انسان و حيوان ) و خردمندى (متخصص به انسان ) | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ لَكمُ السمْعَ وَ الاَبْصرَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ | ||
در اين آيه خداى سبحان در شمردن نعمت هايى كه بر كفار انعام نموده از نعمت ايجاد سمع و بصر شروع كرده است ، چون اين دو نعمت از نعمت هايى است كه در ميان همه موجودات تنها حيوانات از آن بهره مند شده اند و اين دو نعمت در حيوانات به طور انشاء و ابداع خلق شده : يعنى خداى تعالى در ايجاد آنها از جاى ديگرى نقشه و الگو نگرفت ، چون هيچ موجودى از موجودات ساده كه قبل از حيوان در عالم هست يعنى نبات و جماد و عناصر اين چنين چيزى نداشتند. | در اين آيه خداى سبحان در شمردن نعمت هايى كه بر كفار انعام نموده از نعمت ايجاد سمع و بصر شروع كرده است ، چون اين دو نعمت از نعمت هايى است كه در ميان همه موجودات تنها حيوانات از آن بهره مند شده اند و اين دو نعمت در حيوانات به طور انشاء و ابداع خلق شده : يعنى خداى تعالى در ايجاد آنها از جاى ديگرى نقشه و الگو نگرفت ، چون هيچ موجودى از موجودات ساده كه قبل از حيوان در عالم هست يعنى نبات و جماد و عناصر اين چنين چيزى نداشتند. | ||
دارندگان اين دو حس ، در يك موقف جديد و خاصى قرار گرفتند، و داراى مجال و ميدان فعاليت وسيع ترى شدند. وسعتى كه هيچ حد و مرزى نمى شناسد و با هيچ تقديرى نمى توان اندازه گيرى اش كرد. آرى ، دارنده اين حس خير و شر و نفع و ضرر خود را درك مى كند. و با اين دو حس است كه حركات و سكنات دارنده آن ارادى است ، آن چه را مى خواهد از آنچه كه نمى خواهد جدا مى كند و در عالم جديدى قرار مى گيرد كه در آن لذت و عزت و غلبه و محبت و امثال آن جلوه مى كند. جلوه اى كه در عوالم قبل از حيوان هيچ اثرى | دارندگان اين دو حس ، در يك موقف جديد و خاصى قرار گرفتند، و داراى مجال و ميدان فعاليت وسيع ترى شدند. وسعتى كه هيچ حد و مرزى نمى شناسد و با هيچ تقديرى نمى توان اندازه گيرى اش كرد. آرى ، دارنده اين حس خير و شر و نفع و ضرر خود را درك مى كند. و با اين دو حس است كه حركات و سكنات دارنده آن ارادى است ، آن چه را مى خواهد از آنچه كه نمى خواهد جدا مى كند و در عالم جديدى قرار مى گيرد كه در آن لذت و عزت و غلبه و محبت و امثال آن جلوه مى كند. جلوه اى كه در عوالم قبل از حيوان هيچ اثرى | ||
خط ۹۶: | خط ۹۸: | ||
انسان كه داراى اين قوه عاقله است با اين قوه پا به فراز ماوراى محسوسات و جزئيات نهاده ، كليات را درك مى كند، و به قوانين كلى پى مى برد و در نتيجه در علوم نظرى و معارف حقيقى غور مى كند و با قدرت تدبرش در اقطار آسمانها و زمين نفوذ مى كند و در تمام اينها از عجايب تدبير الهى ، با ايجاد سمع و بصر و افئده ، نعمتهايى است كه به هيچ وجه آدمى نمى تواند شكر آن را به جاى آورد. | انسان كه داراى اين قوه عاقله است با اين قوه پا به فراز ماوراى محسوسات و جزئيات نهاده ، كليات را درك مى كند، و به قوانين كلى پى مى برد و در نتيجه در علوم نظرى و معارف حقيقى غور مى كند و با قدرت تدبرش در اقطار آسمانها و زمين نفوذ مى كند و در تمام اينها از عجايب تدبير الهى ، با ايجاد سمع و بصر و افئده ، نعمتهايى است كه به هيچ وجه آدمى نمى تواند شكر آن را به جاى آورد. | ||
و جمله «'''قيلا ما تشكرون '''» در عين اينكه حقيقتى را مى رساند، بويى هم از عتاب و مذمت دارد، زيرا كلمه «'''قيلا'''» وصف است براى مفعول مطلق كه حذف شده و معنايش اين است كه : «'''تشكرون شكرا قيلا'''» - شما در مقابل اين نعمتهاى بزرگ شكر اندكى به جاى مى آوريد. | و جمله «'''قيلا ما تشكرون '''» در عين اينكه حقيقتى را مى رساند، بويى هم از عتاب و مذمت دارد، زيرا كلمه «'''قيلا'''» وصف است براى مفعول مطلق كه حذف شده و معنايش اين است كه : «'''تشكرون شكرا قيلا'''» - شما در مقابل اين نعمتهاى بزرگ شكر اندكى به جاى مى آوريد. | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تحْشرُونَ | ||
راغب مى گويد: كلمه «'''ذرء'''» به معناى ايجاد خدا است موجوداتى را كه هستى بخشيده . وقتى مى گويند: «'''ذرء الله الخلق '''» معنايش اين است كه خدا اشخاص و افراد موجودات را ايجاد فرمود و درباره كلمه «'''حشر'''» گفته : حشر به معناى بيرون كردن ، و از جاى | راغب مى گويد: كلمه «'''ذرء'''» به معناى ايجاد خدا است موجوداتى را كه هستى بخشيده . وقتى مى گويند: «'''ذرء الله الخلق '''» معنايش اين است كه خدا اشخاص و افراد موجودات را ايجاد فرمود و درباره كلمه «'''حشر'''» گفته : حشر به معناى بيرون كردن ، و از جاى | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۷ </center> | ||
كندن جماعتى است براى جنگ و امثال آن | كندن جماعتى است براى جنگ و امثال آن | ||
پس ، معناى آيه اين مى شود كه : خداى تعالى به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد نموده - و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد - تا دوباره شما را جمع نموده و به لقاء خود بازگشت دهد. | پس ، معناى آيه اين مى شود كه : خداى تعالى به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد نموده - و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد - تا دوباره شما را جمع نموده و به لقاء خود بازگشت دهد. | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى يحْىِ وَ يُمِيت وَ لَهُ اخْتِلَف الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ | ||
معناى آيه روشن است . و جمله «'''و هو الّذى يحيى و يميت '''» از نظر معنا مترتب بر جمله قبل است ، و معناى مجموع آن دو جمله اين مى شود: وقتى خدا شما را داراى چشم و گوش و قلب و بالاخره داراى علم ، خلق كرد، و هستى شما را در زمين پديد آورد تا به سوى او محشور شويد، پس لازمه آن اين مى شود كه زنده كردن و ميراندن ، سنتى هميشگى باشد، چون علم متوقف بر زنده كردن ، و حشر متوقف بر ميراندن است . | معناى آيه روشن است . و جمله «'''و هو الّذى يحيى و يميت '''» از نظر معنا مترتب بر جمله قبل است ، و معناى مجموع آن دو جمله اين مى شود: وقتى خدا شما را داراى چشم و گوش و قلب و بالاخره داراى علم ، خلق كرد، و هستى شما را در زمين پديد آورد تا به سوى او محشور شويد، پس لازمه آن اين مى شود كه زنده كردن و ميراندن ، سنتى هميشگى باشد، چون علم متوقف بر زنده كردن ، و حشر متوقف بر ميراندن است . | ||
«'''و له اختلاف الليل و النهار'''» - اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است ، چون زندگى و سپس مردن صورت نمى گيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب ، تا عمر تمام شود و اجل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از يك روز باشد. و اما اگر مراد از آن ، كوتاهى و بلندى شبها و روزها باشد، در آن صورت مقصود از جمله مذكور اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و بلندى شبها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل امر روزى دادن حيوانات و تدبير معاش آنها تمام مى شود، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''و قدر فيها اقواتها فى اربعه ايام سواء للسائلين '''» | «'''و له اختلاف الليل و النهار'''» - اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است ، چون زندگى و سپس مردن صورت نمى گيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب ، تا عمر تمام شود و اجل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از يك روز باشد. و اما اگر مراد از آن ، كوتاهى و بلندى شبها و روزها باشد، در آن صورت مقصود از جمله مذكور اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و بلندى شبها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل امر روزى دادن حيوانات و تدبير معاش آنها تمام مى شود، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''و قدر فيها اقواتها فى اربعه ايام سواء للسائلين '''» | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۱۰: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۸ </center> | ||
كه پس خداى سبحان مالك و مدبر امر انسان است ، چون اين تدبير، تدبير تكوينى است كه از خلقت و ايجاد جدا نيست و اين تدبير عبارت است از فعل و انفعالى كه به خاطر روابطى مختلف كه در ميان آنها تكوين شده جريان دارد، پس تنها خداى سبحان رب و مدبر انسانها در امور ايشان است ، و بازگشت ايشان به سوى او است . جمله «'''افلا تعقلون '''» توبيخ كفار و تحريك ايشان بر توجه و سپس ايمان آوردن است . | كه پس خداى سبحان مالك و مدبر امر انسان است ، چون اين تدبير، تدبير تكوينى است كه از خلقت و ايجاد جدا نيست و اين تدبير عبارت است از فعل و انفعالى كه به خاطر روابطى مختلف كه در ميان آنها تكوين شده جريان دارد، پس تنها خداى سبحان رب و مدبر انسانها در امور ايشان است ، و بازگشت ايشان به سوى او است . جمله «'''افلا تعقلون '''» توبيخ كفار و تحريك ايشان بر توجه و سپس ايمان آوردن است . | ||
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ | بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الاَوَّلُونَ | ||
اضراب از نفى سابق است ، آن نفيى كه استفهام قبلى ، آن را مى رسانيد، و معنايش اين است كه : آيا نمى خواهيد بف هميد؟ و در جواب مى فرمايد نفهميدند بلكه به جاى فهميدن همان حرفى را از سر گرفتند كه كفار گذشته مى گفتند. و در اينكه سخن كفار عصر قرآن را به سخن كفار گذشته تشبيه كرد اشاره به اين است كه تقليد از پدران ، ايشان را از پيروى حق باز مى دارد، و به وضعى دچار مى كند كه ديگر با آن وضع ، دين اثر خود را نمى بخشد و آن عبارت از انكار معاد، و ركون به زندگى مادى ، و فرورفتگى به ماديات است ، كه سنتى جارى در گذشتگان ايشان بوده ، و در خود ايشان نيز جريان دارد. | اضراب از نفى سابق است ، آن نفيى كه استفهام قبلى ، آن را مى رسانيد، و معنايش اين است كه : آيا نمى خواهيد بف هميد؟ و در جواب مى فرمايد نفهميدند بلكه به جاى فهميدن همان حرفى را از سر گرفتند كه كفار گذشته مى گفتند. و در اينكه سخن كفار عصر قرآن را به سخن كفار گذشته تشبيه كرد اشاره به اين است كه تقليد از پدران ، ايشان را از پيروى حق باز مى دارد، و به وضعى دچار مى كند كه ديگر با آن وضع ، دين اثر خود را نمى بخشد و آن عبارت از انكار معاد، و ركون به زندگى مادى ، و فرورفتگى به ماديات است ، كه سنتى جارى در گذشتگان ايشان بوده ، و در خود ايشان نيز جريان دارد. | ||
<span id='link51'><span> | <span id='link51'><span> | ||
==استبعاد و سپس انكار بعث و معاد از جانب كافران == | ==استبعاد و سپس انكار بعث و معاد از جانب كافران == | ||
قَالُوا أَ ءِذَا مِتْنَا وَ | قَالُوا أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ | ||
اين آيه بيان همان سخنى است كه قبلا فرمود: «'''همان را مى گويند كه گذشتگان ايشان مى گفتند'''» و اين سخن اساسش استبعاد است ، و اساس ديگرى ندارد. | اين آيه بيان همان سخنى است كه قبلا فرمود: «'''همان را مى گويند كه گذشتگان ايشان مى گفتند'''» و اين سخن اساسش استبعاد است ، و اساس ديگرى ندارد. | ||
لَقَدْ وُعِدْنَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ | لَقَدْ وُعِدْنَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ | ||
كلمه «'''اساطير'''» به معناى اباطيل و احاديث خرافى است و مفرد آن اسطوره مى باشد، مانند اكاذيب كه مفردش «'''اكذوبه '''»، و نيز اعاجيب كه مفردش «'''اعجوبه '''» است . و اگر مساله بعث را كه يك چيز است با اساطير كه جمع است تعبير فرموده ، از اين باب است كه همين مفرد (بعث ) مجموع وعده هايى است كه هر يك آنها اسطوره اى است مانند احياى مردگان و همه را يكجا جمع كردن و محشور نمودن و به حساب همه رسيدن . و نيز مانند بهشت و دوزخ و ساير خصوصيات قيامت . و كلمه «'''هذا'''» اشاره به داستان بعث است ، و كلمه «'''من قبل '''» به طورى كه از سياق جمله برمى آيد متعلق به كلمه «'''وعدنا'''» است . | كلمه «'''اساطير'''» به معناى اباطيل و احاديث خرافى است و مفرد آن اسطوره مى باشد، مانند اكاذيب كه مفردش «'''اكذوبه '''»، و نيز اعاجيب كه مفردش «'''اعجوبه '''» است . و اگر مساله بعث را كه يك چيز است با اساطير كه جمع است تعبير فرموده ، از اين باب است كه همين مفرد (بعث ) مجموع وعده هايى است كه هر يك آنها اسطوره اى است مانند احياى مردگان و همه را يكجا جمع كردن و محشور نمودن و به حساب همه رسيدن . و نيز مانند بهشت و دوزخ و ساير خصوصيات قيامت . و كلمه «'''هذا'''» اشاره به داستان بعث است ، و كلمه «'''من قبل '''» به طورى كه از سياق جمله برمى آيد متعلق به كلمه «'''وعدنا'''» است . | ||
معناى آيه اين است كه : وعده بعث يك وعده قديمى است و حرف تازه اى نيست ، ماسوگند مى خوريم كه همين وعده را قبلا نيز به ما و به پدران ما دادند و اين وعده جز يك مساءله خرافى كه انسانهاى اول آن را به صورت زنده شدن مردگان ، و رسيدگى به حساب اعمال و جمعى را | معناى آيه اين است كه : وعده بعث يك وعده قديمى است و حرف تازه اى نيست ، ماسوگند مى خوريم كه همين وعده را قبلا نيز به ما و به پدران ما دادند و اين وعده جز يك مساءله خرافى كه انسانهاى اول آن را به صورت زنده شدن مردگان ، و رسيدگى به حساب اعمال و جمعى را | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۶: | ||
<span id='link52'><span> | <span id='link52'><span> | ||
==ردّ سخنان كافران با اثبات امكان بعث و قيامت با بيان مالكيت حقيقه خداوند. == | ==ردّ سخنان كافران با اثبات امكان بعث و قيامت با بيان مالكيت حقيقه خداوند. == | ||
قُل | قُل لِّمَنِ الاَرْض وَ مَن فِيهَا إِن كنتُمْ تَعْلَمُونَ | ||
بعد از آنكه استبعاد ايشان از مساءله بعث و سپس انكار آن را نقل كرد، اينك در اين جمله شروع كرده است به اثبات امكان آن از راه ملكيت و ربوبيت و سلطنت ، و البته روى سخن به وثنى مسلكان است كه منكر قيامتند و در عين حال خدا را قبول دارند و او را پديد آورنده عالم مى دانند،و رب الارباب و اله آلهه اش مى خوانند، و مى گويند: تنها آلهه مجازند كه خدا را عبادت كنند، ولى ما بايد تنها آلهه را عبادت كنيم . آرى ، در اين بيان وجود خداى تعالى مسلم گرفته شده . | بعد از آنكه استبعاد ايشان از مساءله بعث و سپس انكار آن را نقل كرد، اينك در اين جمله شروع كرده است به اثبات امكان آن از راه ملكيت و ربوبيت و سلطنت ، و البته روى سخن به وثنى مسلكان است كه منكر قيامتند و در عين حال خدا را قبول دارند و او را پديد آورنده عالم مى دانند،و رب الارباب و اله آلهه اش مى خوانند، و مى گويند: تنها آلهه مجازند كه خدا را عبادت كنند، ولى ما بايد تنها آلهه را عبادت كنيم . آرى ، در اين بيان وجود خداى تعالى مسلم گرفته شده . | ||
پس اينكه فرمود: «'''بگو زمين و آنچه در آن است از آن كيست '''»؟ خطابش به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است . مى فرمايد: از ايشان بپرس كه مالك زمين و آنچه در آن است - چه انسانها و چه غير انسانها - كيست ؟ و معلوم است كه مقصود از مالك ، مالك قانونى نيست ، بلكه مالك حقيقى است كه و جود مملوك قائم به وجود آن مالك است ، به طورى كه به هيچ وجه و هيچ ناحيه آن از وجود مالك بى نياز و مستقل نيست ، به خلاف ملك قانونى و اعتبارى كه ما افراد بشر اجتماعى ناگزير شده ايم آن را در ميان خود معتبر بدانيم ، تا مصالح اجتماع ما تاءمين شود، چون اين چنين ملكى قابل فساد است . يك وقت مورد فروش قرار مى گيرد و وقتى ديگر مورد خريد واقع مى شود حالا خواهيد گفت شما از كجا فهميديد كه مقصود از ملك ، ملك تكوينى است نه تشريعى و قراردادى ؟ در جواب مى گوييم : از اينجا | پس اينكه فرمود: «'''بگو زمين و آنچه در آن است از آن كيست '''»؟ خطابش به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است . مى فرمايد: از ايشان بپرس كه مالك زمين و آنچه در آن است - چه انسانها و چه غير انسانها - كيست ؟ و معلوم است كه مقصود از مالك ، مالك قانونى نيست ، بلكه مالك حقيقى است كه و جود مملوك قائم به وجود آن مالك است ، به طورى كه به هيچ وجه و هيچ ناحيه آن از وجود مالك بى نياز و مستقل نيست ، به خلاف ملك قانونى و اعتبارى كه ما افراد بشر اجتماعى ناگزير شده ايم آن را در ميان خود معتبر بدانيم ، تا مصالح اجتماع ما تاءمين شود، چون اين چنين ملكى قابل فساد است . يك وقت مورد فروش قرار مى گيرد و وقتى ديگر مورد خريد واقع مى شود حالا خواهيد گفت شما از كجا فهميديد كه مقصود از ملك ، ملك تكوينى است نه تشريعى و قراردادى ؟ در جواب مى گوييم : از اينجا | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۸۰ </center> | ||
كه سياق كلام سياق اثبات صحت تمامى تصرفات است ، و آن ملكى كه مجوز تمامى انحاى تصرفات است ملك تكوينى است نه اعتبارى . | كه سياق كلام سياق اثبات صحت تمامى تصرفات است ، و آن ملكى كه مجوز تمامى انحاى تصرفات است ملك تكوينى است نه اعتبارى . | ||
سيَقُولُونَ | سيَقُولُونَ للَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ | ||
اين جمله پاسخ مشركين را حكايت مى كند، و آن اين است كه مشركين اعتراف دارند كه زمين و هر كه در آن است مملوك خدا است و نمى توانند از اعتراف به اين حقيقت شانه خالى كنند، زيرا ملك حقيقى قائم به غير علت موجده نيست . و چون وجود معلول قائم به وجود علت است و مستقل از آن نيست ، به هيچ وجه از آن بى نياز نيست ، و علت موجده زمين و هر كه در آن است تنها خدا است ، حتى وثنى مسلكها نيز بتها را در اين معنا شريك خدا نمى دانند. | اين جمله پاسخ مشركين را حكايت مى كند، و آن اين است كه مشركين اعتراف دارند كه زمين و هر كه در آن است مملوك خدا است و نمى توانند از اعتراف به اين حقيقت شانه خالى كنند، زيرا ملك حقيقى قائم به غير علت موجده نيست . و چون وجود معلول قائم به وجود علت است و مستقل از آن نيست ، به هيچ وجه از آن بى نياز نيست ، و علت موجده زمين و هر كه در آن است تنها خدا است ، حتى وثنى مسلكها نيز بتها را در اين معنا شريك خدا نمى دانند. | ||
و جمله «'''قل افلا تذكّرون '''» بعد از تماميت جواب ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را امر مى كند كه مشركين را به جرم اينكه بعد از شنيدن حجت بر امكان بعث ، متذكر نشدند سرزنش فرمايد. و معنايش اين است كه به ايشان بگو: بعد از اينكه معلوم شد كه مالك زمين و هر كه در زمين است خدا است باز چرا متذكر نمى شويد؟ و فكر نمى كنيد كه چون او مالك است ، مى تواند اين تصرف را بكند كه اهل آن را بعد از ميراندن زنده كند؟. | و جمله «'''قل افلا تذكّرون '''» بعد از تماميت جواب ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را امر مى كند كه مشركين را به جرم اينكه بعد از شنيدن حجت بر امكان بعث ، متذكر نشدند سرزنش فرمايد. و معنايش اين است كه به ايشان بگو: بعد از اينكه معلوم شد كه مالك زمين و هر كه در زمين است خدا است باز چرا متذكر نمى شويد؟ و فكر نمى كنيد كه چون او مالك است ، مى تواند اين تصرف را بكند كه اهل آن را بعد از ميراندن زنده كند؟. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۷}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش