گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۷}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
اما ادريس داستانش در سوره مريم گذشت و اما اسماعيل به زودى داستانش در سوره صافات مى آيد و قصه ذوالكفل هم در سوره ((ص (( خواهد آمد.
اما ادريس داستانش در سوره مريم گذشت و اما اسماعيل به زودى داستانش در سوره صافات مى آيد و قصه ذوالكفل هم در سوره ((ص (( خواهد آمد.
معناى اينكه ذوالفنون (يونس عليه السلام ) ((ذهب مغاضا فظن ان لن نقدر عليه (( واينكه سپس در ظلمات ندا كرد: ((ان لا اله الا انى كنت من الظالمين ((
معناى اينكه ذوالفنون (يونس عليه السلام ) ((ذهب مغاضا فظن ان لن نقدر عليه (( واينكه سپس در ظلمات ندا كرد: ((ان لا اله الا انى كنت من الظالمين ((
وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ...
وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ...
كلمه ((نون (( به معناى ماهى است و ذوالنون (صاحب ماهى ) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نينوى شد و ايشان را دعوت كرد ولى ايمان نياوردند پس نفرينشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند همين كه نشانه هاى عذاب نمودار شد توبه كردند و ايمان آوردند. پس خدا عذاب را از ايشان برداشت و يونس از ميانشان بيرون شد و خداوند صحنه اى به وجود آورد كه در نتيجه يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن بليه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.
كلمه ((نون (( به معناى ماهى است و ذوالنون (صاحب ماهى ) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نينوى شد و ايشان را دعوت كرد ولى ايمان نياوردند پس نفرينشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند همين كه نشانه هاى عذاب نمودار شد توبه كردند و ايمان آوردند. پس خدا عذاب را از ايشان برداشت و يونس از ميانشان بيرون شد و خداوند صحنه اى به وجود آورد كه در نتيجه يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن بليه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.
((و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه (( - يعنى به ياد آر ذوالنون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى گيريم ((نقدر عليه (( بطورى كه گفته اند به معناى تنگ گرفتن است .
((و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه (( - يعنى به ياد آر ذوالنون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى گيريم ((نقدر عليه (( بطورى كه گفته اند به معناى تنگ گرفتن است .
خط ۱۵: خط ۱۷:
((ان لا اله الا انت سبحانك (( - در اين جمله يونس (عليه السلام ) از آنچه كه عملش نمايش مى داد بيزارى مى جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد، - گر چه او چنين قصدى نداشت - اين معنا را ممثل مى كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد. و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت ((لا اله الا انت - جز تو معبودى نيست (( و نيز چون اين معنا را ممثل مى كرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض ‍ نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت : ((سبحانك ((
((ان لا اله الا انت سبحانك (( - در اين جمله يونس (عليه السلام ) از آنچه كه عملش نمايش مى داد بيزارى مى جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد، - گر چه او چنين قصدى نداشت - اين معنا را ممثل مى كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد. و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت ((لا اله الا انت - جز تو معبودى نيست (( و نيز چون اين معنا را ممثل مى كرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض ‍ نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت : ((سبحانك ((
((انى كنت من الظالمين (( - در اين جمله به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملى آورده كه ظلم را ممثل مى كرد، هر چند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت ، چيزى كه هست خداى تعالى در اين پيشامد پيغمبرش را تاءديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبراى از تمثيل ظلم ، (تا چه رسد به خود ظلم ) شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.
((انى كنت من الظالمين (( - در اين جمله به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملى آورده كه ظلم را ممثل مى كرد، هر چند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت ، چيزى كه هست خداى تعالى در اين پيشامد پيغمبرش را تاءديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبراى از تمثيل ظلم ، (تا چه رسد به خود ظلم ) شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.
فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِك نُجِى الْمُؤْمِنِينَ
فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِك نُجِى الْمُؤْمِنِينَ
يونس (عليه السلام ) هر چند كه تصريح به خواسته خود نكرد، و تنها به مساءله توحيد و تنزيه خدا، و اعتراف به ظلم خود اكتفا كرد، ليكن با اين كلماتش حال درونى خود را، و موقفى را كه در آن قرار گرفته بيان داشت ، كه در معنا درخواست نجات و عاقبت را مى رساند، خدا هم درخواست او را اجابت نموده ، از اندوه و غمى كه به وى روى آورده بود نجاتش بداد.
يونس (عليه السلام ) هر چند كه تصريح به خواسته خود نكرد، و تنها به مساءله توحيد و تنزيه خدا، و اعتراف به ظلم خود اكتفا كرد، ليكن با اين كلماتش حال درونى خود را، و موقفى را كه در آن قرار گرفته بيان داشت ، كه در معنا درخواست نجات و عاقبت را مى رساند، خدا هم درخواست او را اجابت نموده ، از اندوه و غمى كه به وى روى آورده بود نجاتش بداد.
جمله ((و كذلك ننجى المؤ منين (( وعده به نجات دادن هر مؤ من مبتلاى به اندوه است ، البته مؤ منى كه مانند يونس رو به درگاه وى آورد، و او را چون وى ندا كند، و به زودى در سوره صافات داستان آن جناب خواهد آمد - ان شاء الله .
جمله ((و كذلك ننجى المؤ منين (( وعده به نجات دادن هر مؤ من مبتلاى به اندوه است ، البته مؤ منى كه مانند يونس رو به درگاه وى آورد، و او را چون وى ندا كند، و به زودى در سوره صافات داستان آن جناب خواهد آمد - ان شاء الله .
وَ زَكرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَيرُ الْوَرِثِينَ
وَ زَكرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَيرُ الْوَرِثِينَ
اين آيه عطف است بر آنچه آيه قبلش عطف بر آن بود. يعنى : و به ياد آر زكريا را در آن زمان كه پروردگارش را ندا كرد، و از او درخواست فرزندى نمود. و اينكه گفت : ((خدايا مرا تنها مگذار((
اين آيه عطف است بر آنچه آيه قبلش عطف بر آن بود. يعنى : و به ياد آر زكريا را در آن زمان كه پروردگارش را ندا كرد، و از او درخواست فرزندى نمود. و اينكه گفت : ((خدايا مرا تنها مگذار((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۶ </center>
خط ۲۸: خط ۳۰:
و معناى آيه اين است كه : ما برايشان انعام كرديم چونكه آنها به سوى خيرات مى شتافتند و ما را به خاطر رغبت در رحمت و يا به خاطر ثواب ، و رهبت از غضب و يا عقاب مى خواندند، و يا در حال رغبت و رهبت مى خواندند و دلهايشان در برابر ما خضوع داشت .
و معناى آيه اين است كه : ما برايشان انعام كرديم چونكه آنها به سوى خيرات مى شتافتند و ما را به خاطر رغبت در رحمت و يا به خاطر ثواب ، و رهبت از غضب و يا عقاب مى خواندند، و يا در حال رغبت و رهبت مى خواندند و دلهايشان در برابر ما خضوع داشت .
داستان زكريا و يحيى در اوايل سوره مريم گذشت .
داستان زكريا و يحيى در اوايل سوره مريم گذشت .
وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ
وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ
منظور از ((آن زن كه فرجش را حصن كرد(( مريم دختر عمران است . اين جمله مدح او به داشتن عفت و صيانت است و نيز تبرئه او از تهمتى است كه يهود به وى نسبت دادند.
منظور از ((آن زن كه فرجش را حصن كرد(( مريم دختر عمران است . اين جمله مدح او به داشتن عفت و صيانت است و نيز تبرئه او از تهمتى است كه يهود به وى نسبت دادند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۷ </center>
خط ۶۶: خط ۶۸:
<span id='link318'><span>
<span id='link318'><span>
==آيات ۹۲ - ۱۱۲ سوره انبياء ==
==آيات ۹۲ - ۱۱۲ سوره انبياء ==
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ(۹۲)
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ(۹۲)
وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ(۹۳)
وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ(۹۳)
فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصلِحَتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كفْرَانَ لِسعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كتِبُونَ(۹۴)
فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصلِحَتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كفْرَانَ لِسعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كتِبُونَ(۹۴)
وَ حَرَمٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ(۹۵)
وَ حَرَمٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ(۹۵)
حَتى إِذَا فُتِحَت يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن كلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ(۹۶)
حَتى إِذَا فُتِحَت يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن كلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ(۹۶)
وَ اقْترَب الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شخِصةٌ أَبْصرُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَوَيْلَنَا قَدْ كنَّا فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كنَّا ظلِمِينَ(۹۷)
وَ اقْترَب الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شخِصةٌ أَبْصرُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَوَيْلَنَا قَدْ كنَّا فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كنَّا ظلِمِينَ(۹۷)
إِنَّكمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصب جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَرِدُونَ(۹۸)
إِنَّكمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصب جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَرِدُونَ(۹۸)
لَوْ كانَ هَؤُلاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كلُّ فِيهَا خَلِدُونَ(۹۹)
لَوْ كانَ هَؤُلاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كلُّ فِيهَا خَلِدُونَ(۹۹)
لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لا يَسمَعُونَ(۱۰۰)
لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لا يَسمَعُونَ(۱۰۰)
إِنَّ الَّذِينَ سبَقَت لَهُم مِّنَّا الْحُسنى أُولَئك عَنهَا مُبْعَدُونَ(۱۰۱)
إِنَّ الَّذِينَ سبَقَت لَهُم مِّنَّا الْحُسنى أُولَئك عَنهَا مُبْعَدُونَ(۱۰۱)
لا يَسمَعُونَ حَسِيسهَا وَ هُمْ فى مَا اشتَهَت أَنفُسهُمْ خَلِدُونَ(۱۰۲)
لا يَسمَعُونَ حَسِيسهَا وَ هُمْ فى مَا اشتَهَت أَنفُسهُمْ خَلِدُونَ(۱۰۲)
لا يحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَكبرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَئكةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِى كنتُمْ تُوعَدُونَ(۱۰۳)
لا يحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَكبرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَئكةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِى كنتُمْ تُوعَدُونَ(۱۰۳)
يَوْمَ نَطوِى السمَاءَ كَطىِّ السجِلِّ لِلْكتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَعِلِينَ(۱۰۴)
يَوْمَ نَطوِى السمَاءَ كَطىِّ السجِلِّ لِلْكتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَعِلِينَ(۱۰۴)
وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض يَرِثُهَا عِبَادِى الصلِحُونَ(۱۰۵)
وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض يَرِثُهَا عِبَادِى الصلِحُونَ(۱۰۵)
إِنَّ فى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ(۱۰۶)
إِنَّ فى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ(۱۰۶)
وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ(۱۰۷)
وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ(۱۰۷)
قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۰۸)
قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۰۸)
فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنتُكمْ عَلى سوَاءٍ وَ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ(۱۰۹)
فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنتُكمْ عَلى سوَاءٍ وَ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ(۱۰۹)
إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكتُمُونَ(۱۱۰)
إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكتُمُونَ(۱۱۰)
وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمْ وَ مَتَعٌ إِلى حِينٍ(۱۱۱)
وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمْ وَ مَتَعٌ إِلى حِينٍ(۱۱۱)
قَلَ رَب احْكم بِالحَْقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُستَعَانُ عَلى مَا تَصِفُونَ(۱۱۲)
قَلَ رَب احْكم بِالحَْقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُستَعَانُ عَلى مَا تَصِفُونَ(۱۱۲)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۳ </center>
ترجمه آيات
ترجمه آيات
خط ۱۱۶: خط ۱۱۸:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۵ </center>
معناى آيه : ((ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون (( و مراد از ((امت (( در آن
معناى آيه : ((ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون (( و مراد از ((امت (( در آن
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ
كلمه ((امة (( به معناى جماعتى است كه مقصد واحدى آنها را جمع كرده باشد. خطاب در آيه شريفه به طورى كه سياق به آن گواهى مى دهد خطابى است عمومى ، كه تمامى افراد مكلف بشر را در بر مى گيرد. و مراد از امت در اينجا نوع انسان است ، كه معلوم است نوع براى خود وحدتى دارد، و همه انسانها در آن نوع واحدند، و اگر اسم اشاره ((هذه (( را مونث آورده به مناسبت تانيث خبر ((ان (( است كه همان كلمه ((امت (( مى باشد.
كلمه ((امة (( به معناى جماعتى است كه مقصد واحدى آنها را جمع كرده باشد. خطاب در آيه شريفه به طورى كه سياق به آن گواهى مى دهد خطابى است عمومى ، كه تمامى افراد مكلف بشر را در بر مى گيرد. و مراد از امت در اينجا نوع انسان است ، كه معلوم است نوع براى خود وحدتى دارد، و همه انسانها در آن نوع واحدند، و اگر اسم اشاره ((هذه (( را مونث آورده به مناسبت تانيث خبر ((ان (( است كه همان كلمه ((امت (( مى باشد.
و معناى آيه اين است كه : اين نوع انسانى ، امت شما بشر است ، و اين هم واحد است ، (همه در انسانيت يكى هستند)، پس امت واحده اى هستيد و من - اللّه واحد تعالى - پروردگار شما هستم ، زيرا مالك و مدبر شمايم ، پس تنها مرا بپرستيد، و نه ديگران را. و در جمله ((امة واحدة (( اشاره به دليل خطاب ((فاعبدون (( نموده ، براى اينكه نوع انسانى وقتى نوعى واحد، و امتى واحده و داراى هدف و مقصدى واحد باشد و آن هدف هم عبارت باشد از سعادت حيات انسانى ، ديگر ممكن نيست غير ربى واحد ارباب ديگرى داشته باشد، چون ربوبيت و الوهيت منصب تشريفى و قراردادى نيست ، تا انسان به اختيار خود هر كه را و هر چه را خواست براى خود رب قرار دهد، بلكه ربوبيت و الوهيت به معناى مبدئيت تكوين و تدبير است ، و چون همه انسانها از اولين و آخرينشان يك نوع و يك موجودند، و نظامى هم كه به منظور تدبير امورش در او جريان دارد نظامى است واحد و متصل و مربوط كه بعضى اجزاء را به بعضى ديگر متصل مى سازد، قهرا اين نوع واحد و نظام واحد را جز مالك و مدبرى واحد به وجود نياورده است ، و ديگر معنا ندارد كه انسانها در امر ربوبيت با هم اختلاف كنند، و هر يك براى خود ربى اتخاذ كند غير رب آن ديگرى ، و يا در عبادت راهى برود غير آن راهى كه ديگرى سلوك مى كند. پس انسان نوع واحد است و لازم است ربى واحد اتخاذ كند، و او ربى باشد كه حقيقت ربوبيت را واجد باشد، و او خداى عز اسمه است .
و معناى آيه اين است كه : اين نوع انسانى ، امت شما بشر است ، و اين هم واحد است ، (همه در انسانيت يكى هستند)، پس امت واحده اى هستيد و من - اللّه واحد تعالى - پروردگار شما هستم ، زيرا مالك و مدبر شمايم ، پس تنها مرا بپرستيد، و نه ديگران را. و در جمله ((امة واحدة (( اشاره به دليل خطاب ((فاعبدون (( نموده ، براى اينكه نوع انسانى وقتى نوعى واحد، و امتى واحده و داراى هدف و مقصدى واحد باشد و آن هدف هم عبارت باشد از سعادت حيات انسانى ، ديگر ممكن نيست غير ربى واحد ارباب ديگرى داشته باشد، چون ربوبيت و الوهيت منصب تشريفى و قراردادى نيست ، تا انسان به اختيار خود هر كه را و هر چه را خواست براى خود رب قرار دهد، بلكه ربوبيت و الوهيت به معناى مبدئيت تكوين و تدبير است ، و چون همه انسانها از اولين و آخرينشان يك نوع و يك موجودند، و نظامى هم كه به منظور تدبير امورش در او جريان دارد نظامى است واحد و متصل و مربوط كه بعضى اجزاء را به بعضى ديگر متصل مى سازد، قهرا اين نوع واحد و نظام واحد را جز مالك و مدبرى واحد به وجود نياورده است ، و ديگر معنا ندارد كه انسانها در امر ربوبيت با هم اختلاف كنند، و هر يك براى خود ربى اتخاذ كند غير رب آن ديگرى ، و يا در عبادت راهى برود غير آن راهى كه ديگرى سلوك مى كند. پس انسان نوع واحد است و لازم است ربى واحد اتخاذ كند، و او ربى باشد كه حقيقت ربوبيت را واجد باشد، و او خداى عز اسمه است .
خط ۱۲۴: خط ۱۲۶:
<span id='link320'><span>
<span id='link320'><span>
==نكوهش اختلاف مردم در امر دين ==
==نكوهش اختلاف مردم در امر دين ==
وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ
وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ
كلمه ((تقطع (( به طورى كه در مجمع البيان گفته به معناى ((تقطيع (( يعنى جدا كردن است بعضى ديگر گفته اند به همان معنايى است كه از لفظ متبادر مى شود و آن تفرق و اختلاف است . و كلمه ((امرهم (( منصوب به نزع خافض (نياوردن حرف جر) است و تقدير آن ((فتقطعوا فى امرهم (( مى باشد. بعضى ديگر گفته اند: كلمه ((تقطعوا(( معناى جعل و قرارداد را متضمن است و به همين جهت بدون حرف جر مفعول گرفته . و هر چه باشد جمله مذكور استعاره به كنايه است و مقصود از آن اين است كه مردم اين امر واحد را كه گفتيم همان دين توحيد است كه انبيا بدان دعوت كرده اند رها كرده با اينكه امرى واحد بود پاره پاره نموده و ميان خود تقسيمش كردند، هر طايفه اى يك قسمت آن را گرفته بقيه را رها كرد يكى وثنى مذهب شد، يكى يهود و يكى نصارى و ى كى مجوس و ديگرى صابئى ، آن هم با همه اختلافاتى
كلمه ((تقطع (( به طورى كه در مجمع البيان گفته به معناى ((تقطيع (( يعنى جدا كردن است بعضى ديگر گفته اند به همان معنايى است كه از لفظ متبادر مى شود و آن تفرق و اختلاف است . و كلمه ((امرهم (( منصوب به نزع خافض (نياوردن حرف جر) است و تقدير آن ((فتقطعوا فى امرهم (( مى باشد. بعضى ديگر گفته اند: كلمه ((تقطعوا(( معناى جعل و قرارداد را متضمن است و به همين جهت بدون حرف جر مفعول گرفته . و هر چه باشد جمله مذكور استعاره به كنايه است و مقصود از آن اين است كه مردم اين امر واحد را كه گفتيم همان دين توحيد است كه انبيا بدان دعوت كرده اند رها كرده با اينكه امرى واحد بود پاره پاره نموده و ميان خود تقسيمش كردند، هر طايفه اى يك قسمت آن را گرفته بقيه را رها كرد يكى وثنى مذهب شد، يكى يهود و يكى نصارى و ى كى مجوس و ديگرى صابئى ، آن هم با همه اختلافاتى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۷ </center>
خط ۱۳۰: خط ۱۳۲:
و در جمله ((كل الينا راجعون (( بيان مى كند كه اختلافشان در امر دين ناديده گرفته نمى شود بلكه همگى به سوى خدا بازگشت نموده بر طبق اختلافى كه در امر دين كردند سزا داده مى شوند. همچنانكه تفصيل در آيه ((فمن يعمل من الصالحات ...(( نيز بدان اشاره دارد. و اگر جمله ((كل الينا راجعون (( را بدون عطف آورده براى اين است كه اين جمله در واقع جوابى است از سؤ الى تقديرى ، گويى كسى پرسيده عاقبت اختلافشان در امر دين چه خواهد بود و چه نتيجه خواهد داد در پاسخ فرموده ((همه به سوى ما بر مى گردند و طبق عملشان مجازاتشان مى كنيم ((
و در جمله ((كل الينا راجعون (( بيان مى كند كه اختلافشان در امر دين ناديده گرفته نمى شود بلكه همگى به سوى خدا بازگشت نموده بر طبق اختلافى كه در امر دين كردند سزا داده مى شوند. همچنانكه تفصيل در آيه ((فمن يعمل من الصالحات ...(( نيز بدان اشاره دارد. و اگر جمله ((كل الينا راجعون (( را بدون عطف آورده براى اين است كه اين جمله در واقع جوابى است از سؤ الى تقديرى ، گويى كسى پرسيده عاقبت اختلافشان در امر دين چه خواهد بود و چه نتيجه خواهد داد در پاسخ فرموده ((همه به سوى ما بر مى گردند و طبق عملشان مجازاتشان مى كنيم ((


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۷}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش