گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۷}}
__TOC__
__TOC__


خط ۴: خط ۶:
<span id='link52'><span>
<span id='link52'><span>
==روز قيامت براى ظالمين روز حسرت است ==
==روز قيامت براى ظالمين روز حسرت است ==
وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَْسرَةِ إِذْ قُضىَ الاَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ
وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَْسرَةِ إِذْ قُضىَ الاَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ
از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله ((اذ قضى الامر(( بيان جمله ((يوم الحسره (( باشد، در نتيجه اشاره به اين مى شود كه اين حسرتى كه به آن دچار مى شوند از ناحيه قضاى امر مى آيد، و قضاء وقتى باعث حسرت مى شود كه فوت گردد آنچه باعث روشنى چشم و آرزو و سعادت شخص ((مقضى عليه (( گردد، و سعادتى كه او مى توانست به آن نائل شود از بين ببرد، و ديگر به خاطر نداشتن آن هيچ خوشى در زندگى ندارد، چون همه دلبستگى اش به آن بود، و معلوم است كه انسان هيچ وقت راضى نمى شود كه چنين چيزى از او فوت شود هر چند كه حفظش مستلزم هر ناملايمى باشد، مگر آنكه آن را به غفلت از وى بربايند، و گرنه به هيچ قيمتى حاضر نيست كه آن را از دست بدهد، و لذا مى بينيم در دنباله سخن فرمود: ((و هم فى غفله و هم لا يومنون ((
از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله ((اذ قضى الامر(( بيان جمله ((يوم الحسره (( باشد، در نتيجه اشاره به اين مى شود كه اين حسرتى كه به آن دچار مى شوند از ناحيه قضاى امر مى آيد، و قضاء وقتى باعث حسرت مى شود كه فوت گردد آنچه باعث روشنى چشم و آرزو و سعادت شخص ((مقضى عليه (( گردد، و سعادتى كه او مى توانست به آن نائل شود از بين ببرد، و ديگر به خاطر نداشتن آن هيچ خوشى در زندگى ندارد، چون همه دلبستگى اش به آن بود، و معلوم است كه انسان هيچ وقت راضى نمى شود كه چنين چيزى از او فوت شود هر چند كه حفظش مستلزم هر ناملايمى باشد، مگر آنكه آن را به غفلت از وى بربايند، و گرنه به هيچ قيمتى حاضر نيست كه آن را از دست بدهد، و لذا مى بينيم در دنباله سخن فرمود: ((و هم فى غفله و هم لا يومنون ((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۶ </center>
بنابراين ، معناى آيه (و خدا داناتر است ) اين مى شود كه : اى پيغمبر! ايشان را بترسان از روزى كه امر قضاء مى شود، يعنى كار يكسره مى گردد و هلاكت دائمى بر آنان حتمى مى شود، آن وقت از سعادت هميشگى كه روشنى چشم هر كسى است منقطع مى گردند، پس ‍ حسرتى مى خورند كه با هيچ مقياسى اندازه گيريش ممكن نيست ، و اين بدان جهت است كه اينان در دنيا غفلت ورزيدند و راهى كه ايشان را به آن روشنى چشم هدايت مى كرد و مستقيما به آن مى رسانيد، يعنى راه ايمان به خداى يگانه و تنزيه او از داشتن فرزند و شريك بود ترك گفته ، راه مخالف آن را پيمودند.
بنابراين ، معناى آيه (و خدا داناتر است ) اين مى شود كه : اى پيغمبر! ايشان را بترسان از روزى كه امر قضاء مى شود، يعنى كار يكسره مى گردد و هلاكت دائمى بر آنان حتمى مى شود، آن وقت از سعادت هميشگى كه روشنى چشم هر كسى است منقطع مى گردند، پس ‍ حسرتى مى خورند كه با هيچ مقياسى اندازه گيريش ممكن نيست ، و اين بدان جهت است كه اينان در دنيا غفلت ورزيدند و راهى كه ايشان را به آن روشنى چشم هدايت مى كرد و مستقيما به آن مى رسانيد، يعنى راه ايمان به خداى يگانه و تنزيه او از داشتن فرزند و شريك بود ترك گفته ، راه مخالف آن را پيمودند.
همين مقدار كه ما در تفسير اين آيه آورديم كافى است و ديگر حاجتى به ايراد وجوه ديگر كه در ذيل آيه آورده اند نيست ، (و خدا راهنما است )
همين مقدار كه ما در تفسير اين آيه آورديم كافى است و ديگر حاجتى به ايراد وجوه ديگر كه در ذيل آيه آورده اند نيست ، (و خدا راهنما است )
إِنَّا نحْنُ نَرِث الاَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ
إِنَّا نحْنُ نَرِث الاَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ
راغب در مفردات مى گويد: وراثت و ارث به معناىانتقال مال از غير به تو است بدون اينكه معامله و يا شبه معامله اى ميان تو و او صورتگرفته باشد، و مالى كه از ميت به زنده منتقل مى شود ارث مى گويند، تا آنجا كه مىگويند: هم گفته مى شود ((ورثت مالا عن زيد مالى از زيد ارث بردم ((، و هم ((ورثتزيدا = ارث بردم زيد را(( هم با كلمه ((عن (( و هم بدون آن به كار مى رود.
راغب در مفردات مى گويد: وراثت و ارث به معناىانتقال مال از غير به تو است بدون اينكه معامله و يا شبه معامله اى ميان تو و او صورتگرفته باشد، و مالى كه از ميت به زنده منتقل مى شود ارث مى گويند، تا آنجا كه مىگويند: هم گفته مى شود ((ورثت مالا عن زيد مالى از زيد ارث بردم ((، و هم ((ورثتزيدا = ارث بردم زيد را(( هم با كلمه ((عن (( و هم بدون آن به كار مى رود.
توضيحى درباره مراد از اينكه فرمود: ((انا نحن نرث الاءرض و من عليها...((
توضيحى درباره مراد از اينكه فرمود: ((انا نحن نرث الاءرض و من عليها...((
خط ۵۷: خط ۵۹:
<span id='link56'><span>
<span id='link56'><span>
==آيات ۴۱ - ۵۰ سوره مريم ==
==آيات ۴۱ - ۵۰ سوره مريم ==
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ(۴۱)
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ(۴۱)
إِذْ قَالَ لاَبِيهِ يَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا يَسمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنى عَنك شيْئاً(۴۲)
إِذْ قَالَ لاَبِيهِ يَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا يَسمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنى عَنك شيْئاً(۴۲)
يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا(۴۳)
يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا(۴۳)
يَأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشيْطنَ إِنَّ الشيْطنَ كانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا(۴۴)
يَأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشيْطنَ إِنَّ الشيْطنَ كانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا(۴۴)
يَأَبَتِ إِنى أَخَاف أَن يَمَسك عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشيْطنِ وَلِيًّا(۴۵)
يَأَبَتِ إِنى أَخَاف أَن يَمَسك عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشيْطنِ وَلِيًّا(۴۵)
قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنت عَنْ ءَالِهَتى يَإِبْرَهِيمُ لَئن لَّمْ تَنتَهِ لاَرْجُمَنَّك وَ اهْجُرْنى مَلِيًّا(۴۶)
قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنت عَنْ ءَالِهَتى يَإِبْرَهِيمُ لَئن لَّمْ تَنتَهِ لاَرْجُمَنَّك وَ اهْجُرْنى مَلِيًّا(۴۶)
قَالَ سلَمٌ عَلَيْك سأَستَغْفِرُ لَك رَبى إِنَّهُ كانَ بى حَفِيًّا(۴۷)
قَالَ سلَمٌ عَلَيْك سأَستَغْفِرُ لَك رَبى إِنَّهُ كانَ بى حَفِيًّا(۴۷)
وَ أَعْتزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبى عَسى أَلا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبى شقِيًّا(۴۸)
وَ أَعْتزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبى عَسى أَلا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبى شقِيًّا(۴۸)
فَلَمَّا اعْتزَلهَُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب وَُكلاً جَعَلْنَا نَبِيًّا(۴۹)
فَلَمَّا اعْتزَلهَُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب وَُكلاً جَعَلْنَا نَبِيًّا(۴۹)
وَ وَهَبْنَا لهَُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لهَُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(۵۰)
وَ وَهَبْنَا لهَُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لهَُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(۵۰)
ترجمه آيات
ترجمه آيات
در اين كتاب ابراهيم را ياد كن كه وى بسيار راستگو و پيغمبر خدا بود (۴۱)
در اين كتاب ابراهيم را ياد كن كه وى بسيار راستگو و پيغمبر خدا بود (۴۱)
خط ۸۱: خط ۸۳:
بيان آيات
بيان آيات
اين آيات به پاره اى از داستان ابراهيم (عليه السلام ) اشاره مى كند و آن عبارت است از احتجاجش با پدر درباره بت ها، با حجت و هدايت فطرى و معرف ت يقينى كه خدايش داده بود، و نيز داستان كناره گيرى از پدر و از مردم و خدايانشان ، و اينكه خداوند به او اسحاق و يعقوب را داد، و به كلمه باقيه در نسلش اختصاص داد، و براى او و اعقاب او ياد خيرى در آيندگان گذاشت كه تا روزگارى هست نامش را به نيكى ببرند.
اين آيات به پاره اى از داستان ابراهيم (عليه السلام ) اشاره مى كند و آن عبارت است از احتجاجش با پدر درباره بت ها، با حجت و هدايت فطرى و معرف ت يقينى كه خدايش داده بود، و نيز داستان كناره گيرى از پدر و از مردم و خدايانشان ، و اينكه خداوند به او اسحاق و يعقوب را داد، و به كلمه باقيه در نسلش اختصاص داد، و براى او و اعقاب او ياد خيرى در آيندگان گذاشت كه تا روزگارى هست نامش را به نيكى ببرند.
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ
معناى ((صديق (( و ((نبى (( كه ابراهيم (عليه السلام ) به آن دو وصف شده (انه كانصديقا نبيا)
معناى ((صديق (( و ((نبى (( كه ابراهيم (عليه السلام ) به آن دو وصف شده (انه كانصديقا نبيا)
ظاهرا كلمه ((صديق (( مبالغه از صدق باشد، و صديق كسى را گويند كه در صدق مبالغه كند يعنى آنچه را كه انجام مى دهد مى گويد، و آنچه را كه مى گويد انجام مى دهد، و ميان گفتار و كردارش تناقضى نباشد و ابراهيم (عليه السلام ) چنين بود چون در محيطى كه يك پارچه وثنى و بت پرست بودند دم از توحيد زد، با پدر و معاصرينش در افتاد، و با پادشاه بابل در افتاد، و خدايان دروغين را بشكست ، و بر آنچه مى گفت مقاومت و ايستادگى مى نمود، تا آنجا كه در آتش افكنده شد و در آخر هم همانطور كه به پدرش وعده داده بود از همه كناره گيرى و اعتزال جست ، و خداوند به پاداش اين استقامت اسحاق و يعقوب را به او ارزانى داشت و وعده هاى ديگرى هم كه خدا از موهبت هايش به وى داده بود درباره اش تنفيذ نمود.
ظاهرا كلمه ((صديق (( مبالغه از صدق باشد، و صديق كسى را گويند كه در صدق مبالغه كند يعنى آنچه را كه انجام مى دهد مى گويد، و آنچه را كه مى گويد انجام مى دهد، و ميان گفتار و كردارش تناقضى نباشد و ابراهيم (عليه السلام ) چنين بود چون در محيطى كه يك پارچه وثنى و بت پرست بودند دم از توحيد زد، با پدر و معاصرينش در افتاد، و با پادشاه بابل در افتاد، و خدايان دروغين را بشكست ، و بر آنچه مى گفت مقاومت و ايستادگى مى نمود، تا آنجا كه در آتش افكنده شد و در آخر هم همانطور كه به پدرش وعده داده بود از همه كناره گيرى و اعتزال جست ، و خداوند به پاداش اين استقامت اسحاق و يعقوب را به او ارزانى داشت و وعده هاى ديگرى هم كه خدا از موهبت هايش به وى داده بود درباره اش تنفيذ نمود.
خط ۹۶: خط ۹۸:
جهت دوم اينكه عبادت و دعا و دست حاجت دراز كردن براى فايده اى است كه عايد عابد و دعا كننده شود، و يا ضررى از او دفع گردد، و اين لا محاله متوقف بر قدرت معبود است ، و بتها قدرتى بر جلب نفع به سوى عابد و دفع ضرر از وى ندارند، پس به هيچ وجه دردى از او دوا نمى كنند، و به اين جهت نيز عبادت آنها لغو و باطل و بى اثر است ، و اين معنا را جمله ((و لا يغنى عنك شيئا(( عهده دار بيان آن است .
جهت دوم اينكه عبادت و دعا و دست حاجت دراز كردن براى فايده اى است كه عايد عابد و دعا كننده شود، و يا ضررى از او دفع گردد، و اين لا محاله متوقف بر قدرت معبود است ، و بتها قدرتى بر جلب نفع به سوى عابد و دفع ضرر از وى ندارند، پس به هيچ وجه دردى از او دوا نمى كنند، و به اين جهت نيز عبادت آنها لغو و باطل و بى اثر است ، و اين معنا را جمله ((و لا يغنى عنك شيئا(( عهده دار بيان آن است .
در تفسير سوره انعام گذشت كه آن كسى كه ابراهيم (عليه السلام ) اين خطاب خود رابه وى نموده و گفته ((يا ابت ،(( پدر واقعى وى نبوده ، بلكه عمو و يا جد مادرى و ياشوهر مادرش بوده كه بعد از درگذشت پدرش با او ازدواج كرده ، خواننده بدانجا مراجعهكند. و معروف از مذهب اهل نحو درباره كلمه ((يا ابت (( اين است كه ((تا(( آن عوض ازياء متكلم است ، و همچنين در كلمه ((يا امت (( و اين عوض آوردن تنها در نداء جائز است ، وديگر مثلا گفته نمى شود: ((قال ابت پدرم گفت (( و يا ((قالت امت - مادرم گفت ((،بلكه در اينگونه موارد بايد خود ((ياء(( را آورد و گفت :((قال ابى و يا امى ((
در تفسير سوره انعام گذشت كه آن كسى كه ابراهيم (عليه السلام ) اين خطاب خود رابه وى نموده و گفته ((يا ابت ،(( پدر واقعى وى نبوده ، بلكه عمو و يا جد مادرى و ياشوهر مادرش بوده كه بعد از درگذشت پدرش با او ازدواج كرده ، خواننده بدانجا مراجعهكند. و معروف از مذهب اهل نحو درباره كلمه ((يا ابت (( اين است كه ((تا(( آن عوض ازياء متكلم است ، و همچنين در كلمه ((يا امت (( و اين عوض آوردن تنها در نداء جائز است ، وديگر مثلا گفته نمى شود: ((قال ابت پدرم گفت (( و يا ((قالت امت - مادرم گفت ((،بلكه در اينگونه موارد بايد خود ((ياء(( را آورد و گفت :((قال ابى و يا امى ((
يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا
يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا
بعد از آنكه بطلان بت پرستى و لغويت آن را اثبات نمود، و چون لازمه بطلان آن اين است كه او ندانسته راه غير هموار را پيموده باشد، لذا به او توجه داد كه من علمى به اين مساله دارم كه تو ندارى ، و تو بايد مرا پيروى كنى تا به راه هموار مستقيم - و آن راهى است كه از بس روشن و واضح است راه پيمايش گمراه نمى گردد - هدايتت كنم ، و به همين جهت كه او از اين راه غافل بوده كلمه صراط را نكره آورد و گفت ((راهى سوى ، و نگفت راه سوى (( گويا به پدر مى گويد چون تو ناگزيرى كه راهى طى كنى پس از نادانى اين راه غير سوى را سلوك مكن ، بلكه مرا پيروى كن تا تو را به راهى كه سوى است راهنمائى كنم ، چون من آن راه را بلدم . و تو از آن غافلى .
بعد از آنكه بطلان بت پرستى و لغويت آن را اثبات نمود، و چون لازمه بطلان آن اين است كه او ندانسته راه غير هموار را پيموده باشد، لذا به او توجه داد كه من علمى به اين مساله دارم كه تو ندارى ، و تو بايد مرا پيروى كنى تا به راه هموار مستقيم - و آن راهى است كه از بس روشن و واضح است راه پيمايش گمراه نمى گردد - هدايتت كنم ، و به همين جهت كه او از اين راه غافل بوده كلمه صراط را نكره آورد و گفت ((راهى سوى ، و نگفت راه سوى (( گويا به پدر مى گويد چون تو ناگزيرى كه راهى طى كنى پس از نادانى اين راه غير سوى را سلوك مكن ، بلكه مرا پيروى كن تا تو را به راهى كه سوى است راهنمائى كنم ، چون من آن راه را بلدم . و تو از آن غافلى .
و اينكه فرمود: ((قد جاءنى من العلم علمى به من آمده (( دلالت دارد بر اينكه علم ابراهيمبه راه حق قبل از اين دعوت و احتجاجش ‍ بوده ، و اين خود گفتار سابق ما را كه در داستانابراهيم (عليه السلام ) در سوره انعام گذرانديم ، كه وىقبل از بر خورد با پدر و قومش و احتجاج با ايشان نيز علم به خدا و مشاهده ملكوتآسمانها و زمين را داشته است ، تاءييد مى كند.
و اينكه فرمود: ((قد جاءنى من العلم علمى به من آمده (( دلالت دارد بر اينكه علم ابراهيمبه راه حق قبل از اين دعوت و احتجاجش ‍ بوده ، و اين خود گفتار سابق ما را كه در داستانابراهيم (عليه السلام ) در سوره انعام گذرانديم ، كه وىقبل از بر خورد با پدر و قومش و احتجاج با ايشان نيز علم به خدا و مشاهده ملكوتآسمانها و زمين را داشته است ، تاءييد مى كند.
خط ۱۰۲: خط ۱۰۴:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۷۶ </center>
نه به راه رساندن ، چون شاءن پيامبر اين نيست كه امت خود را به راه برساند، بلكه شاءن او تنها راه نشان دادن است ، و به راه رساندن شاءن امام است كه ابراهيم (عليه السلام ) در آن روزها به چنين مقامى نرسيده بود، چون در تفسير آيه ((قال انى جاعلك للناس اماما(( گفتيم كه آيه شريفه صريح در اين است كه رسيدن ابراهيم به منصب امامت ، در اواخر عمر و بعد از سالها نبوت بوده است .
نه به راه رساندن ، چون شاءن پيامبر اين نيست كه امت خود را به راه برساند، بلكه شاءن او تنها راه نشان دادن است ، و به راه رساندن شاءن امام است كه ابراهيم (عليه السلام ) در آن روزها به چنين مقامى نرسيده بود، چون در تفسير آيه ((قال انى جاعلك للناس اماما(( گفتيم كه آيه شريفه صريح در اين است كه رسيدن ابراهيم به منصب امامت ، در اواخر عمر و بعد از سالها نبوت بوده است .
يَأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشيْطنَ إِنَّ الشيْطنَ كانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا... فَتَكُونَ لِلشيْطنِ وَلِيًّا
يَأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشيْطنَ إِنَّ الشيْطنَ كانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا... فَتَكُونَ لِلشيْطنِ وَلِيًّا
وثنى ها معتقد به وجود جن هستند - البته ابليس هم از جن است - و اصنام جن را مى پرستيدند، همانطور كه اصنام ملائكه و مقدمين از بشر را مى پرستيدند، چيزى كه هست مراد از نهى ، نهى از عبادت به اين معنا نيست ، چون جهتى تصور نمى شود كه تنها از خصوص پرستش جن نهى فرموده باشد، بلكه مراد از عبادت ، اطاعت است ، همچنانكه در آيه ((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان ...(( به اين معنا آمده پس نهى از عبادت شيطان ، نهى از اطاعت او در هر چيزى است كه به آن امر مى كند، و يكى از چيزهايى كه بدان امر مى كند عبادت غير خدا است .
وثنى ها معتقد به وجود جن هستند - البته ابليس هم از جن است - و اصنام جن را مى پرستيدند، همانطور كه اصنام ملائكه و مقدمين از بشر را مى پرستيدند، چيزى كه هست مراد از نهى ، نهى از عبادت به اين معنا نيست ، چون جهتى تصور نمى شود كه تنها از خصوص پرستش جن نهى فرموده باشد، بلكه مراد از عبادت ، اطاعت است ، همچنانكه در آيه ((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان ...(( به اين معنا آمده پس نهى از عبادت شيطان ، نهى از اطاعت او در هر چيزى است كه به آن امر مى كند، و يكى از چيزهايى كه بدان امر مى كند عبادت غير خدا است .
تقرير و توضيح بيانى كه آن حضرت (عليه السلام ) در نهى ((آزر(( از اطاعت شيطان به كار برد
تقرير و توضيح بيانى كه آن حضرت (عليه السلام ) در نهى ((آزر(( از اطاعت شيطان به كار برد
خط ۱۱۶: خط ۱۱۸:
<span id='link62'><span>
<span id='link62'><span>
==پدر ابراهيم آنحضرت را به بدترين كشتن ها تهديد مى كند ==
==پدر ابراهيم آنحضرت را به بدترين كشتن ها تهديد مى كند ==
قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنت عَنْ ءَالِهَتى يَإِبْرَهِيمُ لَئن لَّمْ تَنتَهِ لاَرْجُمَنَّك وَ اهْجُرْنى مَلِيًّا
قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنت عَنْ ءَالِهَتى يَإِبْرَهِيمُ لَئن لَّمْ تَنتَهِ لاَرْجُمَنَّك وَ اهْجُرْنى مَلِيًّا
كلمه ((رغبت (( به طورى كه در مجمع آمده از كلمات اضداد است ، يعنى اگر با لف ظ ((عن (( متعدى شود به معناى نفرت از چيزى است ، و اگر با لفظ ((فى (( متعدى شود به معناى ميل در آن است ، و كلمه ((تنته (( از انتهاء و خوددارى از كارى است ، اما خوددارى بعد از آنكه او را از آن عمل نهى كرده باشند، و كلمه ((رجم (( به معناى سنگسار كردن است ،
كلمه ((رغبت (( به طورى كه در مجمع آمده از كلمات اضداد است ، يعنى اگر با لف ظ ((عن (( متعدى شود به معناى نفرت از چيزى است ، و اگر با لفظ ((فى (( متعدى شود به معناى ميل در آن است ، و كلمه ((تنته (( از انتهاء و خوددارى از كارى است ، اما خوددارى بعد از آنكه او را از آن عمل نهى كرده باشند، و كلمه ((رجم (( به معناى سنگسار كردن است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۷۸ </center>
خط ۱۲۲: خط ۱۲۴:
در اين آيه پدر ابراهيم او را تهديد به بدترين كشتن ها كرده ، و آن سنگسار است كه با آن افراد رانده شده را شكنجه كرده ، مى كشند، و آزر، ابراهيم را با اين كلام خود از خود طرد كرده است .
در اين آيه پدر ابراهيم او را تهديد به بدترين كشتن ها كرده ، و آن سنگسار است كه با آن افراد رانده شده را شكنجه كرده ، مى كشند، و آزر، ابراهيم را با اين كلام خود از خود طرد كرده است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۷}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش