۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۸: | خط ۱۰: | ||
آيه شريفه مشتمل است بر حجت تمام عيارى بر يگانه بودن خداى تعالى در ربوبيت ، براى اينكه ليل و نهار و آنچه در آسمانها و زمين آفريده حامل نظامى واحد و عمومى و متفقند، نظامى كه امر موجودات زمينى و آسمانى و مخصوصا عالم انسانى را تدبير مى كند، تدبيرى واحد كه اجزاء آن به يكديگر متصلند، اتصالى كه بهتر از آن تصور ندارد. | آيه شريفه مشتمل است بر حجت تمام عيارى بر يگانه بودن خداى تعالى در ربوبيت ، براى اينكه ليل و نهار و آنچه در آسمانها و زمين آفريده حامل نظامى واحد و عمومى و متفقند، نظامى كه امر موجودات زمينى و آسمانى و مخصوصا عالم انسانى را تدبير مى كند، تدبيرى واحد كه اجزاء آن به يكديگر متصلند، اتصالى كه بهتر از آن تصور ندارد. | ||
اين احتمال نيز در بين هست كه آيه شريفه ، در مقام احتجاج بر مساءله توحيد نباشد، بلكه در صدد تعليل جمله «'''يفصل الايات لقوم يعلمون '''» در آيه قبلى باشد، چون كلمه «'''ان '''» كه خاصيت تعليل را دارد بر سر آن آمده . و بنابراين احتمال ، مناسب تر آن است كه منظور از اختلاف ليل و نهار احتمال اول باشد، نه معناى دوم ، براى اينكه همين معناى اختلاف از جمله «'''جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل '''» به ذهن مى رسد، (در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: او همان خدائى است كه خورشيد را روشن و قمر را نورانى كرد، و براى قمر منزلهائى مقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد... براى اينكه در اين اختلاف شب و روز كه باعث پديد آمدن فصول است ، و در موجودات زمين و آسمان كه حامل اين نظام عالمى هستند آياتى است براى مردمى كه تقوا داشته باشند) و مناسب تر بودن اين معناى اختلاف با مطلب آيه قبل نسبت به معناى ديگر آن روشن است . | اين احتمال نيز در بين هست كه آيه شريفه ، در مقام احتجاج بر مساءله توحيد نباشد، بلكه در صدد تعليل جمله «'''يفصل الايات لقوم يعلمون '''» در آيه قبلى باشد، چون كلمه «'''ان '''» كه خاصيت تعليل را دارد بر سر آن آمده . و بنابراين احتمال ، مناسب تر آن است كه منظور از اختلاف ليل و نهار احتمال اول باشد، نه معناى دوم ، براى اينكه همين معناى اختلاف از جمله «'''جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل '''» به ذهن مى رسد، (در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: او همان خدائى است كه خورشيد را روشن و قمر را نورانى كرد، و براى قمر منزلهائى مقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد... براى اينكه در اين اختلاف شب و روز كه باعث پديد آمدن فصول است ، و در موجودات زمين و آسمان كه حامل اين نظام عالمى هستند آياتى است براى مردمى كه تقوا داشته باشند) و مناسب تر بودن اين معناى اختلاف با مطلب آيه قبل نسبت به معناى ديگر آن روشن است . | ||
إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضوا بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطمَأَنُّوا بهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَتِنَا غَفِلُونَ أُولَئك مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ | |||
از اينجا شروع شده در بيان امورى كه متفرع است بر دعوت مذكور در جمله : «'''ذلكم اللّه ربكم فاعبدوه '''». | از اينجا شروع شده در بيان امورى كه متفرع است بر دعوت مذكور در جمله : «'''ذلكم اللّه ربكم فاعبدوه '''». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶ </center> | ||
خط ۲۳: | خط ۲۵: | ||
پس ، روشن شد كه انكار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب موجب اين است كه انسان به زندگى دنيا راضى شود و به جاى آخرت بدان اطمينان و دلگرمى يافته ، علم و معرفتش و خواست و اراده اش منحصر در همين چهار چوب تنگ دنيا شود، و چون مدار و معيار بر حقيقت ذكر، است و اينكه آدمى جدا و واقعا در طلب آخرت و رضاى خدا باشد، لا جرم هيچ فرقى نيست بين آن كسى كه به كلى منكر معاد و لقاء خداست و بين آن كسى كه هم قولا و هم فعلا به زندگى دنيا راضى است و يا اينكه فعلا به زندگى دنيا راضى است اما لفظا قائل به معاد است . و نيز روشن گرديد كه اعتقاد به معاد يكى از اصول و پايه هائى است كه استوارى دين بر آن بنا نهاده شده است ، چون با سقوط اين پايه امر و نهى و وعده و وعيد و بلكه اصل نبوت و وحى ساقط مى شود، و معلوم است كه با سقوط اينها دين الهى بكلى باطل مى شود. | پس ، روشن شد كه انكار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب موجب اين است كه انسان به زندگى دنيا راضى شود و به جاى آخرت بدان اطمينان و دلگرمى يافته ، علم و معرفتش و خواست و اراده اش منحصر در همين چهار چوب تنگ دنيا شود، و چون مدار و معيار بر حقيقت ذكر، است و اينكه آدمى جدا و واقعا در طلب آخرت و رضاى خدا باشد، لا جرم هيچ فرقى نيست بين آن كسى كه به كلى منكر معاد و لقاء خداست و بين آن كسى كه هم قولا و هم فعلا به زندگى دنيا راضى است و يا اينكه فعلا به زندگى دنيا راضى است اما لفظا قائل به معاد است . و نيز روشن گرديد كه اعتقاد به معاد يكى از اصول و پايه هائى است كه استوارى دين بر آن بنا نهاده شده است ، چون با سقوط اين پايه امر و نهى و وعده و وعيد و بلكه اصل نبوت و وحى ساقط مى شود، و معلوم است كه با سقوط اينها دين الهى بكلى باطل مى شود. | ||
«'''اولئك ماءويهم النار بما كانوا يكسبون '''» - اين جمله ، جزاى آنان را بيان ميكند و مى فرمايد كه جزاى اعمالى كه كردند آتش جاودانه است . | «'''اولئك ماءويهم النار بما كانوا يكسبون '''» - اين جمله ، جزاى آنان را بيان ميكند و مى فرمايد كه جزاى اعمالى كه كردند آتش جاودانه است . | ||
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ يهْدِيهِمْ رَبهُم بِإِيمَنهِمْ... | |||
اين آيه شريفه بيانگر عاقبت اءمر مؤ منين و پاداشى است كه خداى تعالى در برابر پذيرفتن دعوت او و اطاعتش مى دهد. | اين آيه شريفه بيانگر عاقبت اءمر مؤ منين و پاداشى است كه خداى تعالى در برابر پذيرفتن دعوت او و اطاعتش مى دهد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۸ </center> | ||
خط ۳۶: | خط ۳۸: | ||
<span id='link14'><span> | <span id='link14'><span> | ||
==محبت خالص مؤ منين به خداى تعالى ، تسبيح او، و تحيت و درود آنان به يكديگر در جناتنعيم == | ==محبت خالص مؤ منين به خداى تعالى ، تسبيح او، و تحيت و درود آنان به يكديگر در جناتنعيم == | ||
دَعْوَاهُمْ فِيهَا سبْحَنَك | دَعْوَاهُمْ فِيهَا سبْحَنَك اللَّهُمَّ وَ تحِيَّتهُمْ فِيهَا سلَمٌ وَ ءَاخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ | ||
اولين كرامتى كه خداى سبحان به اوليايش - يعنى همانهائى كه در دلهايشان غير خدا نيست و غير خدا كسى امورشان را تدبير نمى كند - كرده اين است كه دلهايشان را از محبت غير خودش پاك مى كند، تا به آنجا كه غير خدا را دوست نمى دارند و جز به خدا به هيچ چيز ديگر نمى انديشند و جز در راه او قدمى بر نمى دارند. پس ، اولياء خدا منزه از هر شريكى براى خدا هستند، يعنى هيچ چيز ديگر دلهاى آنان را به سوى خود نمى كشد، و از ياد خدا غافل نمى سازد، و هيچ شاغلى آنان را از پروردگارشان به خود مشغول نمى كند. و اين منزه بودن دلهايشان همان تنزيهى است كه آنان نسبت به خداى تعالى دارند. آرى ، اولياء خدا، پروردگار خود را از هر چيزى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزه مى دارند، چه شريك در اسم و چه شريك در معنا، و چه نقص ، و چه عدم . | اولين كرامتى كه خداى سبحان به اوليايش - يعنى همانهائى كه در دلهايشان غير خدا نيست و غير خدا كسى امورشان را تدبير نمى كند - كرده اين است كه دلهايشان را از محبت غير خودش پاك مى كند، تا به آنجا كه غير خدا را دوست نمى دارند و جز به خدا به هيچ چيز ديگر نمى انديشند و جز در راه او قدمى بر نمى دارند. پس ، اولياء خدا منزه از هر شريكى براى خدا هستند، يعنى هيچ چيز ديگر دلهاى آنان را به سوى خود نمى كشد، و از ياد خدا غافل نمى سازد، و هيچ شاغلى آنان را از پروردگارشان به خود مشغول نمى كند. و اين منزه بودن دلهايشان همان تنزيهى است كه آنان نسبت به خداى تعالى دارند. آرى ، اولياء خدا، پروردگار خود را از هر چيزى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزه مى دارند، چه شريك در اسم و چه شريك در معنا، و چه نقص ، و چه عدم . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰ </center> | ||
خط ۷۶: | خط ۷۸: | ||
<span id='link19'><span> | <span id='link19'><span> | ||
==آيات ۱۴ - ۱۱، سوره يونس == | ==آيات ۱۴ - ۱۱، سوره يونس == | ||
وَ لَوْ | وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشرَّ استِعْجَالَهُم بِالْخَيرِ لَقُضىَ إِلَيهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فى طغْيَنهِمْ يَعْمَهُونَ(۱۱) | ||
وَ إِذَا مَس الانسنَ | وَ إِذَا مَس الانسنَ الضرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائماً فَلَمَّا كَشفْنَا عَنْهُ ضرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلى ضرٍّ مَّسهُ كَذَلِك زُيِّنَ لِلْمُسرِفِينَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۲) | ||
وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ | وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظلَمُوا وَ جَاءَتهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ وَ مَا كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذَلِك نجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ(۱۳) | ||
ثمَّ جَعَلْنَكُمْ خَلَئف فى الاَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظرَ كَيْف تَعْمَلُونَ(۱۴) | |||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
و اگر خدا در فرستادن عذابشان عجله كند آنطور كه در خير خود عجله دارند مرگشان فرا مى رسد (و ما نمى خواهيم چنين شود) ما كسانى را كه به ما و به ديدار ما در قيامت ايمان ندارند در طغيانشان رها مى كنيم تا همچنان سرگردان باشند (۱۱) | و اگر خدا در فرستادن عذابشان عجله كند آنطور كه در خير خود عجله دارند مرگشان فرا مى رسد (و ما نمى خواهيم چنين شود) ما كسانى را كه به ما و به ديدار ما در قيامت ايمان ندارند در طغيانشان رها مى كنيم تا همچنان سرگردان باشند (۱۱) | ||
خط ۸۸: | خط ۹۰: | ||
بعد از آنكه در آيات قبل دو اصل از اصول دعوت حقه اسلام يعنى توحيد و معاد را يادآور شد، و از طريق عقل فطرى بر آن دو اصل استدلال كرد، و چند خبر هم از عاقبت ايمان و سرانجام كفر به آن دو اصل را بيان نمود، اينك در اين آيات دو سؤ ال را مطرح نموده و از آن پاسخ مى دهد، يكى اينكه چرا خداى تعالى منكرين اين دو اصل را با اينكه در ضلالت و كور دلى خود ادامه مى دهند و سر به طغيان بر مى آورند اينقدر مهلتشان مى دهد ؟ و سؤ ال دوم اينكه علت ضلالت و طغيان آنان چيست (و با اينكه توحيد و معاد به طريق عقل فطرى ثابت است چرا آن را نمى پذيرند ؟). | بعد از آنكه در آيات قبل دو اصل از اصول دعوت حقه اسلام يعنى توحيد و معاد را يادآور شد، و از طريق عقل فطرى بر آن دو اصل استدلال كرد، و چند خبر هم از عاقبت ايمان و سرانجام كفر به آن دو اصل را بيان نمود، اينك در اين آيات دو سؤ ال را مطرح نموده و از آن پاسخ مى دهد، يكى اينكه چرا خداى تعالى منكرين اين دو اصل را با اينكه در ضلالت و كور دلى خود ادامه مى دهند و سر به طغيان بر مى آورند اينقدر مهلتشان مى دهد ؟ و سؤ ال دوم اينكه علت ضلالت و طغيان آنان چيست (و با اينكه توحيد و معاد به طريق عقل فطرى ثابت است چرا آن را نمى پذيرند ؟). | ||
در پاسخ از اين دو سؤ ال مى فرمايد: جواب آن روشن است و جاى ابهامى در آن نيست ، چون فرستادگان خداى تعالى در هر زمانى آن را براى مردم با ادله اى روشن بيان كرده اند، چيزى كه هست شيطان اعمال اين اسرافگران را در نظرشان زينت داده ، و در نتيجه از ياد قيامت غافلشان ساخته است ، و با اينكه انبياء بارها به يادشان آورده بودند باز آن را از ياد بردند. و اما اينكه چرا خداى تعالى مهلتشان مى دهد و در نزول عذاب بر آنان عجله نمى كند ؟ جوابش اين است كه مى خواهد آنان را امتحان كند تا آنچه در باطن نهفته دارند به صورت گناه بيرون بريزند، چون دنيا دار ابتلاء و امتحان است . | در پاسخ از اين دو سؤ ال مى فرمايد: جواب آن روشن است و جاى ابهامى در آن نيست ، چون فرستادگان خداى تعالى در هر زمانى آن را براى مردم با ادله اى روشن بيان كرده اند، چيزى كه هست شيطان اعمال اين اسرافگران را در نظرشان زينت داده ، و در نتيجه از ياد قيامت غافلشان ساخته است ، و با اينكه انبياء بارها به يادشان آورده بودند باز آن را از ياد بردند. و اما اينكه چرا خداى تعالى مهلتشان مى دهد و در نزول عذاب بر آنان عجله نمى كند ؟ جوابش اين است كه مى خواهد آنان را امتحان كند تا آنچه در باطن نهفته دارند به صورت گناه بيرون بريزند، چون دنيا دار ابتلاء و امتحان است . | ||
وَ لَوْ | وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشرَّ استِعْجَالَهُم بِالْخَيرِ ... | ||
تعجيل در هر چيز به معناى آوردن آن به سرعت و عجله است ، و استعجال به چيزى به معناى آن است كه بخواهيم چيزى به سرعت و عجله حاصل شود و كلمه «'''العمه '''» به معناى حيرت شديد است . | تعجيل در هر چيز به معناى آوردن آن به سرعت و عجله است ، و استعجال به چيزى به معناى آن است كه بخواهيم چيزى به سرعت و عجله حاصل شود و كلمه «'''العمه '''» به معناى حيرت شديد است . | ||
و معناى آيه اين است كه : اگر خداى تعالى در رساندن شر - كه همان عذاب است - به مردم عجله مى كرد، همانطور كه خود مردم در رسيدن به خير و نعمت عجله مى كنند، هر آينه عذاب را بر آنان نازل مى كرد و اجلشان را پايان مى داد و ليكن خداى تعالى در رساندن شر به آنان عجله نمى كند، و اين منكرين معاد و خارجين از ربقه دين را همچنان به حال خودشان وا مى گذارد، تا با حيرت شديدترى به طغيان خود ادامه دهند. | و معناى آيه اين است كه : اگر خداى تعالى در رساندن شر - كه همان عذاب است - به مردم عجله مى كرد، همانطور كه خود مردم در رسيدن به خير و نعمت عجله مى كنند، هر آينه عذاب را بر آنان نازل مى كرد و اجلشان را پايان مى داد و ليكن خداى تعالى در رساندن شر به آنان عجله نمى كند، و اين منكرين معاد و خارجين از ربقه دين را همچنان به حال خودشان وا مى گذارد، تا با حيرت شديدترى به طغيان خود ادامه دهند. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۹: | ||
و اگر سنت الهى در خلقت اشياء و پيدايش مسبب ها بدنبال اسباب شبيه به سنت بشرى بود يعنى پايه و اساسش جهل بود، و آثار و مسبب ها به عجله در دنبال سبب ها پيدا مى شد، قهرا شر كه همان هلاكت بشريت به وسيله عذاب است نيز به عجله به انسان رو مى آورد، چون سبب اين شر و هلاكت بشر قائم به خود بشر است ، و همراه او است ، و آن عبارت است از كفر او و انكار معاد و ديدار اللّه و طغيان در زندگى دنيا، و ليكن خداى تعالى در فرستادن شر عجله نمى كند آنطور كه انسانها در رسيدن به خير عجله مى كنند، براى اينكه سنت او اساسش حكمت است ، بخلاف سنت بشر كه اساسش بر نادانى است ، (اگر عجله مى كنند براى اين است كه مى ترسند فوت شود، و اما خداى داناى به آينده و حال ترس از فوت ندارد)، به همين خاطر خداى تعالى كافران طاغى را در حيرت خودشان وا مى گذارد. | و اگر سنت الهى در خلقت اشياء و پيدايش مسبب ها بدنبال اسباب شبيه به سنت بشرى بود يعنى پايه و اساسش جهل بود، و آثار و مسبب ها به عجله در دنبال سبب ها پيدا مى شد، قهرا شر كه همان هلاكت بشريت به وسيله عذاب است نيز به عجله به انسان رو مى آورد، چون سبب اين شر و هلاكت بشر قائم به خود بشر است ، و همراه او است ، و آن عبارت است از كفر او و انكار معاد و ديدار اللّه و طغيان در زندگى دنيا، و ليكن خداى تعالى در فرستادن شر عجله نمى كند آنطور كه انسانها در رسيدن به خير عجله مى كنند، براى اينكه سنت او اساسش حكمت است ، بخلاف سنت بشر كه اساسش بر نادانى است ، (اگر عجله مى كنند براى اين است كه مى ترسند فوت شود، و اما خداى داناى به آينده و حال ترس از فوت ندارد)، به همين خاطر خداى تعالى كافران طاغى را در حيرت خودشان وا مى گذارد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش