۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۷}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۱ </center> | ||
پس معلوم شد كه اين دو آيه اختلافى در مضمون ندارند. و در عين حال آيه اولى يعنى آيه : «'''اتقوا اللّه حق تقاته '''» نمى خواهد عين آن مطلبى را خاطر نشان سازد كه آيه دومى در مقام افاده آنست . آيه اولى دعوت به اصل مقصد دارد. و آيه دومى كيفيت پيمودن راه اين مقصد را بيان مى كند. | پس معلوم شد كه اين دو آيه اختلافى در مضمون ندارند. و در عين حال آيه اولى يعنى آيه : «'''اتقوا اللّه حق تقاته '''» نمى خواهد عين آن مطلبى را خاطر نشان سازد كه آيه دومى در مقام افاده آنست . آيه اولى دعوت به اصل مقصد دارد. و آيه دومى كيفيت پيمودن راه اين مقصد را بيان مى كند. | ||
وَ لا | وَ لا تمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ | ||
مساءله موت يكى از امور تكوينى است كه از حيطه اختيار ما بيرون است و به همين جهت اگر امر و نهى به آن تعلق گيرد، مثلا به ما دستور بدهند كه اينطور بميريد، و يا آنطور نميريد. قطعا امر و نهى تكليفى نخواهد بود، بلكه امر و نهى تكوينى است ، مانند امر به مردن در آيه : «'''فقال لهم اللّه موتوا...'''» و امر به زنده شدن در آيه : «'''ان يقول له كن فيكون ...'''». | مساءله موت يكى از امور تكوينى است كه از حيطه اختيار ما بيرون است و به همين جهت اگر امر و نهى به آن تعلق گيرد، مثلا به ما دستور بدهند كه اينطور بميريد، و يا آنطور نميريد. قطعا امر و نهى تكليفى نخواهد بود، بلكه امر و نهى تكوينى است ، مانند امر به مردن در آيه : «'''فقال لهم اللّه موتوا...'''» و امر به زنده شدن در آيه : «'''ان يقول له كن فيكون ...'''». | ||
ليكن گاهى مى شود كه يك امر غير اختيارى را به امرى اختيارى اضافه و تركيب مى كنند و آنگاه اين تركيب يافته را امرى اختيارى قرار داده ، نسبت اختيار به آن مى دهند، تا بشود مورد امر و نهى اعتباريش قرار دهند، و مثلا بفرمايند: فلا تكونن من الممترين و يا: «'''و لا تكن مع الكافرين '''» و يا: «'''كونوا مع الصادقين '''» و امثال اينها، با اينكه ممترى و دو دل نبودن ، و همچنين با كافران نبودن ، و با صادقان بودن ، امرى صد در صد اختيارى نيست ، چون اصل بودن و نبودن ، لازمه تكوينى انسان است و در تحت اختيار خود آدمى نيست . ولى همين امر غير اختيارى را وقتى مربوط و وابسته به امرى اختيارى از قبيل دو دلى و كفر و ملازمت صدق كنند، آن وقت امرى اختيارى مى شود. و امر و نهى مولوى به آن تعلق مى گيرد. | ليكن گاهى مى شود كه يك امر غير اختيارى را به امرى اختيارى اضافه و تركيب مى كنند و آنگاه اين تركيب يافته را امرى اختيارى قرار داده ، نسبت اختيار به آن مى دهند، تا بشود مورد امر و نهى اعتباريش قرار دهند، و مثلا بفرمايند: فلا تكونن من الممترين و يا: «'''و لا تكن مع الكافرين '''» و يا: «'''كونوا مع الصادقين '''» و امثال اينها، با اينكه ممترى و دو دل نبودن ، و همچنين با كافران نبودن ، و با صادقان بودن ، امرى صد در صد اختيارى نيست ، چون اصل بودن و نبودن ، لازمه تكوينى انسان است و در تحت اختيار خود آدمى نيست . ولى همين امر غير اختيارى را وقتى مربوط و وابسته به امرى اختيارى از قبيل دو دلى و كفر و ملازمت صدق كنند، آن وقت امرى اختيارى مى شود. و امر و نهى مولوى به آن تعلق مى گيرد. | ||
و كوتاه سخن اينكه : نهى از مردن بدون اسلام بخاطر اين صحيح شده كه امرى اختيارى شده ، و برگشت نهائيش به كنايه است از اينكه همواره و در همه حالات ملتزم به اسلام باش تا قهرا هر وقت مرگت رسيد. در يكى از حالات اسلامت باشد. و در حال اسلام مرده باشى . | و كوتاه سخن اينكه : نهى از مردن بدون اسلام بخاطر اين صحيح شده كه امرى اختيارى شده ، و برگشت نهائيش به كنايه است از اينكه همواره و در همه حالات ملتزم به اسلام باش تا قهرا هر وقت مرگت رسيد. در يكى از حالات اسلامت باشد. و در حال اسلام مرده باشى . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۲ </center> | ||
وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ | وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا | ||
خداى تعالى در آيات قبل يعنى آيه : «'''و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله و من يعتصم باللّه ...'''» فرموده بود كه تمسك به آيات خدا و رسول او (و يا تمسك به كتاب و سنت ) تمسك به خدا است و شخص متمسك و معتصم در امان است ، و هدايتش ضمانت شده است . كسى كه دست به دامن رسول شود، دست به دامن كتاب شده است چون همين كتاب است كه در آن آمده : «'''و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا...'''». | خداى تعالى در آيات قبل يعنى آيه : «'''و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله و من يعتصم باللّه ...'''» فرموده بود كه تمسك به آيات خدا و رسول او (و يا تمسك به كتاب و سنت ) تمسك به خدا است و شخص متمسك و معتصم در امان است ، و هدايتش ضمانت شده است . كسى كه دست به دامن رسول شود، دست به دامن كتاب شده است چون همين كتاب است كه در آن آمده : «'''و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا...'''». | ||
مراد از اعتصام همگانى به «'''حبل اللّه '''» در «'''واعتصموابحبل اللّه جميعا...'''» | مراد از اعتصام همگانى به «'''حبل اللّه '''» در «'''واعتصموابحبل اللّه جميعا...'''» | ||
خط ۱۸: | خط ۲۰: | ||
و قرآن كريم ، هر چند كه جز به حق تقوا و اسلام ثابت دعوت نمى كند، ليكن غرض اين آيه غير از آن غرضى است كه آيه قبلى يعنى : «'''اتقوا اللّه حق تقاته ...'''» داشت ، آن آيه متعرض حكم تك تك افراد بود كه مراقب باشند حق تقوا را به دست آورده ، جز با اسلام نمى رند. ولى اين آيه متعرض حكم جماعت مجتمع است . دليلش اين است كه مى فرمايد: «'''جميعا'''» و نيز مى فرمايد: «'''و لا تفرقوا'''». | و قرآن كريم ، هر چند كه جز به حق تقوا و اسلام ثابت دعوت نمى كند، ليكن غرض اين آيه غير از آن غرضى است كه آيه قبلى يعنى : «'''اتقوا اللّه حق تقاته ...'''» داشت ، آن آيه متعرض حكم تك تك افراد بود كه مراقب باشند حق تقوا را به دست آورده ، جز با اسلام نمى رند. ولى اين آيه متعرض حكم جماعت مجتمع است . دليلش اين است كه مى فرمايد: «'''جميعا'''» و نيز مى فرمايد: «'''و لا تفرقوا'''». | ||
پس اين دو آيه همانطور كه فرد را بر تمسك به كتاب وسنت سفارش مى كنند به مجتمع اسلامى نيز دستور مى دهند كه به كتاب و سنت معتصم شوند. | پس اين دو آيه همانطور كه فرد را بر تمسك به كتاب وسنت سفارش مى كنند به مجتمع اسلامى نيز دستور مى دهند كه به كتاب و سنت معتصم شوند. | ||
وَ اذْكُرُوا نِعْمَت | وَ اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّف بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً | ||
جمله «'''اذ كنتم '''» بيان است براى كلمه «'''نعمته '''» و جمله بعدى كه مى فرمايد: «'''و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها'''» عطف است به همين جمله . | جمله «'''اذ كنتم '''» بيان است براى كلمه «'''نعمته '''» و جمله بعدى كه مى فرمايد: «'''و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها'''» عطف است به همين جمله . | ||
<span id='link409'><span> | <span id='link409'><span> | ||
خط ۴۳: | خط ۴۵: | ||
و اگر در جمله : فاصبحتم بنعمته اخوانا...)) دوباره كلمه «'''نعمت '''» را ذكر كرد، براى اين بود كه به امتنانى اشاره كرده باشد كه جمله : «'''اذكروا نعمه اللّه عليكم ...'''» بر آن دلالت داشت و مراد از نعمت همان الفتى است كه نام برد پس مراد به اخوتى هم كه اين نعمت آن را محقق ساخته نيز همان تالف قلوب است . پس اخوت در اينجا حقيقتى ادعائى است نه واقعى ، چون برادرى واقعى عبارت است از شركت دو نفر يا بيشتر در پدر و مادر واحد. (و يا پدر و احد يا مادر واحد). | و اگر در جمله : فاصبحتم بنعمته اخوانا...)) دوباره كلمه «'''نعمت '''» را ذكر كرد، براى اين بود كه به امتنانى اشاره كرده باشد كه جمله : «'''اذكروا نعمه اللّه عليكم ...'''» بر آن دلالت داشت و مراد از نعمت همان الفتى است كه نام برد پس مراد به اخوتى هم كه اين نعمت آن را محقق ساخته نيز همان تالف قلوب است . پس اخوت در اينجا حقيقتى ادعائى است نه واقعى ، چون برادرى واقعى عبارت است از شركت دو نفر يا بيشتر در پدر و مادر واحد. (و يا پدر و احد يا مادر واحد). | ||
و نيز ممكن است اشاره باشد به اخوتى كه در آيه : «'''انما المومنون اخوة '''» كه حقيقتى است اعتبارى ، زيرا در اين آيه ، خداى تعالى برادرى را در ميان مؤ منين تشريع كرده و آثار و حقوق مهمى بر آن مترتب كرده است . | و نيز ممكن است اشاره باشد به اخوتى كه در آيه : «'''انما المومنون اخوة '''» كه حقيقتى است اعتبارى ، زيرا در اين آيه ، خداى تعالى برادرى را در ميان مؤ منين تشريع كرده و آثار و حقوق مهمى بر آن مترتب كرده است . | ||
وَ كُنتُمْ عَلى شفَا حُفْرَةٍ | وَ كُنتُمْ عَلى شفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا ... | ||
شفاى «'''حفره '''»، به معناى لبه آن است ، البته لبه اى كه هركس قدم بر آن بگذارد، مشرف بر سقوط در آن شود. و مراد از كلمه «'''من النار'''» يا آتش آخرت است و يا آتش جنگ . اگر منظور آتش آخرت باشد، در اين صورت منظور از شفاى حفره آن اين خواهد بود كه شما كافر بوديد، و بين شما و افتادن در آتش دوزخ ، بيش از يك قدم فاصله نبود و آن يك قدم همان مردن شما بود كه از سياهى چشم آدمى به سفيدى آن به آدمى نزديك تر است و خداى تعالى شما را با ايمان آوردنتان نجات داد. | شفاى «'''حفره '''»، به معناى لبه آن است ، البته لبه اى كه هركس قدم بر آن بگذارد، مشرف بر سقوط در آن شود. و مراد از كلمه «'''من النار'''» يا آتش آخرت است و يا آتش جنگ . اگر منظور آتش آخرت باشد، در اين صورت منظور از شفاى حفره آن اين خواهد بود كه شما كافر بوديد، و بين شما و افتادن در آتش دوزخ ، بيش از يك قدم فاصله نبود و آن يك قدم همان مردن شما بود كه از سياهى چشم آدمى به سفيدى آن به آدمى نزديك تر است و خداى تعالى شما را با ايمان آوردنتان نجات داد. | ||
و اگر مراد از آن «'''آتش '''» جنگ باشد، منظور اين خواهد بود كه حال آنان را در مجتمع فاسدشان بيان نموده ، بفرمايد شما قبل از ايمان آوردنتان در لبه آتش جنگهائى قرار داشتيد كه هر لحظه ممكن بود برپا گردد. | و اگر مراد از آن «'''آتش '''» جنگ باشد، منظور اين خواهد بود كه حال آنان را در مجتمع فاسدشان بيان نموده ، بفرمايد شما قبل از ايمان آوردنتان در لبه آتش جنگهائى قرار داشتيد كه هر لحظه ممكن بود برپا گردد. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۷: | ||
آنگاه آنان را به خصوصيتى كه در اين بيان هست ، تنبه داده ، مى فرمايد: «'''كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تهتدون '''». | آنگاه آنان را به خصوصيتى كه در اين بيان هست ، تنبه داده ، مى فرمايد: «'''كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تهتدون '''». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۷ </center> | ||
وَ لْتَكُن | وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَْيرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ... | ||
تجربه قطعى دلالت مى كند بر اينكه معلوماتى كه انسان در زندگيش براى خود تهيه مى كند و معلوم است كه از ميان معلومات ذخيره نمى كند مگر آنچه را كه برايش سودمند باشد، از هر طريقى كه باشد و به هر نحوى كه ذخيره كرده باشد، وقتى متوجه آن معلومات نباشد و با عمل به آن معلومات و تمرين عملى دائمى به ياد آنها نباشد، به تدريج از يادش مى رود و به بوته فراموشى سپرده مى شود. و در اين هم شكى نداريم كه عمل در همه شؤ ون داير مدار علم است هر زمان كه علم قوى باشد عمل قوت مى گيرد. و هر زمان علم ضعيف باشد عمل هم ضعيف مى گردد. هر زمان كه علم يك علم صالحى باشد، عمل هم صالح مى شود، و هر زمان كه علم فاسد باشد عمل هم فاسد مى گردد. خداى تعالى هم حال علم و عمل را در آيه زير، به زمين و روئيدنى هاى آن مثل زده و فرموده : «'''و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا...'''» و نيز شكى نداريم در اينكه علم و عمل ، اثرى متقابل در يكديگر دارند. قوى ترين داعى به عمل علم است و وقتى عمل واقع شد و اثرش به چشم ديده شد، بهترين معلمى است كه همان علم را به آدمى مى آموزد. | تجربه قطعى دلالت مى كند بر اينكه معلوماتى كه انسان در زندگيش براى خود تهيه مى كند و معلوم است كه از ميان معلومات ذخيره نمى كند مگر آنچه را كه برايش سودمند باشد، از هر طريقى كه باشد و به هر نحوى كه ذخيره كرده باشد، وقتى متوجه آن معلومات نباشد و با عمل به آن معلومات و تمرين عملى دائمى به ياد آنها نباشد، به تدريج از يادش مى رود و به بوته فراموشى سپرده مى شود. و در اين هم شكى نداريم كه عمل در همه شؤ ون داير مدار علم است هر زمان كه علم قوى باشد عمل قوت مى گيرد. و هر زمان علم ضعيف باشد عمل هم ضعيف مى گردد. هر زمان كه علم يك علم صالحى باشد، عمل هم صالح مى شود، و هر زمان كه علم فاسد باشد عمل هم فاسد مى گردد. خداى تعالى هم حال علم و عمل را در آيه زير، به زمين و روئيدنى هاى آن مثل زده و فرموده : «'''و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا...'''» و نيز شكى نداريم در اينكه علم و عمل ، اثرى متقابل در يكديگر دارند. قوى ترين داعى به عمل علم است و وقتى عمل واقع شد و اثرش به چشم ديده شد، بهترين معلمى است كه همان علم را به آدمى مى آموزد. | ||
و همه اينها كه گفته شد، انگيره شده است در اينكه مجتمع صالحى كه علمى نافع و عملى صالح دارد، علم و تمدن خود را با تمام نيرو حفظ كند. و افراد آن مجتمع ، اگر فردى را ببينند كه از آن علم تخلف كرد، او را به سوى آن علم برگردانند، و شخص منحرف از طريق خير و معروف را به حال خود واگذار نكنند، و نگذارند آن فرد در پرتگاه منكر سقوط نموده ، در مهلكه شر و فساد بيفتد، بلكه هر يك از افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نمايد، او را از انحراف نهى كند. | و همه اينها كه گفته شد، انگيره شده است در اينكه مجتمع صالحى كه علمى نافع و عملى صالح دارد، علم و تمدن خود را با تمام نيرو حفظ كند. و افراد آن مجتمع ، اگر فردى را ببينند كه از آن علم تخلف كرد، او را به سوى آن علم برگردانند، و شخص منحرف از طريق خير و معروف را به حال خود واگذار نكنند، و نگذارند آن فرد در پرتگاه منكر سقوط نموده ، در مهلكه شر و فساد بيفتد، بلكه هر يك از افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نمايد، او را از انحراف نهى كند. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۸: | ||
<span id='link414'><span> | <span id='link414'><span> | ||
==نهى از تفرقه و اختلاف در آراء و عقايد == | ==نهى از تفرقه و اختلاف در آراء و عقايد == | ||
وَ لا تَكُونُوا | وَ لا تَكُونُوا كالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَت ... | ||
بعيد نيست كه جمله «'''من بعد ما جاءهم البينات '''» متعلق باشد فقط به جمله : «'''و اختلفوا'''» و در اين صورت مراد از «'''اختلاف '''»، تفرق از حيث اعتقاد و مراد از «'''تفرق '''» اختلاف و تشتت از حيث بدنها است . و اگر تفرق را جلوتر از اختلاف ذكر فرمود، براى اين بود كه تفرقه و جدائى بدنها از يكديگر، مقدمه جدائى عقايد است ، چون وقتى يك قوم به هم نزديك و مجتمع و مربوط باشند، عقايدشان به يكديگر متصل و در آخر از راه تماس و تاءثير متقابل متحد مى شود. و اختلاف عقيدتى در بينشان رخنه نمى كند. بر عكس وقتى افراد از يكديگر جدا و بريده باشند، همين اختلاف و جدائى بدنها باعث اختلاف مشربها و مسلكها مى شود و به تدريج هر چند نفرى داراى افكار و آرائى مستقل و جداى از افكار و آراى ديگران مى شوند و تفرقه و جدائى باطنى هم پيدا نموده شق عصاى وحدتشان مى شود. پس كانه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: «'''شما مسلمانان مثل آن امتها نباشيد كه در آغاز بدنهايشان از يكديگر جدا شد و از جماعت خارج شدند و در آخر اين جدائى از اجتماع ، سبب شد كه آراء و عقائدشان هم مختلف گردد'''». | بعيد نيست كه جمله «'''من بعد ما جاءهم البينات '''» متعلق باشد فقط به جمله : «'''و اختلفوا'''» و در اين صورت مراد از «'''اختلاف '''»، تفرق از حيث اعتقاد و مراد از «'''تفرق '''» اختلاف و تشتت از حيث بدنها است . و اگر تفرق را جلوتر از اختلاف ذكر فرمود، براى اين بود كه تفرقه و جدائى بدنها از يكديگر، مقدمه جدائى عقايد است ، چون وقتى يك قوم به هم نزديك و مجتمع و مربوط باشند، عقايدشان به يكديگر متصل و در آخر از راه تماس و تاءثير متقابل متحد مى شود. و اختلاف عقيدتى در بينشان رخنه نمى كند. بر عكس وقتى افراد از يكديگر جدا و بريده باشند، همين اختلاف و جدائى بدنها باعث اختلاف مشربها و مسلكها مى شود و به تدريج هر چند نفرى داراى افكار و آرائى مستقل و جداى از افكار و آراى ديگران مى شوند و تفرقه و جدائى باطنى هم پيدا نموده شق عصاى وحدتشان مى شود. پس كانه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: «'''شما مسلمانان مثل آن امتها نباشيد كه در آغاز بدنهايشان از يكديگر جدا شد و از جماعت خارج شدند و در آخر اين جدائى از اجتماع ، سبب شد كه آراء و عقائدشان هم مختلف گردد'''». | ||
و مى بينيم كه خداى تعالى اين اختلاف را در مواردى از كلامش به بغى نسبت داده مثلا فرموده : «'''و ما اختلفوا فيه الا من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم '''» با اينكه مساءله ظهور اختلاف در آراء و عقائد، امرى ضرورى است و جلوگيرى افراد از آن ممكن نيست ، | و مى بينيم كه خداى تعالى اين اختلاف را در مواردى از كلامش به بغى نسبت داده مثلا فرموده : «'''و ما اختلفوا فيه الا من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم '''» با اينكه مساءله ظهور اختلاف در آراء و عقائد، امرى ضرورى است و جلوگيرى افراد از آن ممكن نيست ، | ||
خط ۹۴: | خط ۹۶: | ||
(در اينجا بد نيست تذكر دهم كه استاد علامه اعلى اللّه مقامه را عادت چنين بود كه هر وقت سخن از ناملايمات و گرفتاريهاى مسلمين به ميان مى آمد، اين كلمه را تكرار مى فرمود: «'''و اللّه المستعان '''» - «'''مترجم '''»). | (در اينجا بد نيست تذكر دهم كه استاد علامه اعلى اللّه مقامه را عادت چنين بود كه هر وقت سخن از ناملايمات و گرفتاريهاى مسلمين به ميان مى آمد، اين كلمه را تكرار مى فرمود: «'''و اللّه المستعان '''» - «'''مترجم '''»). | ||
و اميدوارم خداى تعالى توفيق دهد در تفسير سوره برائت ان شاء اللّه اين بحث را بطور كامل دنبال كنيم . | و اميدوارم خداى تعالى توفيق دهد در تفسير سوره برائت ان شاء اللّه اين بحث را بطور كامل دنبال كنيم . | ||
يَوْمَ تَبْيَض وُجُوهٌ وَ | يَوْمَ تَبْيَض وُجُوهٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوهٌ ... هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ | ||
از آنجائى كه مقام آيات مورد بحث ، مقام كفران نعمت بود، و كفران به نعمت هم نظير خيانت ، باعث خست و فرومايگى انفعال و شرمندگى مى شود. لذا خداى تعالى در اين مقام از ميان انواع عذاب هاى آخرت ، عذابى را ذكر كرد كه با حالت شرمندگى مناسبت دارد و حال شرمندگان را ممثل مى سازد، و آن عبارت است از سيه روئى كه در دنيا هم مردم دنيا اين تعبير را در مورد شرمندگان و امثال آنان دارند. همچنانكه جمله : «'''فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم ...'''» به خوبى بر اين معنا دلالت دارد. | از آنجائى كه مقام آيات مورد بحث ، مقام كفران نعمت بود، و كفران به نعمت هم نظير خيانت ، باعث خست و فرومايگى انفعال و شرمندگى مى شود. لذا خداى تعالى در اين مقام از ميان انواع عذاب هاى آخرت ، عذابى را ذكر كرد كه با حالت شرمندگى مناسبت دارد و حال شرمندگان را ممثل مى سازد، و آن عبارت است از سيه روئى كه در دنيا هم مردم دنيا اين تعبير را در مورد شرمندگان و امثال آنان دارند. همچنانكه جمله : «'''فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم ...'''» به خوبى بر اين معنا دلالت دارد. | ||
و همچنين از ميان همه ثوابهاى اخروى - كه مى تواند ثواب شاكران اين نعمت باشد - مى توان ثوابى را نام برد كه با شكرگزارى تناسب داشت ، و آن رو سفيدى است كه در محاورات دنيائى نيز دلالت بر خشنودى و پسند دارد. | و همچنين از ميان همه ثوابهاى اخروى - كه مى تواند ثواب شاكران اين نعمت باشد - مى توان ثوابى را نام برد كه با شكرگزارى تناسب داشت ، و آن رو سفيدى است كه در محاورات دنيائى نيز دلالت بر خشنودى و پسند دارد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۷}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش