۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۸}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۳۱: | خط ۳۳: | ||
اين آيات نظائرى هم در سوره هاى هود، و يونس ، و اسراء، و انبياء، و غيره دارد كه در همين مقوله سخن گفته اند، و ان شاء الله به زودى بيانش خواهد آمد. | اين آيات نظائرى هم در سوره هاى هود، و يونس ، و اسراء، و انبياء، و غيره دارد كه در همين مقوله سخن گفته اند، و ان شاء الله به زودى بيانش خواهد آمد. | ||
و سخن كوتاه اينكه : علت تحريك و تشويق شديد و تاءكيد بالغى كه در آيات مورد بحث در باره انفاق شده ، اينها بود كه از نظر خواننده محترم گذشت . | و سخن كوتاه اينكه : علت تحريك و تشويق شديد و تاءكيد بالغى كه در آيات مورد بحث در باره انفاق شده ، اينها بود كه از نظر خواننده محترم گذشت . | ||
مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ... | |||
منظور از «'''سبيل الله '''»، هر امرى ا ست كه به رضايت خداى سبحان منتهى شود، و هر عملى كه براى حصول غرضى دينى انجام گيرد، براى اينكه كلمه «'''سبيل الله '''» در آيه شريفه مطلق آمده و قيدى ندارد، هر چندكه قبل از اين آيه ، آياتى قرار دارد كه در آن سخن از قتال در راه خدا رفته ، و در آياتى ديگر نيز اين كلمه مقارن با مساله جهاد آمده ، ليكن صرف اين مقارن بودن دليل نمى شود بر اينكه بگوئيم منظور از آيه «'''فى سبيل الله '''» تنها جهاد در راه خدا است . | منظور از «'''سبيل الله '''»، هر امرى ا ست كه به رضايت خداى سبحان منتهى شود، و هر عملى كه براى حصول غرضى دينى انجام گيرد، براى اينكه كلمه «'''سبيل الله '''» در آيه شريفه مطلق آمده و قيدى ندارد، هر چندكه قبل از اين آيه ، آياتى قرار دارد كه در آن سخن از قتال در راه خدا رفته ، و در آياتى ديگر نيز اين كلمه مقارن با مساله جهاد آمده ، ليكن صرف اين مقارن بودن دليل نمى شود بر اينكه بگوئيم منظور از آيه «'''فى سبيل الله '''» تنها جهاد در راه خدا است . | ||
<span id='link511'><span> | <span id='link511'><span> | ||
خط ۴۹: | خط ۵۱: | ||
و آن معنائى كه ما از مثل مى خواهيم به ذهن شنونده منتقل كنيم ، و آن را معيارى براى ايضاح و سنجيدن وضع مطلب خود مى گيريم ، يا تمامى قصه اى است كه به عنوان مثل مى آوريم ، نظير مثلى كه در آيه : «'''و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة ...'''» و در آيه : «'''مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا'''» آمده است و يا همه آن قصه منظور و مورد نظر نيست ، بلكه گوشه اى از آن منظور است ، كه اصطلاحا به آن ماده تمثيل گفته مى شود، كه در اين صورت يا همان مقدار را ذكر مى كنيم ، و يا اگر همه قصه را بياوريم صرفا به منظور تتميم قصه و ناقص نبودن آن است مانند مثال اخير، يعنى انفاق و حبه ، چون در اين مثل ماده تمثيل تنها دانه اى است كه هفتصد دانه از آن به وجود مى آيد و اما كاشتن آن ، و روئيدن هفت سنبله از آن دخالتى در تمثيل ندارد و به خاطر تتميم قصه آمده است . | و آن معنائى كه ما از مثل مى خواهيم به ذهن شنونده منتقل كنيم ، و آن را معيارى براى ايضاح و سنجيدن وضع مطلب خود مى گيريم ، يا تمامى قصه اى است كه به عنوان مثل مى آوريم ، نظير مثلى كه در آيه : «'''و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة ...'''» و در آيه : «'''مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا'''» آمده است و يا همه آن قصه منظور و مورد نظر نيست ، بلكه گوشه اى از آن منظور است ، كه اصطلاحا به آن ماده تمثيل گفته مى شود، كه در اين صورت يا همان مقدار را ذكر مى كنيم ، و يا اگر همه قصه را بياوريم صرفا به منظور تتميم قصه و ناقص نبودن آن است مانند مثال اخير، يعنى انفاق و حبه ، چون در اين مثل ماده تمثيل تنها دانه اى است كه هفتصد دانه از آن به وجود مى آيد و اما كاشتن آن ، و روئيدن هفت سنبله از آن دخالتى در تمثيل ندارد و به خاطر تتميم قصه آمده است . | ||
و در قرآن كريم هر مثلى كه تمامى آن ماده تمثيل بوده و با معناى مراد و محل كلام تطبيق مى شده ، همه آن ذكر شده - كه بايد هم مى شد، براى اينكه همه جزئياتش مثل است - و هر مثلى كه فقط بعضى از قسمت هايش ماده تمثيل بوده ، به نقل همان مقدار اكتفا شده ، و آن مقدار، در جاى تمام قصه به كار رفته ، چون غرض گوينده ، از همان مقدار از قصه حاصل مى شده ، علاوه بر اينكه خواننده در اثر ديدن اينكه گوشه اى از يك قصه ذكر شده ، و گوشه هاى ديگرش افتاده و همين قسمت كه ذكر شده وافى به غرض هست ، و خلاصه مى بيند كه مطلب مورد نظر به وجهى عين همان قصه است ، و به وجهى غير از آن است ، نشاطى پيدا مى كند، و دچار آن خستگى و ملالت كه معمولا خواننده هر مقاله يكنواخت به آن دچار مى شود، نمى گردد و اين خود يكى از موارد لطيف ايجاز به قلب است كه قرآن آن را به كار برده است ، اما ايجاز است ، چون گفتيم : تنها ماده تمثيل را كه حبه باشد آورده است ، و اما قلب يعنى وارونه گوئى است ، براى اينكه بايد انفاق را به حبه مثل مى زد، ولى انفاق گر را به حبه مثل زده است . | و در قرآن كريم هر مثلى كه تمامى آن ماده تمثيل بوده و با معناى مراد و محل كلام تطبيق مى شده ، همه آن ذكر شده - كه بايد هم مى شد، براى اينكه همه جزئياتش مثل است - و هر مثلى كه فقط بعضى از قسمت هايش ماده تمثيل بوده ، به نقل همان مقدار اكتفا شده ، و آن مقدار، در جاى تمام قصه به كار رفته ، چون غرض گوينده ، از همان مقدار از قصه حاصل مى شده ، علاوه بر اينكه خواننده در اثر ديدن اينكه گوشه اى از يك قصه ذكر شده ، و گوشه هاى ديگرش افتاده و همين قسمت كه ذكر شده وافى به غرض هست ، و خلاصه مى بيند كه مطلب مورد نظر به وجهى عين همان قصه است ، و به وجهى غير از آن است ، نشاطى پيدا مى كند، و دچار آن خستگى و ملالت كه معمولا خواننده هر مقاله يكنواخت به آن دچار مى شود، نمى گردد و اين خود يكى از موارد لطيف ايجاز به قلب است كه قرآن آن را به كار برده است ، اما ايجاز است ، چون گفتيم : تنها ماده تمثيل را كه حبه باشد آورده است ، و اما قلب يعنى وارونه گوئى است ، براى اينكه بايد انفاق را به حبه مثل مى زد، ولى انفاق گر را به حبه مثل زده است . | ||
أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فى | أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فى كلِّ سنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ | ||
معناى كلمه «'''سنبل '''» معروف است ، كه همان خوشه گندم مى باشد بعضى گفته اند: ماده «'''سنبل '''» در اصل به معناى «'''پوشاندن '''» است ، و اگر خوشه گندم را سنبل ناميده اند، به اين جهت بوده است كه سنبل ، دانه هاى گندم را در غلافهائى كه دارد مى پوشاند. | معناى كلمه «'''سنبل '''» معروف است ، كه همان خوشه گندم مى باشد بعضى گفته اند: ماده «'''سنبل '''» در اصل به معناى «'''پوشاندن '''» است ، و اگر خوشه گندم را سنبل ناميده اند، به اين جهت بوده است كه سنبل ، دانه هاى گندم را در غلافهائى كه دارد مى پوشاند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۴ </center> | ||
و يكى از بى پايه ترين اشكالهائى كه به آيه كرده اند اين است كه : آيه شامل مثالى است كه اصلا در خارج وجود ندارد، براى اينكه هيچ خوشه گندمى نداريم كه مشتمل بر صد دانه باشد، و ديگر توجه نكرده اند كه همانطور كه گفتيم : در مثل لازم نيست كه مضمونش در خارج تحقق داشته باشد، چون مثلهاى تخيلى آنقدر زياد هست كه از حد شمارش بيرون است ، علاوه بر اينكه هر سنبله صد دانه و يا هر خوشه هفتصد دانه گندم در آن باشد چنان نيست كه اصلا وجود نيافته باشد. | و يكى از بى پايه ترين اشكالهائى كه به آيه كرده اند اين است كه : آيه شامل مثالى است كه اصلا در خارج وجود ندارد، براى اينكه هيچ خوشه گندمى نداريم كه مشتمل بر صد دانه باشد، و ديگر توجه نكرده اند كه همانطور كه گفتيم : در مثل لازم نيست كه مضمونش در خارج تحقق داشته باشد، چون مثلهاى تخيلى آنقدر زياد هست كه از حد شمارش بيرون است ، علاوه بر اينكه هر سنبله صد دانه و يا هر خوشه هفتصد دانه گندم در آن باشد چنان نيست كه اصلا وجود نيافته باشد. | ||
وَ | وَ اللَّهُ يُضعِف لِمَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ | ||
يعنى خداى تعالى براى هر كس كه بخواهد بيش از هفتصد دانه گندم هم مى دهد، براى اينكه او واسع است و هيچ مانعى نيست كه از جود او جلوگيرى كرده و فضل و كرمش را محدود سازد، همچنانكه خودش در جاى ديگر فرمود: «'''من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا، فيضاعفه له اضعافا كثيرة ؟'''» و كثير را در اين آيه مقيد به عدد معينى نكرده است . | يعنى خداى تعالى براى هر كس كه بخواهد بيش از هفتصد دانه گندم هم مى دهد، براى اينكه او واسع است و هيچ مانعى نيست كه از جود او جلوگيرى كرده و فضل و كرمش را محدود سازد، همچنانكه خودش در جاى ديگر فرمود: «'''من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا، فيضاعفه له اضعافا كثيرة ؟'''» و كثير را در اين آيه مقيد به عدد معينى نكرده است . | ||
بعضى از مفسرين در معناى آيه مورد بحث گفته اند: «'''مضاعفه '''» به معناى چند برابر است ، و نهايت درجه اين چند برابر همان هفتصد برابر است ، نه اينكه اگر خدا بخواهد هفتصد را هم چند برابر مى كند ولى اين حرف صحيح نيست ، زيرا اگر اينطور مى بود قهرا جمله مورد بحث كار تعليل را مى كرد، و معنا چنين مى شد: «'''انفاق در راه خدا مثل دانه اى است كه تا هفتصد دانه بهره دهد، چون خدا براى هر كس بخواهد مضاعف مى كند'''» و در اين صورت مى بايست جمله نامبرده چنين باشد: «'''فى كل سنبله مائه حبه فان الله يضاعف ...'''»، همچنانكه در آيه شريفه : «'''الله الذى جعل لكم الليل لتسكنوا فيه ، و النهار مبصرا، ان الله لذو فضل على الناس '''» كلمه «'''ان '''» آمده است ، و چون در آيه مورد بحث كلمه «'''فان '''» نيامده معلوم مى شود كه جمله نامبرده تعليل نيست . | بعضى از مفسرين در معناى آيه مورد بحث گفته اند: «'''مضاعفه '''» به معناى چند برابر است ، و نهايت درجه اين چند برابر همان هفتصد برابر است ، نه اينكه اگر خدا بخواهد هفتصد را هم چند برابر مى كند ولى اين حرف صحيح نيست ، زيرا اگر اينطور مى بود قهرا جمله مورد بحث كار تعليل را مى كرد، و معنا چنين مى شد: «'''انفاق در راه خدا مثل دانه اى است كه تا هفتصد دانه بهره دهد، چون خدا براى هر كس بخواهد مضاعف مى كند'''» و در اين صورت مى بايست جمله نامبرده چنين باشد: «'''فى كل سنبله مائه حبه فان الله يضاعف ...'''»، همچنانكه در آيه شريفه : «'''الله الذى جعل لكم الليل لتسكنوا فيه ، و النهار مبصرا، ان الله لذو فضل على الناس '''» كلمه «'''ان '''» آمده است ، و چون در آيه مورد بحث كلمه «'''فان '''» نيامده معلوم مى شود كه جمله نامبرده تعليل نيست . | ||
خط ۶۹: | خط ۷۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۶ </center> | ||
چون فوائد انفاق در غير راه خدا ممكن است تواءم با ضررهائى باشد كه (حتما هست ) براى اينكه وقتى رضاى خدا انگيره آدمى نباشد لابد انگيره اين هست كه من توانگر به فقير انفاق كنم تا شر او را از خود دفع نمايم ، و يا حاجت او را برآورم ، تا اعتدالى به حال جامعه ببخشم ، و فاصله طبقاتى را كم كنم (و در همه اين فرضها بطور غير مستقيم منافعى عايد خود انفاق كننده مى شود) و اين خود نوعى استخدام و استثمار فقير به نفع خويش است ، كه چه بسا در دل فقير آثار سوء بجاى گذارد، و چه بسا اين آثار سوء، در دل فقرا متراكم شود و ناآرامى و بلواها به راه بيندازد، اما اگر انفاق تنها براى رضاى خدا صورت بگيرد، و انفاق گر بجز خشنودى او هدفى و منظورى نداشته باشد، آن آثار سوء پديد نمى آيد، و در نتيجه اين عمل خير محض مى شود. | چون فوائد انفاق در غير راه خدا ممكن است تواءم با ضررهائى باشد كه (حتما هست ) براى اينكه وقتى رضاى خدا انگيره آدمى نباشد لابد انگيره اين هست كه من توانگر به فقير انفاق كنم تا شر او را از خود دفع نمايم ، و يا حاجت او را برآورم ، تا اعتدالى به حال جامعه ببخشم ، و فاصله طبقاتى را كم كنم (و در همه اين فرضها بطور غير مستقيم منافعى عايد خود انفاق كننده مى شود) و اين خود نوعى استخدام و استثمار فقير به نفع خويش است ، كه چه بسا در دل فقير آثار سوء بجاى گذارد، و چه بسا اين آثار سوء، در دل فقرا متراكم شود و ناآرامى و بلواها به راه بيندازد، اما اگر انفاق تنها براى رضاى خدا صورت بگيرد، و انفاق گر بجز خشنودى او هدفى و منظورى نداشته باشد، آن آثار سوء پديد نمى آيد، و در نتيجه اين عمل خير محض مى شود. | ||
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذًى ... | |||
كلمه «'''اتباع '''» به معناى ملحق شدن و ملحق كردن است ، اولى (ملحق شدن ) نظير اين آيه كه مى فرمايد: «'''فاتبعوهم مشرقين '''» و دومى (ملحق كردن ) مانند اين آيه : «'''واتبعناهم فى هذه الدنيا لعنة '''». | كلمه «'''اتباع '''» به معناى ملحق شدن و ملحق كردن است ، اولى (ملحق شدن ) نظير اين آيه كه مى فرمايد: «'''فاتبعوهم مشرقين '''» و دومى (ملحق كردن ) مانند اين آيه : «'''واتبعناهم فى هذه الدنيا لعنة '''». | ||
كلمه «'''من '''» با تشديد نون به معنى منت نهادن است ، و منت آن عملى است از صاحب احسان كه احسانش را ناگوار سازد، مثل اينكه به آن شخصى كه احسان كرده بگويد: اين من بودم كه چنين و چنان احسانى به تو كردم ، و يا عملى كند كه حاكى از همين باشد و اصل در معناى منت بطوريكه گفته شده قطع كردن است ، و در آيه : «'''لهم اجر غير ممنون '''» بهمين معنا آمده ، و كلمه «'''اذى '''» به معناى ضرر فورى و يا ضرر اندك است ، و كلمه «'''خوف '''» به معناى انتظار ضرر است ، و كلمه «'''حزن '''» به معناى اندوهى است كه بر دل سنگينى كند، چه اندوه از امرى كه واقع شده ، و چه از آنكه بخواهد واقع شود. | كلمه «'''من '''» با تشديد نون به معنى منت نهادن است ، و منت آن عملى است از صاحب احسان كه احسانش را ناگوار سازد، مثل اينكه به آن شخصى كه احسان كرده بگويد: اين من بودم كه چنين و چنان احسانى به تو كردم ، و يا عملى كند كه حاكى از همين باشد و اصل در معناى منت بطوريكه گفته شده قطع كردن است ، و در آيه : «'''لهم اجر غير ممنون '''» بهمين معنا آمده ، و كلمه «'''اذى '''» به معناى ضرر فورى و يا ضرر اندك است ، و كلمه «'''خوف '''» به معناى انتظار ضرر است ، و كلمه «'''حزن '''» به معناى اندوهى است كه بر دل سنگينى كند، چه اندوه از امرى كه واقع شده ، و چه از آنكه بخواهد واقع شود. | ||
قَوْلٌ | قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيرٌ مِّن صدَقَةٍ | ||
«'''قول معروف '''» آن سخنى است كه مردم بر حسب عادت آن را غير معمولى ندانند، كه البته به اختلاف عادات مردم مختلف مى شود، و كلمه «'''مغفرت '''» در اصل به معناى پوشاند ن است ، و «'''غنى '''» مقابل حاجت و فقر است ، و «'''حلم '''» به معناى سكوت در برابر سخن و يا عمل ناهنجار ديگران است . | «'''قول معروف '''» آن سخنى است كه مردم بر حسب عادت آن را غير معمولى ندانند، كه البته به اختلاف عادات مردم مختلف مى شود، و كلمه «'''مغفرت '''» در اصل به معناى پوشاند ن است ، و «'''غنى '''» مقابل حاجت و فقر است ، و «'''حلم '''» به معناى سكوت در برابر سخن و يا عمل ناهنجار ديگران است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۷ </center> | ||
خط ۷۹: | خط ۸۱: | ||
در اين آيه شريفه خداوند متعال قول معروف و آمرزيدن و مغفرت (يعنى چشم پوشى از بدى ها كه مردم به انسان مى كنند) را بر صدقه اى كه گوشه و كنايه داشته باشد ترجيح داده ، و اين مقابله دلالت دارد بر اينكه مراد از «'''قول معروف '''» اين است كه وقتى مى خواهى سائل را رد كنى با زبانى خوش رد كنى ، مثلا دعايش كنى كه خدا حاجتت را برآورد. | در اين آيه شريفه خداوند متعال قول معروف و آمرزيدن و مغفرت (يعنى چشم پوشى از بدى ها كه مردم به انسان مى كنند) را بر صدقه اى كه گوشه و كنايه داشته باشد ترجيح داده ، و اين مقابله دلالت دارد بر اينكه مراد از «'''قول معروف '''» اين است كه وقتى مى خواهى سائل را رد كنى با زبانى خوش رد كنى ، مثلا دعايش كنى كه خدا حاجتت را برآورد. | ||
البته اين در صورتى است كه سائل سخنى كه باعث ناراحتى تو باشد نگويد، و اگر لفظى خلاف ادب گفت بايد چنان رفتار كنى كه او خيال كند سخن زشتش را نشنيده اى و آن دعاى خير و اين چشم پوشى ات از سخن زشت او، بهتر از آنست كه به او صدقه اى بدهى و به دنبالش آزار برسانى ، چون آزار و منت نهادن انفاق گر به اين معنى خواهد بود كه مى خواهد بفهماند آن مالى كه انفاق كرده در نظرش بسيار عظيم است ، و از درخواست سائل ناراحت شده است ، و اين دو فكر غلط دو بيمارى است كه بايد انسان با ايمان ، دل خود را از آن پاك كند چون مؤ من بايد متخلق به اخلاق خدا باشد، و خداى سبحان غنى اى است كه آنچه نعمت مى دهد در نظرش بزرگ نمى نمايد، و هر بخششى مى كند آن را بزرگ جلوه نمى دهد و نيز خداى سبحان حليم است ، و در مؤ اخذه جفاكاران عجله نمى كند، و در برابر جهالت خشم نمى كند، و بهمين جهتى كه گفته شد آيه شريفه ، با دو نام «'''غنى '''» و «'''حليم '''» ختم شده است . | البته اين در صورتى است كه سائل سخنى كه باعث ناراحتى تو باشد نگويد، و اگر لفظى خلاف ادب گفت بايد چنان رفتار كنى كه او خيال كند سخن زشتش را نشنيده اى و آن دعاى خير و اين چشم پوشى ات از سخن زشت او، بهتر از آنست كه به او صدقه اى بدهى و به دنبالش آزار برسانى ، چون آزار و منت نهادن انفاق گر به اين معنى خواهد بود كه مى خواهد بفهماند آن مالى كه انفاق كرده در نظرش بسيار عظيم است ، و از درخواست سائل ناراحت شده است ، و اين دو فكر غلط دو بيمارى است كه بايد انسان با ايمان ، دل خود را از آن پاك كند چون مؤ من بايد متخلق به اخلاق خدا باشد، و خداى سبحان غنى اى است كه آنچه نعمت مى دهد در نظرش بزرگ نمى نمايد، و هر بخششى مى كند آن را بزرگ جلوه نمى دهد و نيز خداى سبحان حليم است ، و در مؤ اخذه جفاكاران عجله نمى كند، و در برابر جهالت خشم نمى كند، و بهمين جهتى كه گفته شد آيه شريفه ، با دو نام «'''غنى '''» و «'''حليم '''» ختم شده است . | ||
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُبْطِلُوا صدَقَتِكُم ... | |||
اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه آزار و منت بعد از صدقه اجر آنرا حبط كرده و از بين مى برد، و بعضى با اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه هر معصيت و يا حداقل هر گناه كبيره باعث از بين رفتن و بى اجر شدن اطاعت هاى قبل از آن معصيت مى شود، و ليكن ما چنين دلالتى در آيه نمى بينيم ، و دلالت آيه تنها در بى اجر شدن صدقه به وسيله خصوص منت و اذيت است ، كه گفتار مفصل اين بحث در مبحث حبط گذشت . | اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه آزار و منت بعد از صدقه اجر آنرا حبط كرده و از بين مى برد، و بعضى با اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه هر معصيت و يا حداقل هر گناه كبيره باعث از بين رفتن و بى اجر شدن اطاعت هاى قبل از آن معصيت مى شود، و ليكن ما چنين دلالتى در آيه نمى بينيم ، و دلالت آيه تنها در بى اجر شدن صدقه به وسيله خصوص منت و اذيت است ، كه گفتار مفصل اين بحث در مبحث حبط گذشت . | ||
كالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ | |||
از آنجائى كه خطاب اول آيه فقط شامل مؤ منين بود - چون افراد رياكار نمى توانند مؤ من باشند، چون به فرموده خدا، منظور اينها از اعمالشان خدا نيست - بهمين جهت خداوند متعال مؤ منين را صريحا از ريا نهى نكرد، و نفرمود: «'''اى مؤ منين رياكار نباشيد'''» بلكه افرادى را كه صدقه مى دهند و به دنبالش منت و اذيت مى رسانند تشبيه به افراد رياكار بى ايمان كرد، كه صدقاتشان باطل و بى اجراست ، و فرمود: «'''عمل چنين مؤ منى شبيه به عمل او است '''»، و نفرمود: «'''مثل آن است '''» زيرا عمل مؤ من در ابتدا صحيح انجام مى شود، ولى بعدا پاره اى عوامل مثل «'''منت '''» و «'''اذيت '''» آن را باطل مى سازد، ولى عمل رياكار از همان اول باطل است . | از آنجائى كه خطاب اول آيه فقط شامل مؤ منين بود - چون افراد رياكار نمى توانند مؤ من باشند، چون به فرموده خدا، منظور اينها از اعمالشان خدا نيست - بهمين جهت خداوند متعال مؤ منين را صريحا از ريا نهى نكرد، و نفرمود: «'''اى مؤ منين رياكار نباشيد'''» بلكه افرادى را كه صدقه مى دهند و به دنبالش منت و اذيت مى رسانند تشبيه به افراد رياكار بى ايمان كرد، كه صدقاتشان باطل و بى اجراست ، و فرمود: «'''عمل چنين مؤ منى شبيه به عمل او است '''»، و نفرمود: «'''مثل آن است '''» زيرا عمل مؤ من در ابتدا صحيح انجام مى شود، ولى بعدا پاره اى عوامل مثل «'''منت '''» و «'''اذيت '''» آن را باطل مى سازد، ولى عمل رياكار از همان اول باطل است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۹۸ </center> | ||
خط ۹۷: | خط ۹۹: | ||
براى اينكه وقتى رياكار در عمل خود خدا را در نظر نمى گيرد، ثوابى بر عملش مترتب نمى شود، هر چند كه نفس عمل هيچ نقصى و قصورى ندارد، چون انفاق سببى است روشن براى ترتيب ثواب ، ليكن به خاطر اينكه قلب صاحبش چون سنگ است ، استعداد پپذيرفتن رحمت و كرامت را ندارد. | براى اينكه وقتى رياكار در عمل خود خدا را در نظر نمى گيرد، ثوابى بر عملش مترتب نمى شود، هر چند كه نفس عمل هيچ نقصى و قصورى ندارد، چون انفاق سببى است روشن براى ترتيب ثواب ، ليكن به خاطر اينكه قلب صاحبش چون سنگ است ، استعداد پپذيرفتن رحمت و كرامت را ندارد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۸}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش