گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۴۶: خط ۲۴۶:
<span id='link10'><span>
<span id='link10'><span>


==وجه جمع بين آياتى كه تكلم در روز قيامت را اثبات مى كنند با آياتى كه آن را نفى و انكار مى كنند ==
==وجه جمع بين آيات اثبات تكلم و عدم آن، در روز قيامت==
و اگر بگويى: در صورتى كه مطلب بدين قرار است كه تو گفتى و در قيامت نه حاجتى به تكلم هست و نه از عمل تكلم در آنجا مصداقى يافت مى شود، پس استثنائى كه در جمله مورد بحث آمده و فرمود.
و اگر بگويى:  
«لاتكلم نفس الا باذنه» و همچنين در آياتى نظير آن و نيز آياتى كه كلام و اقوال قيامتيان را حكايت مى كند چه معنا دارد؟


در پاسخ مى گوييم : هيچ ترديدى نيست در اينكه انسان مادام كه در اين نشاءه يعنى در دنيا است ، نسبت به اعمال خود كه يكى از آنها سخن گفتن است مختار است ، يعنى نسبت انجام هر عمل و ترك آن برايش مساوى است ، همچنانكه او نسبت به انجام و ترك هر عمل نسبت مساوى دارد، اما اين تساوى نسبت مادامى است كه عملى را انجام نداده باشد، چون وقتى انجام داد ديگر نسبت به آن اختيار ندارد، و آثار لاينفك آن عمل كه يكى از آنها پاداش و كيفر است قهرا مترتب مى شود، زيرا آثار فعل هم مانند فعل پس از انجام ، از اختيار آدمى بيرون است.
در صورتى كه مطلب بدين قرار است كه تو گفتى و در قيامت، نه حاجتى به تكلم هست و نه از عمل تكلم در آن جا مصداقى يافت مى شود، پس استثنایى كه در جمله مورد بحث آمده و فرمود:
«لَا تَكَلَّمُ نَفسٌ إلّا بِإذنِهِ»، و همچنين در آياتى نظير آن، و نيز آياتى كه كلام و اقوال قيامتيان را حكايت مى كند، چه معنا دارد؟
 
در پاسخ مى گوييم:  
 
هيچ ترديدى نيست در اين كه انسان مادام كه در اين نشئه، يعنى در دنيا است، نسبت به اعمال خود، كه يكى از آن ها سخن گفتن است، مختار است. يعنى نسبت انجام هر عمل و ترك آن، برايش مساوى است، همچنان كه او، نسبت به انجام و ترك هر عمل، نسبت مساوى دارد. اما اين تساوى نسبت مادامى است كه عملى را انجام نداده باشد. چون وقتى انجام داد، ديگر نسبت به آن اختيار ندارد، و آثار لاينفك آن عمل، كه يكى از آن ها پاداش و كيفر است، قهرا مترتب مى شود. زيرا آثار فعل هم، مانند فعل پس از انجام، از اختيار آدمى بيرون است.
   
   
و نشاءه آخرت نشاءه جزا و اثر اعمال است . در آنجا ديگر خبرى از اختيار نيست ، آنجا انسان است و عملش ، انسان است و لوازم ضرورى اعمالش ، انسان است و نامه عمل و گواهان اعمالش ، انسان است و پروردگارى كه به سوى او بازگشت نموده ، و حكم فصل و داورى به دست اوست.
و نشئه آخرت، نشئۀ جزا و اثر اعمال است. در آن جا، ديگر خبرى از اختيار نيست. آن جا، انسان است و عملش. انسان است و لوازم ضرورى اعمالش. انسان است و نامۀ عمل و گواهان اعمالش. انسان است و پروردگارى كه به سوى او بازگشت نموده، و حكم فصل و داورى به دست اوست.


در آنجا اگر دعوت به چيزى شود بطور قهر و اضطرار استجابت مى كند، همچنانكه فرموده : «يومئذ يتبعون الداعى لا عوج له» در حالى كه وقتى در دنيا بودند به حق دعوت مى شدند ولى استجابت نمى كردند.
در آن جا اگر به چيزى دعوت شود، به طور قهر و اضطرار استجابت مى كند، همچنان كه فرموده: «يَومَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لَا عِوَجَ لَهُ»، در حالى كه وقتى در دنيا بودند، به حق دعوت مى شدند، ولى استجابت نمى كردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷ </center>
و اگر به درخواستى تكلم كند، كلامش از سنخ سخن گفتن در دنيا اختيارى و كاشف از نهانيهاى درون نيست، چه خدا در آن روز بر دهان او مهر نهاده ، نمى تواند به هر چه كه دلش و هر جور كه مى خواهد تكلم كند. همچنانكه فرموده: «اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون».  
و اگر به درخواستى تكلم كند، كلامش از سنخ سخن گفتن در دنيا، اختيارى و كاشف از نهانی هاى درون نيست. چه خدا در آن روز، بر دهان او مُهر نهاده، نمى تواند به هرچه كه دلش و هر جور كه مى خواهد، تكلم كند. همچنان كه فرموده: «اليَومَ نَختِمُ عَلَى أفوَاهِهِم وَ تُكَلِّمُنَا أيدِيهِم وَ تَشهَدُ أرجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكسِبُونَ».
 
و نيز فرموده: «هَذَا يَومُ لَا يَنطِقُونَ وَ لَا يُؤذَنُ لَهُم فَيَعتَذِرُونَ». چون عذرخواهى در جايى است كه در آن، بويى از اختيار باشد. يعنى صرف نظر كردن از آن ممكن باشد، و اما گناهى كه شده و اينك كيفر ضرورى و بى چون و چرايش فرا مى رسد، عذر بردار نيست.  


و نيز فرموده: «هذا يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون». چون عذرخواهى در جزايى است كه در آن بويى از اختيار باشد، يعنى صرفنظر كردن از آن ممكن باشد و اما گناهى كه شده و اينك كيفر ضرورى و بى چون و چرايش فرا مى رسد عذر بردار نيست.  
همچنان كه فرموده: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا اليَومَ إنَّما تُجزَونَ مَا كُنتُم تَعمَلُونَ». يعنى: كيفر شما، خود آن اعمالی است كه مى كرديد و آن اعمال با عذرخواهى و تعلل از آنچه هست، تغيير نمى كند.  


همچنان كه فرموده: «يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون». يعنى كيفر شما خود آن اعماليست كه مى كرديد و آن اعمال با عذرخواهى و تعلل از آنچه هست تغيير نمى كند. آرى ، اگر اين داورى در دنيا و حكومت به دست حكام مجازى بود كه هر چه مى كردند به راى و اراده خود مى كردند ممكن بود يك عمل به ضميمه تعلل و عذر خواهى از آنچه بود تغيير بپذيرد.
آرى، اگر اين داورى در دنيا و حكومت به دست حكام مجازى بود كه هرچه مى كردند، به رأى و اراده خود مى كردند، ممكن بود يك عمل، به ضميمه تعلل و عذرخواهى از آنچه بود، تغيير بپذيرد.


و كوتاه سخن: اگر درباره درخواستى تكلم كند، تكلمش اضطرارى و بى اختيار است ، و مطابق با عملى است كه در برابرش مجسم شده و با اين وضع اگر به دروغ تكلم كند معناى دروغش همان بروز و هويدا شدن ملكات است و خود عملى است از اعمالش كه ظهور مى كند، نه اينكه كلامى باشد جواب از سوال ، پس خدا بر دهانش مهر زده ، گوش و چشم و پوست و دست و پايش را به زبان درمى آورد و عملى را كه كرده حاضر مى سازد و گواهان را مى آورد، و خدا خودش بر هر چيز گواه است.
و كوتاه سخن: اگر درباره درخواستى تكلم كند، تكلمش اضطرارى و بى اختيار است، و مطابق با عملى است كه در برابرش مجسم شده و با اين وضعريال اگر به دروغ تكلم كندريال معناى دروغشريال همان بروز و هويدا شدن ملكات است و خود، عملى است از اعمالش كه ظهور مى كند، نه اين كه كلامى باشد جواب از سؤال. پس خدا بر دهانش مُهر زده، گوش و چشم و پوست و دست و پايش را به زبان در مى آورد و عملى را كه كرده، حاضر مى سازد و گواهان را مى آورد، و خدا خودش، بر هر چيز گواه است.


پس خلاصه همه حرفهايى كه زده شد، اين شد:  
پس خلاصه همه حرف هايى كه زده شد، اين شد:  


«معناى جمله لا تكلم نفس الا باذنه» اين است كه تكلم در آن روز به طريق تكلم دنيوى نيست ، كه عبارت باشد از كشف اختيارى از نهانيها، و فرض صدق و كذب در آن راه داشته باشد، چون مالك اختيار بودن از لوازم عمل است كه جاى آن دنيا است و در نشاه آخرت خبرى از آن نيست ، و لذا هيچ انسانى داراى اختيار نيست تا به اختيار خود تكلم كند، بلكه آنجا همه چيز به اذن خدا و مشيت اوست.  
معناى جملۀ «لَا تَكَلَّمُ نَفسٌ إلّا بِإذنِهِ»، اين است كه تكلّم در آن روز، به طريق تكلم دنيوى نيست، كه عبارت باشد از كشف اختيارى از نهانی ها، و فرض صدق و كذب در آن راه داشته باشد. چون مالك اختيار بودن از لوازم عمل است كه جاى آن دنيا است و در نشئه آخرت، خبرى از آن نيست. و لذا هيچ انسانى داراى اختيار نيست تا به اختيار خود تكلم كند، بلكه آن جا همه چيز، به اذن خدا و مشيت اوست.  


و اگر خواننده محترم خوب دقت كند خواهد ديد كه برگشت اين وجه (يعنى برداشته شدن اختيار از تكلم انسان و ساير افعالش) به همان مطلبى است كه ما با آن بحث را شروع كرديم ، و گفتيم كه يكى از مشخصات روز قيامت انكشاف حقيقت اشياء، و شهود شدن همه غيبها است.  
و اگر خواننده محترم، خوب دقت كند، خواهد ديد كه برگشت اين وجه (يعنى برداشته شدن اختيار از تكلم انسان و ساير افعالش)، به همان مطلبى است كه ما با آن بحث را شروع كرديم، و گفتيم كه يكى از مشخصات روز قيامت، انكشاف حقيقت اشياء، و شهود شدن همه غيب ها است.  


در خاتمه خواننده محترم را به دقت در معارفى كه كلام الهى در مساله معاد دارد توصيه نموده و مى گذريم.
در خاتمه، خواننده محترم را به دقت در معارفى كه كلام الهى در مسأله معاد دارد، توصيه نموده و مى گذريم.




۱۶٬۲۸۸

ویرایش