۱۶٬۲۷۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
و اما آنچه در روايت بود كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» وقتى شنيد كه على «عليه السلام» مى خواهد دختر ابوجهل را خواستگارى كند، بر او خشم گرفت، اشاره است به مطلبى كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم، به چند طريق، از مسور بن مخرمه آمده و عبارت بعضى از آن طرق چنين است: | و اما آنچه در روايت بود كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» وقتى شنيد كه على «عليه السلام» مى خواهد دختر ابوجهل را خواستگارى كند، بر او خشم گرفت، اشاره است به مطلبى كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم، به چند طريق، از مسور بن مخرمه آمده و عبارت بعضى از آن طرق چنين است: | ||
على بن | على بن ابی طالب با آن كه فاطمه در نكاح او بود دختر ابوجهل را خواستگارى كرد همين كه فاطمه شنيد نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آمد و گفت: قومت مى نشينند و به يكديگر مى گويند كه تو براى خاطر دخترانت هيچ وقت غضب نمى كنى و حالا على قصد ازدواج دختر ابوجهل را نموده. | ||
مسور مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر خاست و بعد از اداى شهادتين فرمود من دخترم (زينب ) را به ابى العاص بن ربيع دادم او (به شكرانه اين عمل برايم رام شد و) با من آشتى كرد و از آن به بعد هيچ دروغى به من نگفت و فاطمه پاره تن من است و من دوست ندارم (با زن گرفتن بر سر او) دچار درد سرش كنند به خدا سوگند هرگز دختر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) با دختر دشمن خدا در يك شوهر جمع نمى شود مسور مى گويد على كه اين را شنيد دست از خواستگارى خود برداشت. | مسور مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بر خاست و بعد از اداى شهادتين فرمود من دخترم (زينب) را به ابى العاص بن ربيع دادم او (به شكرانه اين عمل برايم رام شد و) با من آشتى كرد و از آن به بعد هيچ دروغى به من نگفت و فاطمه پاره تن من است و من دوست ندارم (با زن گرفتن بر سر او) دچار درد سرش كنند به خدا سوگند هرگز دختر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) با دختر دشمن خدا در يك شوهر جمع نمى شود مسور مى گويد على كه اين را شنيد دست از خواستگارى خود برداشت. | ||
و اگر در مضمون اين حديث دقت كنيم قطعا سوء ظن به آن پيدا مى كنيم براى | و اگر در مضمون اين حديث دقت كنيم قطعا سوء ظن به آن پيدا مى كنيم براى اين كه در اين حديث رسما لكه اى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) چسبانده اند براى اين كه اگر راستى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از اين عمل على (عليه السلام) عصبانى شده باشد معلوم مى شود خود او هم گرفتار تعصبات جاهليت بوده و بدون هيچ مجوزى عصبانى شده (از تراشنده اين حديث مى پرسيم): رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به چه دليل بر على خشم گرفت؟ آيا به دليل آيه قرآن كه مى فرمايد: ((فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع - هر زنى را كه دوست مى داريد بگيريد دو تا سه تا چهار تا...((؟ با اينكه حكمى است عمومى و دختر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از آن استثنا نشده و به آيه ديگرى تخصيص نخورده ، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۲۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۲۱ </center> | ||
نسخ هم | نسخ هم نشده؟ و يا دليلى از سنت، فاطمه (عليها السلام) را به حكمى جداگانه اختصاص داده و تا آن روز اين حكم ثابت ابلاغ نشده بوده و يا خود حديث متكفل بيان آن تخصيص است؟ و حال آن كه در نقلى ديگر از همين مسور آمده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: | ||
من نمى خواهم و نمى توانم حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كنم و ليكن به خدا سوگند دختر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) با دختر دشمنش يكجا جمع نمى شود. و اگر كسى بگويد همين حديث بيان كننده تخصيص است چيزى كه هست رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) تا آن روز ابلاغش نكرده بود مى گوييم در اين صورت على (عليه السلام ) قبل از رسيدن | من نمى خواهم و نمى توانم حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كنم و ليكن به خدا سوگند دختر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) با دختر دشمنش يكجا جمع نمى شود. و اگر كسى بگويد همين حديث بيان كننده تخصيص است چيزى كه هست رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) تا آن روز ابلاغش نكرده بود مى گوييم در اين صورت على (عليه السلام) قبل از رسيدن حكم، رفتارى مخالف آن كرده بود و با اين حال ديگر چه جا داشت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) عصبانى شود با اين كه مخالفت حكم قبل از رسيدنش معصيت نيست؟ و ساحت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) منزه است از چنين تعصب جاهليتى. | ||
و گويا بعضى از راويان حديث به خاطر كينه اى كه با على (عليه السلام ) داشته اين حديث را براى لكه دار كردن او درست كرده و غفلت كرده از اينكه اين طعن مستقيما به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بر مى گردد. | و گويا بعضى از راويان حديث به خاطر كينه اى كه با على (عليه السلام) داشته اين حديث را براى لكه دار كردن او درست كرده و غفلت كرده از اينكه اين طعن مستقيما به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بر مى گردد. | ||
علاوه بر اين ، حديث مزبور با روايات قطعى مناقض است ، رواياتى كه بر نزاهت على (عليه السلام ) از گناه دلالت دارد. مانند خبر ثقلين و خبر منزلت و خبر على با حق و حق با على است و اخبارى ديگر. | علاوه بر اين ، حديث مزبور با روايات قطعى مناقض است ، رواياتى كه بر نزاهت على (عليه السلام) از گناه دلالت دارد. مانند خبر ثقلين و خبر منزلت و خبر على با حق و حق با على است و اخبارى ديگر. | ||
<span id='link239'><span> | <span id='link239'><span> | ||
در كافى و در كتاب علل روايتى با سند آورده اند كه سندش به جابر بن يزيد منتهى مى شود و او از امام باقر نقل كرده كه در ذيل آيه ((و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزما(( فرموده خداى تعالى درباره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و امامان از فرزندانش | |||
در كافى و در كتاب علل روايتى با سند آورده اند كه سندش به جابر بن يزيد منتهى مى شود و او از امام باقر نقل كرده كه در ذيل آيه ((و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزما(( فرموده خداى تعالى درباره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و امامان از فرزندانش (عليهم السلام) با او عهد كرد و او عهد وى را ترك گفت و عزمى درباره آنان از خود نشان نداد. | |||
آرى او چنين بود و اصولا اگر انبياى اولى العزم را اولى العزم ناميد براى اين بود كه خدا با آنان درباره محمد و اوصياى بعد از او و مهدى و سيرت او با ايشان عهد بست و همه عزمشان جمع شد كه ايشان چنينند و بدان اقرار نمودند. | آرى او چنين بود و اصولا اگر انبياى اولى العزم را اولى العزم ناميد براى اين بود كه خدا با آنان درباره محمد و اوصياى بعد از او و مهدى و سيرت او با ايشان عهد بست و همه عزمشان جمع شد كه ايشان چنينند و بدان اقرار نمودند. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۶: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۲۴ </center> | ||
<span id='link241'><span> | <span id='link241'><span> | ||
==آيات ۱۲۷ - ۱۳۵ سوره طه == | ==آيات ۱۲۷ - ۱۳۵ سوره طه == | ||
وَ كَذَلِك نجْزِى مَنْ أَسرَف وَ لَمْ يُؤْمِن بِئَايَتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَشدُّ وَ أَبْقَى (۱۲۷) | وَ كَذَلِك نجْزِى مَنْ أَسرَف وَ لَمْ يُؤْمِن بِئَايَتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَشدُّ وَ أَبْقَى (۱۲۷) |
ویرایش