گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۱۹ </center>
و از همين جا ضعف روايت روضه كافى هم روشن مى شود زيرا روضه كافى به سند خود از ابى حمره از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى به آدم عهد كرد كه نزديك اين درخت مشو، ولى همين كه وقت آن شد كه خدا مى دانست آدم از آن خواهد خورد آدم عهد خود را فراموش كرد و از آن درخت خورد و اين همان معنايى است كه آيه ((و لقد عهدنا الى آدم فنسى و لم نجد له عزما(( بيان مى كند.
و از همين جا، ضعف روايت روضه كافى هم روشن مى شود. زيرا روضه كافى، به سند خود، از ابوحمزه، از امام باقر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:  


استناد ابن عباس در گفتگويش با عمر به ((و لم نجد له عزما(( وحمل آن بر عزم بر معصيت
خداى تعالى، به آدم عهد كرد كه نزديك اين درخت مشو، ولى همين كه وقت آن شد كه خدا مى دانست آدم از آن خواهد خورد، آدم عهد خود را فراموش كرد و از آن درخت خورد، و اين، همان معنايى است كه آيه «وَ لَقَد عَهِدنَا إلَى آدَمَ فَنَسِىَ وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً» بيان مى كند.
اين قول منسوب به ابن عباس است و اصل آن روايتى است كه الدر المنثور از زبير بن بكار در كتاب موفقيات از ابن عباس آورده كه گفت : من از عمربن خطاب معناى آيه ((يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لكم تسوكم (( را سؤ ال كردم ، عمر گفت : عده اى از مهاجرين بودند كه در انسابشان ننگ هايى بود روزى گفتند: به خدا سوگند دوست مى داريم خداوند آيه اى نازل كند و انساب ما را معرفى نمايد (تا مردم اينقدر درباره ما حرف نزنند) در پاسخ آنان اين آيه نازل شد.


آنگاه عمر به من گفت : رفيق شما يعنى على بن ابيطالب اگر سرپرست مسلمين شود زهد مى ورزد ولى مى ترسم دچار عجب گردد آن وقت هلاك شود. گفتم اى امير المؤ منين ! اين چه حرفى است درباره رفيق ما مى زنى تو خود آنچه را ما درباره او مى گوييم خوب مى دانى او مردى است كه هيچ حكمى را تغيير نداد و از حق عدول نكرد و در تمامى ايام صحبتش با رسول خدا يك لحظه منحرف نشد و آن جناب را به خشم نياورد؟
اين قول، منسوب به ابن عباس است و اصل آن، روايتى است كه الدر المنثور، از زبير بن بكار، در كتاب موفقيات، از ابن عباس آورده كه گفت: من از عُمَر بن خطّاب، معناى آيه «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسئَلُوا عَن أشيَاءَ إن تُبدَ لَكُم تَسُؤكُم» را سؤ ال كردم.


گفت : و نه در خصوص دختر ابى جهل كه على (عليه السلام ) خواست با اينكه فاطمه در نكاح او بود از او خواستگارى كند؟ گفتم : خداى تعالى درباره نافرمانى آدم گفت : ((ولم نجد له عزما(( و صاحب ما عازم بر به خشم آوردن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نبود و ليكن خاطره هايى بود كه هيچ كس نمى تواند آنها را از خود دور سازد و چه بسا مى شود كه فقيه در دين خدا و عالم به امر خدا وقتى تذكرى به او مى دهند بر مى گردد و توبه مى كند. عمر گفت : اى ابن عباس هر كس بپندارد كه مى تواند با شما در درياى شما شناورى كند تا به قعر آن برسد خيلى نفهمى كرده است .
عمر گفت: عده اى از مهاجران بودند كه در انسابشان، ننگ هايى بود. روزى گفتند: به خدا سوگند، دوست مى داريم خداوند آيه اى نازل كند و انساب ما را معرفى نمايد (تا مردم اين قدر درباره ما حرف نزنند). در پاسخ آنان، اين آيه نازل شد.
 
آنگاه عُمَر به من گفت: رفيق شما، يعنى على بن ابی طالب، اگر سرپرست مسلمين شود، زهد مى ورزد، ولى مى ترسم دچار عجب گردد، آن وقت هلاك شود. گفتم: اى امير المؤمنين! اين چه حرفى است درباره رفيق ما مى زنى؟ تو خود آنچه را ما درباره او مى گوييم، خوب مى دانى. او مردى است كه هيچ حكمى را تغيير نداد و از حق عدول نكرد و در تمامى ايام صحبتش با رسول خدا، يك لحظه منحرف نشد و آن جناب را به خشم نياورد؟
 
گفت: و نه در خصوص دختر ابوجهل كه على «عليه السلام» خواست با اين كه فاطمه در نكاح او بود، از او خواستگارى كند؟  
 
گفتم: خداى تعالى، درباره نافرمانى آدم گفت: «وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً»، و صاحب ما عازم بر به خشم آوردن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نبود، وليكن خاطره هايى بود كه هيچ كس نمى تواند آن ها را از خود دور سازد و چه بسا مى شود كه فقيه در دين خدا و عالم به امر خدا وقتى تذكرى به او مى دهند، بر مى گردد و توبه مى كند.  
 
عُمَر گفت: اى ابن عباس! هر كس بپندارد كه مى تواند با شما در درياى شما، شناورى كند تا به قعر آن برسد، خيلى نفهمى كرده است.


پس به طورى كه ملاحظه مى كنيد ابن عباس دليل خود را بر اين اساس ‍ پايه گذارى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۲۰ </center>
كرده كه مراد از عزم در آيه شريفه عزم بر معصيت است و لازمه اش اين است كه نسيان به معناى حقيقيش باشد و بنابراين آدم در حين خوردن از درخت به ياد عهد نبوده و عزم بر معصيت نداشته پس پروردگار خود را نافرمانى نكرد.  
پس به طورى كه ملاحظه مى كنيد، ابن عباس دليل خود را بر اين اساس پايه گذارى كرده كه مراد از «عزم» در آيه شريفه، عزم بر معصيت است و لازمه اش اين است كه نسيان به معناى حقيقی اش باشد. و بنابراين، آدم در حين خوردن از درخت، به ياد عهد نبوده و عزم بر معصيت نداشته. پس پروردگار خود را نافرمانى نكرد.  


و ما در سابق گفتيم كه اين قول با جمله ((ما نهيكما ربكما عن هذه الشجره الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين (( نمى سازد، چون از اين آيه بر مى آيد: آدم با توجه به نهى از درخت خورد تا ملك و خالد شود علاوه بر اين آيه با اين معنايى كه ابن عباس برايش ‍ كرد با سياق آيات سابق بر آن و نيز آيات بعدى نمى سازد و سزاوار اين است كه كسى مثل ابن عباس را كه آن همه فضل و علم دارد اجل از آن بدانيم كه چنين قولى را به او نسبت دهيم .
و ما در سابق گفتيم كه اين قول با جملۀ «مَا نَهَيكُمَا رَبُّكُمَا عَن هَذِهِ الشَّجَرَةِ إلّا أن تَكُونَا مَلَكَينِ أو تَكُونَا مِنَ الخَالِدِين» نمى سازد. چون از اين آيه بر مى آيد: آدم با توجه به نهى، از درخت خورد تا مَلِك و خالد شود. علاوه بر اين، آيه با اين معنايى كه ابن عباس برايش كرد، با سياق آيات سابق بر آن و نيز آيات بعدى نمى سازد و سزاوار اين است كه كسى مثل ابن عباس را كه آن همه فضل و علم دارد، اجلّ از آن بدانيم، كه چنين قولى را به او نسبت دهيم.
<span id='link238'><span>
<span id='link238'><span>
==روايت خواستگارى اميرمؤمنان«ع» از دختر ابوجهل، قطعا جعلى است ==
==روايت خواستگارى اميرمؤمنان«ع» از دختر ابوجهل، قطعا جعلى است ==
و اما آنچه در روايت بود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وقتى شنيد كه على (عليه السلام ) مى خواهد دختر ابى جهل را خواستگارى كند بر او خشم گرفت اشاره است به مطلبى كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم به چند طريق از مسور بن مخرمه آمده و عبارت بعضى از آن طرق چنين است :  
و اما آنچه در روايت بود كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» وقتى شنيد كه على «عليه السلام» مى خواهد دختر ابوجهل را خواستگارى كند، بر او خشم گرفت، اشاره است به مطلبى كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم، به چند طريق، از مسور بن مخرمه آمده و عبارت بعضى از آن طرق چنين است:  


على بن ابيطالب با آنكه فاطمه در نكاح او بود دختر ابى جهل را خواستگارى كرد همينكه فاطمه شنيد نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمد و گفت : قومت مى نشينند و به يكديگر مى گويند كه تو براى خاطر دخترانت هيچ وقت غضب نمى كنى و حالا على قصد ازدواج دختر ابو جهل را نموده .  
على بن ابيطالب با آنكه فاطمه در نكاح او بود دختر ابى جهل را خواستگارى كرد همينكه فاطمه شنيد نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمد و گفت : قومت مى نشينند و به يكديگر مى گويند كه تو براى خاطر دخترانت هيچ وقت غضب نمى كنى و حالا على قصد ازدواج دختر ابو جهل را نموده .  
۱۶٬۲۸۷

ویرایش