گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۴: خط ۶۴:
<span id='link124'><span>
<span id='link124'><span>


==احتجاج بر اثبات اين كه قرآن نازل از ناحيه خداى سبحان است ==
==احتجاج بر اثبات اين كه قرآن، از ناحيه خداى سبحان، نازل شده است ==
«'''وَ مَا كُنت تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَبٍ وَ لا تخُطهُ بِيَمِينِك إِذاً لارْتَاب الْمُبْطِلُونَ'''»:
«'''وَ مَا كُنت تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لا تخُطُّهُ بِيَمِينِك إِذاً لارْتَاب الْمُبْطِلُونَ'''»:


كلمه ((تتلوا(( از ماده تلاوت است ، كه به معناى خواندن است ، چه خواندن از روى كتاب ، و چه از حفظ، و مراد از آن در آيه مورد بحث به قرينه مقام همان اول است
كلمۀ «تَتلُوا» از ماده «تلاوت» است، كه به معناى خواندن است. چه خواندن از روى كتاب، و چه از حفظ. و مراد از آن در آيه مورد بحث، به قرينه مقام، همان اول است.
كلمه ((تخطه (( از ماده ((خط(( است ، كه به معناى نوشتن است ، كلمه ((مبطلون (( جمع مبطل است، و مبطل كسى را گويند كه قول باطلى را آورده باشد، و نيز به كسى مى گويند كه حق را باطل كند، يعنى ادعا كند كه باطل است ، از اين دو معنا معناى دوم با آيه مناسب تر است ، هر چند كه ممكن است معناى اول مراد باشد.
 
كلمۀ «تَخُطُّهُ»، از ماده «خط» است، كه به معناى نوشتن است. كلمۀ «مُبطِلُون»، جمع «مُبطل» است، و «مُبطل»، كسى را گويند كه قول باطلى را آورده باشد. و نيز به كسى مى گويند كه حق را باطل كند. يعنى ادعا كند كه باطل است. از اين دو معنا، معناى دوم با آيه مناسب تر است، هر چند كه ممكن است معناى اول مراد باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰۷ </center>
و ظاهر تعبير در جمله ((و ما كنت تتلوا...(( اين است كه مى خواهد عادت را نفى كند، و بفرمايد: عادت تو چنين نبوده كه قبل از اين كتابى بخوانى ، و يا بنويسى ، و آيه شريفه ((فقد لبثت فيكم عمرا من قبله ((، نيز بر اين معنا دلالت دارد.
و ظاهر تعبير در جملۀ «وَ مَا كُنتَ تَتلُوا...»، اين است كه مى خواهد عادت را نفى كند، و بفرمايد: عادت تو چنين نبوده كه قبل از اين كتابى بخوانى و يا بنويسى. و آيه شريفه «فَقَد لَبِثتَ فِيكُم عُمُراً مِن قَبلِهِ» نيز، بر اين معنا دلالت دارد.


بعضى از مفسرين گفته اند: ((جمله مذكور مى خواهد قدرت را نفى كند، و بفرمايد: تو قبل از اين نمى توانستى بخوانى ، و بنويسى ، ولى وجه اول با سياق حجت و استدلال سازگارتر است ((، چون آيه شريفه در مقام اقامه حجت بر حقانيت قرآن است ، و مى خواهد اثبات كند كه اين كتاب از ناحيه خدا نازل شده و در اثبات اين مدعا كافى است كه نفى عادت از وى بشود و لازم نيست كه نفى قدرت بشود.
بعضى از مفسران گفته اند: «جملۀ مذكور مى خواهد قدرت را نفى كند و بفرمايد: تو قبل از اين نمى توانستى بخوانى و بنويسى. ولى وجه اول با سياق حجت و استدلال، سازگارتر است». چون آيه شريفه در مقام اقامه حجت بر حقانيت قرآن است، و مى خواهد اثبات كند كه اين كتاب از ناحيه خدا نازل شده و در اثبات اين مدعا، كافى است كه نفى عادت از وى بشود و لازم نيست كه نفى قدرت بشود.


و اگر كلمه ((تخطه (( را مقيد به قيد ((بيمينك (( كرد، و فرمود: تو عادت نداشتى كه كتابى را با دست خود بنويسى ، خواست تا نوعى تمثيل آورده در نتيجه مطلب را تاكيد كرده باشد، مثل اينكه كسى بگويد: من فلانى را با چشم خود ديدم ، و يا فلان مطلب را با اين دو گوش خود شنيدم.
و اگر كلمۀ «تَخُطُّهُ» را مقيد به قيد «بِيَمِينِكَ» كرد، و فرمود: «تو عادت نداشتى كه كتابى را با دست خود بنويسى»، خواست تا نوعى تمثيل آورده، در نتيجه مطلب را تأكيد كرده باشد. مثل اين كه كسى بگويد: من فلانى را با چشم خود ديدم، و يا فلان مطلب را با اين دو گوش خود شنيدم.


و معناى آيه اين است كه : عادت تو قبل از نزول قرآن چنين نبود كه كتابى را بخوانى ، و نيز اين نبود كه كتابى را با دست خود بنويسى - خلاصه تو نه مسلط بر خواندن بودى ، و نه مسلط بر نوشتن ، چون امى و بى سواد بودى - و اگر غير اين بود يعنى بر خواندن و نوشتن مسلط مى بودى ، مبطلان كه همواره مى خواهند حق را باطل معرفى كنند بهانه به دست آورده ، براستى در حقانيت دعوت تو به شك مى افتادند، ليكن از آنجايى كه خوب نمى توانستى بخوانى و بنويسى ، و سالها است كه مردم تو را به اين صفت مى شناسند، چون با تو معاشرت دارند، ديگر هيچ جاى شكى برايشان باقى نمى ماند، كه اين قرآن كتاب خدا است ، و خدا آن را بر تو نازل كرده ، از بافته هاى خودت نيست ، و چنين نيست كه از كتابهاى قديمى ، داستانها و مطالبى اقتباس كرده ، و به اين صورت درآورده باشى ، و ديگر مبطلان نمى توانند آن را ابطال نموده ، و به اين عذر اعتذار جويند.
و معناى آيه اين است كه: عادت تو قبل از نزول قرآن چنين نبود كه كتابى را بخوانى، و نيز اين نبود كه كتابى را با دست خود بنويسى - خلاصه تو نه مسلط بر خواندن بودى، و نه مسلط بر نوشتن. چون امّى و بى سواد بودى - و اگر غير اين بود، يعنى بر خواندن و نوشتن مسلط مى بودى، مبطلان كه همواره مى خواهند حق را باطل معرفى كنند، بهانه به دست آورده، به راستى در حقانيت دعوت تو به شك مى افتادند.
 
ليكن از آن جايى كه خوب نمى توانستى بخوانى و بنويسى، و سال ها است كه مردم تو را به اين صفت مى شناسند، چون با تو معاشرت دارند، ديگر هيچ جاى شكى برايشان باقى نمى ماند، كه اين قرآن، كتاب خدا است، و خدا آن را بر تو نازل كرده، از بافته هاى خودت نيست، و چنين نيست كه از كتاب هاى قديمى، داستان ها و مطالبى اقتباس كرده، و به اين صورت درآورده باشى، و ديگر مبطلان نمى توانند آن را ابطال نموده، و به اين عذر، اعتذار جويند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰۸ </center>
«'''بَلْ هُوَ ءَايَات بَيِّنَتٌ فى صدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ مَا يجْحَدُ بِئَايَتِنَا إِلا الظلِمُونَ'''»:
«'''بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فى صدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ مَا يجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلّا الظَّالِمُونَ'''»:
 
اين آيه، اعراض از مطلبى تقديرى است كه از آيه قبل استفاده مى شد. چون بعد از آن كه تلاوت و نوشتن را با هم از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نفى كرد و فرمود: «تو، نه مى خواندى، و نه مى نوشتى»، چنين استفاده مى شد كه قرآن، كتابى نيست كه جمع آورى شده و با خطوطى نوشته شده باشد.


اين آيه اعراض از مطلبى تقديرى است كه از آيه قبل استفاده مى شد، چون بعد از آنكه تلاوت و نوشتن را با هم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نفى كرد، و فرمود تو نه مى خواندى ، و نه مى نوشتى ، چنين استفاده مى شد كه قرآن كتابى نيست كه جمع آورى شده و با خطوطى نوشته شده باشد، لذا اين سوال پيش مى آمد كه پس قرآن چيست ؟ از اين سوال تقديرى و فرضى با كلمه اعراض (بل ) پاسخ داده و فرموده : ((بل هو - بلكه او - قرآن - آياتى است روشن ، در سينه هاى كسانى كه بهره اى از علم داده شده اند((.
لذا اين سؤال پيش مى آمد كه پس قرآن چيست؟ از اين سؤال تقديرى و فرضى، با كلمۀ اعراض (بل)، پاسخ داده و فرموده: «بَل هُوَ: بلكه او - قرآن - آياتى است روشن، در سينه هاى كسانى كه بهره اى از علم داده شده اند».


و در جمله ((و ما يجحد بآياتنا الا الظالمون ((، مراد از ظلم ، بقرينه مقام ، ظلم به آيات خدا و تكذيب آنها، و استكبار از پذيرفتن آنها، از روى عناد و تعنت است.
و در جملۀ «وَ مَا يَجحَدُ بِآيَاتِنَا إلَّا الظَّالِمُون»، مراد از ظلم، به قرينه مقام، ظلم به آيات خدا و تكذيب آن ها، و استكبار از پذيرفتن آن ها، از روى عناد و تعنت است.


«'''وَ قَالُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الاَيَات عِندَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ'''»:
«'''وَ قَالُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآيَات عِندَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ'''»:


بعد از آنكه نام كتاب را برد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دستور داد تا آن را بر مردم بخواند، و به سوى خدا دعوت كند، و نيز بعد از آنكه خاطرنشان ساخت كه بعضى از ايشان به آن ايمان مى آورند، و بعضى كه كافر و ظالمند ايمان نمى آورند، اينك در اين آيه و دو آيه بعد اشاره مى كند به اينكه دسته دوم اعتنايى به قرآن ندارند، با اينكه قرآن آيت و معجزه نبوت است ، و از آن جناب معجزه اى دلخواه خود مى خواهند، و به پاسخ از آن مى پردازد.
بعد از آن كه نام كتاب را برد، و به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» دستور داد تا آن را بر مردم بخواند، و به سوى خدا دعوت كند، و نيز بعد از آن كه خاطرنشان ساخت كه بعضى از ايشان به آن ايمان مى آورند، و بعضى كه كافر و ظالم اند، ايمان نمى آورند، اينك در اين آيه و دو آيه بعد، اشاره مى كند به اين كه دسته دوم اعتنايى به قرآن ندارند، با اين كه قرآن آيت و معجزه نبوت است، و از آن جناب معجزه اى دلخواه خود مى خواهند، و به پاسخ از آن مى پردازد.


پس جمله ((و قالوا لولا انزل عليه آيات من ربه ((، همان پيشنهاد ايشان است كه چرا غير از قرآن معجزات ديگرى به او نازل نشد؟ و اين در حقيقت طعنه و تعريضى است كه به قرآن كريم زده اند، مى خواسته اند بگويند: قرآن معجزه نيست ، و پيش خود خيال كرده اند كه يك فرد وقتى مى تواند پيامبر خدا باشد كه نيرويى الهى و غيبى داشته باشد، و با آن بر هر كارى كه بخواهد قادر باشد.
پس جملۀ «وَ قَالُوا لَولَا أُنزِلَ عَلَيهِ آيَاتٌ مِن رَبِّه»، همان پيشنهاد ايشان است كه چرا غير از قرآن، معجزات ديگرى به او نازل نشد؟ و اين در حقيقت، طعنه و تعريضى است كه به قرآن كريم زده اند. مى خواسته اند بگويند: قرآن معجزه نيست، و پيش خود خيال كرده اند كه يك فرد وقتى مى تواند پيامبر خدا باشد، كه نيرويى الهى و غيبى داشته باشد، و با آن بر هر كارى كه بخواهد، قادر باشد.


و اگر گفتند ((لولا انزل عليه - چرا بر او نازل نشد((، و نگفتند ((لولا ياتينا بآيات - چرا براى ما معجزاتى نمى آورد((؟ خواستند نوعى استهزاء كرده باشند، همچنان كه در آيه ((يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون لو ما تاتينا بالملائكه ان كنت من الصادقين (( به اين سخريه تصريح شده است (چون با اينكه او را ديوانه مى خوانند مع ذلك مى گويند اى كسى كه ذكر بر او نازل شده ).
و اگر گفتند: «لَولَا أُنزِلَ عَلَيه: چرا بر او نازل نشد»، و نگفتند: «لَولَا يَأتِينَا بِآيَاتٍ: چرا براى ما معجزاتى نمى آورد»؟ خواستند نوعى استهزاء كرده باشند. همچنان كه در آيه: «يَا أيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ إنَّكَ لَمَجنُونُ لَو مَا تَأتِينَا بِالمَلَائِكَةِ إن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِي»، به اين سخريه تصريح شده است. (چون با اين كه او را ديوانه مى خوانند، مع ذلك مى گويند: اى كسى كه ذكر بر او نازل شده)!
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰۹ </center>
و جمله ((قل انما الايات عند الله - بگو تنها آيات نزد خدا است ((، پاسخ از آن پندار است ، و مى فرمايد: اين طور كه شما مى پنداريد نيست ، كه هر كس دعوى رسالت كند بايد نيرويى غيبى و الهى داشته باشد كه هر كارى دلش خواست بتواند انجام دهد، بلكه آيات تنها نزد خدا است ، هر وقت بخواهد و بر هر كس بخواهد و به هر نحو كه بخواهد نازل مى كند، و در قدرت بر نازل كردن آن هيچ كس شريك او نيست ، پس يك فرد پيغمبر هم هيچ اختيارى و قدرتى ندارد، مگر آنكه خدا بخواهد.
و جملۀ «قُل إنَّمَا الآيَاتُ عِندَ الله: بگو تنها آيات نزد خدا است»، پاسخ از آن پندار است، و مى فرمايد: اين طور كه شما مى پنداريد، نيست كه هر كس دعوى رسالت كند، بايد نيرويى غيبى و الهى داشته باشد، كه هر كارى دلش خواست، بتواند انجام دهد، بلكه آيات، تنها نزد خدا است. هر وقت بخواهد و بر هر كس بخواهد و به هر نحو كه بخواهد، نازل مى كند، و در قدرت بر نازل كردن آن، هيچ كس شريك او نيست. پس يك فرد پيغمبر هم، هيچ اختيارى و قدرتى ندارد، مگر آن كه خدا بخواهد.


آنگاه در بيان همين معنا اضافه فرمود كه پيغمبر جز انذار هيچ پستى ندارد، تنها وظيفه او انذار است و بس ((و انما انا نذير مبين ((.
آنگاه در بيان همين معنا، اضافه فرمود كه: پيغمبر، جز انذار هيچ پستى ندارد. تنها وظيفۀ او، انذار است و بس: «وَ إنَّمَا أنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ».


«'''أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْكتَاب يُتْلى عَلَيْهِمْ ...'''»:
«'''أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْكتَاب يُتْلى عَلَيْهِمْ ...'''»:


اين آيه زمينه چينى مى كند براى پاسخ از تعريض و طعنه اى كه به قرآن زدند، كه قرآن آيت نيست ، و استفهام در آن انكارى ، و خطاب در آن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، مى فرمايد: آيا براى آنان كافى نيست معجزه بودن اين كتاب كه برايشان خوانده مى شود؟ و ايشان آن را با دو گوش خود مى شنوند، و معجزه بودنش را به حس در مى يابند؟ علاوه بر اين سرشار از رحمت و تذكر براى مؤ منين است؟
اين آيه، زمينه چينى مى كند براى پاسخ از تعريض و طعنه اى كه به قرآن زدند، كه قرآن آيت نيست، و استفهام در آن انكارى، و خطاب در آن به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است.
 
مى فرمايد: آيا براى آنان كافى نيست معجزه بودن اين كتاب كه برايشان خوانده مى شود؟ و ايشان آن را با دو گوش خود مى شنوند، و معجزه بودنش را به حس در مى يابند؟ علاوه بر اين، سرشار از رحمت و تذكر براى مؤمنان است؟


«'''قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنى وَ بَيْنَكمْ شهِيداً ...'''»:
«'''قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنى وَ بَيْنَكمْ شهِيداً ...'''»:


در اين جمله به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تلقين مى كند كه اين طور جوابشان بده ، و بگو كه خداى سبحان بين من و شما در مساله مورد نزاع يعنى مساله رسالتم گواه است ، چون در كتابى كه بر من نازل كرده بر رسالتم شهادت داده ، و او خدايى است كه آنچه در آسمانها و زمين است مى داند، بدون اينكه چيزى از او پوشيده باشد، و همين شهادت او، در دلالت بر صدق دعوى من كافى است.
در اين جمله، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» تلقين مى كند كه اين طور جوابشان بده و بگو كه: خداى سبحان، بين من و شما در مسأله مورد نزاع، يعنى مسأله رسالتم گواه است. چون در كتابى كه بر من نازل كرده، بر رسالتم شهادت داده، و او خدايى است كه آنچه در آسمان ها و زمين است، مى داند. بدون اين كه چيزى از او پوشيده باشد، و همين شهادت او، در دلالت بر صدق دعوى من، كافى است.


با اين حال ديگر نمى توانند بگويند قرآن كلام خدا نيست ، چون خداى تعالى قبلا چند بار در قرآنش عرب را تحدى كرد كه اگر مى پنداريد اين كتاب كلام خدا نيست ، همه دست به دست هم دهيد، و يك سوره مثل آن را بياوريد، بنابراين جمله مورد بحث ديگر صرف دعوى و يا كلامى خطابى نيست ، بلكه بيانى است استدلالى ، و حجتى است قاطع ، بر دعوى آن جناب در جمله ((و الذين آمنوا بالباطل و كفروا بالله اولئك هم الخاسرون ((، خسران را منحصر در كفار مى كند، به خاطر اينكه به خدا و كتاب او ايمان نمى آورند، با اينكه در آن بر رسالت او شهادت داده كفر مى ورزند، و به خاطر كفر به خداى حق قهرا به باطل ايمان مى آورند، و در نتيجه در ايمانشان خاسر و بى بهره مى شوند.
با اين حال، ديگر نمى توانند بگويند قرآن كلام خدا نيست. چون خداى تعالى، قبلا چند بار در قرآنش، عرب را تحدى كرد كه اگر مى پنداريد اين كتاب، كلام خدا نيست، همه دست به دست هم دهيد، و يك سوره مثل آن را بياوريد.
 
بنابراين جمله مورد بحث، ديگر صرف دعوى و يا كلامى خطابى نيست، بلكه بيانى است استدلالى، و حجتى است قاطع، بر دعوى آن جناب در جملۀ «وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالبَاطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللهِ أُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُون»، خسران را منحصر در كفار مى كند. به خاطر اين كه به خدا و كتاب او ايمان نمى آورند، با اين كه در آن بر رسالت او شهادت داده، كفر مى ورزند، و به خاطر كفر به خداى حق، قهرا به باطل ايمان مى آورند، و در نتيجه در ايمانشان، خاسر و بى بهره مى شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۰ </center>
«'''وَ يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ لَوْلا أَجَلٌ مُّسمًّى لجََّاءَهُمُ الْعَذَاب وَ لَيَأْتِيَنهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ'''»:
«'''وَ يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ لَوْلا أَجَلٌ مُّسمًّى لجََّاءَهُمُ الْعَذَاب وَ لَيَأْتِيَنهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ'''»:


اينكه مى فرمايد: از تو عذاب فورى مى خواهند، اشاره است به كلام ايشان كه مانند گذشتگان خود مى گفتند: ((ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين - براى ما بياور آن عذاب خدا را اگر از راستگويانى (( و اين پيشنهاد، و شتاب كردن نسبت به عذاب را خداى تعالى در جاى ديگر نيز از ايشان حكايت كرده ، و فرموده : ((و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امه معدوده ليقولن ما يحسبه ((.
اين كه مى فرمايد: از تو عذاب فورى مى خواهند، اشاره است به كلام ايشان كه مانند گذشتگان خود مى گفتند: «ائتِنَا بِعَذَابِ اللهِ إن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين: براى ما بياور آن عذاب خدا را اگر از راستگويانى»، و اين پيشنهاد، و شتاب كردن نسبت به عذاب را، خداى تعالى در جاى ديگر نيز، از ايشان حكايت كرده و فرموده: «وَ لَئِن أخَّرنَا عَنهُمُ العَذَابُ إلَى أُمَّةٍ مَعدُودَة لَيَقُولَنَّ مَا يَحبِسُهُ».
 
و مراد از «أجل مُسمّى»، همان اجلى است كه خداوند براى يك يك بنى آدم مقدر كرد، و همان روزى كه آدم را به زمين فرستاده، به او و ذريه اش فرمود: «وَ لَكُم فِى الأرضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إلَى حِينٍ». و نيز فرمود: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أجَلٌ فَإذَا جَاءَ أجَلُهُم لَا يَسَتأخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَستَقدِمُون».


و مراد از ((اجل مسمى (( همان اجلى است كه خداوند براى يك يك بنى آدم مقدر كرد، و همان روزى كه آدم را به زمين فرستاده به او و ذريه اش فرمود: ((و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ((، و نيز فرمود: ((و لكل امه اجل ، فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعه و لا يستقدمون ((.
و اين عذابى كه اجل معين جلو آن را گرفته، آن عذابى است كه به كيفر همه اعمال زشتشان مستحق شدند. چيزى كه هست، اجل ميان آنان و آن عذاب حائل شده. همچنان كه در جاى ديگر كلام بى نظيرش فرموده: «وَ رَبُّكَ الغَفُورُ ذُوالرَّحمَةِ لَو يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ العَذَابُ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوئِلاً».


و اين عذابى كه اجل معين جلو آن را گرفته ، آن عذابى است كه به كيفر همه اعمال زشتشان مستحق شدند، چيزى كه هست اجل ميان آنان و آن عذاب حائل شده ، همچنان كه در جاى ديگر كلام بى نظيرش فرموده : ((و ربك الغفور ذوالرحمه لو يواخذهم بما كسبوا لعجل لهم العذاب بل لهم موعد لن يجدوا من دونه موئلا((
اين آيات با آيات ديگرى كه حكايت مى كند از فرستادن عذاب به محض تقاضاى آن، منافات ندارد. مانند آيه: «وَ مَا مَنَعنَا أن نُرسِلَ بِالآيَاتِ إلّا أن كَذَّبَ بِهَا الأوَّلُون».
اين آيات با آيات ديگرى كه حكايت مى كند از فرستادن عذاب به محض تقاضاى آن ، منافات ندارد مانند آيه ((و ما منعنا ان نرسل بالايات الا ان كذب بها الاولون ((.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۱ </center>
«'''يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطةُ بِالْكَافِرِينَ يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذَاب ...'''»:
«'''يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطةُ بِالْكَافِرِينَ * يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذَاب ...'''»:


تكرار كلمه ((يستعجلونك (( براى اين است كه بر كمال جهل و نادانى كفار و تباهى فهمشان دلالت كند، و بفهماند كه استعجال آنان ، استعجال به امرى است كه به طور قطع خواهد آمد، و به هيچ وجه دروغ نمى شود، چون كيفر اعمالشان است . و كيفر اعمال از صاحب عمل جدا شدنى نيست.
تكرار كلمۀ «يَستَعجِلُونَكَ» براى اين است كه بر كمال جهل و نادانى كفار و تباهى فهمشان دلالت كند، و بفهماند كه استعجال آنان، استعجال به امرى است كه به طور قطع خواهد آمد، و به هيچ وجه دروغ نمى شود. چون كيفر اعمالشان است، و كيفر اعمال از صاحب عمل، جداشدنى نيست.


كلمه ((يغشيهم (( از ((غشاوت (( و ((غشايت (( است ، و اين دو كلمه به معناى پوشاندن به طور احاطه است ، و ((يوم (( در جمله ((يوم يغشيهم ((، ظرف براى كلمه ((محيطه (( است ، و بقيه الفاظ آيه روشن است.
كلمه «يَغشَاهُم»، از «غشاوت» و «غشايت» است، و اين دو كلمه، به معناى پوشاندن به طور احاطه است. و «يَوم» در جملۀ «يَومَ يَغشَاهُم»، ظرف براى كلمۀ «مُحِيطَةٌ» است، و بقيه الفاظ آيه، روشن است.
<span id='link125'><span>
<span id='link125'><span>


۱۶٬۲۸۸

ویرایش