گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۸: خط ۱۸:
«'''سُبْحَانََ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ'''»:
«'''سُبْحَانََ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ'''»:


ضمير در جمله «يَصِفُون» - با در نظر گرفتن اين كه اين آيه، متصل به آيه قبل است - به كفار نامبرده بر مى گردد، و استثناى «إلّا» در آن، استثناى منقطع است. و معناى آيه اين است كه: خدا از توصيفى كه كفار مى كنند، منزّه است. و يا: خدا از آنچه كه كفار درباره اش مى گويند، و از اوصافى كه برايش مى تراشند، از قبيل ولادت و نسبت و شركت و امثال آن، منزّه است، ولى بندگان مخلص خدا، او را به اوصافى  
ضمير در جمله «يَصِفُون» - با در نظر گرفتن اين كه اين آيه، متصل به آيه قبل است - به كفار نامبرده بر مى گردد، و استثناى «إلّا» در آن، استثناى منقطع است.  
وصف مى كنند كه لايق ساحت قدس اوست، و يا طورى وصف مى كنند، كه لايق اوست.
 
و معناى آيه اين است كه: خدا از توصيفى كه كفار مى كنند، منزّه است. و يا: خدا از آنچه كه كفار درباره اش مى گويند، و از اوصافى كه برايش مى تراشند، از قبيل ولادت و نسبت و شركت و امثال آن، منزّه است، ولى بندگان مخلص خدا، او را به اوصافى وصف مى كنند كه لايق ساحت قدس اوست، و يا طورى وصف مى كنند، كه لايق اوست.


و بعضى از مفسران گفته اند: «اين استثناء، استثناى منقطع از ضمير در «لَمُحضَرُون» است».
و بعضى از مفسران گفته اند: «اين استثناء، استثناى منقطع از ضمير در «لَمُحضَرُون» است».


بعضى ديگر گفته اند: «استثناى از فاعل در «جَعَلُوا» است، و جمله هايى كه بين اين ضمير و مرجعش فاصله شده اند، جملات معترضه است، ولى اين دو وجه، بعيد است».
بعضى ديگر گفته اند: «استثناى از فاعل در «جَعَلُوا» است، و جمله هايى كه بين اين ضمير و مرجعش فاصله شده اند، جملات معترضه است»، ولى اين دو وجه، بعيد است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵ </center>
و در صورتى كه اين دو آيه را مستقل در نظر بگيريم، همچنان كه مستقل نيز هستند، معنايى وسيع تر و دقيق تر از آن معانى دارد. چون در اين صورت، بايد ضمير در «يَصِفُونَ» را به عموم مردم برگردانيم، و چون كلمه «يَصِفُونَ»، مطلق است و شامل همه گونه وصف مى شود، آنگاه اگر استثناء را هم متصل بگيريم، معنا چنين مى شود: خداى تعالى، منزّه است از تمامى وصف هايى كه واصفان برايش مى كنند، مگر تنها بندگان مخلص خدا، كه وصف آنان درست است.
و در صورتى كه اين دو آيه را مستقل در نظر بگيريم، همچنان كه مستقل نيز هستند، معنايى وسيع تر و دقيق تر از آن معانى دارد. چون در اين صورت، بايد ضمير در «يَصِفُونَ» را به عموم مردم برگردانيم، و چون كلمه «يَصِفُونَ»، مطلق است و شامل همه گونه وصف مى شود، آنگاه اگر استثناء را هم متصل بگيريم، معنا چنين مى شود:  
 
«خداى تعالى، منزّه است از تمامى وصف هايى كه واصفان برايش مى كنند، مگر تنها بندگان مخلص خدا، كه وصف آنان درست است».
<span id='link170'><span>
<span id='link170'><span>


اما منزّه بودن خدا از وصف همه واصفان، علتش اين است كه: واصفان، خدا را با مفاهيمى كه نزد خود آنان محدود است، توصيف مى كنند، و خداوند، غيرمحدود است. (مثلا اگر مى گويند: خدا بينا است، چشم هم براى خدا اثبات مى كنند. چون بينايى در بين خود آنان، مستلزم داشتن چشم است، و معلوم است كه وقتى چشم اثبات شود، سر نيز اثبات مى شود، و حال آن كه بينايى خدا، مربوط به چشم نيست).  
اما منزّه بودن خدا از وصف همه واصفان، علتش اين است كه: واصفان، خدا را با مفاهيمى كه نزد خود آنان محدود است، توصيف مى كنند، و خداوند، غيرمحدود است.  
 
(مثلا اگر مى گويند: خدا بينا است، چشم هم براى خدا اثبات مى كنند. چون بينايى در بين خود آنان، مستلزم داشتن چشم است، و معلوم است كه وقتى چشم اثبات شود، سر نيز اثبات مى شود، و حال آن كه بينايى خدا، مربوط به چشم نيست).  


و همچنين، هيچ يك از اوصاف او قابل تحديد نيست، و هيچ لفظى نمى تواند قالب تمام عيار اسماء و صفات او گردد. پس هر چيزى كه واصفان درباره خدا بگويند، خدا از آن بزرگتر است، و هر آنچه كه از خدا در توهم آدمى بگنجد، باز خدا غير از آن چيز است.
و همچنين، هيچ يك از اوصاف او قابل تحديد نيست، و هيچ لفظى نمى تواند قالب تمام عيار اسماء و صفات او گردد. پس هر چيزى كه واصفان درباره خدا بگويند، خدا از آن بزرگتر است، و هر آنچه كه از خدا در توهم آدمى بگنجد، باز خدا غير از آن چيز است.
۱۶٬۹۰۷

ویرایش