گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷: خط ۷:
«'''وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَينَ الجِْنَّةِ نَسباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الجِْنَّةُ إِنهُمْ لَمُحْضرُونَ'''»:
«'''وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَينَ الجِْنَّةِ نَسباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الجِْنَّةُ إِنهُمْ لَمُحْضرُونَ'''»:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۴ </center>
قرار دادن نسبت بين خدا و جن ، عبارت از همين عقيده مشركين است كه مى گويند: جن اولاد خدا هستند كه شرح مفصل اين عقيده آنان در تفسير سوره هود آنجا كه درباره بتپرستان بحث كرديم گذشت .
قرار دادن نسبت بين خدا و جنّ، عبارت از همين عقيده مشركان است كه مى گويند: جنّ، اولاد خدا هستند، كه شرح مفصل اين عقيده آنان، در تفسير سوره «هود»، آن جا كه درباره بت پرستان بحث كرديم، گذشت.


«'''و لقد علمت الجنة انهم لمحضرون'''» - يعنى خود جنيان مى دانند روزى براى حساب و يا عذاب حاضر خواهند شد. و اينكه گفتم . حساب يا عذاب ، به خاطر اطلاق كلمه محضرون است . و به هر حال جنيان مى دانند كه خود مربوب خدا هستند، و خدا به زودى از ايشان حساب مى كشد و بر طبق اعمالشان جزا مى دهد. پس نسبتى كه بين جنيان و خدا هست نسبت مربوبيت و ربوبيت است ، نه نسبت ولادت و كسى كه خودش مربوب ديگرى است ، شايستگى پرستش ندارد.
«'''وَ لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ أنّهُم لَمُحضَرُون'''» - يعنى: خود جنّيان مى دانند روزى براى حساب و يا عذاب حاضر خواهند شد. و اين كه گفتم حساب يا عذاب، به خاطر اطلاق كلمه «مُحضَرُون» است.  


و از عجايب ، سخن بعضى از مفسرين است كه گفته اند: مراد از كلمه ((جنة (( طايفه اى از ملائكه است كه به اين اسم ناميده شده اند. و بنابراين بايد ضمير ((انهم (( را به كفار برگردانيد، نه به كلمه ((جنة ((، و معنايش اين است كه : طايفه اى از ملائكه ، كه نامشان جن است ، مى دانند كه كفار براى عذاب حاضر مى شوند، و اين تفسيرى است كه هيچ شاهدى از قرآن كريم بر آن نيست ، علاوه بر اين از سياق بعيد است .
و به هر حال، جنّيان مى دانند كه خود، مربوب خدا هستند، و خدا، به زودى از ايشان حساب مى كشد، و بر طبق اعمالشان جزا مى دهد. پس نسبتى كه بين جنّيان و خدا هست، نسبت مربوبيّت و ربوبيّت است، نه نسبت ولادت. و كسى كه خودش مربوب ديگرى است، شايستگى پرستش ندارد.
 
و از عجايب، سخن بعضى از مفسران است كه گفته اند: مراد از كلمۀ «جِنّة»، طايفه اى از ملائكه است كه به اين اسم ناميده شده اند. و بنابراين، بايد ضمير «أنّهُم» را به كفار برگردانيد، نه به كلمۀ «جِنّة». و معنايش اين است كه: طايفه اى از ملائكه، كه نامشان جنّ است، مى دانند كه كفار براى عذاب حاضر مى شوند. و اين تفسيرى است، كه هيچ شاهدى از قرآن كريم بر آن نيست. علاوه بر اين، از سياق بعيد است.
<span id='link169'><span>
<span id='link169'><span>


«'''سبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ'''»:
«'''سُبْحَانََ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ'''»:
ضمير در جمله ((يصفون (( - با در نظر گرفتن اينكه اين آيه متصل به آيه قبل است - به كفار نامبرده برمى گردد، و استثناى ((الا(( در آن استثناى منقطع است ، و معناى آيه اين است كه : خدا از توصيفى كه كفار مى كنند منزه است ، و يا خدا از آنچه كه كفار درباره اش مى گويند، و از اوصافى كه برايش مى تراشند از قبيل ولادت و نسبت و شركت و امثال آن منزه است ، ولى بندگان مخلص خدا او را به اوصافى  
 
وصف مى كنند كه لايق ساحت قدس اوست و يا طورى وصف مى كنند كه لايق اوست .
ضمير در جمله «يَصِفُون» - با در نظر گرفتن اين كه اين آيه، متصل به آيه قبل است - به كفار نامبرده بر مى گردد، و استثناى «إلّا» در آن، استثناى منقطع است. و معناى آيه اين است كه: خدا از توصيفى كه كفار مى كنند، منزّه است. و يا: خدا از آنچه كه كفار درباره اش مى گويند، و از اوصافى كه برايش مى تراشند، از قبيل ولادت و نسبت و شركت و امثال آن، منزّه است، ولى بندگان مخلص خدا، او را به اوصافى  
و بعضى از مفسرين گفته اند: ((اين استثنا، استثناى منقطع از ضمير در ((لمحضرون (( است ((.
وصف مى كنند كه لايق ساحت قدس اوست، و يا طورى وصف مى كنند، كه لايق اوست.
 
و بعضى از مفسران گفته اند: «اين استثناء، استثناى منقطع از ضمير در «لَمُحضَرُون» است».


بعضى ديگر گفته اند: ((استثناى از فاعل در ((جعلوا(( است و جمله هايى كه بين اين ضمير و مرجعش فاصله شده اند، جملات معترضه است . ولى اين دو وجه بعيد است ((.
بعضى ديگر گفته اند: «استثناى از فاعل در «جَعَلُوا» است، و جمله هايى كه بين اين ضمير و مرجعش فاصله شده اند، جملات معترضه است، ولى اين دو وجه، بعيد است».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵ </center>
و در صورتى كه اين دو آيه را مستقل در نظر بگيريم ، همچنان كه مستقل نيز هستند، معنايى وسيعتر و دقيقتر از آن معانى دارد، چون در اين صورت بايد ضمير در ((يصفون (( را به عموم مردم برگردانيم ، و چون كلمه ((يصفون (( مطلق است ، و شامل همه گونه وصف مى شود، آنگاه اگر استثنا را هم متصل بگيريم ، معنا چنين مى شود: خداى تعالى منزه است از تمامى وصفهايى كه واصفان برايش مى كنند، مگر تنها بندگان مخلص خدا كه وصف آنان درست است .
و در صورتى كه اين دو آيه را مستقل در نظر بگيريم، همچنان كه مستقل نيز هستند، معنايى وسيع تر و دقيق تر از آن معانى دارد. چون در اين صورت، بايد ضمير در «يَصِفُونَ» را به عموم مردم برگردانيم، و چون كلمه «يَصِفُونَ»، مطلق است و شامل همه گونه وصف مى شود، آنگاه اگر استثناء را هم متصل بگيريم، معنا چنين مى شود: خداى تعالى، منزّه است از تمامى وصف هايى كه واصفان برايش مى كنند، مگر تنها بندگان مخلص خدا، كه وصف آنان درست است.
<span id='link170'><span>
<span id='link170'><span>


اما منزه بودن خدا از وصف همه واصفان ، علتش اين است كه : واصفان خدا را با مفاهيمى كه نزد خود آنان محدود است توصيف مى كنند، و خداوند غير محدود است ، (مثلا اگر مى گويند خدا بينا است ، چشم هم براى خدا اثبات مى كنند؛ چون بينايى در بين خود آنان مستلزم داشتن چشم است ، و معلوم است كه وقتى چشم اثبات شود، سر نيز اثبات مى شود و حال آنكه بينايى خدا مربوط به چشم نيست ) و همچنين هيچ يك از اوصاف او قابل تحديد نيست ، و هيچ لفظى نمى تواند قالب تمام عيار اسماء و صفات او گردد، پس هر چيزى كه واصفان درباره خدا بگويند، خدا از آن بزرگتر است ، و هر آنچه كه از خدا در توهم آدمى بگنجد، باز خدا غير از آن چيز است .
اما منزّه بودن خدا از وصف همه واصفان، علتش اين است كه: واصفان، خدا را با مفاهيمى كه نزد خود آنان محدود است، توصيف مى كنند، و خداوند، غيرمحدود است. (مثلا اگر مى گويند: خدا بينا است، چشم هم براى خدا اثبات مى كنند. چون بينايى در بين خود آنان، مستلزم داشتن چشم است، و معلوم است كه وقتى چشم اثبات شود، سر نيز اثبات مى شود، و حال آن كه بينايى خدا، مربوط به چشم نيست).
 
و همچنين، هيچ يك از اوصاف او قابل تحديد نيست، و هيچ لفظى نمى تواند قالب تمام عيار اسماء و صفات او گردد. پس هر چيزى كه واصفان درباره خدا بگويند، خدا از آن بزرگتر است، و هر آنچه كه از خدا در توهم آدمى بگنجد، باز خدا غير از آن چيز است.
 
و اما اين كه وصف «عباد مخلَصين» درباره خدا درست است، دليلش اين است كه: خداى عزّوجلّ، بندگانى دارد كه ايشان را براى خود خالص كرده. يعنى ديگر هيچ موجودى غير از خدا در اين افراد سهمى ندارد، و خود را به ايشان شناسانده، و غير خود را از ياد ايشان برده. در نتيجه، تنها خدا را مى شناسند و غير از خدا را فراموش مى كنند. و اگر غير از خدا، چيزى را هم بشناسند، به وسيله خدا مى شناسند.
 
چنين مردمى اگر خدا را در نفسشان وصف كنند، به اوصافى وصف مى كنند كه لايق ساحت كبريايى اوست، و اگر هم به زبان وصف كنند - هر چند الفاظ قاصر و معانى آن ها محدود باشد - دنبال وصف خود، اين اعتراف را مى كنند كه بيان بشر، عاجز و قاصر است از اين كه قالب آن معانى باشد، و زبان بشر الكن است از اين كه اسماء و صفات خدا را در قالب الفاظ حكايت كند.  


و اما اينكه وصف عباد مخلصين درباره خدا درست است ، دليلش اين است كه : خداى عزّوجلّ بندگانى دارد كه ايشان را براى خود خالص ‍ كرده ، يعنى ديگر هيچ موجودى غير از خدا در اين افراد سهمى ندارد، و خود را به ايشان شناسانده ، و غير خود را از ياد ايشان برده ، در نتيجه تنها خدا را مى شناسند و غير از خدا را فراموش مى كنند، و اگر غير از خدا، چيزى را هم بشناسند به وسيله خدا مى شناسند، چنين مردمى اگر خدا را در نفسشان وصف كنند، به اوصافى وصف مى كنند كه لايق ساحت كبريايى اوست و اگر هم به زبان وصف كنند - هر چند الفاظ قاصر و معانى آنها محدود باشد - دنبال وصف خود اين اعتراف را مى كنند كه بيان بشر عاجز و قاصر است از اينكه قالب آن معانى باشد و زبان بشر الكن است از اينكه اسماء و صفات خدا را در قالب الفاظ حكايت كند، همچنان كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه سيد مخلصين است فرموده : ((لا احصى ثناء عليك انت كما اثنيت على نفسك (( كه بر خدا ثنا گفته و نقص ثنايش را اينگونه كامل كرده كه آنچه را كه خداوند در ثناى بر خودش اراده مى كند منظورش ميباشد - دقت بفرماييد.
همچنان كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، كه سيد مخلَصين است، فرموده: «لا أُحصِى ثَنَاءً عَلَيكَ أنتَ كَمَا أثنَيتَ عَلَى نَفسِك»، كه بر خدا ثنا گفته و نقص ثنايش را اين گونه كامل كرده، كه آنچه را كه خداوند در ثناى بر خودش اراده مى كند، منظورش می باشد - دقت بفرماييد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۶ </center>
<span id='link171'><span>
<span id='link171'><span>
۱۶٬۹۰۷

ویرایش