۱۶٬۹۰۷
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
«'''وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَينَ الجِْنَّةِ نَسباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الجِْنَّةُ إِنهُمْ لَمُحْضرُونَ'''»: | «'''وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَينَ الجِْنَّةِ نَسباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الجِْنَّةُ إِنهُمْ لَمُحْضرُونَ'''»: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۴ </center> | ||
قرار دادن نسبت بين خدا و | قرار دادن نسبت بين خدا و جنّ، عبارت از همين عقيده مشركان است كه مى گويند: جنّ، اولاد خدا هستند، كه شرح مفصل اين عقيده آنان، در تفسير سوره «هود»، آن جا كه درباره بت پرستان بحث كرديم، گذشت. | ||
«''' | «'''وَ لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ أنّهُم لَمُحضَرُون'''» - يعنى: خود جنّيان مى دانند روزى براى حساب و يا عذاب حاضر خواهند شد. و اين كه گفتم حساب يا عذاب، به خاطر اطلاق كلمه «مُحضَرُون» است. | ||
و از | و به هر حال، جنّيان مى دانند كه خود، مربوب خدا هستند، و خدا، به زودى از ايشان حساب مى كشد، و بر طبق اعمالشان جزا مى دهد. پس نسبتى كه بين جنّيان و خدا هست، نسبت مربوبيّت و ربوبيّت است، نه نسبت ولادت. و كسى كه خودش مربوب ديگرى است، شايستگى پرستش ندارد. | ||
و از عجايب، سخن بعضى از مفسران است كه گفته اند: مراد از كلمۀ «جِنّة»، طايفه اى از ملائكه است كه به اين اسم ناميده شده اند. و بنابراين، بايد ضمير «أنّهُم» را به كفار برگردانيد، نه به كلمۀ «جِنّة». و معنايش اين است كه: طايفه اى از ملائكه، كه نامشان جنّ است، مى دانند كه كفار براى عذاب حاضر مى شوند. و اين تفسيرى است، كه هيچ شاهدى از قرآن كريم بر آن نيست. علاوه بر اين، از سياق بعيد است. | |||
<span id='link169'><span> | <span id='link169'><span> | ||
«''' | «'''سُبْحَانََ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ'''»: | ||
ضمير در جمله | |||
وصف مى كنند كه لايق ساحت قدس | ضمير در جمله «يَصِفُون» - با در نظر گرفتن اين كه اين آيه، متصل به آيه قبل است - به كفار نامبرده بر مى گردد، و استثناى «إلّا» در آن، استثناى منقطع است. و معناى آيه اين است كه: خدا از توصيفى كه كفار مى كنند، منزّه است. و يا: خدا از آنچه كه كفار درباره اش مى گويند، و از اوصافى كه برايش مى تراشند، از قبيل ولادت و نسبت و شركت و امثال آن، منزّه است، ولى بندگان مخلص خدا، او را به اوصافى | ||
و بعضى از | وصف مى كنند كه لايق ساحت قدس اوست، و يا طورى وصف مى كنند، كه لايق اوست. | ||
و بعضى از مفسران گفته اند: «اين استثناء، استثناى منقطع از ضمير در «لَمُحضَرُون» است». | |||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: «استثناى از فاعل در «جَعَلُوا» است، و جمله هايى كه بين اين ضمير و مرجعش فاصله شده اند، جملات معترضه است، ولى اين دو وجه، بعيد است». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵ </center> | ||
و در صورتى كه اين دو آيه را مستقل در نظر | و در صورتى كه اين دو آيه را مستقل در نظر بگيريم، همچنان كه مستقل نيز هستند، معنايى وسيع تر و دقيق تر از آن معانى دارد. چون در اين صورت، بايد ضمير در «يَصِفُونَ» را به عموم مردم برگردانيم، و چون كلمه «يَصِفُونَ»، مطلق است و شامل همه گونه وصف مى شود، آنگاه اگر استثناء را هم متصل بگيريم، معنا چنين مى شود: خداى تعالى، منزّه است از تمامى وصف هايى كه واصفان برايش مى كنند، مگر تنها بندگان مخلص خدا، كه وصف آنان درست است. | ||
<span id='link170'><span> | <span id='link170'><span> | ||
اما | اما منزّه بودن خدا از وصف همه واصفان، علتش اين است كه: واصفان، خدا را با مفاهيمى كه نزد خود آنان محدود است، توصيف مى كنند، و خداوند، غيرمحدود است. (مثلا اگر مى گويند: خدا بينا است، چشم هم براى خدا اثبات مى كنند. چون بينايى در بين خود آنان، مستلزم داشتن چشم است، و معلوم است كه وقتى چشم اثبات شود، سر نيز اثبات مى شود، و حال آن كه بينايى خدا، مربوط به چشم نيست). | ||
و همچنين، هيچ يك از اوصاف او قابل تحديد نيست، و هيچ لفظى نمى تواند قالب تمام عيار اسماء و صفات او گردد. پس هر چيزى كه واصفان درباره خدا بگويند، خدا از آن بزرگتر است، و هر آنچه كه از خدا در توهم آدمى بگنجد، باز خدا غير از آن چيز است. | |||
و اما اين كه وصف «عباد مخلَصين» درباره خدا درست است، دليلش اين است كه: خداى عزّوجلّ، بندگانى دارد كه ايشان را براى خود خالص كرده. يعنى ديگر هيچ موجودى غير از خدا در اين افراد سهمى ندارد، و خود را به ايشان شناسانده، و غير خود را از ياد ايشان برده. در نتيجه، تنها خدا را مى شناسند و غير از خدا را فراموش مى كنند. و اگر غير از خدا، چيزى را هم بشناسند، به وسيله خدا مى شناسند. | |||
چنين مردمى اگر خدا را در نفسشان وصف كنند، به اوصافى وصف مى كنند كه لايق ساحت كبريايى اوست، و اگر هم به زبان وصف كنند - هر چند الفاظ قاصر و معانى آن ها محدود باشد - دنبال وصف خود، اين اعتراف را مى كنند كه بيان بشر، عاجز و قاصر است از اين كه قالب آن معانى باشد، و زبان بشر الكن است از اين كه اسماء و صفات خدا را در قالب الفاظ حكايت كند. | |||
همچنان كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، كه سيد مخلَصين است، فرموده: «لا أُحصِى ثَنَاءً عَلَيكَ أنتَ كَمَا أثنَيتَ عَلَى نَفسِك»، كه بر خدا ثنا گفته و نقص ثنايش را اين گونه كامل كرده، كه آنچه را كه خداوند در ثناى بر خودش اراده مى كند، منظورش می باشد - دقت بفرماييد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۶ </center> | ||
<span id='link171'><span> | <span id='link171'><span> |
ویرایش