۱۶٬۹۳۳
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
<span id='link292'><span> | <span id='link292'><span> | ||
==بيان آياتى كه راجع به جنگ نكردن با مشركين مكه و صلح با آنان است == | ==بيان آياتى كه راجع به جنگ نكردن با مشركين مكه و صلح با آنان است == | ||
وَ لَوْ لا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُّؤْمِنَتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطئُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةُ بِغَيرِ عِلْمٍ | «'''وَ لَوْ لا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُّؤْمِنَتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطئُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةُ بِغَيرِ عِلْمٍ'''»: | ||
كلمه ((وطا(( كه مصدر جمله ((تطوهم (( است به معناى لگدمال كردن ، و كلمه ((معرة (( به معناى مكروه و ناملايم است . و جمله ((ان تطوهم (( بدل اشتمال است از مدخول ((لولا((، و جواب ((لولا(( حذف شده ، و تقدير كلام ((ما كف ايديكم عنهم (( است . | كلمه ((وطا(( كه مصدر جمله ((تطوهم (( است به معناى لگدمال كردن ، و كلمه ((معرة (( به معناى مكروه و ناملايم است . و جمله ((ان تطوهم (( بدل اشتمال است از مدخول ((لولا((، و جواب ((لولا(( حذف شده ، و تقدير كلام ((ما كف ايديكم عنهم (( است . | ||
و معناى آيه اين است كه : اگر مردان و زنان مؤ من ناشناسى در بين مردم مكه نبودند، تا جنگ شما باعث هلاكت آن بى گناهان شود، و در نتيجه به خاطر كشتن آن بى گناهان دچار گرفتارى مى شديد، هر آينه ما دست شما را از قتال اهل مكه باز نمى داشتيم و اگر باز داشتيم براى همين بود كه دست شما به خون آن مؤ منين ناشناس آلوده نشود و به جرمشان گرفتار ناملايمات نشويد. | و معناى آيه اين است كه : اگر مردان و زنان مؤ من ناشناسى در بين مردم مكه نبودند، تا جنگ شما باعث هلاكت آن بى گناهان شود، و در نتيجه به خاطر كشتن آن بى گناهان دچار گرفتارى مى شديد، هر آينه ما دست شما را از قتال اهل مكه باز نمى داشتيم و اگر باز داشتيم براى همين بود كه دست شما به خون آن مؤ منين ناشناس آلوده نشود و به جرمشان گرفتار ناملايمات نشويد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۱ </center> | ||
«'''ليدخل اللّه فى رحمته من يشاء'''» - لام در اول جمله متعلق است به كلمه اى كه حذف شده ، و تقدير كلام ((كف ايديكم عنهم ليدخل فى رحمته ...(( است ، يعنى خدا دست شما را از قتال كفار كوتاه كرد تا هر كه از مؤ منين و مؤ منات را بخواهد داخل در رحمت خود كند، مؤ منين و مؤ مناتى كه در بين كفارند و مشخص نيستند، و نيز شما را هم از اينكه مبتلا به گرفتارى شويد حفظ كند. | |||
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه : تا خدا داخل در رحمت خود كند هر يك از كفار را كه بعد از صلح ، اسلام آورند. | بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه : تا خدا داخل در رحمت خود كند هر يك از كفار را كه بعد از صلح ، اسلام آورند. | ||
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الحَْمِيَّةَ حَمِيَّةَ | «'''لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما'''» - كلمه ((تزيل (( به معناى تفرق است ، و ضمير در ((تزيلوا(( به همه نامبردگان در قبل از مؤ منين و كفار اهل مكه بر مى گردد، و معنايش اين است كه : اگر مؤ منين مكه از كفار جدا بودند، ما آنهايى را كه كافر بودند عذابى دردناك مى كرديم ، و ليكن از آنجايى كه اين دو طائفه درهم آميخته بودند عذابشان نكرديم . | ||
«'''إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الحَْمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجَْاهِلِيَّةِ ...'''»: | |||
راغب در مفردات مى گويد: عرب از نيروى غضب وقتى فوران كند و شدت يابد تعبير به ((حميت (( مى كند، مى گويد: ((حميت على فلان (( يعنى عليه فلانى سخت خشم كردم . خداى تعالى هم اين كلمه را آورده و فرموده : ((حميه الجاهليه (( و به استعاره از همين معنا است كه مى گويند: ((حميت المكان حمى ((، يعنى از مكان دفاع كردم و يا آن را حفظ كردم . | راغب در مفردات مى گويد: عرب از نيروى غضب وقتى فوران كند و شدت يابد تعبير به ((حميت (( مى كند، مى گويد: ((حميت على فلان (( يعنى عليه فلانى سخت خشم كردم . خداى تعالى هم اين كلمه را آورده و فرموده : ((حميه الجاهليه (( و به استعاره از همين معنا است كه مى گويند: ((حميت المكان حمى ((، يعنى از مكان دفاع كردم و يا آن را حفظ كردم . | ||
و ظرف در جمله ((اذ جعل (( متعلق است به جمله قبلى ، يعنى ((و صدوكم ((. | و ظرف در جمله ((اذ جعل (( متعلق است به جمله قبلى ، يعنى ((و صدوكم ((. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۲ </center> | ||
بعضى هم گفته اند متعلق است به جمله ((لعذبنا((. و بعضى آن را متعلق دانسته اند به جمله ((اذكر(( تقديرى . و كلمه ((جعل (( به معناى القاء است ، و فاعل اين القاء ((الذين كفروا(( است . و كلمه ((حمية (( مفعول آن ، و ((حميه الجاهليه (( بيان حميت اولى است ، و صفت ((جاهليه (( در جاى موصوف خود نشسته ، و تقدير ((حميه مله الجاهليه (( است . | بعضى هم گفته اند متعلق است به جمله ((لعذبنا((. و بعضى آن را متعلق دانسته اند به جمله ((اذكر(( تقديرى . و كلمه ((جعل (( به معناى القاء است ، و فاعل اين القاء ((الذين كفروا(( است . و كلمه ((حمية (( مفعول آن ، و ((حميه الجاهليه (( بيان حميت اولى است ، و صفت ((جاهليه (( در جاى موصوف خود نشسته ، و تقدير ((حميه مله الجاهليه (( است . | ||
و اگر كلمه ((جعل (( به معناى قرار دادن باشد مفعول دومش بايد مقدر باشد، و تقدير كلام ((به ياد آر آن زمان كه كفار حميت را در دل خود راسخ كردند(( مى باشد. و اگر در جمله ((اذ جعل الذين كفروا(( با اينكه اسم ((الذين كفروا(( چند كلمه قبل برده شده بود، و مى توانست در جمله مورد بحث بفرمايد ((اذ جعلوا مجددا(( كلمه ((الذين كفروا(( را تكرار كرد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كرده باشد، (و خواسته بفرمايد: علت فوران حميت كفار كفرشان بود). | و اگر كلمه ((جعل (( به معناى قرار دادن باشد مفعول دومش بايد مقدر باشد، و تقدير كلام ((به ياد آر آن زمان كه كفار حميت را در دل خود راسخ كردند(( مى باشد. و اگر در جمله ((اذ جعل الذين كفروا(( با اينكه اسم ((الذين كفروا(( چند كلمه قبل برده شده بود، و مى توانست در جمله مورد بحث بفرمايد ((اذ جعلوا مجددا(( كلمه ((الذين كفروا(( را تكرار كرد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كرده باشد، (و خواسته بفرمايد: علت فوران حميت كفار كفرشان بود). | ||
و معناى آيه اين است كه : ايشان كسانى هستند كه كفر ورزيدند، و شما را از خانه خدا جلوگير شدند، و دلهاى خود را به خاطر كفرشان پر از خشم كردند. | و معناى آيه اين است كه : ايشان كسانى هستند كه كفر ورزيدند، و شما را از خانه خدا جلوگير شدند، و دلهاى خود را به خاطر كفرشان پر از خشم كردند. | ||
«'''فانزل اللّه سكينته على رسوله و على المؤمنين'''» - اين جمله تفريع و نتيجه گيرى از جمله ((جعل الذين كفروا(( است ، و خود نوعى از مقابله را مى فهماند، كانه فرموده : آنان حميت در دل راه دادند، خدا هم در مقابل سكينت را بر رسول و بر مؤ منين نازل كرد، و در نتيجه آرامش دل يافتند، و خشم و شجاعت دشمن سستشان نكرد، و بر عكس از خود سكينت و وقار نشان دادند، بدون اينكه دچار جهالتى شوند. | |||
مقصود از ((كلمة التقوى (( و اينكه مؤ منين احق به آن واهل آن هستند | مقصود از ((كلمة التقوى (( و اينكه مؤ منين احق به آن واهل آن هستند | ||
«'''و الزمهم كلمه التقوى'''» - يعنى تقوى را ملازم آنان كرد، به طورى كه از آنان جدا نشود. و اين كلمه تقوى به طورى كه به نظر بسيارى از مفسرين رسيده همان كلمه توحيد است . ولى بعضى گفته اند: مراد از آن ثبات بر عهد، و وفاى به ميثاق است . بعضى گفته اند: همان سكينت است . و بعضى گفته اند آن ((بلى (( است كه در ((روز اءلست (( گفتند. و اين از همه وجوه سخفيف تر است . | |||
و اما از نظر ما بعيد نيست كه مراد از آن ، روح ايمان باشد كه همواره آدمى را امر به تقوى مى كند. و خداى تعالى در آيه ((اولئك كتاب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه (( از آن خبر مى دهد. گاهى هم خداى تعالى لفظ ((كلمه (( را به روح اطلاق كرده ، از آن جمله فرموده : ((و كلمته القاها الى مريم و روح منه ((. | و اما از نظر ما بعيد نيست كه مراد از آن ، روح ايمان باشد كه همواره آدمى را امر به تقوى مى كند. و خداى تعالى در آيه ((اولئك كتاب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه (( از آن خبر مى دهد. گاهى هم خداى تعالى لفظ ((كلمه (( را به روح اطلاق كرده ، از آن جمله فرموده : ((و كلمته القاها الى مريم و روح منه ((. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۳ </center> | ||
«'''و كانوا احق بها و اهلها'''» - اما اينكه مؤ منين احق و سزاوارتر به كلمه تقوى بودند، علتش اين است كه استعدادشان براى تلقى چنين عطيه اى الهى تمام بود. آرى ، با اعمال صالح خود استعداد خود را تكميل كرده بودند، پس همانا سزاوارتر به كلمه تقوى بودند تا ديگران . و اما اينكه اهل آن بودند باز براى اين بود كه به غير ايشان كسى اهليت چنين دريافتى را نداشت و كلمه ((اهل (( به معناى خاصه هر چيز است . | |||
بعضى گفته اند: مراد اين است كه آنان سزاوارتر به سكينت و اهل آن بودند. و بعضى ديگر گفته اند: در اين جمله تقديم و تاءخيرى به كار رفته ، اصل جمله ((و كانوا اهلها و احق بها(( بوده . ولى خود خواننده مى داند كه اين حرف صحيح نيست . | بعضى گفته اند: مراد اين است كه آنان سزاوارتر به سكينت و اهل آن بودند. و بعضى ديگر گفته اند: در اين جمله تقديم و تاءخيرى به كار رفته ، اصل جمله ((و كانوا اهلها و احق بها(( بوده . ولى خود خواننده مى داند كه اين حرف صحيح نيست . | ||
لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصرِينَ لا تخَافُونَ ... | «'''و كان اللّه بكل شى ء عليما'''» - اين جمله به منزله دامنه كلامى است براى جمله ((و كانوا احق بها و اهلها(( و يا براى همه مطالب گذشته . و معنايش به هر دو تقدير روشن است . | ||
«'''لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصرِينَ لا تخَافُونَ...'''»: | |||
بعضى از مفسرين گفته اند: فعل ((صدق (( و ((كذب (( كه فعل ثلاثى مجردش تشديد ندارد، دو جور مى تواند هر دو مفعول خود را بگيريد. يك جور با حرف ((فى (( مثل اينكه بگويى ((صدقت زيدا فى حديثه (( و يا ((كذبت زيدا فى حديثه (( و نيز بدون حرف مثل اين كه گفته مى شود: ((صدقت زيدا الحديث (( و ((كذبته الحديث (( و اما اگر همين دو كلمه به باب تفعيل برود، و تشديد بردارد، آن وقت مفعول دومش را حتما با حرف ((فى (( مى گيرد، مثلا مى گويى ((صدقت زيدا فى حديثه (( و ((كذبته فى حديثه ((. | بعضى از مفسرين گفته اند: فعل ((صدق (( و ((كذب (( كه فعل ثلاثى مجردش تشديد ندارد، دو جور مى تواند هر دو مفعول خود را بگيريد. يك جور با حرف ((فى (( مثل اينكه بگويى ((صدقت زيدا فى حديثه (( و يا ((كذبت زيدا فى حديثه (( و نيز بدون حرف مثل اين كه گفته مى شود: ((صدقت زيدا الحديث (( و ((كذبته الحديث (( و اما اگر همين دو كلمه به باب تفعيل برود، و تشديد بردارد، آن وقت مفعول دومش را حتما با حرف ((فى (( مى گيرد، مثلا مى گويى ((صدقت زيدا فى حديثه (( و ((كذبته فى حديثه ((. | ||
لام در اول جمله ((لقد صدق اللّه (( لام سوگند است . و جمله ((لتدخلن المسجد الحرام (( پاسخ آن سوگند است . كلمه ((بالحق (( حال از رؤ يا، و حرف ((باء(( در آن باء ملابست است . و آوردن جمله ((ان شاء اللّه (( به منظور اين است كه به بندگانش بياموزد. و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم كه خدا آن رؤ يايى كه قبلا نشاءنت داده بود، تصديق كرد، آن رؤ يا اين بود كه به زودى ، شما اى مؤ منين داخل مسجد الحرام خواهيد شد ان شاء اللّه ، در حالى كه از شر مشركين ايمن باشيد، و سرها را بتراشيد و تقصير بكنيد بدون اينكه ترسى از مشركين بر شما باشد. | لام در اول جمله ((لقد صدق اللّه (( لام سوگند است . و جمله ((لتدخلن المسجد الحرام (( پاسخ آن سوگند است . كلمه ((بالحق (( حال از رؤ يا، و حرف ((باء(( در آن باء ملابست است . و آوردن جمله ((ان شاء اللّه (( به منظور اين است كه به بندگانش بياموزد. و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم كه خدا آن رؤ يايى كه قبلا نشاءنت داده بود، تصديق كرد، آن رؤ يا اين بود كه به زودى ، شما اى مؤ منين داخل مسجد الحرام خواهيد شد ان شاء اللّه ، در حالى كه از شر مشركين ايمن باشيد، و سرها را بتراشيد و تقصير بكنيد بدون اينكه ترسى از مشركين بر شما باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۴ </center> | ||
«'''فعلم ما لم تعلموا و جعل من دون ذلك فتحا قريبا'''» - كلمه ((ذلك (( اشاره به همان مطلب قبل است كه فرمود: به زودى در كمال ايمنى داخل مسجد الحرام مى شويد. و مراد از جمله ((من دون ذلك (( ((اقرب من ذلك (( است ، و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى از فوائد و مصالح داخل مسجد شدنتان چيزها مى دانست ، كه شما نمى دانستيد و به همين جهت قبل از داخل شدن شما به اين وضع ، فتحى قريب قرار داد تا داخل شدن شما به اين وضع ميسر گردد. | |||
<span id='link294'><span> | <span id='link294'><span> | ||
==فتح قريب فتح حديبيه است ، نه فتح خيبر و يا فتح مكه چنانچه بعضى پنداشته اند == | ==فتح قريب فتح حديبيه است ، نه فتح خيبر و يا فتح مكه چنانچه بعضى پنداشته اند == | ||
از اينجا اين معنا روشن مى شود كه مراد از ((فتح قريب (( در اين آيه ، فتح حديبيه است ، چون اين فتح بود كه راه را براى داخل شدن مؤ منين به مسجد الحرام با كمال ايمنى و آسانى هموار كرد. اگر اين فتح نبود ممكن نبود بدون خونريزى و كشت و كشتار داخل مسجد الحرام شوند، و ممكن نبود موفق به عمره شوند، و ليكن صلح حديبيه و آن شروطى كه در آن گنجانيده شد اين موفقيت را براى مسلمانان ممكن ساخت كه سال بعد بتوانند عمل عمره را به راحتى انجام دهند. | از اينجا اين معنا روشن مى شود كه مراد از ((فتح قريب (( در اين آيه ، فتح حديبيه است ، چون اين فتح بود كه راه را براى داخل شدن مؤ منين به مسجد الحرام با كمال ايمنى و آسانى هموار كرد. اگر اين فتح نبود ممكن نبود بدون خونريزى و كشت و كشتار داخل مسجد الحرام شوند، و ممكن نبود موفق به عمره شوند، و ليكن صلح حديبيه و آن شروطى كه در آن گنجانيده شد اين موفقيت را براى مسلمانان ممكن ساخت كه سال بعد بتوانند عمل عمره را به راحتى انجام دهند. |
ویرایش