گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<span id='link373'><span>
<span id='link373'><span>
==پشتيبانى خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه از پیامبر «ص»==
==پشتيبانى خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه از پیامبر «ص»==
«'''و ان تظاهرا عليه فان اللّه هو موليه ...'''» - كلمه «'''تظاهر'''» به معناى پشت به پشت هم دادن ، و كمك كردن است ، و اصل اين كلمه «'''تتظاهرا'''» بوده ، و ضمير فعل «'''هو'''» براى اين آورده شده كه بفهماند خداى سبحان عنايت خاصى به آن جناب دارد، و به همين جهت بدون هيچ واسطه اى از مخلوقاتش خود او وى را يارى مى كند، و متولى امور او مى شود، و كلمه «'''مولى '''» به معناى ولى و سرپرستى است كه عهده دار امر متولى عليه باشد و او را در هر خطرى كه تهديدش ‍ كند يارى نمايد.
«'''وَ إن تَظَاهَرَا عَلَيهِ فَإنّ اللّهَ هُوَ مَولاهُ ...» - كلمه «تَظَاهَرَ» به معناى پشت به پشت هم دادن، و كمك كردن است. و اصل اين كلمه «تَتَظَاهَرَا» بوده، و ضمير فعل «هُوَ» براى اين آورده شده كه بفهماند خداى سبحان، عنايت خاصى به آن جناب دارد، و به همين جهت، بدون هيچ واسطه اى از مخلوقاتش، خود او، وى را يارى مى كند، و متولّى امور او مى شود. و كلمه «مَولَى» به معناى ولىّ و سرپرستى است كه عهده دار امر «متولّى عليه» باشد و او را در هر خطرى كه تهديدش كند، يارى نمايد.


و كلمه «'''جبريل '''» عطف است بر اسم جلاله (اللّه )، و كلمه «'''صالح المؤمنين '''» عطف است بر كلمه «'''جبريل '''»، و منظور از «'''صالح المؤ منين '''» - به طورى كه گفته اند - صلحاى از مؤمنين است ، و اگر كلمه «'''صالح '''» را مفرد آورده ، معناى جمع از آن اراده كرده است ، همچنان كه خود ما نيز مى گوييم : هيچ آدم حسابى چنين كارى نمى كند، كه منظورمان از آدم جنس انسان است ، و منظورمان از كار هم جنس آن كار است نه يك كار. و نيز مى گوييم : من در سامر و حاضر بودم ، با اينكه كلمه «'''سامر'''» در عين اينكه مفرد است به معناى جماعتى كه در شب در بيابان پياده شوند و به گفتگو بپردازند، و كلمه «'''حاضر'''» به معناى جمعيتى است كه اين كار را در شهر انجام دهند، پس اين دو كلمه مفرد است ، و معناى جمعيت را مى دهد.
و كلمه «جِبرِيل»، عطف است بر اسم جلالۀ «اللّه»، و كلمۀ «صَالِحُ المُؤمِنِين» عطف است بر كلمه «جِبرِيل». و منظور از «صَالِحُ المُؤمنين» - به طورى كه گفته اند - صلحاى از مؤمنين است. و اگر كلمه «صالح» را مفرد آورده، معناى جمع از آن اراده كرده است. همچنان كه خود ما نيز مى گوييم: هيچ آدم حسابى چنين كارى نمى كند، كه منظورمان از آدم، جنس انسان است، و منظورمان از كار هم، جنس آن كار است. نه يك كار. و نيز مى گوييم: من در «سامر» و «حاضر» بودم. با اين كه كلمۀ «سَامِر» - در عين اين كه مفرد است - به معناى جماعتى است كه در شب در بيابان پياده شوند و به گفتگو بپردازند. و كلمۀ «حاضر»، به معناى جمعيتى است كه اين كار را در شهر انجام دهند. پس اين دو كلمه مفرد است، و معناى جمعيت را مى دهد.


ولى اين سخن درست نيست ، صاحب اين قول مضاف به جمع - صالح المؤمنين - را مقايسه كرده با مفرد داراى الف و لام ، از قبيل الصالح و السامر و الحاضر، و گمان كرده همانطور كه مفرد داراى الف و لام جنس را مى رساند، مضاف به جمع هم همين طور، در حالى كه چنين نيست ، و ظاهر «'''صالح المؤمنين '''» معنايى است غير آن معنايى كه عبارت «'''الصالح من المؤمنين '''» آن را افاده مى كند دومى افاده جنس مى كند، ولى اولى جنسيت و كليت را نمى رساند.
ولى اين سخن درست نيست. صاحب اين قول، مضاف به جمع - صالح المؤمنين - را مقايسه كرده با مفرد داراى الف و لام، از قبيل «الصالح» و «السامر» و «الحاضر»، و گمان كرده همان طور كه مفرد داراى الف و لام جنس را مى رساند، مضاف به جمع هم همين طور است، در حالى كه چنين نيست. و ظاهر «صالح المؤمنين»، معنايى است غير آن معنايى كه عبارت «الصالح من المؤمنين» آن را افاده مى كند. دومى افادۀ جنس مى كند، ولى اوّلى، جنسيت و كليت را نمى رساند.


و در روايت وارده از طرق اهل سنت هم آمده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) فرمود: مراد از صالح المؤ منين تنها على (عليه السلام ) است ، و اين معنا در روايات وارده از طرق شيعه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نيز آمده ، كه به زودى از نظر خواننده گرامى خواهد گذشت ، ان شاء اللّه . و مفسرين در اينكه منظور از صالح المؤ منين كيست اقوالى ديگر دارند،
و در روايت وارده از طرق اهل سنت هم آمده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: مراد از صالح المؤمنين، تنها على «عليه السلام» است. و اين معنا در روايات وارده از طرق شيعه از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» نيز آمده، كه به زودى از نظر خواننده گرامى خواهد گذشت، إن شاء اللّه. و مفسران در اين كه منظور از «صالح المؤمنين» كيست، اقوالى ديگر دارند، که چون هیچ یک دلیل نداشت، از نقلش صرف نظر کردیم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۷ </center>
كه چون هيچ يك دليل نداشت از نقلش صرفنظر كرديم .
 
«'''و الملائكه بعد ذلك ظهير'''» - كلمه «'''ملائكه '''» مبتدا، و كلمه «'''ظهير'''» خبر آن است ، و اگر خبر را مفرد آورده با اين كه مبتدا جمع مى باشد براى اين است كه بفهماند ملائكه در پشتيبانى پيامبر متحد و متفقند، گويى در صف واحدى قرار دارند، و مثل تن واحدند، و اگر فرمود: «'''ملائكه بعد از خدا و جبريل و صالح مؤمنين پشتيبان اويند'''» براى اين بود كه پشتيبانى ملائكه را بزرگ جلوه دهد، گويى نامبردگان در اول آيه يك طرف ، و ملائكه به تنهايى يك طرف قرار دارند.
«'''وَ المَلائِكَةُ بَعدَ ذَلِكَ ظَهِير'''» - كلمه «ملائكه» مبتدا، و كلمه «ظهير»، خبر آن است. و اگر خبر را مفرد آورده با اين كه مبتدا جمع مى باشد، براى اين است كه بفهماند ملائكه در پشتيبانى پيامبر متحد و متفق اند. گويى در صف واحدى قرار دارند، و مثل تن واحدند. و اگر فرمود: «ملائكه بعد از خدا و جبريل و صالح مؤمنين پشتيبان اويند»، براى اين بود كه پشتيبانى ملائكه را بزرگ جلوه دهد. گويى نامبردگان در اول آيه يك طرف، و ملائكه به تنهايى يك طرف قرار دارند.
<span id='link374'><span>
<span id='link374'><span>


==بيان عجيب آيات سوره تحریم، در پشتيبانى از رسول خدا «ص»==
==بيان عجيب آيات سوره تحریم، در پشتيبانى از رسول خدا «ص»==
و در آيه شريفه در اظهار و پيروز ساختن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر دشمنان ، و تشديد عتاب به آنهايى كه عليه او پشت به پشت هم داده اند، لحنى عجيب بكار رفته ، اولا خطاب را متوجه خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نموده ، او را به خاطر اينكه حلال خدا را حرام كرده عتاب نموده ، بعد دستور مى دهد سوگندش را بشكند، و اين لحن در حقيقت تاءييد و نصرت آن جناب است به صورت عتاب .
و در آيه شريفه، در اظهار و پيروز ساختن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر دشمنان، و تشديد عتاب به آن هايى كه عليه او پشت به پشت هم داده اند، لحنى عجيب به كار رفته. اولا: خطاب را متوجه خود رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نموده، او را به خاطر اين كه حلال خدا را حرام كرده، عتاب نموده، بعد دستور مى دهد سوگندش را بشكند. و اين لحن، در حقيقت تأييد و نصرت آن جناب است به صورت عتاب.


خداى تعالى در آيه بعدى خطاب را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به سوى مؤ منين برگردانيده ، فرمود: «'''و اذ اسر النبى الى بعض ‍ ازواجه '''» تا به وسيله اين التفات قصه را براى مؤ منين نقل كند، و در نقل قصه نامى از آن همسر نبرد، و مطلب را مبهم ذكر كرد، و اين نام نبردن ، و نيز تاءييدى كه قبل از نقل قصه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كرده بود، و همچنين اصل پرده بردارى از اين ماجرا، و نيز نقل آن به طور سربسته همه و همه نوعى تاءييد بيشتر از آن جناب به شمار مى رود.
خداى تعالى در آيه بعدى، خطاب را از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به سوى مؤمنان برگردانيده، فرمود: «وَ إذ أسَرّ النّبِىُّ إلى بَعضِ أزوَاجِهِ»، تا به وسيله اين التفات قصه را براى مؤمنان نقل كند، و در نقل قصه نامى، از آن همسر نبرد، و مطلب را مبهم ذكر كرد. و اين نام نبردن، و نيز تأييدى كه قبل از نقل قصه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كرده بود، و همچنين اصل پرده بردارى از اين ماجرا، و نيز نقل آن به طور سربسته، همه و همه، نوعى تأييد بيشتر از آن جناب به شمار مى رود.


و سپس التفاتى ديگر بكار برده ، خطاب را از مؤ منين برگردانيده ، متوجه آن دو زن كرد، و به آن دو فرمود: دلهايتان در اثر عملى كه كرديد منحرف شده ، و به جاى اينكه به آن دو دستور دهد كه توبه كنند، خاطرنشان ساخت كه شما دو نفر بين دو امر قرار گرفته ايد، يا اينكه از گناه خود توبه كنيد، و يا عليه كسى كه خدا مولاى او است ، و جبرئيل و صالح مؤ منين و ملائكه پشتيبان اويند، به اتفاق يكديگر توطئه كنيد، آنگاه اظهار اميد كرده كه اگر پيامبر طلاقشان دهد، خداى تعالى زنان بهترى نصيب آن جناب فرمايد، و سپس به پيامبر امر مى كند كه با كفار و منافقين بجنگد، و آنان را در فشار قرار دهد.
و سپس التفاتى ديگر به كار برده، خطاب را از مؤمنان برگردانيده، متوجه آن دو زن كرد، و به آن دو فرمود: دل هايتان در اثر عملى كه كرديد، منحرف شده. و به جاى اين كه به آن دو دستور دهد كه توبه كنند، خاطرنشان ساخت كه شما دو نفر، بين دو امر قرار گرفته ايد: يا اين كه از گناه خود توبه كنيد، و يا عليه كسى كه خدا مولاى اوست، و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه پشتيبان اويند، به اتفاق يكديگر توطئه كنيد. آنگاه اظهار اميد كرده كه اگر پيامبر طلاقشان دهد، خداى تعالى، زنان بهترى نصيب آن جناب فرمايد، و سپس به پيامبر امر مى كند كه با كفار و منافقان بجنگد، و آنان را در فشار قرار دهد.


و در آخر رشته كلام بدينجا منتهى مى شود كه دو تا مثل بياورد، يكى براى كفار، و يكى براى مؤمنين .
و در آخر، رشتۀ كلام بدين جا منتهى مى شود كه دو تا مَثَل بياورد. يكى براى كفار، و يكى براى مؤمنان.


خداى تعالى بعد از آنكه در آيه «'''ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه ...'''» متعرض حال آن دو زن گرديد،
خداى تعالى، بعد از آن كه در آيه «إن تَتُوبَا إلَى اللّه فَقَد صَغَت قُلُوبُكُمَا وَ إن تَظَاهَرَا عَلَيهِ...»، متعرض حال آن دو زن گرديد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۸ </center>
كلام خود را بين دو طرف ايمان و كفربه دوران انداخت ، در يك آيه خطاب به مؤ منين كرد و فرمود: «'''يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم ...'''» و يكى را خطاب به كفار كرد و فرمود: «'''يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا...'''»، دوباره خطاب را به مؤ منين كرد و فرمود: «'''يا ايها الذين امنوا توبوا...'''»، و بار ديگر خطاب را از مؤ منين برگردانيده متوجه رسول گرامى خود نمود و فرمود: «'''يا ايها النبى جاهد الكفار...'''»، و باز خطاب را متوقف نموده مثالى براى كفار زد و فرمود: «'''ضرب اللّه مثلا للذين كفروا...'''»، و مثالى براى مؤمنين زد و فرمود: «'''و ضرب اللّه مثلا للذين امنوا....'''».
كلام خود را بين دو طرف ايمان و كفر به دوران انداخت. در يك آيه، خطاب به مؤمنان كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا قُوا أنفُسَكُم وَ أهلِيكُم...»، و يكى را خطاب به كفار كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا...». دوباره خطاب را به مؤمنان كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا...»، و بار ديگر خطاب را از مؤمنان برگردانيده، متوجه رسول گرامى خود نمود و فرمود: «يَا أيّهَا النّبِىُّ جَاهِدِ الكُفّارَ...»، و باز خطاب را متوقف نموده، مثالى براى كفار زد و فرمود: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلّذِينَ كَفَرُوا...»، و مثالى براى مؤمنان زد و فرمود: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلّذِينَ آمَنُوا...».


عَسى رَبُّهُ إِن طلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَجاً خَيراً مِّنكُنَّ ...
<span id='link375'><span>
<span id='link375'><span>
==اشاره به اينكه همه همسران پيامبر(ص ) نيكوكار و مأجور نبوده اند ==
==اشاره به اين كه همه همسران پيامبر«ص»، نيكوكار و مأجور نبوده اند ==
در اين آيه بى نيازى خدا را خاطر نشان ساخته ، مى فرمايد: هر چند شما به شرف زوجيت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مشرف شده ايد، ليكن كرامت نزد خدا به حرفها نيست ، بلكه تنها به تقوى است و بس ، همچنان كه در جاى ديگر نيز فرموده : «'''فان اللّه اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما'''» يعنى خداى تعالى اگر براى شما زنان پيامبر اجر عظيم مهيا ساخته ، براى اين نيست كه همسر اوييد، بلكه براى اين است كه نيكوكاريد، پس هر يك از شما كه نيكوكار نباشد، نزد خدا پاداشى ندارد.
«'''عَسى رَبُّهُ إِن طلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَجاً خَيراً مِّنكُنَّ ...'''»:


خواننده گرامى كلمه «'''منكن '''» را از نظر، دور ندارد، چون حرف من براى تبعيض است ، مى فرمايد: اجر عظيم مخصوص بعضى از شما همسران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، و آن بعض همان نيكوكاران است ، معلوم مى شود همسران آن جناب همه نيكوكار نبوده اند.
در اين آيه، بى نيازى خدا را خاطر نشان ساخته، مى فرمايد: هرچند شما به شرف زوجيت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مشرّف شده ايد، ليكن كرامت نزد خدا به حرف ها نيست، بلكه تنها به تقوا است و بس. همچنان كه در جاى ديگر نيز فرموده: «فَإنّ اللّهَ أعَدّ لِلمُحسِنَاتِ مِنكُنّ أجراً عَظِيماً». يعنى خداى تعالى، اگر براى شما زنان پيامبر اجر عظيم مهيا ساخته، براى اين نيست كه همسر اوييد، بلكه براى اين است كه نيكوكاريد. پس هر يك از شما كه نيكوكار نباشد، نزد خدا پاداشى ندارد.


و نيز مى فرمايد: «'''يا نساء النبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك على اللّه يسيرا و من يقنت منكن لله و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتين و اعتدنا لها رزقا كريما'''» از اين آيه و مخصوصا از كلمه «'''منكن '''» نيز بر مى آيد كه همسران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از نظر هدايت و ضلالت و خوبى و بدى دو جور بودند، و همه يكسان نبودند.
خواننده گرامى، كلمۀ «مِنكُنّ» را از نظر دور ندارد. چون حرف «مِن» براى تبعيض است. مى فرمايد: اجر عظيم مخصوص بعضى از شما همسران رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، و آن بعض، همان نيكوكاران است. معلوم مى شود همسران آن جناب، همه نيكوكار نبوده اند.


و به همين جهت بود كه دنبال اظهار بى نيازى خدا اظهار اميد كرد،
و نيز مى فرمايد: «يَا نِسَاءَ النّبِىّ مَن يَأتِ مِنكُنّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيّنَةٍ يُضَاعَف لَهَا العَذَابُ ضِعفَينِ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلىَ اللّه يَسِيراً وَ مَن يَقنُت مِنكُنّ لله وَ رَسُولِهِ وَ تَعمَل صَالِحاً نُؤتِهَا أجرَهَا مَرّتَينِ وَ أعتَدنَا لَهَا رِزقاً كَرِيماً». از اين آيه و مخصوصا از كلمۀ «مِنكُنّ» نيز بر مى آيد كه همسران رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از نظر هدايت و ضلالت و خوبى و بدى، دو جور بودند، و همه يكسان نبودند.
 
و به همين جهت بود كه دنبال اظهار بى نيازى، خدا اظهار اميد كرد که اگر آن جناب طلاقتان دهد، خدای
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۹ </center>
كه اگر آن جناب طلاقتان دهد خداى تعالى زنانى بهتر از شما به او روزى كند، زنانى كه مسلمان ، مومن ، عابد، توبه كار، قانت و سائح (روزه گير) باشند، زنانى بيوه يا دوشيزگانى بكر.
تعالى، زنانى بهتر از شما به او روزى كند. زنانى كه مسلمان، مؤمن، عابد، توبه كار، قانت و سائح (روزه گير) باشند، زنانى بيوه يا دوشيزگانى بكر.


بيان اينكه ملاك بهتر و برترى مفاد «'''ازواجا خيرا منكن '''» توبه و قننوت (اطاعت ) است
==بیان این که: ملاك برترى زنان پیامبر«ص»، توبه و اطاعت است==


پس هر زنى كه با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) ازدواج مى كرد، و متصف به مجموع اين صفات بوده ، بهتر از آن دو زن بوده ، و اين بهترى نبود مگر به خاطر اينكه داراى قنوت و توبه بودند، و يا داراى قنوت به تنهايى بوده و در ساير صفات با ساير زنان اشتراك داشتند و قنوت عبارت است از ملازمت به اطاعت و خضوع .
پس هر زنى كه با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» ازدواج مى كرد، و متصف به مجموع اين صفات بوده، بهتر از آن دو زن بوده. و اين بهترى نبود، مگر به خاطر اين كه داراى قنوت و توبه بودند. و يا داراى قنوت به تنهايى بوده و در ساير صفات با ساير زنان اشتراك داشتند. و «قنوت»، عبارت است از ملازمت به اطاعت و خضوع.


اين معنايى كه براى قنوت كرديم با جمله اى كه در آخر سوره درباره مريم آمده كه «'''و كانت من القانتين '''» تاءييد مى شود، پس قنوت همان چيزى است كه بعضى از زنان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فاقد آن بودند، و آن عبارت بود از اطاعت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )، كه اطاعت خدا هم در آن است و آن دو زن نداشتند، و نيز تقوى از نافرمانى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )، و پرهيز از آزار او، كه باز فاقد آن بودند.
اين معنايى كه براى قنوت كرديم، با جمله اى كه در آخر سوره درباره مريم آمده كه: «وَ كَانَت مِنَ القَانِتِين» تأييد مى شود. پس «قنوت» همان چيزى است كه بعضى از زنان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فاقد آن بودند و آن، عبارت بود از: اطاعت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه اطاعت خدا هم در آن است و آن دو زن نداشتند. و نيز تقوا از نافرمانى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، و پرهيز از آزار او، كه باز فاقد آن بودند.


با بيانى كه گذشت فساد اين گفتار روشن مى شود كه بعضى گفته اند: وجه بهترى زنان فعلى از زنان قبلى آن حضرت اين است كه زنان فعلى آن جناب داراى شرافت همسرى با آن جناب هستند، و زنان قبلى به خاطر جدايى از آن جناب شرافت را از دست دادند، وجه فساد اين سخن اين است كه اگر ملاك بهترى كه در آيه شريفه آمده صرف همسرى با آن جناب باشد، بايد هر زنى كه با آن جناب ازدواج مى كرده افضل و اشرف از زنان مطلقه آن جناب باشد، هر چند آن صفاتى كه در آيه ملاك كرامت و برترى است نداشته باشد، و در اين صورت شمردن آن صفات در آيه شريفه هيچ مورد نداشته ، (و چون خداى عزوجل منزه از بى مورد سخن گفتن است ، پس ملاك برترى ، زوجيت و همسرى نيست ، بلكه همان صفاتى است كه در آيه ذكر شده ).
با بيانى كه گذشت، فساد اين گفتار روشن مى شود كه بعضى گفته اند: وجه بهترى زنان فعلى از زنان قبلى آن حضرت، اين است كه زنان فعلى آن جناب داراى شرافت همسرى با آن جناب هستند، و زنان قبلى به خاطر جدايى از آن جناب، شرافت را از دست دادند. وجه فساد اين سخن، اين است كه: اگر ملاك بهترى كه در آيه شريفه آمده، صرف همسرى با آن جناب باشد، بايد هر زنى كه با آن جناب ازدواج مى كرده، افضل و اشرف از زنان مطلقه آن جناب باشد. هرچند آن صفاتى كه در آيه ملاك كرامت و برترى است، نداشته باشد. و در اين صورت، شمردن آن صفات در آيه شريفه هيچ مورد نداشته، (و چون خداى عزّوجلّ، منزه از بى مورد سخن گفتن است. پس ملاك برترى، زوجيت و همسرى نيست، بلكه همان صفاتى است كه در آيه ذكر شده).


در كشاف آمده كه اگر بپرسى چرا در اين آيه صفات را بدون «'''واو'''» عاطفه شمرده ، و تنها بين دو صفت «'''ثيب '''» و «'''بكر'''» واو عاطفه آورده ، در پاسخ مى گوييم : صفاتى كه در اول آيه شمرده ، مانعه الجمع نيستند، و ممكن است همه آنها در يك نفر يافت شود، و به همين جهت واو عاطفه لازم نداشت ، به خلاف دو صفت ثيب و بكر، ممكن نيست در آن واحد در يك فرد جمع شود، زيرا زنان يا بيوه اند، و يا دوشيره .
در كشاف آمده كه: اگر بپرسى چرا در اين آيه صفات را بدون «واو» عاطفه شمرده، و تنها بين دو صفت «ثَيّب» و «بكر» واو عاطفه آورده، در پاسخ مى گوييم: صفاتى كه در اول آيه شمرده، مانعة الجمع نيستند، و ممكن است همۀ آن ها در يك نفر يافت شود. و به همين جهت، واو عاطفه لازم نداشت. به خلاف دو صفت ثيّب و بكر، که ممكن نيست در آنِ واحد، در يك فرد جمع شود. زيرا زنان، يا بيوه اند، و يا دوشيره.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۰ </center>
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسكمْ وَ أَهْلِيكمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِْجَارَةُ ...
«'''يَا أَيّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِْجَارَةُ ...'''»:
 
كلمه «قُوا» جمع امر حاضر، از مصدر «وِقَايَه» است. و «وِقَايه»، به معناى حفظ كردن چيزى است از هر خطرى كه به آن صدمه بزند، و برايش مضر باشد. و كلمۀ «وَقُود» - به فتحه واو - اسم هر چيزى است كه با آن آتش را بگيرانند. چه آتش هيزم و چه مانند آن. و مراد از كلمۀ «نار»، آتش است. و اگر انسان هاى معذّب در آتش دوزخ را، آتشگيرانه دوزخ خوانده، بدين جهت است كه شعله گرفتن مردم در آتش دوزخ به دست خود آنان است. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «ثُمّ فِى النّارِ يُسجَرُون». در نتيجه، جمله مورد بحث يكى از ادلۀ تجسّم اعمال است، همچنان كه ظاهر آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا...»، همين معنا است. براى اين كه در آخرش مى فرمايد: تنها و تنها اعمال خودتان را به شما به عنوان جزا مى دهند. و اما كلمۀ «حجاره» را بعضى تفسير كرده اند به بت ها.


كلمه «'''قوا'''» جمع امر حاضر از مصدر «'''وقايه '''» است ، و وقايه به معناى حفظ كردن چيزى است از هر خطرى كه به آن صدمه بزند، و برايش مضر باشد، و كلمه «'''وقود'''» - به فتحه واو - اسم هر چيزى است كه با آن آتش را بگيرانند، چه آتش هيزم و چه مانند آن ، و مراد از كلمه «'''نار'''» آتش است ، و اگر انسان هاى معذب در آتش دوزخ را آتش گيرانه دوزخ خوانده ، بدين جهت است كه شعله گرفتن مردم در آتش دوزخ به دست خود آنان است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''ثم فى النار يسجرون '''»، در نتيجه جمله مورد بحث يكى از ادله تجسم اعمال همچنان كه ظاهر آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «'''يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا...'''»، همين معنا است ، براى اينكه در آخرش ‍ مى فرمايد: تنها و تنها اعمال خودتان را به شما به عنوان جزا مى دهند. و اما كلمه «'''حجاره '''» را بعضى تفسير كرده اند به بت ها.
==توصيف فرشتگان غلاظ و شداد جهنّم، كه از فرمان خدا، سرپیچی نمی کنند==


مراد از توصيف ملائكه موكل بر جهنم به غلاظ و شداد بودن و اينكه : «'''لا يعصون اللهما امرهم و يفعلون ما يؤمرون '''»
«'''عَلَيهَا مَلائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُون '''» - يعنى بر آن آتش، ملائكه اى موكّل شده اند تا انواع عذاب را بر سرِ اهل دوزخ بياورند. ملائكه اى غلاظ و شداد.
«'''عليها ملئكه غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» - يعنى بر آن آتش ملائكه اى موكل شده اند تا انواع عذاب را بر سر اهل دوزخ بياورند، ملائكه اى غلاظ و شداد.


كلمه «'''غلاظ'''» جمع «'''غليظ'''» است ، و غليظ ضد رقيق است ، و مناسب تر با مقام اين است كه منظور از «'''فرشته غليظ'''» و «'''فرشتگان غلاظ'''» فرشتگانى باشد كه خشونت عمل دارند، (چون فرشتگان مثل ما آدميان قلب مادى ندارند تا متصف به خشونت و رقت شوند) در آيه اى هم كه بعدا مى آيد غلظت را عبارت از غلظت در عمل دانسته ، فرموده : «'''جاهد الكفار والمنافقين و اغلظ عليهم '''» كلمه «'''شداد'''» هم جمع شديد است ، كه به معناى پهلوان و قهرمان و نيرومند در تصميم و عمل است .
كلمه «غِلاظ» جمع «غليظ» است، و غليظ ضد رقيق است. و مناسب تر با مقام اين است كه منظور از «فرشته غليظ» و «فرشتگان غلاظ»، فرشتگانى باشد كه خشونت عمل دارند. (چون فرشتگان، مثل ما آدميان قلب مادى ندارند، تا متصف به خشونت و رقّت شوند). در آيه اى هم كه بعدا مى آيد، غلظت را عبارت از غلظت در عمل دانسته، فرموده: «جَاهِدِ الكُفّارَ وَ المُنَافِقِينَ وَ اغلُظ عَلَيهِم». كلمه «شِدَاد» هم، جمع شديد است، كه به معناى پهلوان و قهرمان و نيرومند در تصميم و عمل است.


و جمله «'''لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» به منزله تفسيرى است براى جمله «'''غلاظ شداد'''»، مى فرمايد: منظور از غلاظ و شداد اين است كه فرشتگان نامبرده ملازم آن ماءموريتى هستند كه خداى تعالى به آنان داده ، و غير از خدا و اوامرش هيچ عامل ديگرى از قبيل رقت و ترحم و امثال آن در آنان اثر نمى گذارد، و خدا را با مخالفت و يا رد، عصيان نمى كنند، هرچه را ماءمور باشند مو به مو اجرا مى كنند، بدون اينكه چيزى از خود آنان فوت شود، و يا به خاطر ضعف و خستگى از ماءموريت كم كنند، (نتيجه عذابى كه آنان به انسان ها مى دهند عذابى است كه اگر انسانى آن را انجام مى داد، مى گفتيم فلانى شكنجه گرى غلاظ و شديد،
و جمله «'''لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» به منزله تفسيرى است براى جمله «'''غلاظ شداد'''»، مى فرمايد: منظور از غلاظ و شداد اين است كه فرشتگان نامبرده ملازم آن ماءموريتى هستند كه خداى تعالى به آنان داده ، و غير از خدا و اوامرش هيچ عامل ديگرى از قبيل رقت و ترحم و امثال آن در آنان اثر نمى گذارد، و خدا را با مخالفت و يا رد، عصيان نمى كنند، هرچه را ماءمور باشند مو به مو اجرا مى كنند، بدون اينكه چيزى از خود آنان فوت شود، و يا به خاطر ضعف و خستگى از ماءموريت كم كنند، (نتيجه عذابى كه آنان به انسان ها مى دهند عذابى است كه اگر انسانى آن را انجام مى داد، مى گفتيم فلانى شكنجه گرى غلاظ و شديد،
۱۶٬۲۷۵

ویرایش