۱۶٬۲۸۴
ویرایش
خط ۲۳۸: | خط ۲۳۸: | ||
<center> «'''بیان آيات'''» </center> | <center> «'''بیان آيات'''» </center> | ||
بعد از | بعد از آن كه در فصل اول از آيات اين سوره در ذيل داستان درخواست عذاب بيان كرد كه عذابى واقع شدنى دارند، كه هيچ دافعى از آن نيست و آن، عذاب آتشى است متلظّى، و نَزّاعَةً لِلشَّوى، كه هر اعراض گر، و هر كسى را كه مال جمع مى كند و گنجينه مى سازد، به سوى خود مى كشد. | ||
و نيز بعد از | و نيز بعد از آن كه در فصل دوم از آن آيات ملاك گرفتارى آنان به اين بدبختى را ذكر كرد و فرمود كه: ملاك آن اين است كه انسان مجهز به غريزه هلع و غريزۀ حبّ خير براى خويش است، و اين غريزه ها او را به پيروى هواى نفس مى كشاند و وادار مى كند در برابر هر حقى كه با آن مواجه مى شود، استكبار كند، و از اين راه به آتش جاودانه اش مبتلا مى كند. آتشى كه به جز صالحان و معتقدين به روز جزا و ترسندگان از عذاب پروردگار، كسى از آن نجات نمى يابد. | ||
اينك در اين فصل از آيات - كه فصل سوم است - روى سخن را به همان كفار | اينك در اين فصل از آيات - كه فصل سوم است - روى سخن را به همان كفار نموده، مثل كسى كه از رفتار آنان به تعجب آمده، سخن مى گويد. چون ايشان دورادور رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را گرفته چپ و راست او را احاطه كرده اند، واز او جدا نمى شوند، اما با دل هايى متفرق. و با چشم ظاهرى به آن جناب اقبال نموده اند، ولى دل هايشان از آن جناب اعراض دارد. لذا رسول گرامى خود را مخاطب قرار داده مى فرمايد: چرا اينان اين طورند؟ آيا يك يك اينان انتظار دارند در عين اين كه كافرند، داخل در جنّت نعيم شوند؟ با اين كه خداى سبحان مقدّر فرموده با جنت خود، به جز افراد مؤمن را كه خود استثنا كرده، كسى را گرامى ندارد، آيا اين ها با اين توقعشان مى خواهند از خدا سبقت بگيرند و او را عاجز سازند؟ و حكم او را نقض و تقدير او را باطل سازند؟ حاشا كه بتوانند، زيرا خدايى كه آنان را از نطفه اى خوار و بى مقدار آفريده، قادر است از همين نطفه كه آنان را آفريده، كسانى بهتر از ايشان بيافريند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۹ </center> | ||
كسانى كه او را بپرستند و داخل | كسانى كه او را بپرستند و داخل جنّتش شوند. | ||
و در آخر اين | و در آخر اين فصل، رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اين كه خصام و بگومگوى با آنان را تعطيل كند، و آنان را به حال خودشان وا گذارد، تا همچنان به لجبازى و سرگرمى خود مشغول باشند، تا آن روزى را كه وعده رسيدنش داده شده ديدار كنند. | ||
توضيح معناى آيه : | ==توضيح معناى آيه: «فَمَالِ الّذِين كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهطِعين...»== | ||
فَمَا لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَك مُهْطِعِينَ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ عِزِينَ | «'''فَمَا لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَك مُهْطِعِينَ * عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ عِزِينَ'''»: | ||
در مجمع | در مجمع البيان، از زجاج نقل كرده كه گفته: كلمه «مُهطِع» به معناى كسى است كه با نگاه خود به چيزى خيره شود، و چشم از آن بر ندارد، و اين قسم نظر كردن خاص دشمنان است. و از ابوعبيده نقل كرده كه گفته: «إهطاع»، به معناى سرعت دادن است، و كلمۀ «عِزين»، به معناى جماعات متفرق است، كه به واحد آنان، «عِزة» گفته مى شود. | ||
و كلمه | و كلمه «قِبَل» - به كسره قاف و فتحه باء - به معناى آن جهتى است كه هر چيزى رو بدان جهت دارد، و حرف فاء در اول آيه، فصيحه است. | ||
و معناى آيه اين است كه : وقتى بازگشت | و معناى آيه اين است كه: وقتى بازگشت انسان هاى كافر به خاطر كفر و استكبارشان به سوى آتش است، پس اين كفار را كه نزد تو اند، چه مى شود كه به تو روى مى آورند و چشم از تو بر نمى دارند؟ به ظاهر نزد تو مجتمع هستند، ولى از چپ و راست تو متفرق مى شوند، آيا طمع دارند كه داخل جنّت شوند و خدا را عاجز ساخته، از آنچه او قضايش را رانده سبقت گيرند، با اين كه او اين قضا را رانده كه تنها صالحان از مؤمنين داخل بهشت شوند، ايشان مى خواهند اين قضا را لغو نموده، با اين كه كافرند، داخل بهشت شوند؟! | ||
أَ يَطمَعُ كلُّ امْرِىٍ مِّنهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ | «'''أَ يَطمَعُ كلُّ امْرِىٍ مِّنهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ'''»: | ||
اين استفهام انكارى است | اين استفهام انكارى است. مى پرسد: چه چيز ايشان را واداشته كه اطراف تو را بگيرند، آيا اين طمع وادارشان كرده كه يك يكشان با اين كه كافرند، داخل بهشت شوند؟ نه، بدانند كه كافران چنين اميدى نبايد داشته باشند. | ||
در اين | در اين جمله، طمع به داخل شدن در بهشت را به يك يك كفار نسبت داده، نه به جماعت آنان، و نفرموده: «أيَطمَعُون أن يَدخُلُوا = آيا طمع دارند كه داخل شوند؟» ولى مسأله «إهطاع» را به همه نسبت داد و فرمود: «مُهطِعِين»، و اين بدان جهت بوده كه طمع در سعادت و رستگارى، وقتى نافع است كه در دل فرد طمعكار پيدا شود و او را وادار كند به ايمان و عمل صالح. نه طمع قائم به جماعت، بدان جهت كه جماعت است. پس طمع مجموع من حيث المجموع، در سعادت تك تك افراد كافى نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۰ </center> | ||
و اگر داخل شدن در بهشت را به | و اگر داخل شدن در بهشت را به صيغۀ مجهول از باب إفعال آورد، براى آن بود كه اشاره كند به اين كه داخل شدنشان در بهشت، به اختيار و خواست خودشان نيست، بلكه اگر چنين فرض و طمعى درست باشد، كس ديگرى ايشان را داخل بهشت مى كند، و او خداى تعالى است، كه اگر بخواهد چنين مى كند، و البته هرگز نمى خواهد. چون خود او چنين مقدّر كرده كه كفّار داخل بهشت نشوند. | ||
ویرایش