الشعراء ٢٢٣: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
QRobot edit
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link301 | آيات ۱۹۲ - ۲۲۷، سوره شعراء]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link301 | آيات ۱۹۲ - ۲۲۷، سوره شعراء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link302 | معناى ((انزال )) و ((تنزيل )) و موارد استعمال آن دو در آيات قرآن كريم]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link302 | معناى ((انزال )) و ((تنزيل )) و موارد استعمال آن دو در آيات قرآن كريم]] | ||
خط ۵۳: | خط ۵۴: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link322 | روايتى درباره شعر و شعرا و نزول آيه : ((و الشعراء يتبعهم الغاوون ...))]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link322 | روايتى درباره شعر و شعرا و نزول آيه : ((و الشعراء يتبعهم الغاوون ...))]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link185 | آيه ۲۲۱ - ۲۲۷]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link185 | آيه ۲۲۱ - ۲۲۷]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link186 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link186 | آيه و ترجمه]] | ||
خط ۶۱: | خط ۶۴: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link190 | ۲ - شعر و شاعرى در اسلام]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link190 | ۲ - شعر و شاعرى در اسلام]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link191 | ۳ - ذكر خدا]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۵#link191 | ۳ - ذكر خدا]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ «222» يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ «223» | |||
بر هر دروغساز گنه پيشهاى فرود مىآيند. (زيرا اين افراد) به سخنان شياطين گوش فرا مىدهند و بيشترشان دروغگويند. | |||
جلد 6 - صفحه 379 | |||
===نکته ها=== | |||
كلمهى «أَفَّاكٍ» به معناى كذّاب و دروغساز است. | |||
در مورد قيام پيامبر صلى الله عليه و آله در آيهى 218، يا مراد قيام براى نماز است، يا قيام براى انذار و تبليغ. چنانكه امام باقر عليه السلام فرمود: مراد قيام در مسئلهى نبوّت است. | |||
احتمال دارد مراد از آيهى 223 اين باشد: شياطينى كه بر افراد فاسد نازل مىشوند، براى شنيدن اخبار آسمان گوش خود را القا مىكنند، گرچه با شهاب رد مىشوند. | |||
امام باقر عليه السلام فرمود: مراد از جملهى «تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» آن است كه خداوند از جا به جايى تو در اصلاب نياكان خداپرست تو آگاه بوده است. «1» | |||
از آنجاكه مشركان، نزول وحى را نزول شياطين برحضرت مىپنداشتند، خداوند با قاطعيّت مىفرمايد: شياطين بر دروغسازان گنهكار نازل مىشوند نه بر پيامبر معصوم. بنابراين دو نوع نزول داريم: يكى نزول وحى از طريق فرشتهاى امين «إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ» ديگرى نزول شياطين بر افراد آلوده. «تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» | |||
===پیام ها=== | |||
1- خداوند با يادآورى نظارت خويش، از پيامبرش دلجويى مىكند. يَراكَ ... | |||
2- انسان در حال نماز مورد توجّه خاصّ خداوند است. «يَراكَ حِينَ تَقُومُ» | |||
3- سجده مهمترين ركن نماز است. «فِي السَّاجِدِينَ» | |||
4- بر خدايى توكّل كنيم كه علاوه بر داشتن عزّت و رحمت، شنوا و آگاه است و حركتها و عبادتهاى مارا مىبيند. «تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ- السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» 5- در شيوهى تبليغ، با سؤال كردن زمينهى توجّه و شنيدن را در مخاطبين زنده كنيم. «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ» | |||
6- روحيّهها، ظرفيّتها و لياقتهاى گوناگون، نزولهاى گوناگونى را به همراه دارد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ- تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» | |||
---- | |||
«1». بحار، ج 15، ص 3. | |||
جلد 6 - صفحه 380 | |||
7- دريافت كنندهى وحى تنها يك دل است، دل پاك پيامبر «قَلْبِكَ»، ولى دريافتكنندهى وسوسههاى شيطانى، هر دل آلودهاى است. «كُلِّ أَفَّاكٍ» | |||
8- بدتر از گناه، تكرار و عجينشدن آن با خُلق وخوى آدمى است. «أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» | |||
9- نشانهى گناهكار آلوده آن است كه گوش خود را در اختيار هر سخنى مىگذارد. «يُلْقُونَ السَّمْعَ» | |||
10- دروغ، سرچشمهى بسيارى از گناهان و خطرناكتر از آنهاست و لذا قلب دروغساز، فرودگاه شيطان مىشود. «تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) | |||
يُلْقُونَ السَّمْعَ: فرود مىآورند گوش را به سخن شياطين و فرا مىگيرند از ايشان اخبار دروغ را و دروغهاى ديگر به آن اضافه مىكنند به كاهنان گويند. | |||
وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ: و بيشتر اهل افك دروغگويانند در آنچه به شياطين نسبت مىدهند. قبل از بعثت حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله شياطين به آسمان عروج نمودى و سخن ملائكه را شنيدندى و چيزى بر آن مىافزودى و به كهنه خبر دادى، آنها هم دروغهائى به آن اضافه و آن را خبر دادى. در زمان بعثت نبوى، بكلى از آسمان ممنوع و به شهاب ثاقب مرجوم گشتى، و كاهنان آن زمان مسيلمه كذاب و طليحه و شق و سطيح و غير آنها بودند. | |||
جلد 9 - صفحه 515 | |||
تنبيه: 1- حق تعالى به اين آيه شريفه جلالت شأن نبوى و قرآن شريف را بيان مىفرمايد كه مقام اقدس نبوى را سزاوار و شايسته نيست كه شياطين بر او فرود آيند، زيرا نزول آنها بر افاك اثيم است به جهت تناسب و توادد ميان آنها، و اين تناسب و توادد ميان حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و شياطين معدوم است؛ زيرا حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله داعى مردمان است به دين مستقيم و طريق حق و سعادت ابدى كه آن دعوت به توحيد و نهى از شرك و بت پرستى است، و لكن شياطين مردم را بر كفر و شرك و بتپرستى و گمراهى مىخوانند و ايشان را از حق منحرف سازند، پس چگونه ميان آنها و پيغمبر تجانس و تناسب باشد. | |||
2- افاكون از شياطين، اخذ ظنون و امارات مىنمايند به جهت نقصان علم آنان، پس موهوماتى كه مطابق واقع نيست به آن منضم نموده به مردم القا كنند، و لكن آنچه بر پيغمبر نازل شود وحى الهى و آورنده آن جبرئيل امين است؛ بنابراين به هيچ وجه مناسبتى نخواهد داشت. | |||
3- نزول شياطين، بر هر شرير كذاب بسيار گناهكار است؛ و وجود نبوى منزه از عيوب و مبرى از قبايح باشد و در مدت عمر هيچكس از آن سرور عيبى و دروغى نديده، پس چگونه بر چنين كسى كه هيچ شباهت و سنخيت با شياطين ندارد و ساحت قدسش از عيوب مبرى باشد، شياطين بر او نازل شوند و مفتريات را بر او القا كنند. نعوذ باللّه من الكفر. | |||
تفسير برهان- حضرت صادق عليه السّلام در اين آيه شريفه فرمايد: «افاك اثيم» ايشان هفت نفرند: مغيره، بنان، صائد، حمزة بن عمار بربرى، حارث شامى، عبد اللّه بن حارث و ابن الخطاب. «1» | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217) | |||
الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222) | |||
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227) | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 130 | |||
ترجمه | |||
پس مخوان با خداوند خداى ديگرى را پس باشى از عذاب كرده شدگان | |||
و بيم ده خويشان نزديكتر خود را | |||
و فروتن باش براى آنكه پيروى كرده است تو را از گروندگان | |||
پس اگر نافرمانى كنند تو را پس بگوى همانا من بيزارم از آنچه ميكنيد | |||
و توكّل كن بر تواناى مهربان | |||
آنكه ميبيند تو را وقتى كه برميخيزى | |||
و تغيير احوال تو را در سجدهكنان | |||
همانا او است شنواى دانا | |||
آيا خبر دهم شما را كه بر چه كس فرود ميآورند شيطانها | |||
فرود ميآورند بر هر بسيار دروغگوى گناهكار | |||
كه بآن مىاندازند گوش را و بيشترشان دروغگويانند | |||
و شاعران پيروى ميكنند آنها را گمراهان | |||
آيا نديدى كه آنها در هر وادى از كلام سرگشته راه مىپيمايند | |||
و آنكه آنها ميگويند چيزى را كه نميكنند | |||
مگر آنانكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را و ياد كردند خدا را بسيار و دادستانى كردند بعد از آنكه ظلم كرده شدند و زود است كه بدانند آنانكه ستم كردند كه بكدام جاى بازگشت بازميگردند. | |||
تفسير | |||
خداوند متعال براى آنكه اهل شرك را كاملا مطمئن بوعده عذاب فرمايد بزرگترين موحّد عالم را نهى از شرك فرموده و وعده عذاب داده بر آن تا تكليف سايرين معلوم گردد و دستور فرموده كه قبل از هر قوم و قبيلهئى بايد خويشان نزديك خود را دعوت بتوحيد و اسلام و انذار از شرك و كفر نمائى چون اهتمام بشأن آنها بيش از سايرين است و حسن ترتيب اقتضاء تقديم ايشانرا دارد و در اين مقام روايات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده كه حاصل مضمون آنها اين است كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب كه ايشان همگى چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود پس بامير المؤمنين امر فرمود كه يك ران گوسفند بپزد و يك چارك گندم نان كند و آن دو را با | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 131 | |||
تقريبا يك من شير نزد آنها بياورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را ديدند خنديدند و گفتند اين خوراك يكنفر ما را بس نيست پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخوريد كفايت ميكند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سير شدند بعد حضرت فرمود بنام خدا شير بياشاميد همه آشاميدند و از آن سير شدند و ابو لهب چون اين امر عجيب را ديد گفت محمد جادو كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيزى نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز ديگرى از آن عدّه دعوت كرد و امر باين منوال خاتمه يافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شير بهمان كيفيّت حضرت از جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم كه دو كلمه را كه بر زبان سبك و در ترازوى عمل سنگين است بگوئيد و از عذاب خدا ايمن شويد و بر عرب و عجم استيلا يابيد و تمام طبقات مردم مطيع شما شوند و همه وارد بهشت گرديد و آن دو كلمه شهادت بوحدانيّت خدا و نبوت من است و كسيكه خواهش مرا بپذيرد و اين دو كلمه را بگويد و مرا كمك كند در ترويج آن برادر من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من خواهد بود و هيچكس جواب آنحضرت را نداد جز على عليه السّلام كه برخاست و عرض كرد اى پيغمبر خدا من يارى ميكنم تو را در اين امر با آنكه سنّش از همه كمتر و ساق پايش از همه باريكتر و مالش از همه كمتر بود و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود بنشين و همان فرمايش را اعاده فرمود و كسى جواب نداد جز على عليه السّلام كه همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشين تو برادر و وصى و وارث و جانشين منى بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روى استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اين ببعد فرمان بردار پسرت على باش و او فرمانفرماى تو باشد و در بعضى از روايات مهمانى دو مرتبه ذكر شده و فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و جواب امير المؤمنين عليه السّلام را در مرتبه دوم نقل نمودهاند و طلب نمودن پيغمبر چنين كسيرا و قيام نمودن امير المؤمنين براى آن سه مرتبه ذكر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار دادهاند و ظاهرا اين معنى از مسلّمات تاريخى و مشهور ميان سنّى و شيعه است و بنابر اين اسلام از بدو ظهور با تشيّع توأم بوده و با ولايت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدير خم | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 132 | |||
ندارد نهايت آنكه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزيرة العرب و نزديك شدن وفات پيغمبر براى ابلاغ عام و تسجيل مقام در آنروز تأكيد و تقرير گرديده و بر سميت شناخته شده است و در عيون و مجالس از امام رضا عليه السّلام و ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده كه و رهطك المخلصين بعد از عشير تك الاقربين قرائت نمودهاند و قمى ره و رهطك منهم المخلصين نقل نموده و در مجمع اين قرائت را بحضرت صادق عليه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمى ره مخلصون را بامير المؤمنين و حمزه و جعفر و حسنين و ائمه از آل محمد عليهم السلام تفسير نموده و ظاهرا منقول از امام صادق عليه السّلام است و نيز خداوند امر فرموده حبيب خود را بتواضع و فروتنى با اهل ايمان چون خفض جناح كه معمولا در انداختن پرنده بال خود را بزير در وقت فرود آمدن استعمال ميشود كنايه از اين معنى قرار داده شده و در پيشرفت دعوت و جلب محبّت زير دستان بسيار مؤثر است و در پيشگاه الهى ملازم با خضوع و خشوع است و آنكه اگر عصيان نمودند و ايمان نياوردند و قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنيا باشد از عمل آنها تبرّى و بيزارى جويد و اتّكال و اعتماد نمايد بخداوندى كه قادر است مقهور كند دشمنان او را و منصور فرمايد دوستان او را و رحمت فرمايد ايشان را و بعضى فتوكّل بفاء قرائت نمودهاند آنخداوندى كه مىبيند او را در وقت قيام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبياء عظام و سجدهكنان كرام از صلبى بصلبى از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نكاح نه سفاح چنانچه قمى ره و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بر نداريد سر خود را پيش از من و نگذاريد آنرا پيش از من كه من مىبينم شما را از پشت سرم چنانچه مىبينم شما را از جلو رويم و اين آيه را تلاوت فرمود كه ظاهر در آنستكه مراد حال نماز آنحضرت است از قيام و ركوع و سجود پى در پى كه موجب تغيير وضع است و منافات ندارد كه هر دو معنى مراد باشد چنانچه مكرر بيان شده است و خداوند ميشنود اقوال و اذكار مردم را و ميداند اعمال و اسرار ايشانرا و چون در آيات سابقه ذكر شد كه ممكن نيست قرآن را شياطين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقيب آن فرموده | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 133 | |||
كه آيا خبر دهم شما را بكسانيكه شياطين براى آنها خبر ميآورند، خبر ميآورند شياطين و نازل ميكنند آنرا بر مردمان دروغگوى پر گناهى كه گوش ميدهند اين مردم بخبر آنها كه مبنى بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار موهوماتى كه غالبا واقعيّت ندارد مىافزايند و بمردم ميگويند ما از غيب خبر ميدهيم و بيشتر آنها دروغ ميگويند كه ابدا از عالم غيب خبرى ندارند بلى بعضى از كاهنان قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شياطين رابطه داشتند كه آنها از ملائكه استراق سمع مينمودند و بر بعضى از اخبار سماوى مطلع ميشدند و برفقاى خودشان خبر ميدادند و براى حفظ احترام وحى الهى از اين عمل بكلى جلوگيرى شد و در ذيل آيات سابقه ذكرى از آن بعمل آمد و گفتهاند سطيح كاهن و سواد بن غارب از اين بعض بودهاند كه بظهور خاتم انبيا خبر دادند و تصديق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آن مردم افّاك مغيره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بريرى و حارث شامى و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است كه هفت نفر بودند و چنانچه خداوند در آيات سابقه مقام مقدس نبوى را از شبهه كهانت مبرّى فرمود در اين آيات خواسته آن مقام منيع را از شبهه شاعريت تنزيه فرمايد باين تقريب كه شعراء پيروانشان اهل ضلالت و غوايتند چون شعر كلام منظومى است كه مبناى آن بر حق و حقيقت نيست بلكه بناى آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخيّل و تمويه و تزيين و چيزهائى است كه جلب توجه مستمع را نمايد و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننمايد و شعراء نوعا كسانى هستند كه اشعارشان از اين قبيل است لذا غالبا بتغزّل و تشبيب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعريف و توصيف بيجا ميپردازند و آن را مايه ارتزاق و افتخار خود قرار ميدهند و خريدار اين مقالات و هو اخواه اين اشخاص مردمان هوا- پرست خودخواه و اهل لهو و لعب و عيش و طربند و گاهى اين فرومايگان براى مقاصد خودشان باين اشعار تمسك مينمايند و آنرا مانند وحى منزل تلقّى بقبول ميكنند چون موافق با هواى نفس آنها است پس اينها پيروان آنها هستند آيا نمىبينى اى كسيكه ديده بصيرت دارى كه شعراء گاهى در وادى توصيف شاهد | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 134 | |||
و شراب و ساز و آواز متحيّرانه قدم ميزنند و گاهى در محيط علم و حكمت و معرفت بيخردانه خوض ميكنند و گاهى در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج ميشوند و يكروز كسيرا مدح و روز ديگر او را هجو ميكنند و يكروز كمالاتى براى خود اثبات ميكنند كه ابدا در آنها نبوده و نيست و يكروز اقرار بفسق و فجورى ميكنند كه بهيچ وجه مرتكب آن نشدهاند و روزى امر بمعروف ميكنند با آنكه خود عامل بآن نيستند و روزى نهى از منكر مينمايند با آنكه خود تارك آن نميباشند پس آنها در هر وادى چون حيوان گمشده سير ميكنند و ميگويند چيزيرا كه نميكنند و اين اختصاص بكلام منظوم ندارد بلكه هر كلام خالى از حق و حقيقت و مبنى بر وهم و خيال را شعر ميگويند لذا اهل منطق قياسى را كه مبنى بر خياليّات باشد شعر ناميدهاند و در رواياتى از ائمه اطهار شعراء در آيه شريفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهين بى علم و معرفت و افسانه گويان بى درايت تفسير شده و فرمودهاند شعراء كه پيروانى ندارند مقصود اين قبيل افرادند كه مردم را گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بيان افراد خفيّه از شعراء باشد و آنكه اينها هستند كه پيروان حقيقى دارند و آيه اختصاص بشعراء بمعناى معروف ندارد چون از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده كه مراد شاعران كفارند مانند عبد اللّه بن زبعرى و ابو سفيان بن حرث و اميّة بن ابى الصّلت و امثال آنها كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعيّت از آنها كردند و اشعارشانرا خواندند و اين مسلّم است كه در صدر اسلام شعراء زبر دستى بودند كه نام آنها در تواريخ ذكر شده و در هجو پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و مذمّت اسلام سخن رانى و ياوه سرائى ميكردند و بگمان خودشان ميخواستند در مقابل قرآن قيام نمايند و مردمان بزهكارى هم بودند كه با آنها كمك و مساعدت مينمودند و خداوند تار و پود آنها و پيروانشان را بباد داد و در مقابل فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندى هم بودند كه ايمان بقرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و خداى يگانه آوردند و خدمات بر جستهئى از آنها بعمل آمد و اشتغال بذكر خدا و اشعار توحيد و تمجيد و تحميد و تقديس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و ردع از معصيت و مدح پيغمبر و اهل بيت آن سرور داشتند و اگر گاهى هجوى ميگفتند مقصودشان انتصار و | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 135 | |||
دادستانى از كفارى بود كه در هجو مسلمانان سخن سرائى نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و كعب بن مالك و عبد اللّه بن رواحه و امثال اين اكابر كه خداوند ايشانرا استثناء فرموده و از شيعيان محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمدهاند و بنابر آنچه تاكنون ذكر شد مقصود بذم در كلام الهى شعر است ولى نه باعتبار منظورم بودنش بلكه باعتبار باطل بودنش لذا اگر شعر حق باشد بسيار مستحسن است چنانچه فرمودهاند كه همانا بعضى از شعر حكمت است و مراد كلام منظوم است چنانچه بعضى از آن نصيحت و موعظه و پنداست و بعضى از آن مدح اولياء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است كه اين قبيل اشعار بسيار ممدوح و گوينده آن مثاب و مأجور است ولى اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء كه اطلاق آن منصرف بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوى را از توهّم شاعريّت مبرّى فرموده بدليل آنكه پيروانش كه اول ايشان امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذيفه و مقداد و عمّار و ساير اخيار با پيروان شعرا خيلى تفاوت دارند در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس در باره ما بيتى از شعر بگويد خداوند براى او بيتى در بهشت بنا ميفرمايد و نيز فرمود كه هيچ گويندهئى راجع بما شعرى نميگويد مگر آنكه مؤيّد بروح القدس ميشود و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه كعب بن مالك را امر فرمود بهجو كفار و قسم ياد فرمود كه آن ناگوارتر است بر آنها از تير و عبد اللّه بن رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بكليّه اصحاب فرمود چه مانع ميشود كسانيرا كه با شمشيرها يارى نمودند پيغمبر خدا را از آنكه بزبانهاشان يارى كنند او را و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود اى گروه شيعه بياموزيد باولادتان شعر عبدى را كه او بر دين خدا است و ديوان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اشعار آبدار آن معروف و مشهور است و زود باشد كه بدانند كسانيكه ظلم نمودند بر پيغمبر و مسلمانان به ايذاء و آزار و هجو و ذم ناروا كه بكدام مرجع و مئالى رجوع و بازگشت مينمايند كه آن آتش جهنم است و قمى ره فرموده كه مراد اعداء آل محمد عليهم السلامند و قسم بخدا نازل شده و سيعلم الّذين ظلموا آل محمد حقّهم اى منقلب ينقلبون و در جوامع اين | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 136 | |||
قرائت را بامام صادق عليه السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند در شب جمعه اين سوره و دو سوره بعد از اين را كه اول آنها طاوسين است از دوستان خدا و در حفظ و حمايت او خواهد بود و هرگز در دنيا باو آسيبى نرسد و در آخرت بقدرى از بهشت باو داده شود كه فوق مرادش باشد و يكصد زن از حوريان، خدا براى او تزويج نمايد و در مجمع علاوه فرموده كه در وسط بهشت با انبياء و اوصياء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه على نعمه و آلائه. | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 137 | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
هَل أُنَبِّئُكُم عَلي مَن تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ (222) يُلقُونَ السَّمعَ وَ أَكثَرُهُم كاذِبُونَ (223) | |||
آيا خبر بدهم شما را بر كساني که شياطين بر آنها نازل | |||
جلد 14 - صفحه 100 | |||
ميشوند بر هر افتراء زننده گناه كار القاء سمع ميكنند و اكثر آنها دروغ ميگويند. | |||
نظر به اينكه در چند آيه قبل آيه 210 فرمود وَ ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّياطِينُ ميفرمايد که شياطين بر چه كساني نازل ميشوند. | |||
(هَل أُنَبِّئُكُم) انباء خبر دادن است چنانچه نبي خبر داشتن است انبياء كساني هستند که از جانب الهي بآنها خبر ميرسد بوحي الهي يا بايجاد كلام مثل تكلم با موسي يا در ليلة المعراج با رسول اكرم يا بتوسط ملك مثل نزول ملائكه بر ابراهيم و لوط يا بالقاء وحي بر قلوب آنها چنانچه ميفرمايد وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلّا وَحياً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ أَو يُرسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذنِهِ (شوري آيه 51). | |||
(عَلي مَن تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ) كساني که با اجنه و شياطين رابطه داشتند که قبل از ميلاد رسول اللّه شياطين ميرفتند و استراق سمع ميكردند و بآنها خبر ميدادند و آنها كهنه و جادوگران بودند. | |||
(تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ) که اينکه كهنه و جادوگران ميگفتند ما از جانب خدا خبر داريم که دعوي نبوت ميكردند متنبي مثل مسيلمه و در خبر از حضرت صادق (ع) است فرمود آنها هفت نفر بودند: مغيره، بنان، صائد، حمزة بن عماره بريري، حارث شامي، عبد اللّه بن حارث إبن الخطاب و اينها از باب مصداق است و الا كهنه بالاخص در يهود بسيار بودند. | |||
(يُلقُونَ السَّمعَ) يعني استراق سمع ميكردند. | |||
(وَ أَكثَرُهُم كاذِبُونَ) ممكن است ضمير هم بشياطين برگردد و ممكن است به كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ و ممكن است بهر دو برگردد چنانچه بعيد نيست. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 223)- «شیاطین آنچه را میشنوند (توأم با دروغهای بسیار به دوستان خود) القاء میکنند و اکثرشان دروغگو هستند» (یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ). | |||
کوتاه سخن این که القائات شیطانی، نشانههای روشنی دارد که با آن نشانهها میتوان آن را باز شناخت، شیطان وجودی است ویرانگر و موذی و مخرب و القائات او در مسیر فساد و تخریب است و مشتریان او دروغگویان گنهکارند، هیچ یک از این امور بر قرآن و آورنده آن تطبیق نمیکند، و کمترین شباهتی با آن ندارد. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||