الكهف ٩٦: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
QRobot edit
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن]] | ||
خط ۵۰: | خط ۵۱: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link160 | آيه ۹۲ - ۹۸]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link160 | آيه ۹۲ - ۹۸]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link161 | تفسير: ]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link161 | تفسير: ]] | ||
خط ۵۸: | خط ۶۱: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link165 | ۳ - سد ذو القرنين كجاست ؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link165 | ۳ - سد ذو القرنين كجاست ؟]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link166 | ۴ - ياجوج و ماجوج كيانند؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link166 | ۴ - ياجوج و ماجوج كيانند؟]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً «96» | |||
پارههاى آهن براى من بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه (با انباشتن پارههاى آهن) برابر شد، گفت: بدميد؛ تا وقتى كه آن را (مانند) آتشى گرداند، گفت: مس گداخته و آب شده بياوريد تا روى آهنها بريزم. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) | |||
پس پائين آمده گفت: | |||
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ: بياريد قطعههاى آهن، يعنى پارههاى بزرگ آهن و مزد كار كردن از من بگيريد. منقول است كه امر نمود تا خشتهاى آهنين بساختند و ميان آن دو كوه را كه چهار هزار قدم طول و شصت و پنج گز عرض، كندند تا به آب رسيد. پس در زير سنگهاى خار، و روى آن خشتهاى آهنين فرش كردند «1». حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ: تا چون مساوى شد ميان هر دو طرف كوه، يعنى فرش تمام شد، حكم نمود تا هيمه بسيار بالاى آن ريختند و دمها بر اطراف آن نصب نمودند. قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً: گفت عملهها را كه بدميد در آن آهنها تا آنكه گردانيد آن خشتهاى آهنين را مانند آتش. | |||
فخر رازى گويد: اين چنين سد بستن ذو القرنين خارق عادتى باشد، زيرا قطعات كثيره آهن وقتى كه همه آتش شوند، هيچ حيوانى اقتدار و تمكين ندارد كه نزديك آن رود و آتش بر آن روشن كردن ممكن نيست مگر نزديك آن رفتن، پس كأنه حق تعالى به قدرت كامله منصرف فرموده است تأثير اين حرارت عظيمه را از ابدان اين دمندگان. | |||
صاحب تفسير لباب گفته «قيل انّ السّدّ كالبرد المحبر طريقة سوداء و طريقة حمراء» قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً: گفت بياوريد تا بريزم بر بالاى آهنهاى گرم | |||
---- | |||
«1» مدرك سابق. | |||
جلد 8 - صفحه 120 | |||
شده روى گداخته شده، و بر اين گونه ديوارى صد و پنجاه گز ارتفاع برآمد مانند كوهى يكپارچه و هموار و متساوى. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) | |||
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98) | |||
ترجمه | |||
پس توسل جست بوسيلهاى | |||
تا وقتى كه رسيد بميانه دو كوه يافت در پيش آن دو، گروهى را كه نزديك نبود كه بفهمند گفتارى را | |||
گفتند اى ذو القرنين همانا يأجوج و مأجوج فساد كنندگانند در زمين پس آيا قرار دهيم براى تو نقدينهاى بشرط آنكه بنا كنى ميان ما و ميان آنها سدّى | |||
گفت آنچه تمكّن داد مرا در آن پروردگارم بهتر است پس كمك كنيد مرا بقوّت بازو تا بنا كنم ميان شما و ميان آنها سدّ بزرگى | |||
بياوريد نزد من قطعههاى آهن را تا وقتى كه برابر شد ميانه دو جانب آن دو كوه گفت بدميد تا وقتى كه گرداند آنرا آتش گفت بياوريد نزد من تا بريزم بر آن مس گداخته را | |||
پس نتوانستند كه بالا روند آنرا و نتوانستند بسازند براى آن نقبى | |||
گفت اين رحمتى است از پروردگار من پس وقتى كه بيايد وعده پروردگار من ميگرداند آنرا زمين هموار و بوده است وعده پروردگار من درست و راست. | |||
تفسير | |||
جناب ذو القرنين بعد از فراغت از امر مغرب و مشرق گفتهاند اراده جانب شمال را نمود و از جنوب رهسپار شد تا رسيد بفاصله ميان دو كوه شمالى و | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 452 | |||
عياشى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه بجانب تاريكى متوجّه شد و شايد مراد توجّه بقطب شمال باشد در ششماهى كه شب است و اينكه از آن دو كوه تعبير بسدّين شده بملاحظه آنستكه كوه سدّ طبيعى است و كلمه سد بر آن اطلاق ميشود و بعضى سد بضم قرائت نمودهاند و شايد احسن باشد و بعدا هم ميان آن دو كوه مسدود شد بسد ذو القرنين پس تمامى سد شدند و چون بآن مكان رسيد ديد جماعتى را كه بزودى كلام احديرا نمىفهميدند چون زبان مخصوصى داشتند غير از زبان همه و بايد با زحمت مقاصد را بآنها فهماند و بذو القرنين عرضه داشتند در پشت اين دو كوه دو طائفه منزل دارند بنام يأجوج و مأجوج كه گفتهاند آن دو دو قبيله از اولاد يافث بن نوح عليه السّلام بودند و در روايت علل از امام هادى عليه السّلام تأييد شده و بعضى يأجوج و مأجوج بالف قرائت نمودهاند در هر حال گفتند اين دو قبيله فساد ميكنند در زمين ما بقتل و غارت و تخريب بيوت و اتلاف زروع و اينمعنى در روايت عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام تأييد شده و آيا ممكن است ما از اموال خودمان مبلغى خارج و تقديم كنيم و در مقابل آن شما در ميان اين دو كوه سدّى بنا كنيد كه فاصله شود ميان ما و آنها و نتوانند ديگر باراضى ما تجاوز نمايند و بعضى بجاى خرجا خراجا قرائت نمودهاند و شايد احسن باشد چون ظاهرا ميخواستند مقرّرى ساليانهاى بدهند نه يكدفعه و فرق بين خرج و خراج بدفعى و تدريجى است و ذو القرنين بالهام الهى يا قرائن متوجّه شد و فهميد سخن آنها را و جواب فرمود آنچه را خداوند در آن بمن تمكّن داده از مال و ملك بهتر است از خرج يا خراجيكه شما يكدفعه يا ساليانه بمن بدهيد ولى شما كمك بدنى كنيد با من بكارگرى و حمل و نقل لوازم سدّ تا من ميان شما و آنها سدّ محكم بزرگى بنا نمايم بياوريد نزد من قطعات آهن بزرگ از مراكز يا معادنى كه دارم و آنها آوردند و چيدند ميان آن دو كوه تا وقتى كه مساوى شد با دو جانب آن دو كوه ذو القرنين بكار گران فرمود بدميد در كورههاى آتش يا دمهاى زيادى كه براى گداخته نمودن آن آهنها تهيّه شده بود و آنها اطاعت كردند و دميدند تا وقتى كه تمام آنقطعات آهن چيده شده، گرديد مانند يكپارچه آتش سوزان فرمود بياوريد نزد من مس تا بريزم بر آن قطعات آهن چيده شده مس گداخته را و آنها اطاعت نمودند و ذو القرنين سدّ | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 453 | |||
را با تمام رسانيد و ديوارى شد كه سنگ و آجرش آهن بود و گلش مس گداخته پس يأجوج و مأجوج ديگر نتوانستند از آن بالا روند براى بلندى و صافى آن و نتوانستند در زير آن نقبى بزنند براى زيادى قطر و استحكام آن گفتهاند پى ديوار را بقدرى كنده بودند كه به آب رسيده بود و ذو القرنين گفت اين موفقيّت و تمكن ما از بناى چنين سدّى رحمت و فضلى بود از خداوند بر بندگانش كه از شرّ يأجوج و مأجوج ايمن شدند تا دامنه قيامت ولى چون موعد مقرر حقّ كه قيامت كبرى است برسد خداوند آنرا منهدم و پراكنده و با خاك يكسان و زمين صاف هموار كند و بعضى دكّا قرائت نمودهاند بدون مدّ و همزه و بنابراين مصدر فعلى است كه جعله دلالت بر آن نموده يعنى دكّه دكّا و بقرائت مدّ و همزه صفت موصوف مقدّر است يعنى ارضا دكّاء و مسلّم است كه وعده خداوند حق و واقع بوده و خواهد بود عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در قول خداوند اجعل بينكم و بينهم ردما كه آن تقيّه است كه دشمنان خدا نميتوانند از آن بالا روند و نميتوانند براى آن نقبى بزنند و حيلهاى انديشند و آن سدّ محكم و حصن حصين است براى محفوظ ماندن شما از تعدّيات آنها و چون وعده خداوند برسد و امام عليه السّلام از پس پرده غيبت ظاهر گردد تقيّه از بين ميرود و سد مدكوك ميگردد و آن روز انتقام كشيدن شما است از دشمنان خدا و قمّى ره فرموده كه خداوند پيش از روز قيامت در آخر- الزّمان آن سد را منهدم فرمايد و يأجوج و مأجوج بيرون آيند و مردم را بخورند و از بعضى روايات استفاده ميشود كه آنها خلق مخصوصى هستند كه بر حسب شكل و هيئت و قد و قامت و اعضاء و جوارح با بشر عادى تفاوت فاحشى دارند و بعد از ملائكه خلقى بزيادى آنها نيست و هر مردى از آنها تا هزار پسر صلبى خود را نه بيند نميميرد و يك اقليم از اقاليم دنيا مخصوص بآنها است و بيرون آمدن آنها از پشت سد و اختلاطشان بسائر خلق از علائم قيامت است. | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 454 | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
آتُونِي زُبَرَ الحَدِيدِ حَتّي إِذا ساوي بَينَ الصَّدَفَينِ قالَ انفُخُوا حَتّي إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفرِغ عَلَيهِ قِطراً (96) | |||
بياوريد نزد من پارچه و قطعات آهن را تا وقتي که رويهم گذارده شود بين دو طرف دو كوه گفت بدميد بتوسط آتش تا آنكه سرخ شود مثل آتش پس از آن مس آب كرده بر آن قطعات بريزيد که خلل و فرج آن گرفته شود و يك پارچه شود آتُونِي زُبَرَ الحَدِيدِ چون يأجوج مأجوج از دو شكافي که بين اينکه دو كوه بود بر اينها حمله ميكردند و اذيت مينمودند قطعات آهن را رويهم گذاشتند که تمام دهنه كوه گرفته شد در واقع اينکه قطعات بمنزله آجر است که در عمارت بنا ميشود. | |||
حَتّي إِذا ساوي بَينَ الصَّدَفَينِ صدف طرف كوه است و صدفين دو طرف كوه است که مثل ديوار صاف بالا رود که نتواند بر شما وارد شود. | |||
قالَ انفُخُوا حَتّي إِذا جَعَلَهُ ناراً بتوسط نفخ آتش تا تمام اينکه قطعات يك پارچه شود مثل آتش سرخ شود. | |||
قالَ آتُونِي أُفرِغ عَلَيهِ قِطراً قطر مس آب شده که بمنزله گچ و طين که خلل و فرج قطعات آهن گرفته شود و مانع از ورود آنها شود. | |||
401 | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
(آیه 96)- سپس چنین دستور داد: «قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید» (آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ). | |||
هنگامی که قطعات آهن آماده شد، دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملا میان دو کوه را پوشاند» (حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ). | |||
سومین دستور ذو القرنین این بود که به آنها «گفت: (مواد آتشزا هیزم و مانند آن بیاورید و آن را در دو طرف این سدّ قرار دهید، و با وسائلی که در اختیار دارید) در آن آتش بدمید تا قطعات آهن را، سرخ و گداخته کرد» (قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً). | |||
در حقیقت او میخواست، از این طریق قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهد و سدّ یکپارچهای بسازد، و با این طرح عجیب، همان کاری را که امروز به وسیله جوشکاری انجام میدهند انجام داد. | |||
ج3، ص67 | |||
سر انجام آخرین دستور را چنین صادر کرد: «گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا بر روی این سدّ بریزم» (قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً). | |||
و به این ترتیب مجموعه آن سدّ آهنین را با لایهای از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد! | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||