الكهف ٢١: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
QRobot edit
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل]] | ||
خط ۸۰: | خط ۸۱: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link277 | غارهاى ديگر كه اصحاب كهف را به آنها نسبت مى دهند]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link277 | غارهاى ديگر كه اصحاب كهف را به آنها نسبت مى دهند]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۱#link123 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۱#link123 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً «21» | |||
و بدين گونه (مردم را) بر حالشان آگاه كرديم تا زمانى كه ميانشان درباره كارشان (معاد وقيامت) گفتگو بود، بدانند كه وعدهى خدا (دربارهى رستاخيز) حقّ است و اينكه در فرارسيدن قيامت ترديدى نيست، پس (از آشكار شدن اين حقيقت) عدّهاى گفتند: بر روى آنان بناى يادبودى بنا كنيد، پروردگارشان به حال آنان داناتر است، آنان كه بر كارشان آگاهى و دسترسى يافته بودند گفتند: ما بر آنان معبد ومسجدى مىسازيم (تا نشان حركتِ توحيدى آنان باشد). | |||
===نکته ها=== | |||
«اعثار» به اطلاع يافتن تصادفى وبدون جستجو گفته مىشود، چنانكه مردم آن زمان بدون زحمت واز راه پول وسكّهى آنان، از راز مهم آنان آگاه شدند. | |||
در داستان اصحاب كهف، مسأله قدرت و ارادهى الهى، شجاعت، دل كندن از دنيا، هجرت، تقيّه، امدادهاى الهى و تغذيهى حلال مطرح است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- ارشاد و آموزشِ تجربى، عينى و نمايشى، از بهترين ارشادهاست. «أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا» | |||
2- هيچ يك از كارهاى خدا عبث و بيهوده نيست. أَعْثَرْنا ... لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ | |||
3- عقايد بايد بر اساس علم باشد. «لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» | |||
4- قدرتى كه بتواند انسان را بيش از سه قرن بىغذا زنده نگاه دارد، مىتواند | |||
جلد 5 - صفحه 156 | |||
مردهها را هم زنده كند. «أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» | |||
5- انسان از كنار بعضى حوادث تاريخى به سادگى مىگذرد و از آثار تربيتى آن غافل است. اصحاب كهف، بعد از كشف ماجرا از دنيا رفتند، و مردم در فكر يادبود وساختن مقبره بودند، نه عبرت و درسآموزى. «ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً» | |||
6- اغلب افراد سطحى و سادهانديش، حال كار ندارند و به ديگران مىگويند كار كنند، «فَقالُوا ابْنُوا» ولى افراد نيرومند مىگويند ما خودمان انجام مىدهيم. | |||
«لَنَتَّخِذَنَّ» | |||
7- ساختن مسجد بر مزار اولياى خدا، ريشهى قرآنى دارد. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» | |||
8- آثار مقدس بايد در مكانهاى مقدس و به مناسبتهاى مقدس باشد. مسجد در كنار غار يكتاپرستان مهاجر، ارزش بيشترى دارد. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» | |||
9- از هر فرصتى براى ترويج دين استفاده كنيم. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» (اگر بناست ساختمانى به عنوان يادبود ساخته شود، مسجد بسازيم كه آثار معنوى و مادى زيادى دارد.) | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً «21» | |||
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ: و همچنانكه ايشان را بيدار نموديم، مطلع گردانيديم پادشاه و قوم او را كه منكر معاد بودند به سوى اصحاب كهف. | |||
لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ: تا آنكه بدانند به عين اليقين كه وعده خدا به بعث و حشر راست و درست است، زيرا خواب و بيدار شدن آنان به اين كيفيت و | |||
---- | |||
«1» بحار الانوار، جلد 67، صفحه 303، حديث 34 (روايت از امام صادق عليه السلام با اندكى تفاوت) | |||
جلد 8 - صفحه 33 | |||
هيئت، مشابهتى تمام دارد به موت و بعث. وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها: و تا آنكه بدانند كه قيامت هيچ شكى نيست در امكان وقوع آن، زيرا ذاتى كه قادر است بر توفيه نفوس ايشان و نگهداشتن ابدان آنها مدت سيصد و نه سال از تحليل و انهدام و ارسال ارواح بدان و بيدار نمودن آنان، هر آينه البته قادر خواهد بود كه توفيه نفوس تمام مردمان فرمايد و آنها را نگهدارد تا وقتى كه حشر ابدان نمايد و ارواح به اجساد برگرداند. | |||
إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ: مطلع ساختيم «تندروس» و قوم او را بر حال اصحاب كهف وقتى كه نزاع مىكردند ميان يكديگر امر دين خود را به اينكه بعضى مىگفتند: حشر مخصوص است به ارواح مجرده، و جمعى قائل بودند به حشر روح و جسد با هم؛ پس به ديدن اين آيت عجيبه، ظاهر شد كه در قيامت روح با جسد محشور خواهد شد و نزاع بر طرف گرديد. | |||
خاتمه واقعه: سلطان تندروس احوال رفقاى تمليخا را پرسيد، گفت: در غار هستند. در آن زمان دو پادشاه بودند: يكى مسلمان، و ديگرى نصرانى. هر دو با عساكر خود سوار، و به سمت غار روانه شدند. نزديك كه رسيدند، تمليخا گفت: قدرى توقف كنيد تا من رفقا را از واقعه خبردار گردانم تا از سم اسبان نترسند، و گمان كنند دقيانوس به طلب آنها آمده. قبول نمودند، تمليخا به غار آمد، چون نظر به او كردند، با او معانقه و گفتند كه: الحمدلله از دقيانوس نجات يافتى. | |||
تمليخا گفت: سيصد و نه سال است ما در اينجا هستيم، دقيانوس هلاك و قرنها گذشته، اكنون پادشاه با مردم شهر به ديدن شما آمده، گفتند: اى تمليخا، مىخواهى ما را امتحان عالميان قرار دهى، بخوانيم خدا را تا ما را قبض روح و عشاى ما در بهشت باشد. عرض كردند: خدايا، به حق دينى كه به ما عطا فرمودى، امر فرما به قبض ارواح ما. | |||
حق تعالى امر به قبض روح آنان، و در غار را محو فرمود. آن دو پادشاه هفت روز اطراف كهف مىگرديدند و درى نيافتند. پس سلطان مسلمان گفت: بر دين ما مردهاند، بنا كنيد بر در غار مسجدى. سلطان نصرانى گفت: بر دين من | |||
جلد 8 - صفحه 34 | |||
مردهاند، ديرى بنا كنيد. هر دو با هم مقاتله و پادشاه مسلمان غالب و مسجدى بنا نمودند. | |||
حضرت امير المؤمنين بعد از شرح واقعه فرمود: اى يهودى، تو را به خدا آيا موافق تورات بود؟ عرض كرد: قسم به خدا يك حرف كم و زياد نشد: و انا اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه و انّك امير المؤمنين وصىّ رسول اللّه. | |||
فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً: پس گفتند: بنا نهيد بر ايشان بنائى كه از چشم مردم پوشيده شوند، يا بدان بنا موضع ايشان بشناسند. رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ: | |||
پروردگار ايشان داناتر است به كار آنها از جمعى كه منازعه مىكنند در امر ايشان. | |||
تنبيه: اين جمله معترضهاى است از حق تعالى بر خوض كنندگان در امر ايشان، يا از متنازعان آن زمان، يا از متنازعان عهد حضرت رسول در باب آنها. | |||
قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ: گفتند آنانكه غالب شدند بر دينشان، يعنى آن جماعت كه به حشر اجساد قائل بودند، گفتند: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً: هر آينه فراگيريم بر ايشان مسجدى را كه مردمان در آن نماز كنند. اين دالّ است بر كثرت مسلمان در آن زمان، و قوّت مقاومت ايشان با كافران. | |||
تكمله: اين شهر آشوب در مناقب، از جابر و انس بن مالك نقل نموده: | |||
جماعتى از ناقضين حضرت امير المؤمنين عليه السلام نزد عمر بودند. سلمان گفت: اى عمر، آيا ياد مىآورى روزى را كه تو و ابو بكر و من و أبو ذر خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بوديم، حضرت شملهاى براى ما بسط و هر يك به طرفى از آن نشستيم و دست امير المؤمنين عليه السلام را گرفته در وسط ما نشانيده، فرمود: برخيز اى ابو بكر و سلام نما بر على عليه السلام بر امامت و خلافت مسلمين، و همچنين هر يك از ما سلام نموديم، بعد فرمود: يا على برخيز و سلام نما بر شمس. حضرت امير عليه السلام فرمود: «ايّتها الاية المشرقة السّلام عليك» پس قرص شمس متزلزل و جواب داد «و عليك السّلام يا ولىّ اللّه و وصىّ رسوله» بعد حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دست برداشته گفت: خدايا | |||
جلد 8 - صفحه 35 | |||
سليمان را ملك و سلطنت بر باد عطا فرمودى كه صبحگاه به شهرى و شامگاه به شهرى، خدايا بفرست باد را تا ببرد ايشان را به اصحاب كهف. پس حضرت امير عليه السلام فرمود: اى باد، حمل كن ما را، ناگاه ما در هوا، و سير كرديم آنچه را خدا خواست و فرمود: بگذار ما را. چون به زمين گذاشت، نزد اصحاب كهف، و هر يك سلام نموديم، جواب نيامد. حضرت امير عليه السلام برخاست فرمود: «السلام عليكم» جواب دادند: و عليك السّلام يا وصىّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله، ما قومى هستيم محبوس در اينجا از زمان دقيانوس. فرمود: چرا جواب قوم را نداديد؟ گفتند: ما جوانان جواب نمىدهيم مگر بر پيغمبر يا وصى پيغمبر، و تو وصىّ خاتم النبيين و خليفه رسول رب العالمين هستى. پس فرمود به ما: به مكان خود بنشينيد و امر به باد، ناگاه در هوا سير كرديم آنچه خدا خواست، بعد فرمود: بگذار ما را، به زمين گذاشت. حضرت پاى مبارك به زمين زد، چشمه آبى ظاهر، وضو ساختيم، فرمود: بزودى درك كنيم نماز را با پيغمبر، امر به حركت، ناگاه در مسجد پيغمبر وارد، و يك ركعت نماز صبح را بجا آورده بودند «1». | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً «21» سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً «22» وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً «23» إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً «24» | |||
ترجمه | |||
و همچنين مطّلع گردانديم بر ايشان تا بدانند كه وعده خدا حقّ است و همانا قيامت نيست شكّى در آن هنگاميكه نزاع مينمودند ميان خودشان در كارشان پس گفتند بنا كنيد بر ايشان بنائى پروردگارشان داناتر است بكارشان گفتند آنانكه مطّلع شدند بحال ايشان هر آينه بنا ميكنيم بر ايشان مسجدى | |||
زود باشد كه گويند سه نفر بودند چهار ميشان سگشان بود و گويند پنج نفر بودند ششميشان سگشان بود بگزاف گوئى از غيب و گويند هفت نفر بودند و هشتميشان سگشان بود بگو پروردگار من داناتر است بعدد ايشان نميداند عدد ايشانرا مگر | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 417 | |||
اندكى پس جدال مكن در امر ايشان مگر جدالى آشكار و استفسار مكن در باره ايشان از احدى | |||
از آنها و مگو در كارى كه من بجا آورندهام آنرا فردا | |||
مگر آنكه بخواهد خدا و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى و بگو اميد است كه هدايت كند مرا پروردگارم بامرى نزديكتر از اين برشد و صلاح. | |||
تفسير | |||
خداوند متعال چنانچه خواب و بيدار فرمود اصحاب كهف را براى مزيد بصيرت ايشان كه قبلا بيان شد مطّلع و واقف فرمود بر ايشان اهل شهر و پادشاه آنها را كه آمدند براى جستجوى ايشان چنانچه در حديث قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در صدر قصّه ذكر شد و اين براى آن بود كه بدانند وعده خدا راست و درست و حق است و روز قيامت بر پا خواهد شد و خداوند خلق اولين و آخرين را در آنروز محشور ميفرمايد و جاى شبهه نيست چون حال ايشان در خواب و بيدارى مانند كسانى بود كه بميرند و زنده شوند چنانچه در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد زنده ميگرديد و در روايت ديگر است كه خواب برادر مرگ است و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه بسيار كسانى بودند كه رجوع نمودند بدنيا بعد از مردن و از آن جمله اصحاب كهف بودند كه خداوند سيصد و نه سال ايشانرا ميراند پس زنده فرمود در زمان قوميكه منكر بعث بودند براى آنكه شبهه آنها رفع شود و ببينند قدرت خداوند را و بدانند كه بعث بندگان حقّ است و بنابراين محتمل است نزاع كسانيكه مطّلع شدند بر آنها در امر بعث خودشان بوده كه بعضى منكر و بعضى مدّعى بعث ارواح مجرّده و بعضى مقرّ بحشر اجساد و ارواح جمعا بودند و خداوند باين ارائه خلاف آنها را مبدّل بوفاق نموده و همه مقرّ بحقّ شده باشند چنانچه جمعى از مفسرين فرمودهاند و محتمل است نزاع بعد از اطلاع بر اصحاب كهف در امر ايشان شده بين كسانيكه مطّلع شدند كه آيا ايشان مردهاند بعد از بيدار شدن يا ثانيا بخواب رفتهاند چون نقل شده كه ايشان بعد از بيدار شدن بجاى خودشان خوابيدند و بحال اوّل برگشتند يا نزاع در مدّت مكث ايشان در كهف و عددشان و كيفيّت بناء بر ايشان بوده كه بعضى گفتند ديوارى بر در غار بسازيد كه كسى نتواند وارد در آن شود و بعضى گفتند مقبرهاى | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 418 | |||
براى ايشان بسازيد و بعضى كه اهل تقوى بودند گفتند مسجدى بر در غار بسازيد كه مردم در آن عبادت كنند و بايشان و محلّشان تبرّك جويند و پادشاه موافقت نمود و ساخته شد و در حديث سابق اشاره به اين معنى شده بود و در هر حال خداوند داناتر است بامر بعث عباد و عدد اصحاب كهف و مدّت مكث ايشان و كيفيّت بناء بر آنان و بنابراين جمله ربّهم اعلم بهم معترضهاى است از خداوند و بعضى آنرا قول بعضى از اهل نزاع دانستهاند كه ميخواستند مسجد بسازند و بنابراين مقول قول آنان است كه معتقد بسعه علم الهى بودند و موفق باجراى مقصودشان شدند و در آيه دوم خداوند نقل فرموده قسمتى از نزاع سابق الذّكر را با نزاع دو فرقه از نصاراى نجران را با مسلمانان در عهد حضرت ختمى مرتبت كه بعضى از آن دو قائل بودند بآنكه اصحاب كهف سه نفر بودند چهار ميشان سگشان بود و بعضى قائل بودند كه پنج نفر بودند ششميشان سگشان بود و مسلمانان بتعليم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قائل بودند كه ايشان هفت نفر بودند لذا خداوند در تعقيب آن دو قول فرموده رجما بالغيب يعنى اين از باب انداختن كلام است بىمدرك از غيب و در تعقيب قول سوم فرموده و هشتميشان سگشان بود تا اشاره باشد بانحصار كلام بىمدرك بآن دو قول و ثابت شود قول سوّم باثبات خداوند صفت هشتمى را براى سگ ايشان و قطع آن از كلام سابق بدخول و او و ابتداء بكلام با مراعات مشابهت صورى اقوال و موافقت بامراد مسلمانان و عدم تصريح بصحّت قول ايشان در مقام مجادله و حكميّت و اشاره فرموده بمدرك قول سوّم كه وحى الهى است بآنكه فرموده بگو اى پيغمبر پروردگار من داناتر است بعدّه ايشان و نميدانند عده ايشانرا مگر كمى از اهل ايمان بتعليم الهى و بنابر آنچه ذكر شد جهت دخول و او در جمله اخيره و عدم دخول آن در دو جمله سابقه ظاهر است و محتاج بتفاصيل و تكلّفات مذكوره در مجمع و غيره و اثبات و او ثمانيه در نحو نيست ولى مفسرين چون و ثامنهم را هم مقول قول دسته سوّم دانستهاند براى وجه ذكر و او در قول اخير و حذف آن در دو قول سابق محتاج بتوجيه شدهاند از قبيل آنكه چون قول اخير از روى علم و اطمينان نفس بوده كلام بتمامى ذكر شده بخلاف قول اوّل و دوّم كه با تزلزل بوده و و او حذف شده است و امثال اين كه ذكرش موجب ملالت خاطر است و در آيه سوّم خداوند | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 419 | |||
دستور فرموده به پيغمبر خود كه با اهل كتاب مجادله و مباحثه و گفتگو نفرمايد در امر اصحاب كهف و عدد ايشان مگر جدال و بحث ظاهرى صورى بدون دقت نظر و دنباله گيرى از مطلب و ردّ قول آنها صريحا چون اين طرز مباحثه منافى با اخلاق و مخالف با طريق ابلاغ و ارشاد است بلكه بايد حقّ مطلب ادا شود و واقع امر مكشوف گردد بدون ايجاد خصومت و كدورت چنانچه در بيان اقوال ثلاثه در كلام الهى اشاره بآن شد و محتمل است مراد نهى از مجادله در خفاء باشد و امر بمجادله در علن و محضر عموم تا حقّ بر همه آشكار گردد و كسى نتواند منكر بيان حضرت ختمى مرتبت شود و نسبت خلاف حقّ بآنحضرت دهد و اشتباه كارى نمايد در هر حال بطرق عامّه از حضرت امير عليه السّلام نقل شده كه اصحاب كهف هفت نفر بودند و هشتمى سگشان بود و از امام صادق عليه السّلام در روضة الواعظين نقل نموده كه از مكّه معظّمه با امام زمان عليه السّلام بيست و هفت نفر بيرون ميآيند پانزده نفر از قوم حضرت موسى عليه السّلام كه اهل حقّ و حقيقت بودند و هفت نفر اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابو دجّانه انصارى و مقداد و مالك اشتر كه ياوران و فرمانفرمايانند در ركاب آنحضرت و معلوم است بعد از وحى الهى نبايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در موضوع اصحاب كهف سؤالى از اهل كتاب فرمايد و بايد اهل ايمان هم بآنحضرت اقتداء نموده در اين باب پرسشى از علماء يهود و نصارى نكنند و نبايد پيغمبر اكرم و اهل ايمان در كاريكه ميخواهند اقدام نمايند بگويند مثلا من اين كار را فردا انجام ميدهم مگر آنكه بلافاصله انشاء اللّه بگويند و اگر احيانا فراموش كردند و نگفتند هر وقت يادشان آمد بگويند انشاء اللّه كه بثواب ذكر خدا نائل شوند و اگر آنكار را فراموش نمودند از خدا بخواهند كه ايشانرا موفق فرمايد بامرى كه نزديكتر باشد بخير و رشد و صلاح از آنچه عزم بر آن داشتهاند و فراموش نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از خدا بخواهد كه باو عطا فرمايد آيات و معجزاتيكه دلالت آنها بر نبوّت آنحضرت بيشتر باشد از قصّه اصحاب كهف و خدا باو عطا فرمود و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام كه در بدو قصّه ذكر شد استفاده ميشود كه مقصود بخطاب در آيه چهارم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و آنحضرت در وقتى كه بقريش وعده فرمود كه جواب سؤالات آنها را فردا | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 420 | |||
بدهد انشاء اللّه نفرمود و باين سبب تا چهل روز وحى از آنحضرت قطع شد و از روايات متعدده منقوله از ائمه اطهار در كتب معتبره مستفاد ميشود كه مراد فراموش نمودن ذكر انشاء اللّه است و اين قابل تدارك است در هر زمانى كه متذكّر شود و اگر نبود اين روايات ممكن بود از آيه چهارم استظهار شود كه مقصود بخطاب امّتند اگر چه مخاطب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چنانچه رسم خطابات قرآنيه است و مراد آنستكه مردم نگويند و معتقد نشوند كه كارى ميتوانند انجام دهند بدون مشيّت الهى و اعتماد بقدرت خودشان در امور نداشته باشند و البتّه گفتن انشاء اللّه هم علاوه بر آنكه ذكر خدا است و در هر حال خوب است براى اظهار اعتقاد بجريان امور بر طبق مشيّت الهى لازم است و اگر آنكار را فراموش كردند و انجام ندادند از خدا بخواهند كه ايشانرا دلالت بامرى نمايد كه خيرش براى آنها بيشتر باشد از كار فراموش شده و بنابراين و قل عسى ربّى أن يهدين لأقرب من هذا رشدا بيان است براى ذكر دروا ذكر ربّك اذا نسيت و فراموش شده كار است و مربوط بذكر انشاء اللّه نيست ولى آنچه از خاندان وحى و تنزيل رسيده متعيّن بقبول است اگر چه آن بدقت منافات با اين معنى هم ندارد و قابل جمع است و اللّه اعلم .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ كَذلِكَ أَعثَرنا عَلَيهِم لِيَعلَمُوا أَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَيبَ فِيها إِذ يَتَنازَعُونَ بَينَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَيهِم بُنياناً رَبُّهُم أَعلَمُ بِهِم قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِم مَسجِداً «21» | |||
و همين نحو که ما آنها را در اينکه مدت متجاوز از سيصد سال خواب كرديم و سپس بيدار نموديم و يك نفر آنها رفت براي تدارك غذا همين نحو بر اهل شهر و قوم آنها مطّلع كرديم قدرت خود را براي اينكه بدانند که ما قدرت داريم مرده را هم زنده كنيم و اينكه وعده الهي ببعث و نشور حق است و اينكه قيامت بر پا خواهد شد هيچ شكي در او نيست زماني که اهل شهر اختلاف و نزاع داشتند بين خود در امر اصحاب كهف پس گفتند بنا كنيم بر آنها عمارتي مثل مقبره که اينها مردهاند بعضي گفتند خواب هستند پروردگار آنها بر آنها داناتر است بامر آنها رفتند كساني که مطلع شدند بر امر آنها هر آينه ميگيريم براي اينها يعني قرار ميدهيم بر آنها مسجدي که در او عبادت شود وَ كَذلِكَ أَعثَرنا عَلَيهِم خلاصه كلام اينكه موقعي که آن يك نفر آمد براي تحصيل معاش ديد اوضاع شهر تغيير كرده و اهل آن بكلي از شاه و گدا از بين رفتند و سلطان صالحي بر اهل شهر سلطنت دارد و تمام اهل شهر غير از آنها هستند و معلوم شد مدت مكث آنها متجاوز از سيصد سال بوده و بسياري فهميدند که اينها اينکه مدت در خواب بودند و چون اهل شهر دو دسته بودند مؤمن که معتقد بمعاد بودند و كافر که منكر بودند اينکه قضيّه اينها دليل شد لِيَعلَمُوا أَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ فهميدند که وعده الهي بمعاد حق است و خداوند قادر است بر احياء موتي وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَيبَ فِيها قيامت جاي شك براي آن نماند. | |||
جلد 12 - صفحه 341 | |||
إِذ يَتَنازَعُونَ بَينَهُم أَمرَهُم که اختلاف داشتند در امر معاد يا در امر اصحاب كهف که مرده بودند زنده شدند يا خواب بودند بيدار شدند هر كدام باشد دليل بر معاد هست كساني که گفتند آنها مرده هستند فَقالُوا ابنُوا عَلَيهِم بُنياناً مقبره بنا كنند درب غار که بروند بزيارت آنها رَبُّهُم أَعلَمُ بِهِم جمله مستقله است نه مقول قول آنها که خداوند داناتر است بحال آنها که مردهاند پس زنده ميشوند يا خواب هستند سپس بيدار ميشوند. | |||
قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمرِهِم مؤمنين كساني که درك كردند که آنها زنده هستند و در حفظ الهي محفوظ هستند گفتند لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِم مَسجِداً که بتوانند بوظائف عبادي خود عمل كنند و انجام دهند. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
(آیه 21)- پایان ماجرای اصحاب کهف: به زودی داستان هجرت این گروه از مردان با شخصیت در آن محیط، در همه جا پیچید، و شاه جبّار سخت برآشفت، لذا دستور داد مأموران مخصوص همه جا را به جستجوی آنها بپردازند، و اگر | |||
ج3، ص33 | |||
ردّ پایی یافتند آنان را تا دستگیریشان تعقیب کنند، و به مجازات برسانند اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند. | |||
اکنون به سراغ مأمور خرید غذا برویم و ببینیم بر سر او چه آمد، او وارد شهر شد ولی دهانش از تعجب باز ماند، شکل ساختمانها بکلی دگرگون شده، قیافهها همه ناشناس، لباسها طرز جدیدی پیدا کرده، و حتّی طرز سخن گفتن و آداب و رسوم مردم عوض شده است، ویرانههای دیروز تبدیل به قصرها و قصرهای دیروز به ویرانهها مبدل گردیده! او هنوز فکر میکند خوابشان در غار یک روز یا یک نیمه روز بوده است پس این همه دگرگونی چرا! تعجب او هنگامی به نهایت رسید که دست در جیب کرد تا بهای غذایی را که خریده بود بپردازد، فروشنده چشمش به سکهای افتاد که به 300 سال قبل و بیشتر تعلق داشت، و شاید نام «دقیانوس» شاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود، هنگامی که توضیح خواست، او در جواب گفت تازگی این سکه را به دست آوردهام! و خود او نیز متوجه شد که او و یارانش در چه خواب عمیق و طولانی فرو رفته بودند. | |||
این مسأله مثل بمب در شهر صدا کرد، و زبان به زبان در همه جا پیچید. | |||
جمعی از آنها نمیتوانستند باور کنند که انسان بعد از مردن به زندگی باز میگردد، اما ماجرای خواب اصحاب کهف دلیل دندان شکنی شد برای آنها که طرفدار معاد جسمانی بودند. | |||
لذا قرآن در این آیه میگوید: «و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است» (وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ). | |||
«و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها). | |||
این خواب و بیداری از پارهای جهات از مردن و باز گشتن به حیات، عجیبتر بود، زیرا صدها سال بر آنها گذشت و بدنشان نپوسید، در حالی که نه غذایی | |||
ج3، ص34 | |||
خوردند و نه آبی نوشیدند. | |||
آیا این دلیل بر قدرت خدا بر هر چیز و هر کار نیست؟ حیات بعد از مرگ با توجه به چنین صحنهای مسلما امکان پذیر است. | |||
مأمور خرید غذا به سرعت به غار باز گشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت، همگی در تعجب عمیق فرو رفتند، تحمل این زندگی برای آنها سخت و ناگوار بود، از خدا خواستند که چشم از این جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنین شد. | |||
آنها چشم از جهان پوشیدند و جسدهای آنها در غار مانده بود که مردم به سراغشان آمدند. | |||
در اینجا نزاع و کشمکش بین طرفداران مسأله معاد جسمانی و مخالفان آنها در گرفت، مخالفان سعی داشتند که مسأله خواب و بیداری اصحاب کهف به زودی به دست فراموشی سپرده شود، و این دلیل دندان شکن را از دست موافقان بگیرند. | |||
قرآن چنین میگوید: «در آن هنگام که میان خود در باره کار خویش نزاع داشتند گروهی میگفتند: بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» (إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ). | |||
«ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: | |||
ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها میسازیم» تا خاطره آنان فراموش نشود (قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً). | |||
این آیه نشان میدهد که ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دین نه تنها حرام نیست، بلکه کار خوب و شایستهای است. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||