نَسْخَر
ریشه کلمه
- سخر (۴۲ بار)
قاموس قرآن
ريشخند كردن. در اقرب گويد «سخرمنه:هزء به» [هود:38]. اگر ما را مسخره بكنيد ما هم شما را مسخره و ريشخند خواهيم كرد. اين كلمه در همه جاى قرآن با «من» تعديه شده است در اقرب الموارد با «باء» نيز گفته سپس مىگويد: فراء تعديه با باء را منع كرده و جوهرى گويد ابوزيد حكايت كرده كه آن پستترين دو استعمال است و در تاج العروس آمده كه «سخريه» براى در ضمن گرفتن «هزأ» است. ساخر: مسخره كننده [زمر:56]. به عقيده طبرسى سخر و اسنسخر هر دو به يك معنى است و بعضى استفعال را طلب اظهار مسخره گفتهاند على هذا معنى [صافات:14]. آن است چون آيهاى بينند مسخره و ريشخند كنند يا يكديگر را به اظهار ريشخند و اميدوارند در اقرب نيز هر دو به يك معنى است ولى مىشود گفت كه اضافه مبانى كثرت و مبالغه را مىرساند. تسخير: يعنى وادار كردن به عمل با قهر و اجبار. راغب گويد: تسخير آن است كه شىء را به غرض مخصوصى با قهر سوق كنند. طبرسى آن را رام كردن گويد كه عبارت اخراى سوق به قهر است. ديگران نيز چنين گفتهاند [رعد:2]. يهنى خورشيد و ماه را رام كرد و به حركت و نظم مقهور نمود [لقمان :20]. «لكم» در اين ايه و ايات ديگر نشان مىدهد كه اين تسخير براى بندگان و براى منافع آنهاست. [اعراف:54]. سخرّى. به ضمّ سين و كسر آن به معنى مسخره شده يا تسخير شده است طبرسى ذيل آيه 110 مؤأمنون نقل كرده كه آن به معنى مسخره شده و با ضمّ و كسر هر دو آيد ولى به معنى تسخير شده فقط با ضمّ آيد و نيز گويد: آن را در آيه [زخرف:32]. بالاتفاق به ضمّ خواندهاند ولى در آيه [مؤمنون:110]، [ص:63]. به ضمّ وكسر هر دو خواندهاند. ناگفته نماند: «سَخْرِيّاً» در مؤمنون 110 و ص 63 در قرآنها به كسر سين است گرچه قراء با هر دو خواندهاند به نظر مىآيد كه مراد از آن در دو آيه فوق مسخره گرفتن است مخصوصاً در سورهمؤمنونكه ما بعد آن «وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ» است. ولى در آيه 32 زخرف مراد از آن تسخير شده است كه ذيلاً آن را بررسى ميكنيم : * [زخرف:32]. «سُخْرِيّاً» در اين آيه چنانكه گفتيم بالاتفاق با ضمّ قرائت شده است. و مراد از آنه تسخير كردن است كه مردمان يكديگر را مسخر مىكنند. مراد از رحمت ظاهراً نبوت است كه آيه قبل مىگويد «وِ قالوا لَوْ لا نُزِّلَ هذا الْقةرْآنُ على رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتينِ عَظيمٍ» در جواب آمده: آيا آنها رحمت خدا را قسمت مىكنند و مىخواهند نبوّت روى دلخواه آنها باشد گذشته از نبوّت معيشتهاى آنها را نيز ما قسمت كردهايم تا يكديگر را تسخير كنند و هر كس از ديگرى فرمان برد و دست به هم دهند تا كار دنيا اداره شود. نا گفته نماند چنانكه در «رزق» گذشت خداوند استعدادهاى بشر را مختلف قرار داده تا هر يك در كارى متخصّص باشند و هر يك كارى پيش گيرند و هر متخصّص آن ديگرى را تسخير كند تا اطاعت و فرمانبردارى در جريان افتاده كارها روبه راه شوند. اگر مردم در يك استعداد آفريده مىشدند و يكسان مىبودند يكديگر را مسخّر نمىكردند و امور دنيا پيش نمىرفت به نظر نگارنده مراد از «قَسَمْنا» و «رَفَعْنا» راجع به اختلاف استعدادها است نه به ثروت و مال دنيا گرچه نتيجه آن از اختلاف در ثروت نيز هست و اللّه اعلم.