فَاصْفَح
«فَاصْفَحْ» از مادّه «صَفح» به معناى روى بگردان و صرف نظر کن است.
ریشه کلمه
قاموس قرآن
اغماض. ناديده گرفتن. راغب گويد: آن از عفو ابلغ است. طبرسى فرموده: صفح و عفو و تجاوز از ذيب به يك معنى اند. قول راغب به نظر بهتر مىرسد كه در چند آيه عفو وصفح با هم آمده و صفح بعد از عفو واقع شده است [نور:22]. يعنى بخشيد و مطلب را ناديده گيرند آيا نمىخواهيد خدا شما را بيامرزد؟ هكذا [تغابن:14]. بايد دانست اصل صفح به معنى جانب و ر.ى چيز است مثل صفحه صورت، صفحه سنگ صفح صفحاً يعنى از او اعراض كرد حقيقتش اين است از او اعراض كرد حقيقتش اين است كه صفحه صورت خويش را از او بر گرداند. در مجمع فرموده: به ظاهر به پوست بدن انسان صفحه گويند ايضاً به ظاهر هر چيز صفحه گفته مىشود «صافَحْتُهُ» يعنى ظاهر كف دستم ظاهر كف دست او را ملاقات كرد. در معنى «صَفَحْتُ عِنْهُ» دو قول است يكى اينكه: او را به گناهش مؤاخذه نكردم و روى خوش نشان دادم. ديگرى اينكه: چيزيكه باعث تغيير صورتش باشد كه من نديد گويند «صَفَّحْتُ الْوَرَقَةَ» يعنى از ورقى به ورقى گذشتم. از همين است «صَفَحْتُ الْكِتابَ» كتاب را ورق زدم. * [زخرف:89]، [حجر:85]. يعنى: قيامت حتمى است خداوند به حق داورى خواهد كرد به نكوئى اعراض كن زحمات را ناديده بگير از آنهااعراض كن مثل [سجده:30]. و سلام بگو (و تا در حال مدارا هستند مدارا كت) به زودى خواهند دانست. * [زخرف:5-6]. ضرب در آيه به معنى برگرداندن است در مجمع فرموده: اصل «اضربت عند الذكر» آن است كه راكب چون بخواهد اسب خود را به طرفى بگرداند آن را با عصا يا شلاق مىزند تا برگردد ضرب به جاى صرف و برگرداندن گذاشته شده است . مراد از «ذكر» وحى و قرآن است. و «صفحاً» گفتهاند مفعول له است و «اَنْ كُنْتُمْ» تعليل است براى «اَفَنَضْرِبُ». يعنى: آيا بع علت اعراض از شما، ذكر و قرآن را از شما برگردانيم و امر و نهى نكنيم زيرا كه قومى اسرافكار هستيد؟ كمنظور اين است كه خداوند بنا به قانونيكه دارد در اثر اسراف بندگان از آنها اعراض نمىكند و آنها را مهمل و بى شريعت نمىگذارد لذا در آيه بعدى فرموده: [انسان:3]. شايد «صَفْحاً» مفعول مطلق باشد از «اَفَنَضْرَبُ» مثل قَعَدْتُ جُلُوساً.