روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۷۲۱
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، كِتَابُ الْفَرَائِضِ وَ الْمَوَارِيث
و روي سليمان بن داود المنقري عن حفص بن غياث قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۷۲۰ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۷۲۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۶ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۲۲۶
و سليمان بن داود منقرى، از حفص بن غياث روايت كرده است كه گفت: از امام جعفر بن محمّد عليهما السلام در باره دو طايفه از مؤمنين سؤال كردم كه يكى از آن دو باغى [ستمكار] است، و ديگرى عادل است، و اين دو طايفه با يك ديگر جنگ كردهاند، و مردى از اهل عراق پدرش يا پسرش يا برادرش يا دوستش را كه از اهل بغى بوده كشته است، در حالى كه او وارث آن مقتول است در اين صورت آيا از او ارث ميبرد؟ امام فرمود: آرى، زيرا كه او مقتول را به آئين حقّ كشته است. فضل بن شاذان نيشابورى گفت: اگر مردى پسرش را بقصد تأديب بزند، بىآنكه آن زدن بمرز اسراف برسد، ولى پسر در اثر آن زدن بميرد، پدر از او ارث ميبرد، و كفّارهاى بر او لازم نميآيد، زيرا پدر حقّ دارد كه بچنين كارى اقدام كند، و او بتأديب فرزند خود مأمور است، از آن جهت كه او در اين مقام بمنزله امام است كه بر مردى اقامه حدّ كند، و آن مرد در اثر آن حدّ بميرد، پس ديهاى و كفّارهاى بر امام لازم نمىآيد، و امام چون حدّ خداى عزّ و جلّ را بر كسى اقامه كند، و او در اثر اجراء حدّ بميرد، قاتل ناميده نميشود، و اگر پدرى پسرش را بحدّ اسراف بزند، چندان كه آن پسر بميرد، پدر از او ارث نميبرد، و كفّاره بر ذمّهاش تعلّق ميگيرد، و هر كس كه از ميراث بهرهاى داشته باشد، كفّاره بر ذمّه ندارد بر عكس غير وارث كه كفّاره بر ذمّه دارد. و اگر پسر جراحتى در بدن داشته، و پدر آن را بشكافد، و پسر در اثر آن بميرد، چنين شخص قاتل نيست، و از آن پسر ارث ميبرد، و كفّارهاى بر ذمّه ندارد، زيرا اين عمل بمنزله ادب و اصلاح و نياز فرزند به اين اقدام و معالجاتى از اين گونه است. و اگر مردى بر مركبى سوار باشد، و آن مركب پدر يا برادر او را زيرپا لگد كند، كه در اثر اين حادثه بميرد، آن مرد از او ارث نميبرد، و ديه بر عاقله است، و كفّاره بر ذمّه او است، و اگر از عقب حيوان را براند يا از پيش آن برود و مهارش را بكشد و آن حيوان پدر و يا برادرش را زيرپا لگد كند، چندان كه بميرد، از او ارث ميبرد، و ديهاى كه بر عاقله است، متعلّق بورثه است، و كفّارهاى بر او لازم نمىآيد. و اگر مردى چاهى در محلّى بكند كه حقّ كندن چاه در آنجا را نداشته باشد يا حظيرهاى براى چارپايان بسازد، يا سايهبانى بنا كند، و در آن ميان چيزى از آن بوارثى اصابت كند، و او را بكشد، كفّاره بر او لازم نمىآيد، و ديه بر عاقله است و آن شخص از مقتول ارث ميبرد، زيرا كه او قاتل نيست، آيا نمىبينى كه آن شخص اگر كارى از اين گونه را در محلّى كه حقّ او است بجا آورد قاتل نبوده است، و از اين جهت ديهاى و كفّارهاى بر او لازم نمىآمده است؟ بنا بر اين بجا آوردن آن كار در غير محلّ استحقاقيش قتل نيست، زيرا كه عين اين عمل در محل استحقاقيش واقع مىشود، و قتل محسوب نميشود. و امّا لازم آمدن ديه بر عاقله در اين مورد، از نظر احتياط در دماء است، و براى آنست كه خون مرد مسلمانى تباه نشود، و مردم از مرز حقوق خودشان بجائى كه حقّى در آن ندارند گام فرا ننهند. و همچنين كودك و ديوانه اگر مرتكب قتلى شوند هر آينه ارث ميبرند، و ديه بر عاقله آنانست. و قاتل اگر چه ارث نبرد حاجب مىشود. آيا نمىبينى كه برادران مادر را محجوب ميسازند، و خود ارث نميبرند؟