روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۹

از الکتاب


آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، كِتَابُ الْحُدُود

و روي سعد بن طريف عن الاصبغ بن نباته قال :

أَتَى رَجُلٌ‏ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي فَأَعْرَضَ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ بِوَجْهِهِ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ اِجْلِسْ فَأَقْبَلَ‏ عَلِيٌّ ع‏ عَلَى اَلْقَوْمِ فَقَالَ أَ يَعْجِزُ أَحَدُكُمْ إِذَا قَارَفَ هَذِهِ اَلسَّيِّئَةَ أَنْ يَسْتُرَ عَلَى نَفْسِهِ كَمَا سَتَرَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فَقَامَ اَلرَّجُلُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي فَقَالَ وَ مَا دَعَاكَ إِلَى مَا قُلْتَ قَالَ طَلَبُ اَلطَّهَارَةِ قَالَ وَ أَيُّ اَلطَّهَارَةِ أَفْضَلُ مِنَ اَلتَّوْبَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ يُحَدِّثُهُمْ فَقَامَ اَلرَّجُلُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي فَقَالَ لَهُ أَ تَقْرَأُ شَيْئاً مِنَ‏ اَلْقُرْآنِ‏ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ اِقْرَأْ فَقَرَأَ فَأَصَابَ فَقَالَ لَهُ أَ تَعْرِفُ مَا يَلْزَمُكَ مِنْ حُقُوقِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي صَلاَتِكَ وَ زَكَاتِكَ فَقَالَ نَعَمْ فَسَأَلَهُ فَأَصَابَ فَقَالَ لَهُ هَلْ بِكَ مِنْ مَرَضٍ يَعْرُوكَ أَوْ تَجِدُ وَجَعاً فِي رَأْسِكَ أَوْ شَيْئاً فِي بَدَنِكَ أَوْ غَمّاً فِي صَدْرِكَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ لاَ فَقَالَ وَيْحَكَ اِذْهَبْ حَتَّى نَسْأَلَ عَنْكَ فِي اَلسِّرِّ كَمَا سَأَلْنَاكَ فِي اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنْ لَمْ تَعُدْ إِلَيْنَا لَمْ نَطْلُبْكَ قَالَ فَسَأَلَ عَنْهُ فَأُخْبِرَ أَنَّهُ سَالِمُ اَلْحَالِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ هُنَاكَ شَيْ‏ءٌ يَدْخُلُ عَلَيْهِ بِهِ اَلظَّنُّ قَالَ ثُمَّ عَادَ اَلرَّجُلُ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي فَقَالَ لَهُ لَوْ أَنَّكَ لَمْ تَأْتِنَا لَمْ نَطْلُبْكَ وَ لَسْنَا بِتَارِكِيكَ إِذْ لَزِمَكَ حُكْمُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ اَلنَّاسِ إِنَّهُ يُجْزِي مَنْ حَضَرَ مِنْكُمْ رَجْمَهُ عَمَّنْ غَابَ فَنَشَدْتُ اَللَّهَ‏ رَجُلاً مِنْكُمْ يَحْضُرُ غَداً لَمَّا تَلَثَّمَ بِعِمَامَتِهِ‏ حَتَّى لاَ يَعْرِفَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ أْتُونِي بِغَلَسٍ‏ حَتَّى لاَ يَنْظُرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِنَّا لاَ نَنْظُرُ فِي وَجْهِ رَجُلٍ وَ نَحْنُ نَرْجُمُهُ بِالْحِجَارَةِ قَالَ فَغَدَا اَلنَّاسُ كَمَا أَمَرَهُمْ قَبْلَ إِسْفَارِ اَلصُّبْحِ فَأَقْبَلَ‏ عَلِيٌّ ع‏ عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ نَشَدْتُ اَللَّهَ رَجُلاً مِنْكُمْ لِلَّهِ عَلَيْهِ مِثْلُ هَذَا اَلْحَقِ‏ أَنْ يَأْخُذَ لِلَّهِ بِهِ فَإِنَّهُ لاَ يَأْخُذُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِحَقٍّ مَنْ يَطْلُبُهُ اَللَّهُ‏ بِمِثْلِهِ قَالَ فَانْصَرَفَ وَ اَللَّهِ قَوْمٌ مَا نَدْرِي مَنْ هُمْ حَتَّى اَلسَّاعَةِ ثُمَّ رَمَاهُ بِأَرْبَعَةِ أَحْجَارٍ وَ رَمَاهُ اَلنَّاسُ‏


من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۸ حدیث من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۵۰
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : من لايحضره الفقيه - جلد ۴
بخش : كتاب الحدود
عنوان : حدیث امام على (ع) در کتاب من لا يحضره الفقيه جلد ۴ كِتَابُ الْحُدُود‏ بَابُ مَا يَجِبُ بِهِ التَّعْزِيرُ وَ الْحَدُّ وَ الرَّجْمُ وَ الْقَتْلُ وَ النَّفْيُ فِي الزِّنَا
موضوعات :

ترجمه

‏محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۵۱

و سعد بن طريف از اصبغ بن نباته روايت كرده است كه مردى نزد امير مؤمنان عليه السّلام آمد و گفت: يا امير المؤمنين براستى كه من زنا كرده‏ام مرا باجراء حدّ الهى پاك كن، حضرت از وى روى بگردانيد، سپس وى را گفت بنشين، پس‏ روى بمردم كرده فرمود: آيا شما عاجزيد از اينكه يكى از شما اگر مرتكب عمل ناشايسته‏اى شد بر خود بپوشد همچنان كه خداوند از ديگران آن را مستور داشته، آن مرد برخاست و گفت: يا على من زنا كرده‏ام مرا پاك ساز، حضرت پرسيد: چه تو را وادار كرد كه اين كلام را در اين جمع بگوئى؟ گفت: طلب پاك شدن از گناه، حضرت فرمود: چه طهارتى بالاتر از توبه است، سپس روى بياران كرده مشغول به سخن شد، مرد برخاست و گفت: يا امير المؤمنين من براستى كه زنا كرده‏ام مرا پاك ساز، حضرت فرمود: آيا چيزى از قرآن خوانده‏اى؟ گفت: آرى، فرمود: بخوان، مرد شروع كرد و درست خواند، پرسيد آيا مبتلا به بيمارى يا ناراحتى عصبى هستى كه گاهى تو را فرا مى‏گيرد، يا بسردردى گرفتارى يا چيزى در بدن تو است، يا در سينه تو اندوهى است و تو را ناراحت ساخته، مرد گفت: يا امير المؤمنين نه، فرمود: خدايت ببخشد برو تا از ديگران سرّى از وضع تو سؤال شود چنان كه از تو آشكارا پرسش شد، و اگر باز نگردى ما نيز با تو كارى نخواهيم داشت، و در باره او از ديگران سؤال شد، گفتند سالم و تندرست است و چيزى كه انسان را در مورد او بشك اندازد در او سراغ نداريم، گويد:سپس مرد آمد نزد امام و باو گفت: يا امير المؤمنين من زنا كردم مرا پاك ساز، حضرت‏ باو فرمود: چنانچه تو نزد ما نمى‏آمدى تو را احضار نميكرديم ولى دست از تو بر نخواهيم داشت همانا جرمت ثابت شد و حكم خداوند بزرگ در باره تو مورد پيدا كرد، سپس فرمود: اى مردم براى رجم اين مرد حاضران شما از كسانى كه غائبند كفايت مى‏كنند، پس بخدا سوگند مى‏دهم كه نيايد يكى از شما فردا مگر اينكه با عمامه‏اش رويش را پوشانيده باشد تا اينكه ديگران او را نشناسند، و صبح تاريك بيائيد تا يك ديگر را درست نبينيد زيرا ما نمى‏نگريم در چهره مرديكه او را رجم مى‏كنيم با سنگريزه يا پاره سنگ، گويد: فردا بامدادان همان طور كه امام فرموده بوده پيش از اينكه هوا روشن شود گرد آمدند، و امير مؤمنان عليه السّلام بآنان رو كرده فرمود: شما را بخدا سوگند هر كدام از شما حدّى اين چنين خدا بر او واجب كرده است در اين مورد شركت نكند زيرا حقّ خدا را نگيرد آن كس كه خداوند از او حقّى مانند آن طلبكار است، فرمود:بخدا مردمى رفتند كه اكنون ندانستيم چه كسانى بودند، سپس با چهار سنگ او را سنگسار كرد. شرح: «سعد بن طريف قاضى سنّى است و علماء رجال او را توثيق نكرده‏اند، و خبر دلالت دارد كه امام عليه السّلام اقرار را موجب رجم دانست و مردى را به اقرار رجم كرد، با اينكه وى قبل از ثبوت حكم به اقرارش، بارها خود گفته بود: «طهّرني» كه اين اگر توبه صريح نباشد، لا اقلّ شبهه آن هست، و حدّ چه جلد باشد چه رجم قبل از توبه است، و اگر توبه‏اش قبل از ثبوت حكم باشد درء حدّ مى‏كند، چنان كه‏ شبهه نيز درء حدّ مينمايد. كه «الحدود تدرأ بالشّبهات».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)