روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۴۲
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، أَبْوَابُ الْقَضَايَا وَ الْأَحْكَام-بَابُ الْحِيَلِ فِي الْأَحْكَام
:
من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۴۱ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۴۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۷
دو مرد نزد على عليه السّلام آمده و شهادت دادند كه اين مرد زرهاى دزديده است، مرد لابه كنان قسم ياد مىكرد كه اينان دروغ مىگويند و شهادتشان درست نيست و پيوسته مىگفت: اگر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود من حدّ نمىخوردم، و دستم قطع نمىشد. حضرت فرمود: چرا؟ مرد گفت: براى اينكه به او وحى مىرسيد كه من بىتقصير و از اين تهمت مبرّا هستم و مرا كارى نمىكرد، حضرت چون قسم او را ديد دو مرد شاهد را طلبيد و گفت: از خدا بترسيد و دست اين مرد را بناروا قطع نكنيد و آنها را نيز قسم داد، پس فرمود: اكنون يكى از شما دست او را نگهدارد و آن ديگرى دست او را قطع كند. چون آنها در محلّ اجراى حكم بردند مردم ازدحام كردند و درهم ريختند و آن دو شاهد در ميان مردم پنهان شده، فرار كردند. آنگاه مردى كه مورد اتّهام بود بنزد امير المؤمنين آمده عرض كرد: اگر اينان راست مىگفتند معنى نداشت كه در ميان مردم و ازدحام مرا رها كرده و فرار كنند، حضرت فرمود: هر كس آن دو را بيابد و حاضر كند كارى با آنها بكنم كه موجب عبرت ديگران شود.