روایت:الکافی جلد ۲ ش ۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن ابن اذينه عن زراره :
الکافی جلد ۲ ش ۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۲۷
از زراره كه مردى از امام باقر (ع) پرسيد از قول خدا عز و جل (۱۷۲ سوره اعراف): «و آنگاه كه برگرفت پروردگار تو از آدمىزادهها نژادشان را از پشتشان و آنان را بر خود گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا» تا آخر آيه (گواهيم، تا نگوئيد روز قيامت كه ما بوديم از اين بىخبر و غافل). در پاسخ فرمود- و پدرش هم مىشنود- كه: پدرم برايم باز گفت: به راستى خداى عز و جل مُشتى از خاكى كه آدم را از آن آفريد بر گرفت و از آب گوارا بر آن ريخت و آن را چهل صباح وانهاد و سپس از آب تلخ و شور بر آن ريخت و آن را چهل صباح وانهاد، و چون خمير مايه شد آن را بر گرفت و به سختى در هم ماليد و از راست و چپ آن چون مورچگان بر آمدند و به همه فرمان داد در آتش روند و اصحاب يمين رفتند و آتش بر آنها سرد و سلامت شد و اصحاب شمال سرباز زدند از رفتن در آن.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۱۰
زراره گويد: مردى از امام باقر عليه السّلام در باره اين آيه پرسيد: «و چون پروردگارت از فرزندان آدم، از پشتهايشان، نژادشان را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا- تا آخر آيه ۱۷۲ سوره ۷-» حضرت در حالى كه پدرش ميشنيد پاسخ داد. پدرم بمن حديث فرمود كه: خداى عز و جل يك مشت از خاك زمينى كه آدم عليه السّلام را از آن آفريد برگرفت و آب گواراى فرات «۱» بر آن بريخت، و آن را چهل صباح بحال خود گذاشت، سپس بر آن آب شور و تلخ ريخت و چهل صباح ديگر واگذاشت. چون آن گل خمير شد، آن را برگرفت و بشدت ماليد، آنگاه آدميان مانند مور از راست و چپش بجنبش در آمدند، بهمگى دستور فرمود بآتش درآيند، اصحاب يمين __________________________________________________
(۱) فرات: بسيار گوارا.
داخل شدند و آتش بر آنها سرد و سلامت گشت و اصحاب شمال از داخل شدن سرپيچى كردند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۹
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابنابىعمير، از ابناذينه، از زراره روايت كرده است كه مردى سؤال كرد، از امام محمد باقر عليه السلام، از قول خداى- جلّوعزّ-: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» «۱» تا آخر آيه. آن حضرت در جواب فرمود- و پدرش عليهما السلام مىشنيد: «حديث كرد مرا پدرم كه خداى عز و جل كفى را از خاك؛ يعنى آن خاكى كه آدم عليه السلام را از آن آفريد، گرفت، و آب شيرينِ خوشگوار را بر آن ريخت. بعد از آن، چهل صباح آن را وا گذاشت؛ پس آب شور تلخ را بر آن ريخت و چهل صباح آن را وا گذاشت، و در هنگامى كه آن سرشت برآمد، آن را فرا گرفت و مالش سختى داد، و خلايق مانند مورچگان، از آن، از طرف راست و چپ آن جناب بيرون آمدند. و همه ايشان را امر فرمود: در آتش فرو روند؛ پس اصحاب دست راست داخل شدند، و آتش بر ايشان سرد و سلامت گرديد، و اصحاب دست چپ سرباز زدند كه در آن داخل شوند». __________________________________________________
(۱). اعراف، ۱۷۲.