روایت:الکافی جلد ۲ ش ۸۶۷
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن سماعه بن مهران قال قال لي عبد صالح ص :
الکافی جلد ۲ ش ۸۶۶ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۸۶۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۵۹
از سماعة بن مهران، گويد: امام كاظم (ع) به من فرمود: اى سماعه، در بسترِ خود آسودند و مرا به ترس انداختند، هلا به خدا سوگند، جهانى بود كه در آن جز يك تن خدا پرست نبود و اگر مىبود، خدا عز و جل او را هم نام مىبرد آنجا كه مىفرمايد (۱۲۰ سوره نحل): «به راستى ابراهيم يك امّت بود خداشناس و يگانه پرست بود و از مشركين نبود» تا خدا تنها عمر گذرانيد و سپس راستى كه خدا او را به اسماعيل و اسحاق مأنوس ساخت و سه تن يگانه پرست شدند، هلا به خدا كه مؤمن كم است و أهل كفر بسيارند، آيا مىدانى براى چه؟ گفتم: نمىدانم قربانت، فرمود: اين مسلمان نماها و شيعه مآبان وسيله انس و آرامش دل مؤمنان حقيقى هستند، آنچه در سينه دارند به آنها بگويند و به اين وسيله راحت مىشوند و آرام مىگردند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۳۴۱
سماعة بن مهران گويد: بنده صالحى (موسى بن جعفر) صلوات اللَّه عليه بمن فرمود: اى سماعة (مدعيان تشيع و دوستى ما) روى بسترهاى خود آرميدند و مرا بترس انداختند (زيرا تقيه نكردند و فضائل ما را نزد هر كس گفتند) هان بخدا زمانى بود كه در اين دنيا جز يك تن خدا را نمىپرستيد، و اگر ميبود خداى عز و جل او را هم اضافه ميكرد در آنجا كه ميفرمايد: «همانا ابراهيم امتى بود مطيع خدا و با روش مستقيم و از مشركين نبود، ۱۲۰ سوره ۱۶» تا خدا خواست (زمانى طولانى) بدين روش گذرانيد، سپس خدا اسماعيل و اسحاق را انيس او ساخت و سه تن شدند، هان بخدا مؤمن كم است و اهل كفر بسيارند، ميدانى چرا چنين است؟ عرضكردم: نميدانم قربانت، فرمود: (مدعيان تشيع) همدم مؤمنين شدند تا مؤمنين آنچه در دل دارند بآنها گويند و باين وسيله استراحت يابند و آرام گيرند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۵۹۹
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن سنان، از عمّار بن مروان، از سماعة بن مهران روايت كرده است كه گفت: امام موسى كاظم عليه السلام- صلوات اللَّه عليه- به من فرمود كه: «اى سماعه! بر فرشهاى خويش ايمن نشستهاند و مرا ترسانيدهاند. بدان كه به خدا سوگند، زمانى بود كه دنيا بود و در آن مؤمنى نبود، مگر يك نفر كه خدا را مىپرستيد. و اگر با او غير او مىبود، هر آينه خداى عز و جل غير را به سوى او اضافه مىفرمود (/ و نسبت مىداد)، در آنجا كه مىفرمايد: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» «۱»؛ يعنى: به درستى كه ابراهيم خليل، امّتى بود فرمانبردار از براى خدا، و مايل از دينهاى باطل به دين حقّ اسلام، و نبود از شركآورندگان». «۲» و حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: «پس ابراهيم عليه السلام با اين حال مكث فرمود، آن قدرى كه خدا مىخواست. بعد از آن، خدا او را شاد كرد و آرام داد به اسماعيل و اسحاق، و ايشان، همه سه نفر شدند. بدان! به خدا سوگند كه مؤمن كم است و اهل كفر بسيارند، آيا مىدانى كه چرا چنين است؟» عرض كردم كه: نمىدانم، فداى تو گردم! فرمود كه: «ايشان را انيس از براى مؤمنان قرار داد. فرموده كه: به ايشان خو مىكنند و آنچه در سينههاى ايشان است به سوى ايشان پراكنده مىكنند و بروز مىدهند، و به استراحت مىافتند و به سوى آن ساكن مىشوند و آرام مىگيرند». _________________________________________________
(۱). نحل، ۱۲۰. (۲). چنان كه گمان قريش است؛ چه اعتقاد ايشان اين بود كه بر ملّت آن حضرتاند، با آنكه مشرك بودند.
و معنى امّت بودن آن حضرت، اين است كه جامع فضايل و كمالاتى چند بود كه مجموع آن يافت نمىشد، مگر در اشخاص متفرقه بسيار، و مراد آن است كه هر خصلتى نيك كه در امّتى باشد به طريق تفرّق و انتشار، در او جمع بود. آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى (مترجم)