روایت:الکافی جلد ۲ ش ۷۶۸
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن محمد بن خالد عن النضر بن سويد عن يحيي بن عمران الحلبي عن ابي خالد القماط عن حمران قال :
الکافی جلد ۲ ش ۷۶۷ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۷۶۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۶۲۵
از حمران، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: از شما بپرسم؟- خدايت بهى دهاد- در پاسخ فرمود: آرى، گفتم: من در حالى بودم و امروز در حال ديگرم، من پيشتر در زمين مىگشتم و يك مرد يا دو مرد يا زنى را دعوت به مذهب حق مىكردم و خدا هر كه را خواسته بود نجات مىداد و من امروز كسى را دعوت نمىكنم، در پاسخ فرمود: بر تو گناهى نيست كه مردم را به پروردگارشان باز گذارى تا هر كه را خدا خواهد از تاريكى و گمراهى به نور هدايت بيرون برد، سپس فرمود: و بر تو باكى نيست كه اگر از كسى به بوى خيرى شنيدى، براى دعوت او، گوشهاى بزنى و راهى نشان دهى، گفتم: به من خبر ده از قول خدا عز و جل؟ هر كه آن را زنده دارد، گويا همه مردم را زنده داشته؟ فرمود: يعنى از سوختن يا غرق شدن، سپس خموشى گرفت و باز فرمود: تأويل اعظمش اين است كه او را دعوت به مذهب حق كند و او هم بپذيرد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۳۰۰
حمران گويد: بامام صادق عليه السّلام عرضكردم: اصلحك اللَّه از شما سؤال كنم؟ فرمود: آرى: عرضكردم: من در گذشته حالى داشتم و امروز حال ديگرى دارم، من در گذشته در زمين ميگشتم و يك مرد و دو مرد يا زنى را بمذهب حق دعوت ميكردم و خدا هر كه را ميخواست (بوسيله دعوت من) نجات ميداد، ولى امروز كسى را دعوت نميكنم. فرمود: چه زيانى بر تو است كه مردم را با پروردگارشان واگذارى، تا هر كه را خدا خواهد از تاريكى بسوى نور برد، سپس فرمود: باكى بر تو نيست كه اگر از كسى احساس خير نمودى، سخنى با نرمى و احتياط باو القا كنى، عرضكردم: معنى اين قول خداى عز و جل را بمن خبر ده: «و هر كه او را زنده كند، گويا همه مردم را زنده كرده» فرمود: يعنى او را از سوختن و غرق شدن برهاند، آنگاه سكوت نمود و سپس فرمود: تأويل اعظم آيه اينست كه او را دعوت كند و او هم بپذيرد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۵۲۹
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از محمد بن خالد، از نضر بن سويد، از يحيى بن عمران حلبى، از ابوخالد قمّاط، از حمران روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: خدا تو را به اصلاح آورد! آيا از تو سؤال كنم؟ فرمود:
«آرى». عرض كردم كه: پيش از اين بر حالى بودم و من امروز بر حالى ديگرم. پيش از اين داخل زمينى مىشدم، پس يك مرد و دو مرد و زن را به سوى تشيّع مىخواندم، و خدا هر كه را مىخواست، مىرهانيد و از هلاكت نجات مىبخشيد، و من امروز كسى را دعوت نمىكنم. فرمود كه: «بر تو حرجى و باكى نيست كه ميان مردم و پروردگار ايشان وا گذارى و به ايشان كار نداشته باشى؛ زيرا كه هر كه خدا اراده فرمايد كه او را بيرون برد از ظلمت و تاريكى ضلالت، به سوى نور و روشنى هدايت، او را بيرون مىبرد». بعد از آن فرمود كه: «باكى بر تو نيست اگر خوبى را از كسى مشاهده كنى و اثر خيرى در او ببينى كه چيز اندكى به سوى او اندازى» (يعنى گوشهاى از ادله حقّه را به او بنمايى و در اين باب استقصا نكنى).
عرض كردم كه: مرا خبر ده از قول خداى عز و جل: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» «۱» فرمود:
«يعنى او را از سوختن يا غرق شدن نجات دهد». بعد از آن خاموش شد. پس فرمود كه: «تأويل اعظم آن، اين است كه آن را بخواند و آن نفس او را اجابت كند».
__________________________________________________
(۱). مائده، ۳۲.