روایت:الکافی جلد ۲ ش ۵۳۸
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن بعض اصحابه عن عمرو بن شمر عن جابر عن ابي جعفر ع قال :
الکافی جلد ۲ ش ۵۳۷ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۵۳۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۴۵۳
از امام باقر (ع) كه چون امير المؤمنين (ع) بيرون شد و آهنگ بصره داشت در ربذه (محلى است نزديك مدينه و مدفن ابى ذر غفارى است) فرود آمد و مردى از تيره محارب نزد او آمد و گفت: اى امير المؤمنين (ع) من در تيره خودم وجهى به عهده گرفتم (از بابت ديه يا غرامت جنگ و مانند آن) و من از هر دسته آنها درخواست همراهى و كمك كردم زبان رد و سرزنش به من گشودند، به آنها بفرما مرا كمك دهند و به همراهى من تشويق كن، فرمود: كجايند؟ فرمود: اينها كه مىبينى يك دسته از آنهايند، گويد: شتر خود را به حركت آورد و او هم مانند شتر مرغى جست و خيز زد و برخى اصحاب آن حضرت به دنبال او جست و خيز كردند و شتر آن حضرت به سختى و كندى به محل آن قوم رسيد و امام خود را بدانها رسانيد و بر آنها سلام كرد و پرسيد براى چه از همراهى صاحب خود دريغ دارند؟ آنها از روى شكايت كردند و او هم از آنها شكايت كرد، امير المؤمنين (ع) فرمود: بايد هر مردى با عشيره خود پيوست داشته باشد و به آنها رسيدگى كند، زيرا آنها به احسان و مال سزاوارترند و هر عشيره بايد به برادر خود پيوست و رسيدگى كند اگر روزگارش به زمين زد و دنيا به او پشت كرد، زيرا آنها كه با هم صله كنند و به همديگر بخشش كنند اجر دارند و آنها كه از هم ببرند و به هم پشت كنند گنهكارند، فرمود: سپس پاكش خود را سر داد و فرمود: خَلِّ.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۲۴
امام باقر عليه السلام فرمود: چون امير المؤمنين عليه السلام بعزم بصره بيرون رفت، در ربذه (كه مولد و مدفن ابى ذر غفاريست) فرود آمد، مردى از قبيله محارب خدمتش آمد و عرضكرد: يا امير المؤمنين من از قبيله خود غرامتى را بعهده گرفتم و چون از برخى از آنها تقاضاى مواسات و كمك كردم از سختى و تهيدستى دم زدند. اى امير مؤمنان بايشان امر فرما كمك كنند و وادارشان كن با من مواسات كنند. فرمود: آنها كجايند؟ عرضكرد: دستهئى از آنها آنجايند كه ميبينى، حضرت مركب خود را بسرعت هر چه تمامتر بحركت آورد و مركب مانند شتر مرغ ميرفت. جماعتى از اصحاب كه پيش را گرفتند بسختى و كندى باو رسيدند. حضرت بآنها رسيده بر آنها سلام كرد و پرسيد چرا با رفيق خود مواسات نميكنند؟ آنها از او، و او از آنها شكايت كردند، تا امير المؤمنين عليه السلام فرمود: هر كسى بايد با فاميل خود پيوست داشته باشد زيرا ايشان باحسان و دستگيرى مالى او از ديگران سزاوارترند، و هر فاميلى بايد با كسان خود پيوست داشته باشد، اگر روزگار بزمينشان زند، و از آنها پشت بگرداند، زيرا كسانى كه با يك ديگر پيوست دارند و بذل و بخشش ميكنند، پاداش يافته و آنهائى كه از هم ببرند و بهم پشت كنند، سنگينبارند، سپس مركب خود را برانگيخت و فرمود: برو «۱».
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۳۹۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از بعضى از اصحاب خويش، از عمرو بن شمر، از جابر، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «چون اميرالمؤمنين عليه السلام از مدينه بيرون آمد و اراده داشت كه به جانب بصره رود، و در ربذه فرود آمد؛ پس مردى از قبيله محارب به خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد كه: يا اميرالمؤمنين! در ميان قوم خود متحمل دينى شدهام كه بر ديگرى لازم بود، و قبول كردهام كه آن را ادا كنم. و در طايفهاى چند از ايشان سؤال كردم كه با من مواسات و برابرى نمايند و مرا يارى كنند؛ پس زبانهاى ايشان به سوى من پيشى گرفت، به منع آنچه از ايشان خواستم. يا اميرالمؤمنين! پس تو ايشان را امر كن به يارى كردن من، و برانگيختن ايشان بر مواسات با من. حضرت فرمود كه: ايشان در كجايند؟ عرض كرد كه: اين جماعت گروهى از ايشانند، در آنجا كه مىبينى». حضرت باقر عليه السلام فرمود: «پس اميرالمؤمنين ناقه خويش را حركت دادند، به وضعى كه آن ناقه را در رفتار بيش از آن ممكن نبود؛ پس آن ناقه گامهاى خُرد برمىداشت، و در رفتار به شترمرغ شباهت داشت. بعد از آن، بعضى از اصحاب آن حضرت در طلب ناقه به اين طريق مىرفت، و بعد از مشقّتها و شدّتهاى پى در پى، آخر به آن ناقه نرسيد. و اميرالمؤمنين عليه السلام به آن قوم رسيد، و بر ايشان سلام كرد و از ايشان پرسيد كه: چه چيز ايشان را از مواسات و يارى كردن صاحب و يار خويش منع مىكند؟ پس آن قوم از آن مرد شكايت كردند و او از ايشان شكايت نمود. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه: هر مردى با عشيره و قبيله خود پيوند مىكند (يعنى بايد كه صله ايشان را به جا آورد) زيرا كه ايشان از ديگران به نيكى او، و به آنچه در دست دارد سزاوارترند. و بايد كه هر قبيلهاى با برادر و كسان خويش پيوند كنند، اگر روزگار او را به سر درآورد، و دنيا از او روى بگرداند؛ زيرا كه كسانى كه به هم مىپيوندند و به يكديگر بذل و بخشش مىكنند، مأجور و مثاب خواهند بود، و آنان كه از يكديگر مىبُرند و پشت به هم مىكنند، مَوْزوُر باشند كه گناه و وبال بر ايشان بار شود. بعد از آن، ناقه خود را برانگيخت و به جهت ترغيب آن در رفتن، فرمود: حل» «۱». __________________________________________________
(۱). و حل- به فتح حا و سكون لام يا به كسر و تنوين-، آن صوتى است كه از براى راندن و از جا به در آوردن ناقه مىگويند. (مترجم)