روایت:الکافی جلد ۲ ش ۲۲۶۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الْعِشْرَة
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن معمر بن خلاد قال :
الکافی جلد ۲ ش ۲۲۶۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۲۲۷۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۵۶۵
از معمر بن خلاد، گويد: از ابو الحسن (ع) پرسيدم و گفتم: قربانت! مردى با جمعى است و سخنى به ميان آرند و شوخى كنند و بخندند؟ فرمود: باكى ندارد تا كه نباشد، من گمان كردم مقصود او دشنام است و هرزه گوئى، سپس فرمود: عرب بيابانى نزد رسول خدا (ص) مىآمد و چيزى به عنوان هديه تقديم او مىكرد و همان جا مىگفت: بهاى هديه ما را بده، و رسول خدا (ص) مىخنديد، و چون غمگين مىشد، مىفرمود: آن عرب بيابانى چه كرد؟ (چه شد خ) كاش نزد ما مىآمد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۴۸۵
معمر بن خلاد گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم: و عرضكردم: قربانت گردم مردى در ميان جمعى است و سخنى بميان آيد و آنها شوخى كنند و بخندند؟ فرمود: باكى نيست تا آنجا كه نباشد- و گمانم كه مقصودش فحش بود- (يعنى در صورتى كه بفحش و هرزه گوئى نكشد، و فحش در آن نباشد) سپس فرمود: همانا رسول خدا (ص) اين گونه بود كه عرب بيابانى نزدش مىآمد و هديهاى برايش مىآورد و همان جا ميگفت: بهاى هديه ما را بده، پس رسول خدا (ص) ميخنديد، و هر زمان كه اندوهگين ميشد ميفرمود: آن عرب بيابانى چه شد؟ كاش نزد ما مىآمد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۷۵۹
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از معمّر بن خلّاد روايت كرده است كه: امام موسى كاظم عليه السلام را سؤال نمودم و عرض كردم كه: فداى تو گردم! مردى با گروهى مىباشد. پس در ميان ايشان سخنى جارى مىشود، مزاح مىكنند و مىخندند. فرمود: «باكى نيست، مادام كه نباشد». من گمان كردم كه آن حضرت فحش را قصد فرمود؛ يعنى مادام كه سخن زشتى نباشد. بعد از آن فرمود كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان بود كه اعرابى به نزد او مىآمد و هديّه از برايش مىآورد. بعد از آن، در همان جا مىگفت كه: بهاى هديّه ما را به ما بده «۱»، و رسول خدا صلى الله عليه و آله مىخنديد. چون اندوهناك مىشد، مىفرمود كه: اعرابى چه كرد؟ كاش او در نزد ما مىآمد!» __________________________________________________
(۱). و آنكه در بيان فقره «بهاى هديه ما را به ما بده»، گفته كه: يعنى: «تبسّم فرما، و حضرت مىخنديدند»، خطاكرده. (مترجم)