روایت:الکافی جلد ۲ ش ۲۱۴۶
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الْعِشْرَة
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن محمد بن الحسن عن عبيد الله الدهقان عن احمد بن عايذ عن عبيد الله الحلبي عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۲ ش ۲۱۴۵ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۲۱۴۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۴۹۳
امام صادق (ع) فرمود: صداقت و دوستى در ميان نباشد جز با شرائطش و هر كه داراى همه آن شروط يا برخى از آنها است، او را اهل صداقت دان و هر كس هيچ كدام از آنها را ندارد، او را به صداقت نسبت مده، اول: اينكه نهان و عيانش براى تو يكى باشد، دوم: اينكه آراستهگى تو را آراستهگى خودش داند و زشتى تو را زشتى خودش شمارد، سوم: اينكه به جاه و مالى رسيد دست از تو برندارد، چهارم: اينكه از آنچه تواند به تو دريغ نكند، پنجم كه همه اينها را لازم دارد: اين است كه هنگام بيچارگى و نكبت تو را واننهند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۴۵۲
و نيز فرمود عليه السلام: دوستى از روى راستى و درستى نباشد جز با شرائط آن پس هر كه در او آن شرائط يا پارهاى از آنها باشد او را اهل چنين دوستى بدان و كسى كه چيزى از آن شرائط در او نباشد او را باين گونه دوستى نسبت مده. اولش اينكه نهان و عيانش براى تو يكسان باشد. دوم اينكه زيب و زينت تو را زينت خود داند، و زشتى تو را زشتى خود شمرد. سوم اينكه رياست و دارائى حالش را نسبت بتو تغيير ندهد. چهارم اينكه از آنچه توانائى دارد نسبت بتو دريغ نكند. پنجم- كه همه اين خصلتها را در بردارد- اينكه هنگام بيچارگى و پيش آمدهاى ناگوار تو را رها نكند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۷۰۱
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد، از محمد بن حسن، از عبيداللَّه دهقان، از احمد بن عائذ، از عبيد اللَّه حلبى، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «صداقت و دوستى نمىباشد، مگر به حدودى كه دارد. هر كه اين حدّها يا چيزى از اينها در او باشد، او را به سوى صداقت نسبت ده، و هر كه چيزى از آنها در او نباشد، او را به سوى چيزى از صداقت نسبت مده، كه بهرهاى از آن در او نيست. پس اوّل آن حدود، آن است كه نهان و آشكارش از برايت يكى باشد، و دويم آنكه زينت تو را زينت خود، و عيب و زشتى تو را زشتى خود بيند، و سيم آنكه ولايت و مال، او را بر تو تغيير ندهد و حالش را نگرداند (يعنى اگر حكومت يا مالى به هم رساند، سلوكش با تو نگردد)، و چهارم آنكه منع نكند تو را از چيزى كه قدرتش به آن مىرسد، و پنجم، و آن خصلتى است كه اين خصلتها را جمع مىكند (كه همه در آن جمع است)، آن است كه در نزد نكبتها و حوادث روزگار، تو را وا نگذارد».