روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۹۶۱
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن اسحاق بن عمار قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۹۶۰ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۹۶۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۳۰۵
از اسحاق بن عمّار گويد: به امام صادق (ع) گفتم: قربانت، راستى من از عقربها مىترسم، فرمود: به سه ستاره از هفت ستاره بنات النعش بنگر كه در كنار ميانه آنها اختر كوچكى است نزديك آن كه عرب آن را سها نامند و ما آن را اسلم ناميم هر شب خيره بدان نگاه كن و سه بار بگو: اللَّهم ربّ اسلم، صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و سلّمنا . اسحاق گفت: در عمر خود آن را ترك نكردم جز يك بار كه در آن يك بار هم عقرب مرا گزيد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۳۵۹
اسحاق بن عمار گويد: بحضرت صادق عليه السلام عرضكردم: قربانت گردم من از عقربها ميترسم، فرمود: بستارگان بنات النعش بسه تاى آنها نگاه كن، و ستاره وسطى آنها در كنارش ستاره كوچكى است كه عرب آن را «سها» نامند و ما آن را «اسلم» ناميم، و هر شب بدان خيره نگاه كن و سه بار بگو: «اللهم رب أسلم، صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم و سلمنا» اسحاق گويد: در تمام عمر خود آن را ترك نكردم جز يك مرتبه كه آن بار هم عقرب مرا زد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۵۳۵
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابنابىعمير، از اسحاق بن عمّار روايت كرده است كه گفت: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم! به درستى كه من از عقربها مىترسم. فرمود كه: «نظر كن به سوى بنات نعش «۱» كه ستارههاى سهگانهاند. ستاره ميانهاى از آنها، در پهلويش ستارهاى است كوچك كه به آن نزديك است، و عرب آن را سها مىنامد و ما آن را اسلم مىناميم. در هر شب، تيز به سوى آن نظر كن و سه مرتبه بگو كه: اللَّهُمَّ رَبَّ أَسْلَمَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ، وَسَلِّمْنَا؛ خداوندا! اى پروردگار اسلم! صلوات فرست بر محمد و آل محمد، و شتاب ده فرج و بردن اندوه ايشان را، وسالم بدار ما را». اسحاق گفت كه: در روزگار خود اين را ترك نكردم، مگر يك مرتبه، و عقرب مرا زد. (۱). بنات نعش كبرى، هفت ستاره است و همچنين بنات نعش صغرى. چهار ستارهاى از آنها نعش است و سه ستاره، بنات. و سُها، ستارهاى است خرد در پهلوى ستاره ميان از بنات نعش كبرى. و بعضى به جاى كبرى، صغرى گفتهاند، و در قاموس نيز چنين است؛ چه در مادّه «س ه و» مىگويد كه: سها، ستارهاى است پنهان در بنات نعش صغرى، و در «ق و د» مىگويد كه: ستاره اوّل از بنات نعش صغرى كه آخر بنات است، قائد است و دويم، عناق و در جانب آن، قائد كوچكى هست و دويم آن، عناق است و در پهلويش صيدق است و آن سها است، و در مادّه «ع ن ق» مىگويد كه: عناق- بر وزن سحاب-، ستاره ميان از بنات نعش است، و در «ق و د» ذكر شد و در «ص د ق» مىگويد كه: صيدق- بر وزن صيقل-، امين است و قطب، و در «ق و د» شرح شد و در «ح و ر» مىگويد كه: حَوَر به تحريك ستاره سيم است از بنات نعش صغرى، و در «ق و د» شرح شد و اين غلط و اشتباه است. و در بعضى از لغات معتبره مذكور است كه سها- به اوّل مضموم-، ستارهاى است خرد نزديك بنات النّعش كبرى، كه مردمان روشنايى چشم را بدان امتحان كنند. و در شرح عدّهاى لغت كه از همه لغات اعتبارش بيشتر است و در نظر حقير از همه بهتر، مذكور است كه بنات نعش صغرى را دبّ اصغر مىنامند؛ يعنى خرس كوچكتر، و بنات نعش كبرى را دبّ اكبر مىنامند؛ يعنى خرس بزرگتر، و ستارهاى را كه در پهلوى نعش از كبرى در آيد، حور گويند، و ميانه را عناق، و اوّل آنها را قائد، و ستاره خردى را كه با اوسط است، سها و صيدق گويند، و علاوه بر اين، آنجا كه عيان است، چه حاجت به بيان است. و آنچه صاحب قاموس گفته در باب ستاره آخر، بنات نعش صغرى، كه آن را قائد مىگويند، مشهور، و نامش جُدَّىِ- به ضمّ جيم و فتح دال و تشديد ياء- است كه مصغّر جدى- به فتح جيم و سكون دال و تخفيف ياء- است؛ يعنى بزغاله. (مترجم)