روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن ابي نجران عن حماد بن عثمان عن المسمعي قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۷۹۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۱۴۱
از حماد، از مسمعى، گويد: چون داود بن على معلّى بن خنيس را كشت، امام صادق (ع) فرمود: هر آينه به درگاه خدا نفرين كنم بر كسى كه وابسته مرا كشته و مال مرا ربوده، داود بن على به او گفت: تو مرا به نفرين تهديد مىكنى؟ حماد گويد: مسمعى گفت كه: معتب (خادم امام صادق ع) براى من باز گفت كه: امام صادق (ع) در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود و چون هنگام سحر شد شنيدمش كه در سجده مىفرمود: «بار خدايا! من از تو خواستارم به نيروى نيرومندت و به جلالت شديدت كه همه آفريدههاى تو در برابر آن خوارند كه رحمت فرستى بر محمد و آل محمد و بگيرى او را هم اكنون هم اكنون» و سر خود را از سجده برنداشته بود كه فرياد شيون را از خانه داود بن على شنيدم و امام صادق (ع) سر برداشت و فرمود: راستى كه من خدا را به دعائى خواندم و خداوند عز و جل فرشتهاى را فرستاد كه عصاى آهنين بر سر او زد چنانچه مثانهاش تركيد و مرد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۲۷۸
مسمعى گويد: همين كه داود بن على (كه از جانب خلفاى عباسى حاكم مدينه بود) معلى بن خنيس را (كه آزاد كرده امام صادق عليه السّلام و از نزديكان آن حضرت بود) كشت، آن حضرت عليه السّلام فرمود: هر آينه نفرين كنم بدرگاه خدا بر كسى كه آزادشده من (معلى) را كشته، و مال مرا ربوده است؟ داود بن على گفت: آيا مرا بنفرين خود تهديد ميكنى؟ حماد (كه راوى حديث است) گويد: مسمعى گفت: معتب (خادم امام صادق عليه السّلام) براى من حديث كرد كه امام صادق عليه السلام در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود، پس همين كه سحر شد شنيدم كه در سجده ميفرمود: «بار خدايا از تو به نيروى نيرومندت و بجلالت سختت كه همه آفريدههايت در برابر آن خوارند درخواست كنم كه بر محمد و خاندانش رحمت فرستى و او را هم اكنون الساعه بگيرى»- (معتب گويد:) آن حضرت سر از سجده بر نداشته بود كه فرياد شيون از خانه داود بن على شنيديم، پس حضرت صادق عليه السّلام سر (از سجده) برداشت و فرمود: من خدا را بدعائى خواندم و خداى عز و جل فرشتهاى فرستاد كه با ميلى آهنين چنان بر سر او زد كه مثانهاش از آن ضربت شكافت و مرد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۳۹۷
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابنابىنجران، از حمّاد بن عثمان، از مسمعى روايت كرده است كه گفت: چون داود بن على، معلّى بن خنيس را كشت، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «هر آينه خدا را مىخوانم و نفرين مىكنم بر كسى كه غلام مرا كشته و مال مرا فرا گرفته». داود بن على به آن حضرت گفت كه: تو مرا به نفرين خود مىترسانى؟ حمّاد مىگويد كه: مسمعى گفت كه: معتب مرا حديث كرد كه: حضرت صادق عليه السلام در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود و چون سحر شد، شنيدم از او كه مىفرمود، و حال آنكه در سجده بود كه: «اللَّهُمَّ انّى أَسْئَلُكَ بِقُوَّتِكَ ... أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ؛ خداوندا! به درستى كه من سؤال مىكنم تو را به توانايى تو كه توانا است، و به بزرگوارى تو كه سخت است، آنچنان كه همه آفريدگانت از برايش خوارند، آنكه رحمت فرستى بر محمد و كسان و خاندانش، و آنكه بگيرى او را در اين زمان»، در اين زمان؛ پس آن حضرت سر خود را برنداشت، تا آنكه فرياد را در خانه داود بن على شنيديم. بعد از آن حضرت صادق سر خود را برداشت و فرمود: «به درستى كه خدا را خواندم و بر او نفرين كردم، به نفرينى كه خدا فرشتهاى را بر او برانگيخت و گرزى را از آهن بر سرش زد، كه تيزدانش «۱» از آن شكافت و مرد». ( ۱). تيزدان، به معناى نشيمنگاه است كه مترجم آن را در برابر مثانه نهاده است.